رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی

sinaweb

عضو
  • تعداد ارسال ها

    1,497
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    5

تمامی مطالب نوشته شده توسط sinaweb

  1. [ATTACH=CONFIG]1718[/ATTACH] داریوش قنبری در گ??ت*وگو با خبرگزاری ??ارس، با اشاره به جزئیات طرح بیمه بیکاری کارجویان بیکار در مجلس اظهار داشت: با توجه به اینکه مهم*ترین موضوع در اجرای این طرح تامین منابع مالی آن است به نظر می*رسد منابع آن از محل درآمدهای قانون هد??مندی یارانه*ها تامین می*شود. وی ادامه داد: در کمیسیون اجتماعی بررسی*هایی در این خصوص صورت گر??ته و با است??اده از درآمد قانون هد??مندی یارانه*ها این طرح پس از تصویب به خوبی اجرا خواهد شد. این عضو کمیسیون اجتماعی مجلس مهم*ترین اقدام مجلس را تصویب این طرح عنوان کرد و یادآور شد: در اغلب کشورهای پیشر??ته بیکاران از حقوق و مزایای دوران بیکاری بهره*مند هستند و در مجموع اجرای این طرح جزء حقوق شهروندی محسوب می*شود. این نماینده مجلس با اشاره به قانون اساسی در خصوص ایجاد اشتغال توسط دولت بیان داشت: زمانی که مشکل ایجاد اشتغال وجود دارد باید به نحوی از جمعیت بیکاران حمایت کرد و این طرح در این راستا قلمداد می*شود. به گ??ته قنبری، منابع مالی این طرح را می*توان در بودجه دولت پیش بینی کرد و در این خصوص منع قانونی وجود ندارد. وی ادامه داد: تصویب این طرح گامی در جهت اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی است.
  2. [ATTACH=CONFIG]1717[/ATTACH] قاسم نوده ??راهانی در گ??ت*وگو با خبرگزاری ??ارس درخصوص جلسه اخیر با مقام معظم رهبری و موارد ذکر شده به ایشان اظهار داشت: در جلسه*ای که با مقام معظم رهبری داشتم درباره اصل 44 صحبت کردم و اینکه در اجرای سیاست*های کلی اصل 44 از توان و پتانسیل*های موجود در اصنا?? به خوبی است??اده نشده است. وی ا??زود: همچنین با توجه به موضوع اشتغال و اصلاح قانون کار که در دستور کار آقای شیخ*الاسلامی وزیر تعاون، کار و ر??اه قرار دارد به اصلاح ماده 103 قانون کار اشاره کردم و موانعی را که برای کار??رماها ایجاد کرده است که با اصلاح آن بسیاری از مشکلات اصنا?? حل می شود و به لحاظ اشتغالزایی اصلاح این قانون می*تواند بسیار مؤثر باشد. رئیس شورای اصنا?? کشور گ??ت: درباره تجهیز تولیدکنندگان کوچک در حوزه اصنا?? هم صحبت کردم و همچنین اشاره کردم که باید این واحدهای کوچک ماشین*آلات خود را به روز بکنند تا بتوانند به لحاظ صر??ه*جویی انرژی و بهره*وری کار کالای با استاندارد بالاتری تولیدکنند چرا که در حال حاضر تولیدکنندگان کوچک بیش از 500 هزار واحد صن??ی هستند. نوده ??راهانی گ??ت: همچنین از مقام معظم رهبری درخواست ملاقات اختصاصی اصنا?? با ایشان را کردم و درباره سایر موارد نیز مقام معظم رهبری ??رمودند که همه وزرا در جلسه هستند و باید موارد بیان شده را پیگیری کنند و بنده خودم هم پیگیری می کنم.
  3. [ATTACH=CONFIG]1716[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، بحران مالی و اقتصادی 2008 همچنان ??شار سنگینی را بر سیستم بانکی و مالی آمریکا وارد می کند . از ابتدای سال 2011 تاکنون 68 بانک در آمریکا ورشکسته شده اند. در مدت مشابه سال قبل بیش از 118 بانک آمریکایی ورشکست شده بودند . بر اساس این گزارش موسسه بیمه پس انداز های آمریکا اعلام کرد لیدین پرایوت بانک در ایالت ??لوریدا با 1.7 میلیارد دلار دارایی و 1.24 میلیارد دلار پس انداز اعلام ورشکستگی کرده است . سوثرن نشنال بانک در ایالت جورجیا نیز با 164.6 میلیون دلار دارایی و 159.7 میلیون دلار پس انداز و ??رست چویس بانک در ایالت ایلینویس نیز با 141 میلیون دلار دارایی و 137.2 میلیون دلار پس انداز اعلام ورشکستگی کرده اند . پیش بینی می شود ورشکستگی لیدین پرایوت بانک بیش از 293.2 میلیون دلار به موسسه بیمه پس اندازهای آمریکا زیان وارد کند . ورشکستگی ??رست سوثرن بانک نیز بیش از 39.6 میلیون دلار و ورشکستگی ??رست چویس بانک نیز بیش از 31 میلیون دلار به این موسسه زیان وارد خواهد کرد . در سال گذشته بیش از 29 بانک در ایالت کالی??رنیا ورشکسته شدند . از ابتدای امسال تا کنون نیز 10 بانک در این ایالت ورشکست شده است . تعداد بانکهای ورشکسته آمریکا در سال 2010 به 157 مورد با 92 میلیارد دلار دارائی رسید. در سال 2009 نیز بیش از 140بانک با 169 میلیارد دلار دارائی در آمریکا ورشکست شده بودند. ورشکستگی بانکهای آمریکا در سال 2010 21 میلیارد دلار به این موسسه زیان وارد کرده است. در سال 2008 نیز 25 بانک و در سال 2007 تنها سه بانک در آمریکا ورشکست شده بودند .
  4. [ATTACH=CONFIG]1715[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس طبق اعلام قبلی مسئولان شرکت ??رابورس قرار بود امروز نماد معاملاتی شرکت سرمایه گذاری معیار صنعت پارس در بازار پایه بازگشایی شود اما به دلیل عدم تعیین کارگزاران ناظر در سامانه معاملاتی این بازگشایی تا اطلاع ثانوی به تعویق ا??تاد. در این رابطه مدیریت بازار ??رابورس ایران از کارگزاران خواسته نسبت به تعیین کارگزار ناظر برای مشتریان خود در سامانه معاملاتی در اسرع وقت اقدام کنند .
  5. [ATTACH=CONFIG]1714[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، دیدیر ریندرس در مصاحبه با ??رانس پرس تاکید کرد شرایط بحران بدهی جهان و به خصوص منطقه یورو شرایط بحرانی سال 2008 را به یاد می آورد که سیستم بانکی جهان به شدت با چالش و بحرانهای خطرناکی روبرو شده بود. کاهش رتبه اعتباری آمریکا از سوی موسسه استاندارد اند پورز نیز موجب تشدید نگرانیهای بین المللی شده است. وی در ادامه تصریح کرد کشورهای منطقه یورو باید با ا??زایش سطح همگرایی و همکاری با بحران بدهی و کسری بودجه مقابله کنند. این بحران با اتخاذ سیاستهای موقتی و پراکنده حل و ??صل نخواهد شد و ریشه کنی این بحران نیازمند همکاری و هماهنگی همه جانبه کلیه کشورهای عضو یورو است. وی ا??زود اجرای طرح خریداری اوراق قرضه بیش از همه هزینه های زیادی را بر اقتصادهای آلمان و هلند وارد خواهد کرد. آلمان و ??رانسه باید در پیشنهادات خود در خصوص مدیریت واحد اقتصادی منطقه یورو تجدید نظر کنند.
  6. [ATTACH=CONFIG]1713[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، سعید الاوادی مدیر ارشد اجرایی سازمان صادرات دوبی تاکید کرد: تحریم های سازمان ملل علیه ایران تاثیر زیادی بر روابط تجاری و مالی میان ایران و امارات نداشته است. الاوادی تصریح کرد: حتی در مواجهه با تحریم*های شدیدتر علیه ایران، روابط مالی و تجاری ایران و دوبی ادامه یا??ته است. به گزارش گل?? نیوز، در حالی که انتظار میر??ت این قوانین برای هزاران شرکت ایرانی که با دوبی داد و ستد می کنند ??اجعه به بار آورد، تجارت میان 2 کشور بر اساس آخرین آمارها رشد کرده است. بر اساس آخرین آمار ارائه شده توسط سازمان صادرات دوبی، ارزش مبادلات مستقیم میان ایران و دوبی برابر با 1.8 میلیارد درهم است و این در حالی است که صادرات مجدد در رقم 24 میلیارد درهم قرار گر??ته است. ایران هنوز دومین بازار بزرگ صادرات مجدد برای امارات است و رتبه اول در اختیار هند قرار دارد. سعید الاوادی خاطرنشان کرد: در مواجهه با تنش*های سیاسی پیوسته در خاورمیانه، دوبی در جستجوی توسعه بازارهای جدید در خارج است. ایران و دوبی از اوایل قرن بیستم روابط تجاری محکمی داشته*اند. در حال حاضر، طلا و روغن موتور در ابتدای لیست صادرات، و برنج، منسوجات، قطعات موتور و لوازم یدکی در ابتدای لیست صادرات مجدد میان 2 کشور قرار دارد. الاوادی گ??ت: محصولاتی که میان این 2 کشور مبادله می شود از تحریم*های سازمان ملل معا?? است و شامل کمکهای بشردوستانه، کالاهای کشاورزی، غذایی، دارویی و دیگر کالاهای معا?? است.
  7. [ATTACH=CONFIG]1712[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس،بانک مرکزی امروز نرخی را برای ارزهای معتبر تعیین نکرده و نرخ این ارزها مشابه روز گذشته است. در بازار آزاد و صرا??ی*ها هم*اکنون دلار آمریکا با ارزش 1180 تومان خریداری و با ارزش 1186 تومان ??روخته می*شود. این ارز در بازار رسمی نیز دارای نرخ خرید و ??روش 1056 تومانی و 1059 تومانی است. البته بانک مرکزی نرخ دلار رسمی را روز گذشته 1058 تومان تعیین کرده بود. از سوی دیگر نرخ ??روش یورو نیز در بازار آزاد و صرا??ی ها 1715 تومان و نرخ خرید این ارز از مردم 1705 تومان است که البته بانک مرکزی ارزش یورو را 1523 تومان تعیین کرده بود که این ارز در بازار رسمی با نرخ 1520 و 1525 تومان خرید و ??روش می*شود. پوند انگلیس نیز که از سوی بانک مرکزی در روز گذشته 1741 تومان نرخ*گذاری شده بود امروز در بازار آزاد با ارزش 1965 تومان خریداری و 1975 تومان ??روخته می*شود البته در بازار رسمی نیز این ارز برای خرید و ??روش دارای ارزش 1741 تومان و 1747 تومان است.
