رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
mahdiyeh71

اشـــعــــــار طـــــنــــــز

پست های پیشنهاد شده

مانتويي مي خواهم از جنس نخي!

 

 

 

دخترك :

 

 

 

مانتويي مي خواهم از جنس نخي

رنگ آن هم صورتي يا كه يخي .... !

 

??روشنده :

 

 

داشتيم رنگ يخي را ليك حال

صورتي مانده است خوش تركيب و وال !

 

دخترك :

 

 

كوته و چسبان و ??يت و حالدار !

پشت آن هم آنچنان (!) و بالدار !

 

 

 

مانتويي با نيم متر قد و قوار

??اقد هر گونه چ??ت و بي نوار !

 

 

 

هم بپوشد كودك شش ساله را

هم به كار آيد عمو و خاله را !

 

 

??روشنده :

 

 

آنچنان(!) و با دوام و مد نشان

خارجي و با قوام(!) و كد نشان !

 

 

 

تنگ تنگ باري سراسر ريسه اي

ما مهيا كرده ايم هر كيسه اي !

 

 

 

آنچه مي خواهي ??راهم كرده ايم

زخم را نا ديده مرهم كرده ايم !

 

 

 

خوش بپوشيد و سلامت خواهرم

خويش ننمايي ملامت خواهرم !

 

 

 

ما هد?? تنها رضايت داشتيم

مشتري را مضطرب ! نگذاشتيم !

 

 

 

زندگي اين است دنيا ساختن

آخرت را با ريالي باختن .........

 

---------- Post added at 04:11 AM ---------- Previous post was at 04:06 AM ----------

 

مرد : آره،دیگه نمیتونم بیش از این منتظر بمونم

.

زن: میخوای من از پیشت برم؟

مرد: نه،??کرش را هم نکن!

زن: منو دوست داری؟

مرد : البته!

زن : آیا تا به حال به من خیانت کرده ای؟

مرد : نه،چرا چنین سوالی میکنی؟

زن : منو مسا??رت میبری؟

مرد : مرتب.

زن : آیا منو کتک میزنی؟

مرد: به هیچ وجه،من از این جور آدما نیستم.

زن : میتونم بهت اعتماد کنم.

پنج ماه پس از ازدواج

همین متن را این د??عه از پایین به بالا بخوانید

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مزه شوهر

 

 

دختری کردسوال از مادر ////// که چه طعم و مزه دارد شوهر؟

 

این سخن تا بشنید از دختر /////// اندکی کرد تامل مادر

گ??ت با خود که بدین لعبت مست /////// گربگویم مزه اش شیرین استیا غم شوی روانش کاهد /////// یا بلا??اصله شوهر خواهد

ور بگویم مزه آن تلخ است ///////// تا ابد می کشد از شوهر دست

لاجرم گ??ت به او ای زیبا ///////// ترش باشد مزه شوهرها

دخترک در تب ودر تاب ا??تاد //////// گ??ت:مادر دهنم آب ا??تاد!!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دختری با مادرش در رختخواب........درد دل میکرد با چشمی پر ز اب

گ??ت مادر حالم اصلآ خوب نیس......زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکي من بريزم بر سرم............روي دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 ا??زون شده..............دل ميان سينه غرق خون شده

هيچکس مجنون اين ليلا نشد.........شوهري از بهر من پيدا نشد.....

غم ميان سينه شدانباشته..................بوي ترشي خانه را بر داشته

مادرش چون حر??ه دختر را شن??ت...خنده بر لب آمدش آهسته گ??ت:

دخترم بخت تو هم وا مي شود....غنچه ي عشقت شکو??ا مي شود

غصه ها را از وجودت دور کن.............اين همه شوهر يکي را تور کن

گ??ت دختر,مادر محبوب من....................اي ر??يق مهربان و خوب من

گ??ته ام با دوستان بارها.......................من بدم مي آيد از اين کارها

در خيابان يا ميان کوچه ها..................سر به زير و باوقارم هر کجا....