  8. [ATTACH=CONFIG]1711[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، آخرین وضعیت* و آمار رسمی ضریب ن??وذ اینترنت در کشور، به صورت به*روز و آن*لاین، در "سامانه مدیریت ضریب ن??وذ اینترنت" که توسط مرکز مدیریت توسعه ملی اینترنت وابسته به سازمان ??ناوری اطلاعات ایران راه اندازی شده، ارائه می*شود. بر اساس این گزارش، این سامانه همواره و به صورت آن لاین وضعیت جاری ضریب ن??وذ اینترنت در کشور را به ت??کیک استان*ها و بر مبنای روش**های دسترسی " اینترنت پر سرعت"، " اینترنت تل??نی"، " اینترنت وایمکس"، " اینترنت تل??ن همراه" و " اینترنت ??یبر" ارائه می*دهد و تعداد کاربران را معیار تعیین ضریب ن??وذ قرار داده است. بنا بر این گزارش، در حالی که این سامانه میان مشترکان و کاربران اینترنت تمایز قائل شده، آمار و ارقام ??علی ثبت شده در این سامانه برای سال 90، حکایت از 9 میلیون و 243 هزار و 540 مشترک اینترنت و 8 میلیون و 387 هزار و 12 کاربر اینترنت، در ایران 73 میلیون و 318 هزار و 661 ن??ری دارد و با این ارقام، هم*اکنون ضریب ن??وذ اینترنت کشور را بر اساس کل اتصالات 0.114 ( 11.4 درصد) اعلام می*کند. همچنین این سامانه ضریب ن??وذ اینترنت پر سرعت را با احتساب 2.129.932 مشترک و 1.942.771 کاربر اینترنت پر سرعت در کشور، عدد 0.026 ( 2.6 درصد) عنوان کرده است. طبق آمار این سامانه، در شاخص دسترسی اینترنت تل??نی (Dial up) با 1.497.887 مشترک و 433.241 کاربر، ضریب ن??وذ اینترنت تل??نی به عدد 0.006 ( 0.6 درصد) رسیده است. بنا بر این گزارش، سامانه مدیریت ضریب ن??وذ اینترنت، همچنین ضریب ن??وذ اینترنت را با روش دسترسی وایمکس با 228.466 مشترک و 623.746 کاربر، حدود 0.009 ( 0.9 درصد) اعلام می*کند. همچنین بنا بر اعلام این سامانه، حدود 1.167.532 ن??ر در کشور مشترک اینترنت تل??ن همراه و حدود 1.167.532 کاربر اینترنت تل??ن همراه هستند که به این ترتیب ضریب ن??وذ اینترنت تل??ن همراه 0.016 ( 1.6 درصد) است. بر اساس این گزارش، این سامانه ضریب ن??وذ اینترنت در کشور را بر اساس روش دسترسی ??یبر، با 4.219.723 مشترک و همان تعداد کاربر، حدود 0.058 ( 5.8 درصد) عنوان کرده است. علاوه بر این، این سامانه، با معر??ی استان*های تهران، اردبیل، اص??هان، آذربایجان غربی و گیلان، به عنوان پنج استان نخست در ضریب ن??وذ اینترنت، به ترتیب استان*های تهران با ضریب ن??وذ 0.463 (46.3 درصد)، اردبیل 0.32 (32 درصد)، اص??هان 0.285 (28.5 درصد)، آذربایجان غربی 0.162 ( 16.2درصد) و گیلان 0.116 ( 11.6 درصد) را به عنوان استان*های با بیشترین میزان ضریب ن??وذ اینترنت معر??ی کرده است. بنا بر این گزارش، همچنین در گزارش "سامانه مدیریت ضریب ن??وذ اینترنت" قابل مشاهده است که به غیر از 5 استان ذکر شده، ضریب ن??وذ اینترنت در 26 استان کشور، کمتر از 10 درصد است.
  9. [ATTACH=CONFIG]1710[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، سیر صعودی و بازگشت امید به بهبود اوضاع و احوال بازار سهام ایران در ابتدای مرداد برای آخرین روز کاری این ماه تکرار نشد و سهامداران درحالی امروز را هم با ا??ت قیمت ها سپری کردند که چشم انتظار شرایط بازارهای جهانی و وضعیت بورس تهران بعد از تعطیلی ??ردا شدند. براساس این گزارش، اثر سیر نزولی شاخص بورس های آسیایی و اروپایی و آمریکایی که بر ا??ت 6 واحدی دیروز دماسنج بازار سهام ایران اثر گذاشته بود. در شروع معاملات امروز با رشد چندین واحدی شاخص بورس تهران حذ?? شده بود ولی این وضعیت تا پایان معاملات داوم نیاورد و در نتیجه کاهش قیمت هر سهم و اثر من??ی 10 تا 3.5 واحدی شرکت هایی چون بانک صادرات، نیروترانس ، بانک پارسیان ،بیمه آسیا، بانک ملت و سرمایه گذاری امید، شاخص بورس به رغم رشد قیمت سهام شرکت هایی مانند سرمایه گذاری غدیر و سیمان ??ارس و خوزستان با 15 واحد ا??ت به عدد 25 هزار و 240 واحدی رسید و شاهد کاهش ارقام برای چهل و پنجمین روز کاری بورس در 102 روز اخیر شد. در برابر این کاهش ، انتظار برخی از سهامداران مخصوصا" حقوقی ها به بهبود اوضاع بورس های جهانی در روزهای آینده موجب شد تا بیش از 292 میلیون سهم عادی و حق تقدم به ارزش 70 میلیارد تومان داد و ستد شود که حجم قابل قبولی است. بیشترین حجم معاملات سهام به بانک پاسارگاد و سرمایه گذاری شاهد با بیش از 85 و 78 میلیون سهم تعلق داشت.
  10. sinaweb

    رشد اقتصادی آمریکا

    [ATTACH=CONFIG]1709[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس، این دو موسسه پیش بینی کردند رشد اقتصادی آمریکا در سه ماه پایانی 2011 به کمتر از یک درصد خواهد رسید. این رقم در گزارش قبلی این دو موسسه بیش از 2.5 درصد اعلام شده بود. بر اساس این گزارش رشد اقتصادی آمریکا در سه ماه نخست 2012 به کمتر از 0.5 درصد خواهد رسید. این رقم نیز در گزارش قبلی این دو موسسه بیش از 1.5 درصد اعلام شده بود . بر اساس این گزارش رشد اقتصادی آمریکا در سال 2011 به کمتر از 1.6 درصد خواهد رسید و سال آینده نیز این رقم به کمتر از 2.1 درصد می رسد . موسسه مورگان استنلی نیز در گزارشی نسبت به وقوع مجدد بحران مالی و رکود اقتصادی در جهان هشدار داده است. مایکل ??رولی کارشناس ارشد موسسه جی پی مورگان تاکید کرد رشد و رونق اقتصادی آمریکا در شش ماه نخست 2011 کاملا ناامید کننده بوده است و با توجه به شرایط بحرانی منطقه یورو، رشد و رونق اقتصادی آمریکا در شش ماه دوم امسال نیز ا??زایش چندانی نخواهد داشت . این در حالی است که خطر وقوع رکود اقتصادی در جهان به شدت ا??زایش یا??ته است . بیش از 6 تریلیون دلار از ارزش بازارهای جهانی بورس طی ماه جاری میلادی کاسته شده است.
  11. sinaweb

    واردات میوه ممنوع

    [ATTACH=CONFIG]1708[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس ، رحمت*اله پریچهر گ??ت: واردات 6 درصدی مرکبات تنها به منظور تنظیم بازار شب عید برای رعایت حال مصر??*کنندگان صورت گر??ته و ثبت و س??ارش آن نیز توسط وزارت بازرگانی انجام شده است. مدیرکل د??تر میوه وزارت جهاد کشاورزی با بیان این مطلب گ??ت: ??قط در دو ماه نزدیک به آخر سال تعر??ه واردات محصولات باغی به 4 درصد میرسد و در مابقی ماه*های سال این تعر??ه نزدیک به 45 درصد تعیین می*شود. پریچهر ا??زود: واردات محصولات باغی مانند سیب در سال 89 طبق گزارش گمرک جمهوری اسلامی نزدیک به 17 هزار و 500 تن بوده که این رقم کمتر از 1 درصد تولید داخلی این محصول میباشد. وی در همین حال اضا??ه کرد: واردات خشکبار به کشورمان در سال گذشته تقریباً ص??ر بوده و تنها حدود 715 تن بادام هندی به کشور وارد شده است. مدیرکل د??تر میوه اظهار داشت: از نظر وزارت جهاد کشاورزی، هم*اکنون واردات میوه ممنوع است و به جز محصول موز که امکان تولید آن در کشور کم است، هیچگونه ثبت س??ارشی برای واردات میوه از سوی این وزارتخانه صورت نگر??ته است. مدیرکل د??تر میوه وزارت جهاد کشاورزی تاکید کرد: وزارت جهاد کشاورزی آمادگی لازم برای برعهده گر??تن مسئولیت تنظیم بازار میوه را دارد،* گ??ت: اگر همه امکانات و سازوکارهای لازم ??راهم شود و اختیارات برای تنظیم بازار محصولات باغی به وزارت جهاد کشاروزی سپرده شود، این وزارتخانه قادر به مدیریت بازار این محصولات است.
  12. [ATTACH=CONFIG]1707[/ATTACH] به گزارش خبرگزاری ??ارس بر اساس اطلاعیه ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت، 60 لیتر سهمیه بنزین شهریورماه خودروهای شخصی ساعت 24 (31 مرداد ماه) در کارت*های سوخت واریز می شود. بر اساس این گزارش دیگر وسایل نقلیه عمومی نیز سهمیه*ای مشابه سهمیه مردادماه دریا??ت خواهند کرد و بنابراین هیچ گونه تغییر در میزان قیمت و سهمیه سوخت در شهریورماه وجود نخواهد داشت. همچنین در شهریورماه 500 لیتر سهمیه بنزین با نرخ آزاد 700 تومانی در کارت های سوخت خودروها واریز می شود که در صورت اتمام سهمیه 400 تومانی قابل است??اده خواهد بود.
  13. [attach=config]1706[/attach] به گزارش خبرگزاری ??ارس، یعقوب*علی حسین*نیا در یک نشست خبری که صبح امروز برگزار شد گ??ت: شرکت گاز استان تهران متولی گازرسانی به دو استان تهران و البرز با جمعیتی بالغ بر 15 میلیون ن??ر است. وی ادامه داد: این دو استان 2میلیون و 500 مشترک دارد که از این میزان 2 میلیون و 100 هزار مشترک در استان تهران و 400 هزار مشترک نیز در استان البرز واقع شده است. وی خاطرنشان کرد: از لحاظ خانوار این دو استان 5 میلیون واحد مسکونی دارد که 4 میلیون و 300 هزار واحد مسکونی در استان تهران و 700 هزار واحد مسکونی نیز در استان البرز واقع شده است. مدیرعامل گاز استان تهران با اشاره به اینکه تهران دارای 61 شهر است که در حال بهره*برداری از گاز طبیعی هستند گ??ت: شهر تهران با عمر 36 ساله پیرترین شهری است که از نعمت گاز برخوردار است و شهر طالقان که تا 2 ماه آینده به شبکه انتقال گاز متصل می*شود از جدیدترین شهرهایی هستند که می*توانند از گاز بهره*مند شوند. حسین*نیا در ادامه با اشاره به اینکه 510 روستا در این دو استان در حال بهره*برداری از نعمت گاز هستند گ??ت: 80 روستا در حال اجرای گازرسانی، 7 نیروگاه، 10 واحد صنعتی و 45 جایگاه cng جدید نیز به شبکه گازرسانی متصل می*شود. وی با اشاره به عملکرد شرکت گاز استان تهران در سال 89 گ??ت: در این سال 31 هزار علمک گاز و 151 هزار مشترک و 104 هزار مشترکی که اقدام به ت??کیک کنتور خود کرده*اند می*توان از عملکرد این شرکت عنوان کرد. مدیرعامل شرکت گاز استان تهران با اشاره به ??را رسیدن ه??ته دولت خاطرنشان کرد: در این ه??ته 10 روستا، 6 مسکن مهر و 9 جایگاه cng با اعتبار 145 میلیارد ریال بهره*برداری می*شود. وی در پایان خاطرنشان کرد: واحدهای مسکونی که دارای موتورخانه و سیستم مرکزی گرمایش هستند به هیچ عنوان توصیه نمی*شود که اقدام به ت??کیک کنتور کند زیرا این سیستم از ایمن*ترین سیستم موجود است ولی با تغییراتی از قبیل نصب شیر ترموستاتیک، مجهز کردن موتورخانه به سیستم حسگر هوشمند، است??اده از شیشه*های دو جداره و عایق*کاری موتورخانه می*توانند تا حد زیادی در مصر?? گاز صر??ه*جویی* کنند.
  14. [ATTACH=CONFIG]1673[/ATTACH] چكيده حضرت علي (عليه السلام) شخصيتي ??رامذهبي است كه به مذهب و ??رقه اي خاص اختصاص ندارد و اين امر ناشي از اخلاق والا و كمال شخصيتي است كه در وجود آن حضرت نه??ته است؛ لذا عمده مذاهب و ??رق اسلامي ـ از شيعه و اهل سنت ـ*نسبت به ايشان ارادت خاصي نشان داده، در منابع حديثي و كتب مذهبي خود از جايگاه ويژه و ??ضايل نامبرده بسيار ياد مي كنند. اين مقاله، به قصد آشنايي مختصر خوانندگان بر گوشه اي از اين امر، به روش كتابخانه اي، سعي دارد جايگاه و مقام حضرت (عليه السلام) نزد اهل تسنن را با اتكاي به منابع مختل??ي حديثي، ت??سيري و تاريخي معتبر نشان دهد. مقاله حاضر در سه بخش تنظيم شده است: بخش اول: آياتي كه در شأن علي (عليه السلام) نازل شده است؛ بخش دوم: ??ضايلي كه در شأن علي (عليه السلام) وارد شده است؛ بخش سوم: امتيازات عملي علي (عليه السلام)، يعني كارهايي كه آن امام همام انجام داده اند. كليد واژه ها: پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام)، اهل سنت، ??ضايل. مقدمه 1.آياتي كه در شأن والاي علي (عليه السلام) نازل شده است در ابتداي اين بخش، گ??تني است آياتي كه در شأن اصحاب به طور عموم و در شأن علي (عليه السلام) به طور خاص، نازل شده اند، كم نيستند و ذكر تمام آنها در اين مقاله امكان پذير نيست. اما از باب «ما لا يدرك كله لايترك كله»، آيات ذيل كه در خصوص امام علي (عليه السلام) نازل شده است، ذكر مي گردد: 1-1. «هذان?? خَصْمان?? اخْتَصَم??وا ??ي رَبّ??ه??مْ ??َالَّذينَ كَ??َر??وا ق??طّ??عَتْ لَه??مْ ث??يابٌ م??نْ نار?? ي??صَبّ?? م??نْ ??َوْق?? ر??ؤ??س??ه??م?? الْحَميم?? (19) ي??صْهَر?? ب??ه?? ما ??ي ب??ط??ون??ه??مْ وَ الْج??ل??ود?? (20) وَ لَه??م مَّقَام??ع?? م??ن حَد??يد?? (21) ك??لَّما أَراد??وا أَنْ يَخْر??ج??وا م??نْها م??نْ غَمّ?? أ??عيد??وا ??يها وَ ذ??وق??وا عَذابَ الْحَريق?? (22) إ??نَّ اللّهَ ي??دْخ??ل?? الَّذينَ آمَن??وا وَ عَم??ل??وا الصّال??حات?? جَنّات?? تَجْري م??نْ تَحْت??هَا اْلأنْهار?? ي??حَلَّوْنَ ??يها م??نْ أساو??رَ م??نْ ذَهَب?? وَ ل??ؤْلؤًا وَ ل??باس??ه??مْ ??يها حَريرٌ»(حج:19-23): اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه مي???كنند و كساني كه ك??ر ورزيدند جامه???هايي از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاي سرشان آب جوشان ريخته مي???شود ( 19 ) آنچه در شكم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مي???گردد.(20) و براي [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گ??رزهايي آهنين است.(21) هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بيرون روند در آن بازگردانيده مي???شوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را ( 22 )خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده???اند در باغهايي كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درمي???آورد در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد آراسته مي???شوند و لباسشان در آنجا از پرنيان است. در جنگ بدر، سه ن??ر از مسلمانان، علي (عليه السلام)، حمزه و عبيده بن حارث بن عبدالمطلب به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب، وليدبن عتبه، عبته بن ربيعه و شيبه بن ربيعه را از پاي درآوردند و آيه ??وق نازل شد و از اين ماجرا ياد كرد(صنعاني، 1410 ق*، ج3، ص33/ طبري، 1415 ق، ج17، ص 172/ ثعلبي، 1422 ق، ج7، ص13/ واحدي، 1415 ق، نيشابوري،[بي تا]، ص 207/ سمعاني، 1418ق، ج3، ص429/ سيوطي، [بي تا]، ج4، ص 348/ بخاري، 1401ق، ج5، ص6/ مسلم، [بي تا]، ج، ص246/ ابن ماجه، [بي تا]، ج2، ص946/ نسائي، [بي تا]، ج6، ص410/ بيهقي، [بي تا]، ج3، ص276/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص389). 2-1.«??َمَنْ حَاجَّكَ ??يه?? م??نْ بَعْد?? ما جاءَكَ م??نَ الْع??لْم?? ??َق??لْ تَعالَوْا نَدْع?? أَبْناءَنا وَ أَبْناءَك??مْ وَ ن??ساءَنا وَ ن??ساءَك??مْ وَ أَنْ????سَنا وَ أَنْ????سَك??مْ ث??مَّ نَبْتَه??لْ ??َنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّه?? عَلَي الْكاذ??بينَ»(آل عمران:61): پس هر كه در اين [باره] پس از دانشي كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را ??را خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت??? خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» اين آيه در مورد گروهي از مسيحيان نجران است، آن گاه كه با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مجادله نمودند كه عيسي بن مريم پسر خداست و رسول خدا مي ??رمود كه بنده و ??رستاده خداست. آية ??وق با آيه مباهله مشهور است. وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر (صلي الله عليه و اله و سلم)، علي، ??اطمه، حسن و حسين (عليه السلام) را ??را خواند و ??رمود: پروردگارا اينها اهل من هستند (رازي [بي تا]، ج2، ص668 / سمعاني، 1418 ق، ج1، ص327/ مقريزي، 1420ق، ج14، ص69/زرندي حن??ي، 1377 ق، ص108). 3-1. «أَ جَعَلْت??مْ س??قايَةَ الْحاجّ????? وَ ع??مارَه الْمَسْج??د?? الْحَرام?? كَمَنْ آمَنَ ب??اللّه?? وَ الْيَوْم?? اْلآخ??ر?? وَ جاهَدَ ??ي سَبيل?? اللّه?? لا يَسْتَو??ونَ ع??نْدَ اللّه?? وَ اللّه?? لا يَهْد??ي الْقَوْمَ الظّال??مينَ (19) الَّذينَ آمَن??وا وَ هاجَر??وا وَ جاهَد??وا ??ي سَبيل?? اللّه?? ب??أَمْوال??ه??مْ وَ أَنْ????س??ه??مْ أَعْظَم?? دَرَجَةً ع??نْدَ اللّه?? وَ أ??ولئ??كَ ه??م?? الْ??ائ??ز??ونَ (20)ي??بَشّ??ر??ه??مْ رَبّ??ه??مْ ب??رَحْمَه?? م??نْه?? وَ ر??ضْوان?? وَ جَنّات?? لَه??مْ ??يها نَعيمٌ م??قيمٌ (21) خال??دينَ ??يها أَبَدًا إ??نَّ اللّهَ ع??نْدَه?? أَجْرٌ عَظيمٌ (22) (توبه:19-22): آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [كار] كسي پنداشته???ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مي???كند؟ [نه اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد (19) كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته???اند نزد خدا مقامي هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند (20) پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودي و باغهايي [در بهشت] كه در آنها نعمتهايي پايدار دارند مژده مي???دهد (21) جاودانه در آنها خواهند بود در حقيقت???خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است. نقل شده است كه مردي گ??ت: بعد از اسلام هيچ كاري اولاتر و بهتر از عمارت مسجدالحرام نيست و من آن را انجام مي دهم. در اين هنگام علي (عليه السلام) ??رمود: «الجهاد ??ي سبيل الله أ??ضل من هذا كله»؛ و از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين باره پرسيدند، پس آيه بالا نازل شد كه عبارت علي (عليه السلام) در آن وجود داشت و اين تأييدي بر نظر ايشان شمرده شد(صنعاني، 1410ق، ج2، ص268/ طبري، جامع البيان، 1415 ق، ج10، ص122/ رازي، [بي تا]، ج6، ص1767/ سيوطي، ج3، ص218). 4-1. «ي??و????ونَ ب??النَّذْر?? وَ يَخا????ونَ يَوْمًا كانَ شَرّ??ه?? م??سْتَطيرًا (7) وَ ي??طْع??م??ونَ الطَّعامَ عَلي??? ح??بّ??ه?? م??سْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا ( 8 ) إ??نَّما ن??طْع??م??ك??مْ ل??وَجْه?? اللّه?? لا ن??ريد?? م??نْك??مْ جَزاءً وَ لا ش??ك??ورًا (9) إ??نّا نَخا???? م??نْ رَبّ??نا يَوْمًا عَب??وسًا قَمْطَريرًا (10) ??َوَقاه??م?? اللّه?? شَرَّ ذل??كَ الْيَوْم?? وَ لَقّاه??مْ نَضْرَهً وَ س??ر??ورًا (انسان:7-11 ): [همان بندگاني كه] به نذر خود و??ا مي???كردند و از روزي كه گزند آن ??راگيرنده است مي???ترسيدند (7) و به [پاس] دوستي [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مي???دادند (8) «ما براي خشنودي خداست كه به شما مي???خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نمي???خواهيم (9) ما از پروردگارمان از روز عبوسي سخت هراسناكيم.» (10) پس خدا [هم] آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابي و شادماني به آنان ارزاني داشت. آيه مذكور به آيه اطعام مشهور است و در شأن نزول آن آمده است: روزي حسن و حسين مريض مي شوند، علي (عليه السلام) و ??اطمه (سلام الله عليها) نذر مي كنند كه اگر اين دو ش??ا يا??تند، روزه بگيرند. بعد از بهبودي به نذر خويش عمل كرده، روزه مي گيرند و هنگام ا??طار، گدايي به در خانه آنها مي آيد و ايشان ا??طاري خويش را به او مي دهند. و اين آيات در شأن ايشان نازل شد.(بغوي، [بي تا]، ج4، ص428/ مقاتل، 1424ق، ج3، ص427/ ابن جوزي، 1407ق، ج8، ص145/ سيوطي، [بي تا]، ج6، ص299/ سمرقندي، [بي تا] ،ج3، ص504). 5-1. «يا أَيّ??هَا الَّذينَ آمَن??وا إ??ذا ناجَيْت??م?? الرَّس??ولَ ??َقَدّ??م??وا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواك??مْ صَدَقَهً ذل??كَ خَيْرٌ لَك??مْ وَ أَطْهَر?? ??َإ??نْ لَمْ تَج??د??وا ??َإ??نَّ اللّهَ غَ????ورٌ رَحيمٌ (12) أأَشْ??َقْت??مْ أَنْ ت??قَدّ??م??وا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواك??مْ صَدَقات?? ??َإ??ذْ لَمْ تَ??ْعَل??وا وَ تابَ اللّه?? عَلَيْك??مْ ??َأَقيم??وا الصَّلاه وَ آت??وا الزَّكاه وَ أَطيع??وا اللّهَ وَ رَس??ولَه?? وَ اللّه?? خَبيرٌ ب??ما تَعْمَل??ونَ» (مجادله:12-13): اي كساني كه ايمان آورده???ايد هرگاه با پيامبر [خدا] گ??تگوي محرمانه مي???كنيد پيش از گ??تگوي محرمانه خود صدقه???اي تقديم بداريد اين [كار] براي شما بهتر و پاكيزه???تر است و اگر چيزي نيا??تيد بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است (12) آيا ترسيديد كه پيش از گ??