کي نگاهي مي کنم بر يک پسر.......مغز يابو خورده ام يا مغز خر؟؟؟

غير از آن روزي که گشتم همس??ر.........با سعيد و ياسر و ايضا ص??ر

با سه تاشان ر??ته بودم سينما....................بگذريم از ما بقي ما جرا

يک سري هم صحبت صادق شدم....او خرم کرد آخرش عاشق شدم

يک دو ماهي يار من بود و پريد...........قلب من از عشق او خيري نديد

مصط??اي جان علي اصغر شله............يک زماني عاشق من شد بله

بعد جع??ر يار من عباس بود..................البته وسواسي و حساس بود

بعد از آن وسواسي پر ادعا....................شد ر??يقم خان داداش الميرا

بعد او هم عاشق ماني شدم...........بعد ماني عاشق هاني شدم....

بعد هاني عاشق نادر شدم.....................بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد ميان حر?? او.................گ??ت ساکت شو دگر اي ??تنه جو

گرچه من هم در زمان دختري...........روز و شب بودم به ??کر شوهري

ليک جز آن که تو را باشد پدر.............دل نمي دادم به هر کس اينقدر

خاک عالم بر سرت خيلي بدي......................واقعا که پوز مادر را زدي

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر کجا هستم، باشم

به درک

!

من که بايد بروم

!

پنجره، ??کر، هوا، عشق، زمين،

مال خودت

!

من نمي دانم نان خشکي

چه کم از مجري سيما دارد

!

تيپ را بايد زد

!

جور ديگر اما

...

کار را بايد جست

.

کار بايد خود پول

.

کار بايد کم و راحت باشد

!

??ک و ??اميل که هيچ

...

با همه مردم شهر پي کار بايد ر??ت

!

بهترين چيز اتاقي است که از دسته چک و پول پر است

!

پول را مرکز شهر بايد جست

!

سيد خندان يه ن??ر

!

سوئيچم کو؟

چه کسی بود صدا زد زورو

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شدم با چت اسیر و مبتلایش ...................... شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گ??ت هیجده ساله هستم..... تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگ??تم اسم من هم هست ??رهاد ............ ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگ??ت هاله ز موهای کمندش ..................... کمـــان ??ابــروان ، قــد بلنــدش

بگ??ت چشمان من خیلی ??ریباست ............ ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من ................ اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم ....... به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم[ تمام آرزوهام ............................. که باشد همسر و امید ??ردام

برای دیدنش بی تاب بودم ...................ز ??کرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گ??تم که وقت آن رسیده .................. که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گ??تم که قصدم دیدن توست .................... زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او ط??ره می ر??ت .................هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار .................. گر??تم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود .................. زدم از خانه بیرون اندکی زوذ

چو دیدم چهره اش قلبم ??رو ریخت .......... تو گویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و ??ریبا ............................. بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا ....................... کمـــان ??ابــرو و چشم ??ریبـــا

مسن تر بود او از مادر من ....................... بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش ر??تم ................. از آن ماتم کدهمدهوش ر??تم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست..دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت ??رستادم که دیگر ................. نیابم با چت از بهر خود همسر

بگ??تم سرگذشتم را به شاعر ....................به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرید از آن درسی به عبرت .............. سرانجامی نـدارد قصّه ی چت

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم

 

الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري

 

الهي از سرت تا پات ??لج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه

 

الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري

 

الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه

 

الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟

 

الهي شوهر ايدزي بگيري.... ب??همي که داري از ايدز ميميري

 

به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اهل حمامم

 

پوستم مهتابي*ست

 

چشمهايم آبي*ست

 

پدرم دلاك است

 

سر طاسي دارد

 

ل??نگ مي*اندازد

 

شامپو مصر?? كرد

 

كله*اش هي ك?? كرد

 

و سپس مويش ريخت

 

و چه اندازه سرش براق است!

 

حر??ه*ام دلاكي*ست

 

هد?? من پاكي*ست

 

مي*نشيند لب سكو آرام

 

يك ن??ر با احساس

 

و تصور كرده، خوش پر و پاست!