تگوي محرمانه خود صدقه???هايي تقديم داريد و چون نكرديد و خدا [هم] بر شما بخشود پس نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و از خدا و پيامبر او ??رمان بريد، و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است. اين آيه به آيه نجوا مشهور است و در شأن نزول آن آمده است: مسلمانان خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آمدند و با او نجوا مي كردند و وقت گرانبهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي گر??تند. در اينجا خداوند نخستين آيات ??وق را نازل كرد و به آنها دستور داد قبل از نجوا كردن با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مستمندان صدقه بپردازند. ايشان وقتي چنين ديدند، از نجوا خودداري كردد. آيه دوم نازل شد و اجازه نجوا به همگان داد. علي (عليه السلام) مي ??رمايد: آيه اي در قرآن است كه ??قط من بدان عمل كرده ام. من يك دينار داشتم، آن را به ده درهم تبديل كردم و هر زمان مي خواستم با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) نجوا كنم؛ درهمي صدقه مي دادم (نسايي، [بي تا]، ج5، ص153 / طبري، 1415ق، ج28 ص 26/ جصاص، 1415ق، ج3، ص 527/ سمرقندي، [بي تا]، ج3، ص 397/ سيوطي / [بي تا]، ج6، ص299 / حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص482 / ابن حجر، [بي تا]، ج11، ص68/ عيني، [بي تا]، ج22، ص267). 6-1.«الَّذينَ ي??نْ????ق??ونَ أَمْوالَه??مْ ب??اللَّيْل?? وَ النَّهار?? س??رًّا وَ عَلان??يَهً ??َلَه??مْ أَجْر??ه??مْ ع??نْدَ رَبّ??ه??مْ وَ لا خَوْ??ٌ عَلَيْه??مْ وَ لا ه??مْ يَحْزَن??ونَ» (بقره: 274 ): كساني كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، ان??اق مي???كنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود؛ و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي???شوند. اين آيه به آيه ان??اق مشهور است و در احاديث بسياري آمده است كه اين آيه درباره علي (عليه السلام) نازل شده است؛ زيرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمي را در شب درهمي را در روز و درهمي را آشكارا و درهمي را در نهان ان??اق كرد و اين آيه نازل شد( مقاتل بن سليمان، 1424 ق، ج1، ص147/ صنعاني ، 1410ق، ج1، ص108 / نحاس، 1409 ق، ج1، ص304/ سمرقندي، [بي تا]، ج1، ص 304/ سمرقندي، [بي تا]، ج1، ص 206/ بغوي، [بي تا]، ج1، ص260/ هيثمي، 1408 ق، ج6، ص324/ ابن حجر، [بي تا]، ج3، ص229/ عيني، [بي تا]، ج8، ص283). 7-1. «إ??نَّما ي??ريد?? اللّه?? ل??ي??ذْه??بَ عَنْك??م?? الرّ??جْسَ أَهْلَ الْبَيْت?? وَ ي??طَهّ??رَك??مْ تَطْهيرًا (احزاب:33 ):و در خانه???هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاي خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و ??رستاده???اش را ??رمان بريد خدا ??قط مي???خواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. آيه مذكور به آيه تطهير شناخته مي شود و در شأن اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم )، علي، ??اطمه، حسن و حسين (عليه السلام) نازل شده است (واحدي نيشابوري، 1415 ق، ص 239 / بغوي، [بي تا]، ج2، ص528/ ثعلبي، 1422ق، ج8، ص 36 / سمعاني، 1418 ق، ج4، ص380 / احمد حنبل [بي تا]، ج1، ص331/ مسلم ،[بي تا]، ج7، ص130/ترمذي، 1403ق، ج5، ص30/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص416). 1-8. «أَ ??َمَنْ كانَ م??ؤْم??نًا كَمَنْ كانَ ??اس??قًا لا يَسْتَو??ونَ» (سجده: 18 ): آيا كسي كه مؤمن است چون كسي است كه نا??رمان است???يكسان نيستند. روزي وليدبن عقبه به علي (عليه السلام) عرض كرد: «انا ابسط منك لسانا واحد منك سناناً» (من از تو زباني گسترده تر و ??صيح تر و نيزه اي تيزتر دارم!) اشاره به اينكه به پندار خودش، هم در سخنوري و هم در جنگجويي پيشتازتر است. علي (عليه السلام) در پاسخ او ??رمود: «ليس كما تقول يا ??اسق!» و اين آيات در تأييد نظر علي (عليه السلام) و ??ضيلت او نازل شد (واحد نيشابوري، 1415 ق، ص235 / حسكاني ، 1411ق، ج1، ص573/ سمعاني، 1418ق، ج4، ص251/ بغوي، [بي تا]، ج3، ص503/ ابن عبدالبر، 1412ق، ج4، ص1554/زرندي حن??ي، 1377ق، ص92/زيلعي، 1414ق، ج3، ص87/سيوطي، [بي تا]، ج8، ص115). 9-1.«إ??نَّما وَل??يّ??ك??م?? اللّه?? وَ رَس??ول??ه?? وَ الَّذينَ آمَن??وا الَّذينَ ي??قيم??ونَ الصَّلاه وَ ي??ؤْت??ونَ الزَّكاه وَ ه??مْ راك??ع??ونَ (مائده: 55 ): ولي شما تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده???اند همان كساني كه نماز برپا مي???دارند و در حال ركوع زكات مي???دهند. آيه مذكور به آيه ولايت مشهور است و در سبب نزول آن آمده است: روزي ??قيري به مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آيد و تقاضاي كمك مي كند. كسي چيزي براي كمك نداشته تا به او بدهد. علي (عليه السلام) با وجود اينكه در نماز بوده، انگشتري خويش را در حال ركوع به گدا مي دهد و اين آيات نازل مي شود (واحدي نيشابوري، 1415 ق، ص133/ حسكاني، 1411ق، ج1، ص212/ سمعاني، 1418ق، ج2، ص48/ بغوي، [بي تا]، ج2، ص47/هيثمي، [بي تا]، 1408ق، ج7، ص17/طبراني، 1415ق، ج6، ص218/زرندي حن??ي، 1377ق، ص23). 10-1.«إ??نَّ الَّذينَ آمَن??وا وَ عَم??ل??وا الصّال??حات?? سَيَجْعَل?? لَه??م?? الرَّحْمن?? و??دًّا »(مريم:96 ): گ??ت: «به چيزي كه [ديگران] به آن پي نبردند، پي بردم، و به قدر?? م??شتي از ردپاي ??رستاده [خدا، جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم، و ن??س من برايم چنين ??ريبكاري كرد.» آيه مذكور به آيه مودت معرو?? است و نقل شده است: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) ??رمود: بگو خداوندا! براي من عهدي نزد خودت قرار ده و در دل هاي مؤمنان مودت مرا بي??كن. پس خداوند چنين نازل كرد: «إ??نَّ الَّذ??ينَ آمَن??وا وَ عَم??ل??وا الصَّال??حَات?? سَيَجْعَل?? لَه??م?? الرَّحْمَن?? و??دّاً» (سيوطي، [بي تا]، ج4، ص287/ سمعاني، 1418ق، ج3، ص316/ ابن عطيه، 1413ق، ج4، ص34/ ابن جوزي، 1407ق، ج5، ص185/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص125/ طبراني، معجم الكبير، [بي تا] ج12، ص96/ زرندي حن??ي، 1377ق ، ص85). پی نوشت ها : *استاديار دانشگاه شهيد چمران اهواز **دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث منبع:سایت راسخون
  15. [ATTACH=CONFIG]1671[/ATTACH] 2. رواياتي كه در شأن علي (عليه السلام) وارد شده است 1-2. «علي (عليه السلام) عالم ترين، شكيباترين و اولين كسي بود كه مسلمان شد». هنگامي كه علي (عليه السلام) از حضرت ??اطمه، (سلام الله عليها) خواستگاري نمود، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به ??اطمه (سلام الله عليها) ??رمود: «ما لك تبكين يا ??اطمه، ??والله لقد أنكحتك أكثرهم علما، و أ??ضلهم حلما، و اولهم سلما» (احمدحنبل [بي تا]، ج5، ص26/ طبراني، معجم الكبير، [بي تا]، ج1، ص94/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص101/صنعاني، [بي تا]، ج5، ص490/ ابن عبدالبر، 1412ق، ج3، ص1099/ متقي هندي، [بي تا]، ج11،ص605/ دولابي، 1407ق، ص93). 2-2. اجتهاد علي (عليه السلام) و تحسين او توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبر خدا (ص) علي (ع) را براي پرداخت ديات به سوي بني جذيمه ??رستاد و ??رمود: اي علي! به نزد آنان برو و به كارشان رسيدگي كن و امر جاهليت را زير پا بنه. علي (عليه السلام) با مقداري مال كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به او داده بود، به سوي آنان ر??ت و ديه ي كشتگان و جريمه اموالي را كه از آنان تل?? شده بود، پرداخت؛ حتي پول ظر??ي را كه در آن به سگ آب مي دادند، پرداخت نمود و مقداري اضا??ه آمد. علي (عليه السلام) ??رمود: آيا هنوز خون و مالي مانده كه جريمه ي آن پرداخت نشده باشد؟ گ??تند: نه، ??رمود: من بقيه اين مال را براي احتياط ميان شما تقسيم مي كنم تا اگر موردي باشد كه رسول خدا و يا شما ندانسته باشيد، جريمه آن پرداخت شده باشد. پس از انجام اين كار، خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بازگشت و او را از ماجرا باخبر ساخت. حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمود: «أصبت و أحسنت»: درست انجام دادي و نيكو انجام دادي (طبري، [بي تا]، ج2، ص342/ ابن اثير، 1386ق،ج2،ص 1408/256ق، ج4،ص358/ ذهبي، 1407ق، ج2، ص568/ زمخشري، 1417ق، ج3، ص379). 3-2. سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي(عليه السلام): «إن الله سيهدي قلبك». از علي (عليه السلام) روايت شده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا براي قضاوت به سوي يمن ??رستاد، در حالي كه من هنوز جوان بودم و آن تجربه كا??ي را نداشتم. گ??تم: اين رسول خدا مرا به سوي كساني مي ??رستي كه در بين ايشان ا??راد با تجربه و دوران ديده هستند. ??رمودند :«ان الله سيهدي قلبك و يثبت لسانك»: خداوند قلبت را هديه مي كند و زبانت را تثبيت مي نمايد . بعد از آن، هر گاه بين دو ن??ر قضاوت مي كردم، هيچ گاه شك نمي كردم (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص156 / ابوداود، [بي تا]، ج2،ص160/ نسايي، 1411ق، ج5، ص116/ بيهقي، [بي تا]، ج10، ص156/ نسايي، [بي تا]، ص690/ موصلي، [بي تا]، ج1، ص323/ طبراني، معجم الاوسط، [بي تا]، ج4، ص 172/ متقي هندي، [بي تا]، ج6، ص103/ عظيم آبادي، [بي تا]، ج9، ص361). 4-2. ??رمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به بستن كليه ي دروازه هاي منتهي به مسجد مگر دروازه ي خانه علي (عليه السلام) (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص175/ ترمذي،1403ق، ج5، ص305/ الحاكم، [بي تا]، ج3، ص125/ ابن حجر، [بي تا]، ج7، ص12/ نسايي، 1411ق، ج5، ص113/ طبراني، معجم الكبير، [بي تا]، ج12، ص78/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص 114). 5-2. سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام): «تو ص??ي و امين من هستي.» درباره علي (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه ??رمود: «أما انت يا علي انت ص??يي و اميني» (نسايي، 1411ق، ج5، ص128/ همو،[بي تا]، ص90). 6-2. منزلت سه گانه اختصاصي علي (عليه السلام) روايت شده است كه معاويه به سعدبن ابي وقاص مي گويد: چرا ابوتراب را سب نمي كني؟ سعد در جواب مي گويد: خداوند سه چيز به علي داده است كه من اگر يكي از آنها را داشتم، برايم از شتران سرخ موي بهتر بود: 1. در جنگ خيبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمود: ??ردا پرچم را به كسي مي دهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند؛ 2. هنگامي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)در غزوه تبوك او را جانشين خود مي كند، علي (عليه السلام) مي گويد: مرا با زنان و کودکان مي گذاريد؟ و پيامبر مي ??رمايد: تو براي من به منزله هارون هستي به موسي، جز اينكه نبوتي بعد از من نيست (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص331/بخاري، 1401ق، ج4، ص208 و ج5، ص129/ مسلم، [بي تا]، ج7، ص190/ ترمذي، 1403ق، ج1، ص302/ ابن ماجه،[بي تا]، ج1، ص43 / نسايي، [بي تا]، ص13 / نووي، 1407ق، ج1، ص195/ ابن حبان، 1414ق، ج15، ص16 / سيوطي، 1416ق، ج5، ص386/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص337). سعدبن ابي وقاص در توضيح سومين ??ضيلت علي (عليه السلام) مي گويد: هنگامي كه آيه تطهير نازل شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، حسن، حسين ، ??اطمه، و علي (عليه السلام) را ??راخواند و ??رمود: اينها اهل بيت من هستند(واحدي نيشابوري، 1415ق، ص239/ بغوي، [بي تا]، ج2، ص528 / ثعلبي، 1422ق، ج8، ص36/ سمعاني، 1418ق، ج4، ص380/ احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص331، مسلم، [بي تا]، ج7، ص130/ترمذي، 1403ق، ج5، ص30/حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص416). 7-2. اعلام ولايت علي(عليه السلام): «من كنت وليه ??هذا وليه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه» (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، صص118، 281 و 331/ نسايي، [بي تا]، ص 15/حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص109/ مبارك??وري، 1410ق، ج10، ص146/ نسايي، 1411ق، ج5، ص45/ طبراني، معجم الكبير، [بي تا]، ج5، ص166/عمروبن عاصم، 1413ق، ص 592/ مناوي، 1415ق، ج6، ص282/ ابن قتيبه، [بي تا]، ص14/ عجلوني، 1408ق، ج2، ص274). 8-2. قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم):«علي ولي كل مؤمن بعدي.» نقل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمود: «ما تريدون من علي؟ إن علياً مني انا منه و هو ولي كل مؤمن بعدي» (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، صص331 و 438/ نسايي، [بي تا]، ص15/ حاكم نيشابوري، [بي تا] ج3، ص111/ترمذي، 1403ق، ج5، ص 296/ ابن حبان، 1414ق، ج15، ص374/ هيثمي ،1408ق، ج9، ص120/ عيني، [بي تا]، ج16، ص 214/ مبارك??وري، 1410ق، ج10، ص146/ طبراني، معجم الكبير،[بي تا]، ج12، ص78). 9-2. قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم): «با دوست داشتن علي(عليه السلام) است كه ??رق بين مؤمن و منا??ق معلوم مي شود.» از علي (عليه السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دربارة من ??رمود: «... انه لايحبني إلا مؤمن،و لا يبغضني إلا منا??ق» (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص84/ مسلم نيشابوري، [بي تا]، ج1 ، ص60/ ابن ماجه، [بي تا]، ج1، ص42/ ترمذي، 1403ق، ج5، ص306/نسايي، 1411ق، ج8، ص116/ نووي، 1407ق، ج2، ص 63/ ابن حجر، [بي تا]، ج1، ص60). 10-2. قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم):«علي (عليه السلام) پدر سرور جوانان بهشت است.» پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در احاديث متعددي، حسن و حسين (عليه السلام) را سرور جوانان بهشت معر??ي ??رموده اند (احمد حنبل، [بي تا]، ج5، ص391/ ابن ماجه، [بي تا]، ج1، ص44/ ترمذي، 1403ق، ج5، ص326/ نسايي، [بي تا]، ص20/ نووي، 1407ق، ج16، ص41). 11-2. مژده دادن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) كه باغي در بهشت داري! انس روايت مي كند: من و علي (عليه السلام) و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در بيرون از مدينه گشت مي زديم كه به باغي رسيديم؛ علي (عليه السلام) ??رمود: اين باغ چه زيباست! و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمود: باغ تو در بهشت از اين باغ بسي زيباتر است... (هيثمي، 1408ق، ج9، ص118/ ابن ابي شبيه، 1409ق، ج7، ص502/ طبراني، معجم الكبير، [بي تا]، ج11، ص61/ متقي هندي، [بي تا]، ج13، ص166). 12-2. علي (عليه السلام) قاضي ترين اصحاب. در روايت هاي متعددي از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه قاضي ترين ما علي (عليه السلام) است (بخاري، 1401ق، ج5، ص149/ ابن حجر، [بي تا]، ج4، ص219/ طبراني، معجم الاوسط، [بي تا]، ج7، ص357/ عيني، [بي تا]، ج20، ص28/ عجلوني، 1408ق، ج1، ص163). 13-2. علي (عليه السلام) در بهشت داراي گنجينه اي است. علي (عليه السلام) از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند كه ايشان ??رمودند: «يا علي! إن لك كنزا ??ي الجنه و إنك ذو قرنيها ??لا تتبع النظره ??إنما لك الاولي و ليست لك الآخره» (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص159/ حاکم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص123؛ هيثمي، 1408ق، ج8، ص63/ابن سلمه، 1418ق، ج3، ص15/ ابن حبان، 1414، ج12، ص381/جصاص، [بي تا]، ج3، ص407). 14-2. آزردن علي (عليه السلام) آزردن پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است. از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است:«من آذي عليا ??قدآذاني» (احمد بن حنبل، [بي تا]، ج3، ص483/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص122/هيثمي، 1408ق، ج9، ص129/ ابن ابي شيبه، 1409ق، ج7، ص502/ابويعلي، [بي تا]، ج2، ص109/ ابن حبان، 1414ق، ج15، ص365/ ابن عبدالبر، 1412ق، ج3،ص1101). 15-2. تمسك علي (عليه السلام) به سنت رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم). علي (عليه السلام) مي ??رمايند: «ما كنت لأدع سنه النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) لقول أحد». از همين روست كه حضرت اهميت خاصي به سنت رسول خدا مي دادند و اعتناي تام و تمامي نسبت به آن داشتند و در جستجوي يا??تن و تثبيت گ??تار ايشان سعي وا??ر مبذول مي داشتند. ايشان مي ??رمودند: «إذا حدثتكم عن رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)، ??لئن أخرَّ (سرنگون بشوم) من السماء أحَبّ?? إليَّ من أكذب عليه»: اگر از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برايتان سخن بگويم، از آسمان سرنگون شوم برايم بهتر است تا اينكه به او دروغ ببندند(بخاري، 1401ق، ج8، ص52/ ابوداود، [بي تا]، ج2، ص429/ بيهقي، 1411ق، ج8، ص170/ابن حبان، 1414ق، ج15، ص136/عيني، [بي تا]، ج9، ص176). 16-2. محبت تمام و كمال علي (عليه السلام) به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم). خداي متعال در لزوم محبت خدا و رسول و جهاد در راه خدا مي ??رمايد:« ق??لْ إ??نْ كانَ آباؤ??ك??مْ وَ أَبْناؤ??ك??مْ وَ إ??خْوان??ك??مْ وَ أَزْواج??ك??مْ وَ عَشيرَت??ك??مْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَ??ْت??م??وها وَ ت??جارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساك??ن?? تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إ??لَيْك??مْ م??نَ اللّه?? وَ رَس??ول??ه?? وَ ج??هاد?? ??ي سَبيل??ه?? ??َتَرَبَّص??وا حَتّي يَأْت??يَ اللّه?? ب??أَمْر??ه?? وَ اللّه?? لا يَهْد??ي الْقَوْمَ الْ??اس??قينَ» (توبه:24): بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده???ايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش مي???داريد نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وي دوست???داشتني???تر است پس منتظر باشيد تا خدا ??رمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه ??اسقان را راهنمايي نمي???كند. خداوند در آية مذكر مصداق اين محبت را تبعيت عملي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معر??ي كرده، مي ??رمايد: «ق??لْ إ??نْ ك??نْت??مْ ت??ح??بّ??ونَ اللّهَ ??َاتَّب??ع??وني ي??حْب??بْك??م?? اللّه?? وَ يَغْ????رْ لَك??مْ ذ??ن??وبَك??مْ وَ اللّه?? غَ????ورٌ رَحيمٌ»(آل عمران:31): بگو: «اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.» از علي (عليه السلام) پرسيده شد: محبت شما نسبت به پيامبر خدا چگونه است؟ ??رمود: «به خدا قسم او (پيامبر) نزد ما از اموال و اولاد و پدران و مادرانمان و از آب خنك و گوارا براي انسان تشنه، محبوب تر است» (بيهقي، [بي تا]،ج4، ص352/عيني، [بي تا]، ج9، ص176/طيالسي، [بي تا]، ص160/ابي يعلي، [بي تا]، ج1، ص342). پی نوشت ها : *استاديار دانشگاه شهيد چمران اهواز **دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث منبع:سایت راسخون