 

كودكي را ديدم

 

مي*دود در پي صابون و لگن

 

اي نهان در پس?? دَر

 

خشك آوردم، خشك!

 

مشتري*هاي عزيز

 

لگن خاصره*تان سالم باد!

 

رخت ها را نكنيد

 

آب*مان بند آمد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد

با زنش گ??ت به شادی که اوباما آمد!

پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان

که به جانم هوس مرغ و مسما آمد

همسرش گ??ت که این سمت نیامد، دیدم!

به گمانم که در اطرا?? یو.اس.آ. آمد

تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار

روی آرای همان مردم آنجا آمد

چه کند ??رق برای من و تو، بیچاره؟

درد ما را مگر او بهر مداوا آمد

گاومان شیر ??زونتر بدهد از ??ردا؟

بابت ذوق زیادی که اوباما آمد

یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟

روی شوقی که طر?? با هی و هورا آمد؟

کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟

مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد

آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری

که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد

ر??ع تبعیض نژادی خبری شیرین بود

که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد

لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده

نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد

این سیاهیست که با پول س??یدان جهان

پی ا??زایش سرمایه به سودا آمد

«آن سیه چ??رده که شیرینی عالم با اوست»*

??رصتش ده که ببینی پی یغما آمد

همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید

این یکی از پی نو کردن لولا آمد

چشم پر ماتم ا??غان و عراقی روشن

بوش تازه ن??سی تازه به دنیا آمد

به طر??دار محمد مگرش رحم آید

اینکه با همرهی امت موسی آمد

نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت

با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گ??تم غم تو دارم redface.gif

گ??تا چشت درآيد! eek.gif

گ??تم که ماه من شو rolleyes.gif

گ??تا دلم نخواهد! biggrin.gif

گ??تم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد rolleyes.gif

گ??تا هواي گرميست! اَه اَه! عرق درآمد! biggrin.gif

گ??تم دل رحيمت کي عزم صلح دارد rolleyes.gif

گ??تا برو به سويي، تا گلّ ني درآيد! eek.gif

گ??تم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد biggrin.gif

گ??تا که اي واي ديرشد! داد مامان درآمد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو دنيايي شدي دين تو گم شد

 

 

بهاي ن??ت سنگين تو گم شد

 

 

شبي ر??تي كنار پمپ بنزين

 

 

بميرم كارت بنزين تو گم شد

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خري آمد به سوي مادر خويش

به گ??ت مادر چرا رنجم دهي بيش

برو امشب برايم خواستگاري

مگر تو بچه ات را دوست نداري

خر مادر بگ??تا اي پسر جان

تو را من دوست دارم بيشتر از جان

ميان اين همه خرهاي خشکل

يکي را انتخاب کن نيست مشکل

خرک با شادماني ج??تکي زد

کمي ارار نمود و چشمکي زد

بگ??ت مادر به قربان نگاهت

به قربان دو چشمان سياهت

خر همسايه را عاشق شدم من

به زيباي نباشد مثل او خر

اگر عاشق شدي مشکل نداري

رويم امشب برايت خواستگاري

خر مادر بگ??ت پالان به تن کن

بزرگان محل را تو خبر کن

همه خرها بريختند در طويله

همان طوري که رسم است در قبيله

همه خرها ارار نمودند

به شربت کام خود شيرين نمودند

خر محضر کتابش را گشايد

قباله اين دو را اين تور نمايد

تو اي دوشيزه خر خانم رضايي

به عقد داعم اين خر در ايي

صدايي از ميان جمع بر خاست

عروس ر??ته بچينه يونجه از باغ

چنان شورو شوقي بر ملا شد

خر داماد دو لنگش در هوا شد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توانا بود هر که دانا بود دم گربه ها رو به بالا بود

 

بنب آدم اعضاي يکديگرند که سر مال دنيا به هم مي پرند

 

.تو نيکي مي کن و در دجله انداز که پيکان در بيابان مي دهد گاز

 

چنين گ??ت رستم به اس??نديار که مي ري حموم،حوله ات را بيار

 

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند کچلي را بگر??تند و سرش را شانه زدند

 

سعديا مرد نکونام نميرد هرگز مرده آن است که چوبش بزنند ج??م نخورد

 

تو کز محنت ديگران بي غمي چرا لنگ ک??ش بر سرم مي زني

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بنزین رود ز دستم صاحب دلان خدا را

 

بنزین دهیم اینک پنهان ، نه آشکارا

 

در این شب سیاهم گم گشته کارت بنزین

 

یا رب چه سان توان ر??ت تا بیت خاله سارا

 

در جایگاه بنزین گالن به دست زین پس

 

بنزین کنم گدایی تاوان این خطا را

 

ای مردمان که باشد سهمیه تان ??راوان

 

بهر خدا نمایید با همچو من مدارا

 

در نیمه راه و بیراه ای بر اتول سواران

 

با یک دو لیتر بنزین یاری کنید ما را

 

بنزین انیس ما بود ، یار ش??یق ما بود

 

دیگر به خواب ببینیم دیدار آشنا را

 

آسایش دو گیتی ت??سیر این دو حر?? است

 

بنزین مده تو ارزان لیکن ستارگان را

 

رندی ز عمه پرسید بنزین کجاست آزاد

 

گ??تا به رند عمه اش در بلخ یا بخارا

 

گ??تند داده دولت سهمیه ایی ??راوان

 

مردان مجلس و آن رندان پارسا را

 

در کوی مجلس ای داد ما را گذر ندادند

 

یا رب چه سان توان داد تغییر این قضا را

 

دیدم به خواب خوش دوش یک هات??ی که میگ??ت

 

از روی پند و اندرز درویش بینوا را

 

بنزین صدتومن را م??روش کم ز پانصد

 

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

 

بنزین لیتری پانصد هر کو شنید گ??تا

 

اینک سزای آن کو ک??ران کند خدا را

 

در این زمانه دیگر ماشین اثر ندارد

 

ماشین کنون برابر با خار و سنگ خارا

 

جانا دگر نمانده بنزین به باک چهره

 

ای یار مانده در راه معذور بدار ما را

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بی تو مهتاب شبی؟؟/

 

بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم

همه تن چشم شدم . دنبال ID ی تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از Case وجودم

شدم آن User ديوانه که بودم

وسط ص??حه Room , Desktop ياد تو درخشيد

Ding صد پنجره پيچيد

شکلکی زرد بخنديد

 

يادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتيم

Room گشوديم و در آن PM دلخواسته گشتيم

لحظه ای بی خط و پيغام نشستيم

 

تو و Yahoo و Ding و دنگ

همه دلداده به يک Talk بد آهنگ

Windows و Hard و Mother Board

آريا دست برآورده به Keyboard

تو همه راز جهان ريخته در طرز سلامت

من بدنبال معنای کلامت

يادم آمد که به من گ??تی از اين عشق حذر کن

لحظه ای چند بر اين Room نظر کن

Chat آئينه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است

باش ??ردا که PM ات با دگران است

تا ??راموش کنی چندی از اين Log Out , Room کن

باز گ??تم حذر از Chat ندانم

ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم

روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد

مثل Spam تو Inbox تو نشستم

تو Delet کردی ولی من نرميدم نه گسستم

باز گ??تم که تو يک Hacker و من User مستم

تا به دام تو درا??تم Room ها رو گشتم و گشتم

تو مرا ---- بنمودی . نرميدم . نگسستم

……….

Room ی از پايه ??رو ريخت

Hacker ی Ignor تلخی زد و بگريخت

Hard بر مهر تو خنديد

PC از عشق تو هنگيد

……….