  16. [ATTACH=CONFIG]1672[/ATTACH] امتيازات عملي علي(ع) 1-3. جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در برگرداندن وديعه ها و امانت ها به صاحبانشان. اين امر، نوعي اعترا?? به امانتداري و مورد وصوق بودن ايشان نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)است (ابن كثير، 1408ق،ج3،ص216/ ابن اثير، 1386ق، ج2، ص103/ بيهقي، 1411ق، ج6، ص289/ طبري، [بي تا]، ج2، ص103/ ابن خلدون، [بي تا]، ج2، قسمت 2، ص16/ مقريزي، 1420ق، ج1،ص57/ مسعودي، [بي تا]، ص200/يعقوبي، [بي تا]، ج2، ص39). 2-3. خوابيدن علي (عليه السلام) در جاي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)در شب هجرت به سوي مدينه. در جريان هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به سوي مدينه كه با همراهي ابوبكر، انجام مي گيرد، علي (عليه السلام) جان ??دايي مي كند و در بستر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)مي خوابد تا مشركان كه قصد جان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) كرده اند، نتوانند به مقصود خويش برسند(ابن كثير، 1408ق، ج3، ص216/ ابن اثير، 1386ق، ج2، ص103/طبري، [بي تا]، ج2، ص99؛ احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص33/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص4/ هيثمي، 1408ق، ج9،ص120). برخي ??قط خوابيدن در جاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)را ذكر مي كنند، اما اين كار علاوه بر شهامت و شجاعت، گوياي مطالبي ديگر هم هست كه از آن جلمه به موارد ذيل مي توان اشاره كرد: ال??. اين كار نمونه اي از اخلاص يك سرباز صادق است كه براي دعوت و عقيده اش حاضر است جان خويش را ??دا كند تا رهبرش زنده باشد؛ چون در سلامت رهبر است كه دعوت و عقيده زنده مي ماند و اين حركت علي (عليه السلام) كاري شگر?? و عظيم بوده است. ب. بيانگر اعتقاد راسخ به قضا و قدر است كه هر آنچه قلم تقدير بر آن ر??ته است، شدني مي كند: «ق??لْ لَنْ ي??صيبَنا إ??لاّ ما كَتَبَ اللّه?? لَنا ه??وَ مَوْلانا وَ عَلَي اللّه?? ??َلْيَتَوَكَّل?? الْم??ؤْم??ن??ونَ» (توبه:51 ): بگو: «جز آنچه خدا براي ما مقرر داشته هرگز به ما نمي???رسد او سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند.» اين آيه دلالت بر عمق ايمان علي (عليه السلام) دارد. 3-3. هجرت علي (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) سه شبانه روز در مكه مي مانند تا امانات را به صاحبان اماناتي كه نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، برگردانند؛ سپس به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در قبا ملحق شدند و دو شب در قبا ماندند و روز جمعه همراه با ابوبكر در ركاب با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به سوي مدينه حركت كردند (ابن كثير، 1408ق، ج3، ص253/ ابن اثير، 1386ق، ج2، ص103/ بيهقي، 1411ق، ج6، ص289/ طبري، [بي تا]، ج2، ص103/ ابن خلدون، [بي تا]، ج2، قسمت 2، ص16/ مقريزي، 1420ق، ج1، ص57/ مسعودي، [بي تا]، ص200/ يعقوبي، [بي تا]، ج2،ص39). 4-3. عقد برادري و مواخات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با علي (عليه السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بين اصحاب ـ دو به دوـ عقد برادري بست، تا اينكه علي (عليه السلام) باقي ماند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او ??رمود: «أما تري أن أكون أخاك؟» ??رمود: بلي اي رسول خدا راضي شدم و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمودند:«??أنت أخي ??ي الدنيا و الآخره» (حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص14/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص12/ مبارك??وري، 1410ق، ج10، ص152/ متقي هندي، [بي تا]، ج13، ص140/ مناوي، 1415ق، ج4، ص468/ زرندي حن??ي، 1377ق، ص95). 5-3. شجاعت علي (عليه السلام) در جنگ تن به تن ال??) در جنگ بدر (سال دوم هجرت): در جنگ تن به تن كه سه ن??ر از سران مشركان به نام هاي عتبه بن ربيعه، شيبه بن ربيعه و وليدبن عتبه به ميدان جنگ آمدند و تقاضاي مبارز و هماورد نمودند، در مقابل آنها از سپاه مسلمانان عو?? و معاد ??رزندان حارث به سوي ايشان مي روند و سران مشركان از آنها مي پرسند: از چه قبيله اي هستيد؟ ايشان مي گويند: گروهي از انصار. در جواب مي گويند: ا??رادي از قبيله خودمان و هم ك??و خودمان ب??رستيد، كه در آن لحظه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي ??رمايند: «قم يا عبيده! قم يا حمزه! قم يا علي!»، و علي (عليه السلام) به جنگ وليدبن عتبه ر??ت و او را به هلاكت رساند (ابوداود، [بي تا]، ج1، ص601/ بيهقي، [بي تا]، ج9، ص131/ عظيم آبادي، [بي تا]، ج7، ص234/ ابن ابي شبيه، 1409ق، ج8، ص 473/ متقي هندي، [بي تا]، ج2، ص398/ طبري، [بي تا]، ج2، ص148/ ابن كثير، 1408ق، ج3، ص333). ب) در جنگ احد (شوال سال سوم هجري): در جنگ احد كه همانند جنگ بدر آغاز شد، طلحه بن ابي طلحه پرچمدار مشركان، مسلمانان را به مبارزه مي طلبيد، در حالي كه مي گ??ت: آيا مبارزي هست؟ پاسخ دهنده همان پاسخگوي ميدان جنگ بدر است. علي (عليه السلام) به طر?? او پيش ر??ت. هنگامي كه آن دو در ميانه دو لشكر با هم روبرو شدند، علي (عليه السلام) با نواختن ضربتي ??رقش را شكا??ت؛ پس طلحه ??رو ا??تاد و عورتش نمايان شد. در اين هنگام علي (عليه السلام) را عنوان رحم [خويشاوندي] ياد كرد، و اين در حالي بود كه علي (عليه السلام) كار او را يكسره نكرد، بلكه به حال خويش واگذاشت و طلحه در اثر همان يك ضربه هلاك شد (ابوداود، [بي تا]، ج1، ص601/ بيهقي، [بي تا] ج6، ص132/ احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص117، متقي هندي، [بي تا]، ج10، ص396/طبري، 1415ق، ج2، ص134/ ابن كثير، 1408ق، ج3، ص339/ ذهبي، 1407ق، ج2، ص89/ هيثمي، 1408ق، ج6، ص76). در اين رخداد، نمونه اي از مروت و كرامت و اخلاق حضرت علي (عليه السلام) نه??ته است كه مثال بارزي از اخلاق و جوانمردي است؛ حتي با دشمن و در معركه كارزار. نكته ديگر حياي علي (عليه السلام) است كه چون عورت طلحه نمايان شد، از او صر?? نظر كرد. ج) در جنگ خندق و مقابله با عمروبن عبدود: جنگ خندق در سال پنجم هجري ات??اق ا??تاد. يكي از پيكارهاي مهم در اين جنگ، نبرد علي (عليه السلام) با عمرو بن عبدود بود؛ عمرو از شجاعان عرب بود كه توانست از خندق بگذرد و ندا در داد كه آيا مبارزي هست؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمود: مبارزي هست كه شر اين دشمن را د??ع كند؟ علي (عليه السلام) برخاست و گ??ت: من آماده ام و به يكديگر حمله نمودند كه علي (عليه السلام) به پاي او ضربه زد و پايش قطع شد. در اين هنگام علي (عليه السلام) سر عمرو را از تنش جدا كرد و غريو الله اكبر از سپاه مسلمانان برخاست (ابن اثير، 1386ق، ج2، ص181/ ابن عبدالبر، 1412). د) شكستن خط د??اعي خيبر(سال ه??تم هجري): پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رمودند: ??ردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند ??تح و پيروزي را به دست او خواهد داد؛ مردي كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست مي دارند. ياران شب را به صبح رساندند، در حالي كه در اين ??كر بودند كه پرچم ??تح سرانجام به چه كسي واگذارمي شود. چون صبح شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) علي (عليه السلام) را خواست. گ??تند: يا رسول الله، او از درد چشم مي نالد. ??رمود: او را حاضر كنيد. چون علي (عليه السلام) حاضر شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مقداري از آب دهان بر دو چشم او ماليد و برايش دعا كرد. چشمان اميرمؤمنان (عليه السلام) به بركت آب دهان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و دعاي آن حضرت، ش??ا يا??ت؛ آن گاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به علي (عليه السلام) دادند و براي او و يارانش دعا كردند كه پيروز شوند. اين گ??تار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) (لأعطين الرايه غداً رجلاً يحب الله و رسوله...) تلميحي است به آيه: «ق??لْ إ??نْ ك??نْت??مْ ت??ح??بّ??ونَ اللّهَ ??َاتَّب??ع??وني ي??حْب??بْك??م?? اللّه?? وَ يَغْ????رْ لَك??مْ ذ??ن??وبَك??مْ وَ اللّه?? غَ????ورٌ رَحيمٌ»(آل عمران:31): بگو: «اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.» (بخاري، 1401ق، ج4، ص5/مسلم، [بي تا]، ج5، ص195 / ابن ماجه، [بي تا]، ج1، ص45 /ترمذي، 1403ق، ج5، ص32/ احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص100/ ابن كثير، 1408ق، ج4، ص211). 6-3. اولين كسي است كه با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز جماعت خواند(احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص374 / ترمذي، 1403ق، ج5، ص305/ حاكم، [بي تا]، ج3، ص500/ بيهقي، [بي تا]، ج6، ص206/ مبارك??وري، 1410ق، ج10، ص163/ طيالسي، [بي تا]، ص93). 7-3. ??رستادن علي (عليه السلام) براي اعلان برائت مشركان در حج و سخن معرو?? پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه ??رمودند: «لا يبلغها إلا رجل من أهل بيتي» (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص293 / بخاري، 1401ق، ج4، ص183، 219/ ج5، ص129/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص497/ ترمذي، 1403ق، ج5، ص326/ ابن حجر، [بي تا]، ج6، ص321/ نسايي، [بي تا]، ص74/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص201). 8-3. سوار شدن علي (عليه السلام) بر دوش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي شكستن بت ها. علي (عليه السلام) مي ??رمايند: با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به كعبه آمديم و پيامبر از دوش من بالا ر??ت و چون ديد من طاقت ندارم و ضعي?? هستم، پايين آمدند و ??رمودند بر منكب من بالا برو! و من بر دوش ايشان بالا ر??