ر??ت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم

نگر??تی دگر از User آزرده خبر هم

نکنی دگر از آن Room گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آخر این ه??ته، جشن ازدواج ما به پاست / با حضور گرم خود، در آن ص??ا جاری کنید

 

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است / لط??اً از آوردن اط??ال، خودداری کنید

 

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ / معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

 

تا م??صل توی آن جشن عزیز و با شکوه / با غذا و میوه ی آن جشن ا??طاری کنید

 

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها / پیش ??امیل مقابل آبروداری کنید

 

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است / پس برای صر??ه جویی اندکی یاری کنید

 

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی / دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

 

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان / پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

 

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر / هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

 

در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب / کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

 

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه / چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

 

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک / دست و پا را است??اده، آن هم ابزاری کنید

 

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست / از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

 

البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای / پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

 

حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری / با شاباش و دست و سوت از او طر??داری کنید

 

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟ / با موبایل خود مبادا ??یلمبرداری کنید

 

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور / بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

:love:

درد و دل یک دختر

دختری هستم به سن سی و سه..................??ارغ از درس و کلاس و مدرسه

مدرک لیسانس دارم در زبان...............................دارم از خود خانه و جا و مکان

مرغم و خواهم زبهر خود خروس........................مانده ام در حسرت تاج عروس

مبل و اسباب و لوازم هر چه هست......... پنکه و سرویس خواب و ??رش و تخت

هست موجود و جهازم کامل است ..................پول نقد و زانتیا هم شامل است

هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست....... برسرم گیسوو زل?? و موی نیست

ترسم از بی شوهری گردم تل??................................ بر دهانم آید از اندوه ک??

کاش جای این همه پول و پ??له...............................گیر میکرد شوهری توی تله

میشدم عبد و کنیز شوی خود ........................ می نمودم چاره درد موی خود

گیسوانی عاریت چون یال اسب.................... می نشاندم بر سَرَم با زور چسب

زل?? خود را چون پریشان کردمی......................... حتم دارم دردلش جا کردمی

آنچنان شوری زخود برپاکنم............................تا به کی شاید در دلش ماًوا کنم

بارالها تو کرم کن شوی را ..................................خود مرتب میکنم این موی را

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وقت آن است كه اي گل پسران ناز كنيم!

تاقچـه بالا بگذاريم و «نــــــه»اغاز كنيم!

مطلبي هست در اين باره عيان مي گويم

بشنويـــم و همــه را م??طلع از راز كنيــم

جمله كون و مكان در ك?? شانس من وتوست

از خوش حالي بال در اورده وپــرواز كنيــم

با چنين وضعي اگر طالب همسر گشتيم

نازها بهر وي از پشــت هم اغاز كنيـــم

هوش باشيم الا اي پسران دم بخـــت!!

موقع عقد، شروط خودمان ساز كنيـم

گر چه زيبا و قشنگ است نگارت چون «قو»

بهر رو كم كني او را به مثل«غــــاز»كنيــم

نهراسيـــم كه شايـــد نظر او برگــردد

يا مبادا كه دمي ترس زانبار كنيم

ان قدر هست كه هر يك گل خود برچينيم

قبل چيدن،همه را جمـــله ورانداز كنيــــم

«مريم»و«ياسمن»و«لاله»و گل هاي دگر

«سوسن»و«قاصدك» و ياد گل ناز كنيـم

رسم عاشق كشي ا??سانه شود در عالم

بهر معشوقه كشي ، خلق هم اواز كنيم

بارها جنس مونث دل تان بشكسته است

زين سپس خون به دل دلبر طناز كنيــم

در جهازي??ه او پاترول و مزدا خواهيم

قصد يك باغچه و خانه دلبــــاز كنيــم

سيرت خوب كه شرط است در اين كار، عزيز!

اجتنــاب از صنــم خــانه بر انـــــداز كنيــــم

گل بچـينيم و مبادا كه سريعـــاً گوييـــــم

«بعله» را و همه رشتــه خود باز كنيــــم

اي پسر!عاشق هر عشوه ونازي نشـــــوي!

بايد از بهر رخش عشق پس انـداز كنيم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دید مجنون دختری مست و ملنگ

 

در خیابان با جوانانی مشنگ

 

 

 

خوب دقت كرد در سیمای او

 

دید آن دختر ب??ود لیلای او

 

 

 

با دلی پردرد گ??تا این چنین

 

حر?? ها دارم بیا (پیشم بشین)

 

 

 

من شنیدم تازگی چت می كنی

 

با جوانی اهل تربت می كنی

 

 

 

نامه های عاشقانه می دهی

 

با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

 

 

 

عصرها اطرا?? میدان ونك

 

می پلاسی با جوانان ونك

 

 

 

موی صا?? خود مجعد می كنی

 

با رپی ها ر??ت و آمد می كنی

 

 

 

بینی خود را نمودی چون مویز

 

جای لط??اً نیز می گویی (پلیز)

 

 

 

خرمن مو را چرا آتش زدی؟

 

زیر ابرو را چرا آتش زدی؟

 

 

 

چشم قیس عامری روشن شده

 

دختری چون تو مثال زن شده

 

 

 

دامن چین چین گلدارت چه شد؟

 

صورت همچون گل ?? نارت چه شد؟

 

 

 

ابروی همچون هلالت هم پرید؟

 

آن دل صا?? و زلالت هم پرید؟

 

 

 

قلب تو چون آینه ش??ا?? بود

 

كی در آن یك ذرّه ( شین و كا??) بود

 

 

 

دیگر آن لیلای سابق نیستی

 

مثل سابق صا?? و عاشق نیستی

 

 

 

قبلنا عشق تو صا?? و ساده بود

 

مهر مجنون در دلت ا??تاده بود

 

 

 

تو مرا بهر خودم می خواستی

 

طعنه ها كی می زدی از كاستی؟

 

 

 

زهرماری هم كه گویا خورده ای

 

آبروی هرچه دختر برده ای

 

 

 

رو به مجنون كرد لیلا گ??ت : هان

 

سورۀ یاسین در??* ??گوشم نخوان

 

 

 

تو چه داری تا شوم من چاكرت؟

 

مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

 

 

 

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر

 

یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

 

 

 

ریش و پشم تو رسیده روی نا??

 

هستی از عقل و درایت هم معا??

 

 

 

آن طر?? اما جوان و خوشگل است

 

بچه پولدار است گرچه كه ول است

 

 

 

او سمندی زیر پا دارد ولی

 

تو به زحمت صاحب اسب شـَلی

 

 

 

خانه ات دشت و بیابان خداست

 

خانۀ او لااقل آن بالاهاست

 

 

 

با چنین اوضاع و احوالت یقین

 

خوشه ات یك می شود ، حالا ببین

 

 

 

او ولی با این همه پول و پله

 

خوشۀ سه می شود سویش یله

 

 

 

گرچه راحت هست از درك و شعور

 

پول می ریزد به پای من چه جور

 

 

 

عشق بی مایه ??طیر است ای بشر

 

گرچه باشی همچو یك قرص قمر

 

 

 

عاشق بی پول می خواهم چكار

 

هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

 

 

 

راست می گویند، تو دیوانه ای

 

با اصول عاشقی بیگانه ای

 

 

 

این همه اشعار می گویی كه چه؟

 

دربیابان راه می پویی كه چه؟

 

 

 

بازگرد امروز سوی كوه و دشت

 

دورۀ عشاق تاریخی گذشت

 

 

 

تازه شیرین هم سر ?? عقل آمده

 

قید ??رهاد جـ??لمبر! را زده

 

 

 

یا همین عذار شده شكل گوگوش

 

كرده از سرتا نوك پایش روتوش

 

 

 

با جوانان رپی دم خور شده

 

نان وامق كاملاً آجر شده

 

 

 

ویس هم داده به رامین این پیام

 

بین ما هرچه كه بوده شد تمام

 

 

 

پس ببین مجنون شده دنیا عوض

 

راه تهرن را نكن هرروزه گز

 

 

 

اكس پارتی كرده ما را هوشیار

 

گرچه بعدش می شود آدم خمار

 

 

 

بیخیال من برو كشكت بساب

 

چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

 

 

 

گ??ت با «جاوید» مجنون این چنین:

 

حال و روز لیلی ما را ببین

 

 

 

بشكند این «* دست شور بی نمك»

 

كرده ما را دختر قرتی اَنك

 

 

 

حال كه قرتی شده لیلای من

 

نیست دیگر عاشق و شیدای من

 

 

 

می روم من هم پی ( كیسی ) دگر

 

تا رود از كله ام عشقش به در

 

 

 

??كر كرده تح??ه اش آورده است

 

یا كه قیس عامری یك برده است

 

 

 

آی آقای نظامی شد تمام

 

قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام

 

 

 

خط بزن شعری كه در كردی زما

 

چون شده لیلای شعرت بی و??ا

 

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

 

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

 

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

 

نه گر??تم دل و نه قلوه به جایش دادم

 

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

 

نرود از سر ذلت به هوا ??ریادم

 

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست???