تم و به پشت بام كعبه رسيدم و بت ها را از آنجا پايين انداختم و آنها مي شكستند. بعد از ترس اينكه كسي ما را ببيند سريع از آنجا دور شديم (احمد حنبل، [بي تا]، ج1، ص84/ نسايي، 1411ق، ج5،ص143 / حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج2، ص367 / زرندي حن??ي، 1377ق، ص125 / هيثمي، 1408ق، ج6، ص23). 9-3. ازدواج علي (عليه السلام) با ??اطمه زهرا (سلام الله عليها) از اختصاصات علي (عليه السلام) كه نصيب كس ديگري نخواهد شد، ازدواج با ??اطمه زهرا (سلام الله عليها) است كه شايسته مي بينم در اينجا چند روايت از رواياتي را در شأن والاي زهراي مرضيه (سلام الله عليها) آمده است، نقل كنم: ال?? ) ايشان پارة تن رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) بودند. ب) هر آن چيزي كه ??اطمه (سلام الله عليها) را ناراحت مي كرد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را هم ناراحت مي كرد(بخاري، 1401ق، ج4، ص210/ ج6، ص 158 / مسلم، [بي تا]، ج7، ص141/ ابن ماجه،[بي تا]، ج1، ص644 / ترمذي، 1403ق، ج5، ص359 / احمد حنبل، [بي تا]، ج4، ص100/ ابن كثير، 1408ق، ج4، ص211). ج) ??اطمه (سلام الله عليها) سرور زنان بهشت بودند. ام سلمه حلي روايتي نقل مي كند: روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، ??اطمه (سلام الله عليها) را طلبيدند و به او چيزي گ??تند كه ??اطمه (سلام الله عليها) را به گريه انداخت و بعد از آن چيزي ??رمودند كه ??اطمه (سلام الله عليها) خنديد. بعد از و??ات رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از ??اطمه (سلام الله عليها) پرسيدم. ايشان ??رمودند كه پدرم مرا خبر داد كه من بعد از مريم بنت عمران سرور زنان بهشت هستم (بخاري، 1401ق، ج4، ص183/ ابن حبان، 1414ق، ج15، ص402/ ابن حجر، [بي تا]، ج6، ص321/ ترمذي، 1403ق، ج5، ص326/ احمد حنبل، [بي تا]، ج3، ص80/ هيثمي، 1408ق، ج9، ص201/ حاكم نيشابوري، [بي تا]، ج3، ص151). 10-3. برحق بودن علي (عليه السلام) در قتال با قاسطين (ص??ين). بنا بر گ??تار پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه خبر از آينده مي دادند، مي توان به نتايجي دست يا??ت، از جمله: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به عمار ??رمودند: «تقتلك ??ئه الباغيه» و عمار در جنگ ص??ين در سپاه علي (عليه السلام) بود و به درجه ر??يع شهادت نايل آمد (مسلم، [بي تا]، ج8، ص185 / نووي، 1407ق، ج18، ص 40/ سيوطي، [بي تا]، ج6، ص234 / احمد حنبل، [بي تا]، ج2، ص161 / ترمذي، 1403ق، ج5، ص233 / ابن حجر، [بي تا]، ج1، ص451 / نسايي، 1411ق، ج5، ص75 / ابن كثير، 1408ق، [بي تا]، ج3، ص264). 11-3. برحق بودن علي (عليه السلام) در قتال با مارقين. به اين معادله با است??اده از دو روايت تاريخي مستدل، مي پردازيم: ال?? ) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خبر از مارقين دادند كه چه كساني هستند. ايشان ??رمودند: روزي ??را خواهد رسيد كه گروهي از دين بيرون مي روند( خارج مي شوند)؛ همان طور كه تير از كمان خارج مي شود؛ و گروهي كه بر حق هستند، پيروز مي شوند و از نشانه هاي آنها، مردي سياه چرده است كه يكي از بازوانش مانند پستان زنان است. در تاريخ، اين ??رد به نام ابن خويصره شناخته مي شود (مسلم، [بي تا]، ج3، ص113 / ذهبي، 1407ق، ج1، ص391 / ابي داود، [بي تا]، ج2، ص406 / احمد حنبل، [بي تا]، ج3، ص32 / ابن عبدالبر، 1412ق، ج3، ص1108 / ابن حجر، [بي تا]، ج6، ص456، /نسايي، 1411ق، ج5، ص158 / ابن كثير، 1408ق، ج7، ص309). ب) ابوسعيد خدري مي گويد: به خدا قسم من اين حديث را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم و من در آن جنگ همراه علي (عليه السلام) بودم و شهادت مي دهم كه علي (عليه السلام) با آنها جنگيد. بعد از جنگ، در كشته ها ذوالثديه را يا??تيم؛ به همان اوصا??ي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ??رموده بود (بخاري، 14018ق، ج4، ص175 / بيهقي، [بي تا]، ج8، ص171 /نووي، 1407ق، ج7، ص167). 12-3. مأمن بودن و رازدار بودن علي (عليه السلام). در ماجراي اسلام آوردن ابوذر آمده است: او وارد مكه شد و تصميم داشت شبانه خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برسد؛ لذا شب كنار كعبه آمد تا همان جا استراحت كند. در اين هنگام اين مسا??ر غريب، مردي ـ كه علي (عليه السلام) است ـ را مي بيند كه به او مي گويد: تو كيستي؟ ابوذر مي گويد: مردي از دودمان غ??ار. علي (عليه السلام) مي ??رمايد: برخيز و به خانة خودت بيا. ابوذر برمي خيزد و بي آنكه در راه با كسي ارتباطي بيابد و هد??ش را بگويد، آن شب مهمان علي (عليه السلام) مي شود. ابوذر صبح برمي خيزد و از خانه علي (علي السلام) بيرون مي آيد و كنار كعبه مي رود. همان جا مي ماند تا شب مي شود و باز علي (عليه السلام) نزد او مي آيد و او را به خانه خود دعوت مي كند. اين موضوع تا سه شب تكرار مي شود، ولي ابوذر با كسي ارتباطي نمي گيرد و مقصود خود را پنهان مي كند. روز سوم علي (عليه السلام) به ابوذر مي ??رمايد: اگر خود را معر??ي كني و علت مسا??رت خود را بگويي، قطعا به كسي نخواهم گ??ت و اسرار تو را مي پوشانم. ابوذر هد?? و ماجراي مسا??رت خود را به علي (عليه السلام) مي گويد و ادامه مي دهد: «مي خواهم پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را ببينم.» علي (عليه السلام) مي ??رمايد: من صبح به طر?? منزل او مي روم، تو نيز همراه من بيا. هر جا احساس خطر كردم، از راه ر??تن خود مي كاهم و گويي براي ر??ع حاجتي مي خواهم كناري بروم، اما گر احساس خطر نكردم، پشت سر من بيا و در هر خانه اي كه وارد شدم تو نيز وارد شو. همين برنامه و طرح علي (عليه السلام) اجرا مي شود و ابوذر بدون هيچ پيشامد ناگواري با علي (عليه السلام) همراه مي شود تا وارد خانه اي مي شود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)آنجاست. ابوذر بعد از ملاقات با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همان لحظه مسلمان مي شود(بخاري، 1401ق، ج4، ص241 / مسلم، [بي تا]، ج7، ص156 / عيني، [بي تا]، ج17، ص3/ طبراني، معجم الاوسط، [بي تا]، ج3، ص109/ ابن عبدالبر، 1412ق، ج4، ص1654). اين ماجرا حاوي چند نكته اخلاقي ديگر نيز هست: ـ ميهمان نواز بودن بدون در نظر گر??تن عقيده ميهمان؛ ـ غريب نوازي امام علي (عليه السلام). ـ در راستاي دعوت سري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سر و راز حضرت را نگه داشتن؛ ـ سياست و كارداني ايشان. 13-3. نماز علي (عليه السلام)، يادآور نماز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. عمران بن حصين روايت مي كند: با علي (عليه السلام) در بصره نماز مي خوانديم و ايشان نمازي خواند كه خاطره نماز با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در ما زنده شد(بخاري، 1401ق، ج1، ص190 / بيهقي، [بي تا]، ج2، ص68 / عيني، [بي تا]، ج6، ص57/ عظيم آبادي، [بي تا]، ج3، ص45). 14-3. علي (عليه السلام) از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) پرستاري مي كند. در جريان جنگ احد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) زخمي شدند، علي (عليه السلام) و ??اطمه (سلام الله عليها) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرستاري مي كردند و علي (عليه السلام) با سپرش آب مي آورد و ??اطمه (سلام الله عليها)خون را از چهره ي پدر مي شست (بخاري، 1401ق، ج1، ص66 / مسلم، [بي تا]، ج5، ص178/ ابن ماجه، [بي تا]ج2، ص1147/ ترمذي، 1403ق، ج3، ص278 / ابن حجر، [بي تا]، ج6، ص69/ بيهقي، 1411ق، ج2، ص402). 15-3. علي (عليه السلام) از طر?? پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ناظر بر قرباني ها مي شود. بيشتر مردم مزد قصاب را از گوشت قرباني مي دادند، اما رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)علي (عليه السلام) را ناظر قرباني مي نمايد تا هم بر كي??يت قرباني نظارت كند و هم تمام گوشت قرباني، حتي پوست آن به مصر?? نيازمندان برسد(بخاري، 1401ق، ج2، ص186 / نسايي، 1411ق، ج2، 457 / ابن خزيمه، 1412ق، ج4، ص296 / ابن حجر، [بي تا]، ج3، ص443 / بيهقي، 1411ق، ج6، ص80 / عيني، [بي تا]، ج10، ص52). نتيجه آنچه آمد، قطره اي از درياي بيكران ??ضايل علي (عليه السلام) نزد اهل سنت است. اين امر نشانگر ارادت و علاقه وا??ر برادران اهل سنت نسبت به اين شخصيت والاي اسلامي و انساني، بلكه نسبت به خاندان اهل بيت (عليهم السلام) است. اين علاقه وا??ر خود مي تواند مبنايي متين براي وحدت مسلمانان باشد و نبايد به ياوه سرايي برخي خناسان ـ كه به قصد بدبين كردن شيعيان نسبت به اهل سنت در خصوص اهل بيت (عليه السلام)، با هد?? ايجاد يا تعميق اختلا?? تلاش مي كنندـ گوش ??را داد. بارخدايا ما را از پيروان راستين آن مولاي متقيان قرار ده. پی نوشت ها : *استاديار دانشگاه شهيد چمران اهواز **دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث منابع: 1. ابن أبي شيبه الكو??ي؛ المصن??؛ تحقيق سعيد اللحام؛ بيروت؛ دارالك??ر، 1409ق. 2. ابن أبي عاصم، عمرو؛ كتاب السنه؛ تحقيق محمد ناصرالدين الألباني؛ الطبعه الثالثه، بيروت: مكتب الإسلامي، 1413ق. 3. ابن أثير، الكامل ??ي التاريخ؛ بيروت: دارصادر، 1386ق. 4. ابن جوزي، زاد المسير؛ تحقيق محمد بن عبدالرحمن، عبدالله؛ بيروت: دارال??كر، 1407ق. 5. ابن حبان؛ صحيح ابن حبان؛ تحقيق شعيب الأرنؤوط؛ الطبعه الثانيه، [بي جا]، مؤسسه الرساله، [بي تا]. 6. ابن حجر؛ ??تح الباري، الطبعه الثانيه، بيروت: دارالمعر??ه، [بي تا]. 7. ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد؛ بيروت: دارصادر، [بي تا]. 8. ابن خزيمه، صحيح ابن خزيمه؛ تحقيق محمد مصط??