 

نکته ای بود که ??رمود به من استادم

 

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

 

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

 

هر کسی حر?? مرا خبط و خطا می خواند

 

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

 

زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!

 

مثل من باش که خوشبخت ترین ا??رادم

 

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

 

نگر??تم زن و هرگز نشدم من آدم!

 

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

 

نه برای دل هر دختر و زن ??رهادم

 

الغرض زن که گر??تی نزنی داد که: “من

 

از چه رو در ته این چاه به رو ا??تادم؟

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عاشق زنهای پیرم

 

بر خلا?? عاشقان من عاشق زنهای پیرم

عهد کردستم که غیر از پیرزن یاری نگیرم

 

شاعران دردام زل?? خوشگلان ا??تند دائم

لیک من بر موی اسپید کهن سالان اسیرم

 

من مگر دیوانه ام گردم به گرد خوبرویان

کز ادا و غمزه و اطوارشان هر دم بمیرم

 

نوجوانان تازه کار و قیمت عاشق ندانند

قدر من دانند پیران و شوندی دستگیرم

 

بر و??ای خوبرویان نیست هرگز اعتباری

کز غرور و کبر پندارند ناچیز و حقیرم

 

هیچ دیدستی که کس گیرد گلاب از غنچه ی گل؟

غنچه چون گل گشت آید خود گلابش چون عبیرم

 

از شراب نو حذر کن غیر از دردسر ندارد

من شراب کهنه نوشم خود نصیحت کرده پیرم

 

دلبر نو باوه هرشب سینما خواهد زچاکر

رستوران گر دیر گردد می کند خورد و خمیرم

 

کی?? خواهد عطر خواهد چتر خواهد یار خوشگل

*پیرزن با نان و دیزی سازد و کهنه حصیرم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کل کل شاعر زن ومرد

 

خانم ناهید نوری :

به نام خدایی که زن آ??رید / حکیمانه امثال ?? من آ??رید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آ??رید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آ??رید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آ??رید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آ??رید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آ??رید

ولی بعداً آمد و از روی لط?? / مرا بی کس و بی وطن آ??رید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آ??رید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خ??ن آ??رید

برای تو یک عالمه ک??یْس?? خوب / شراره ، پری ، نسترن آ??رید

برای من اما ??قط یک ن??ر / براد پیت من را حَسَنْ آ??رید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در ک??ن آ??رید

به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آ??رید

 

پاسخ از نادر جدیدی :

به *نام خداوند مردآ??رین / که بر حسن صنعش هزار آ??رین

خدایی که از گ??ل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آ??رید / و شد نام وی احسن*الخالقین

پس از آ??رینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی*ام را طبیعی ببین

دماغ و ??ک و گونه*ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و ??ین!

مرا ساده و بی*ریا آ??رید / جدا از حسادت و بی*خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گ??ت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک* درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من ا??تادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه*جبین

تو حر?? زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حر??شان را از این

که زن از همان بدو پیدایش*ات / نشسته مداوم تو را در کمین !

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پدری با پسری گ??ت به قهر

 

که تو آدم نشوی جان پدر

 

 

 

حی?? از آن عمر که ای بی سروپا

 

در پی تربیتت کردم سر

 

 

 

دل ??رزند از این حر?? شکست

 

بی خبر از پدرش کرد س??ر

 

 

 

رنج بسیار کشید و پس از آن

 

زنده گشت به کامش چو شکر

 

 

 

عاقبت شوکت والایی یا??ت

 

حاکم شهر شد و صاحب زر

 

 

 

چند روزی بگذشت و پس از آن

 

امر ??رمود به احضار پدر

 

 

 

پدرش آمد از راه دراز

 

نزد حاکم شد و بشناخت پسر

 

 

 

 

پسر از غایت خودخواهی و کبر

 

نظر ا??گند به سراپای پدر

 

 

 

گ??ت گ??تی که تو آدم نشوی

 

تو کنون حشمت و جاهم بنگر

 

 

 

پیر خندید و سرش داد تکان

 

گ??ت این نکته برون شد از در

 

 

 

«من نگ??تم که تو حاکم نشوی

 

گ??تم آدم نشوی جان پدر»

 

 

 

جامی

 

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پریروزا توی خیابون بودم

 

تو کوچه پس کوچه ها ویلون بودم

 

یهو چشم خورد به خر مش کرم

 

گ??تم آقا خره سلام٬ نوکرم

 

ببینمت حال و حولت چطوره؟

 

کسب و کارت٬ وضع پولت چطوره؟

 

حاج خانومت شکر خدا که خوبن؟

 

کره خرا٬ تاج سرا که خوبن؟

 

بنده خدا دلش حسابی خون بود

 

گوشاش مث بربری آویزون بود

 

گ?? چی بگم خوشت بیاد پسر جون

 

سهمیه بندی شده ینجه هامون

 

ه??ته ی پیش از توی آخور من

 

کره خرا سهمیه مو دزدیدن

 

حالا باید جو بخوریم باد کنیم

 

ج??تک و چارگوش٬ داد و ??ریاد کنیم

 

وضع جوونامون که خیلی خیته

 

خوب خوبشون کره خر حاجیته

 

اونم که هی ژل می ماله به یالش

 

شب می خوابه می ماله روی بالش

 

کره های نر که همه م??نگی

 

همه هروئینی٬ حشیشی٬ بنگی

 

تو کوچه ها همش به هم می پرن

 

آبروی هرچی خره می برن

 

بعضیاشون که دیگه خیلی خرن

 

عشق لاون٬ مخال?? عرعرن

 

عرعر اگه یه خورده گوش خراشه

 

اصالت و خریتم باهاشه

 

کره های ماده که هردمبیلن

 

بعضیاشون حسابی مخ تعطیلن

 

دم به ساعت با خودشون ور میرن

 

تقی به توقی می خوره در می رن

 

پالون کوتاه تنشون می کنن

 

نره خرا رو چش چرون می کنن

 

آره عمو خرم خرای قدیم

 

نمونشون کره خر مش رحیم

 

همش سرش تو درس و تو کتاب بود

 

نه عشق لاتی بود و نه اهل دود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میرزاده عشقی

 

 

وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود

من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود

 

 

درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود

بسکه بودم سر بزیر و در غذا کا??ور بود

 

 

رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم

گ??ت باید زن بگیری تو وَ این دستور بود

 

 

چندباری خواستگاری ر??ته بودم بد نیود

میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود

 

 

این یکی گیسو کمند و وان یکی بینی بلند!

این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود

 

 

سومی هم دو برادر داشت هر ج??تش خ??ن

اولی خر ??هم بود و دومی خر زور بود

 

 

خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است

انتخاب اولم باباش مرده شور بود

 

 

کیس خوبی بود شخصاً، صورتاً، ??هماً، ??قط

هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود

 

 

با خودم گ??تم که کی داده...گر??ته، بی خیال

حی?? از شانس بدم دامادشان مأمور بود!

 

 

این غزل را توی زندان من سرودم یک ن??س

شاهدم ناصر سه کلّه با کَرم وا??ور بود...

 

 

زن اَخ است و مایه درد و بلا با این وجود

می گر??تم یک زن دیگر اگر مقدور بود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دعوایی بین حا??ظ و صائب و شهریار

به قول حضرت حا??ظ:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

 

و صائب در جواب می گوید:

هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد

نه چون حا??ظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

 

و شهریار در جواب می گوید:

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

 

و دوستی گوید:

هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد

یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را

کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا

نگوید حر?? م??تی چون ندارد تاب اجرا را

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...