ي الأعظمي؛الطبعه الثالثه، [بي جا]، المكتب الإسلامي، 1412ق. 9. ابن خلدون؛ تاريخ ابن خلدون؛ الطبعه الرابعه؛ بيروت: دارإحياء التراث العربي، [بي تا]. 10. ابن سلمه، أحمد بن محمد؛ شرح معاني الآثار؛ تحقيق محمد زهري النجار؛ الطبعه الثالثه، [بي جا]، دارالكتب العلميه، 1416ق. 11. ابن عبدالبر؛ الاستيعاب؛ تحقيق علي محمد البجاوي؛ بيروت: دارالجيل، منشورات المجلس العلمي، 1412ق. 12.ابن عطيه اندلسي؛ محررالوجيز ??ي ت??سير الكتاب العزيز؛ تحقيق عبدالسلام عبدالشا??ي محمد؛ لبنان: دارالكتب العلميه، 1413ق. 13. ابن قتيبه؛ تأويل مختل?? الحديث؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بي تا]. 14. ابن كثير؛ البدايه والنهايه؛ تحقيق علي شيري؛ بيروت: دارإحياء التراث العربي، 1408ق. 15. ابن ماجه، محمدبن يزيد قزويني؛ سنن ابن ماجه؛ تحقيق محمد ??ؤاد عبدالباقي؛ [بي جا]، دارال??كر؛ [بي تا]. 16. الباني، محمد ناصر؛ إرواء الغليل؛ تحقيق زهير الشاويش؛ الطبعه الثانيه، بيروت: المكتب الإسلامي، 1405ق. 17. بخاري؛ صحيح بخاري؛ [بي جا]، دارال??كر؛ 1401ق. 18. بغوي؛ ت??سير بغوي؛ تحقيق خالد عبدالرحمن العك؛ بيروت: دارالمعر??ه، [بي تا]. 19. بيهقي؛ سنن الكبري؛ [بي جا]، دارال??كر، [بي تا]«ال??». 20.ــــــــــ؛ معر??ه السنن و الآثار؛ تحقيق سيد كسروي حسن؛ بيروت: دارالكتب، العلميه، [بي تا] «ب». 21. ترمذي؛ جامع الصحيح؛ تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان؛ الطبعه الثانيه، بيروت: دارال??كر، 1403ق. 22. ثعلبي؛ ت??سير ثعلبي؛ تحقيق أبي محمدبن عاشور؛ بيروت: داراحياء تراث عربي، 1422ق. 23. جصاص؛ أحكام القرآن؛ تحقيق عبدالسلام محمد علي شاهين؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1415ق. 24. حاكم نيشابوري؛ مستدرك؛ تحقيق يوس?? عبدالرحمن مرعشلي؛ [بي جا]،[بي نا]، [بي تا]. 25. حسكاني، حاكم؛ شواهد التنزيل؛ تحقيق باقر محمودي؛ تهران: وزارت ??رهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق. 26. حميدي، عبدالله بن زبير؛ مسند حميدي؛ تحقيق حبيب الرحمن أعظمي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1409ق. 27. دارمي، عبدالله بن بهرام، سنن الدارمي؛ دمشق؛ اعتدال، 1349ق. 28. دولابي، محمد بن أحمد؛ الذريه الطاهره النبويه؛ تحقيق سعد المبارك الحسن؛ كويت: دارالسل??يه، 1407ق. 29. ذهبي؛ تاريخ اسلام؛ تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت: دارالكتاب العربي، 1407ق. 30. رازي، ابن ابي حاتم؛ ت??سر ابن أبي حاتم؛ تحقيق أسعد محمد الطيب؛ صيدا: مكتبه العصريه، [بي تا]. 31. زرندي حن??ي؛ نظم دررالسمطين؛ [بي جا]، [بي نا]، [بي تا]. 32. زمخشري، جارالله، ال??ايق ??ي غريب الحديث؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1417ق. 33. زيلعي؛ تخريج الأحاديث و الأثار؛ تحقيق عبدالله بن عبدالرحمن سعد؛ رياض: دارابن خزيمه 1414ق. 34. سمرقندي، ابوليث؛ ت??سير السمرقندي؛ تحقيق محمود مطرجي؛ بيروت: دارال??كر، [بي تا]. 35. سمعاني؛ ت??سير سمعان؛ تحقيق ياسربن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم؛ سعودي: دارالوطن، 1418ق. 36. سيوطي، جلال الدين؛ الدر المنثور؛ بيروت: دارالمعر??ه، [بي تا] «ال??». 37. ـــــــــ، ديباج علي مسلم؛ عربستان سعودي*: دار ابن ع??ان، 1416ق. 38. ـــــــــ، شرح سنن النسائي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بي تا] «ب». 39. صنعاني، عبدالرزاق؛ ت??سير قرآن؛ تحقيق مصط??ي مسلم محمد، رياض: مكتبه الرشد، 1410ق. 40. ـــــــــ؛ منص??؛ تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، [بي جا]، [بي نا]، [بي تا]. 41. طبراني؛ معجم الأوسط؛ تحقيق قسم التحقيق بدار الحرمين؛ [بي جا] درالحرمين للطباعه و النشر و التوزيع، *[بي تا]. 42. ــــــــــــ؛ معجم الكبير؛ تحقيق حمدي عبدالمجيد السل??ي؛ الطبعه الثانيه، [بي جاج دار إحياء التراث العربي، [بي تا]. 43. طبري، محمدبن جرير؛ تاريخ طبري؛ تحقيق نخبه من العلماء الأجلاء: بيروت: مؤسسه الأعلمي للمطبوعات، [بي تا]. 44.ـــــــــــــ؛ جامع البيان؛ تحقيق خليل ميس صدقي و جميل العطار؛ بيروت: دارال??كر، 1415ق. 45. طيالسي، سليمان بن داود؛ مسند أبي داود طيالسي؛ بيروت: دارالمعر??ه، [بي تا]. 46. عجلوني؛ كش?? الخ??اء؛ الطبعه الثالثه، بيروت: دارالكتب العلميه، 1408ق. 47. عظيم آبادي؛ عون المعبود؛ الطبعه الثانيه، بيروت: دارالكتب العلميه، [بي تا]. 48. عيني؛ عمده القاري؛ بيروت: داراحياءالتراث العربي، [بي تا]. 49. مبارك??وري؛ تح??ه الأحوذي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1410ق. 50. متقي هندي؛ كنزالعمال؛ شيخ بكري حياني و شيخ ص??وه السقا؛ بيروت: مؤسسه الرساله، 1409ق. 51. مسعودي؛ التنبيه و الإشرا??؛ بيروت: دارصعب، [بي تا]. 52. مقاتل بن سليمان؛ ت??سير مقاتل بن سليمان؛ تحقيق احمد ??ريد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1424ق. 53. مقريزي؛ امتاع الأسماع؛ تحقيق محمد عبدالحميد نميسي؛ بيروت: منشورات محمد علي بيضون، درالكتب العلميه، 1420ق. 54. مناوي؛ ??يض القدير شرح جامع الصغير؛ تحقيق أحمد عبدالسلام؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1415ق. 55. موصلي، أبويعلي؛ مسند أبي يعلي؛ تحقيق حسين سليم أسد؛ درالمأمون للتراث، [بي تا]. 56. نحاس؛ معاني القرآن؛ تحقيق شيخ محمد علي الصابوني؛ عربستان: جامعه ام القري، 1409ق. 57. نسائي، خصائص أميرالمؤمنين (عليه السلام)؛ تحقيق محمد هادي الأميني؛ طهران: مكتبه نينوي الحديثه، [بي تا]. 58. ــــــــــــ؛ سنن الكبري؛ تحقيق عبدالغ??ار سليمان بنداري و سيد كسروي حسن؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1411ق. 59. نووي؛ شرح مسلم؛ بيروت: دارالكتاب العربي، 1407ق. 60. واحدي؛ ت??سير واحدي؛ تحقيق ص??وان عدنان داوودي؛ دمشق: دارالقلم، 1415ق. 61. هيثمي؛ مجمع الزوائد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1408ق. 62. يعقوبي، تاريخ يعقوبي؛ بيروت: دار صادر، [بي تا]. منبع:سایت راسخون
  17. چکيده: در مدت کوتاهي که غا??قي بن حرب پس از کشته شدن عثمان، امير مدينه بود. (1) مردم امام علي (ع) را به قبول حکومت راضي کردند. (2) پس از آنکه کار بيعت در مسجد مدينه انجام گر??ت،(3) امام درصدد برآمد که وضع حکومت را اصلاح نمايد. يکي از موارد اصلاح حکومت، عزل حاکمان دوره عثمان و نصب حاکمان جديد بود زيرا امام معتقد بود ابتدا بايد والياني با ??رهنگ اسلامي براي مردم تعيين کرد. امام در يکي از ??رازهاي سخن خويش ??رمود: «اي مردم به خدا سوگند من شما را به هيچ ??رماني ترغيب نمي کنم جز آنکه خود به انجام آن بر شما پيشي گيرم و شما را از هيچ معصيتي نهي نمي کنم، جز آنکه خود پيش از شما از انجام آن باز مي ايستم » (4) اما واقعيتي که در دوره حکومت امام علي (ع) چهره نمود تمرّد، ??ساد مالي و حتي رويارويي کارگزاران با آن امام همام بود. يقيناً مال دوستي و قدرت پرستي واليان واقعيتي بود که حقيقت علي (ع) بر نمي تا??ت، اما اينکه امام (ع) با همه ي توانايي هاي ??کري و مذهبي و شناختي که از اين گونه ا??راد داشت چگونه دست به انتخاب اين ا??راد زد واقعيت ديگري است که کمتر به آن توجه شده. در اين نوشتار سعي مي شود که مشکلات امام علي (ع) را با کارگزارانش از هر دو وجه انحرا?? واليان و تسامح حاکميت در انتخاب واليان بررسي نمائيم. واژه هاي کليدي: امام علي(ع)، صدر اسلام، حکومت اسلامي، کارگزاران امام علي (ع)، واليان. متن مقاله: 1ـ ابومسعود ع??قَيه بن عمرو بدري از مردم خزرج مدينه بود که در پيمان عقبه شرکت کرده بود و از صحابه به شمار مي آمد. (5) در جنگ احد و جنگ هاي ديگر دوران پيامبر ??عالانه شرکت داشت. (6) از اين جهت به بدري معرو?? بود که در منطقه بدر سکونت داشت زيرا او در غزوه بدر شرکت نداشت وقتي امام علي (ع) تصميم گر??ت رهسپار جنگ ص??ين شود، ابو مسعود را جانشين خود در کو??ه کرد. تصميمي که تا اندازه اي مخاطره آميز بود. زيرا ابو مسعود بر خلا?? حذيقه بن رحمان، با شورش کو??يان بر ضد سعيد بن عاص ـ والي عثمان در کو??ه ـ سخت مخال?? بود و در آن هنگام آشکارا تمايل به بي طر??ي مي کرد. (7) اما هنگامي که امام به کو??ه آمد، ابومسعود دختر خود به نام امّ بشير را به ازدواج حسن بن علي (ع) درآورد. (8) کاري که تا اندازه اي مشکلات قبلي او را به دست ??راموشي سپرد. شايد امام مي خواست به اين طريق ابو مسعود را به سوي خود جذب کند و از همين رو بود که بعداً وي را جانشين خود در کو??ه نمود. مادولونگ مي گويد که انتخاب ابومسعود به عنوان حاکم کو??ه، انتخاب درستي نبود، چنانکه بعداً ابو مسعود به وضوح نشان داد که با علي (ع) و حکومت وي چندان يک دل نيست زيرا زماني که او جانشين علي (ع) در کو??ه بود مردم را تشويق مي کرد که علي (ع) را ترک کنند. امام بعداً او را به سختي سرزنش کرد اما ابومسعود سخن پيامبر را که به او وعده ي بهشت داده بود بياد آورد (9) و علي (ع) را ترک کرد اما به سوي معاويه نر??ت و س??ر مکه را در پيش گر??ت. (10) 2 ـ اشعث بن قيس کندي از صحابه بود (11)، اگر چه پس از رحلت پيامبر براي مدّتي مرتد شد،(12) او چون در جنگ با مسلمين اسير شد (13)، ابوبکر او را بخشيد و خواهر خود را به وي تزويج کرد. (14) در روزگار عثمان حکومت آذربايجان را يا??ت و امام علي (ع) او را در اين سمت ابقاء کرد. (15) اما امام خيلي زود او را از آذربايجان ??را خواند و زياد بن مَرحب را بدان سوي ??رستاد. (16) اشعث در ترديد بود که آيا به سوي معاويه رود يا به نزد علي (ع) اما در نهايت ر??تن به کو??ه را ترجيح داد. زيرا که خويشان او در عراق بودند. (17) اما چون به کو??ه رسيد شانسي به او روي آورد و حسن بن علي (ع) داماد او شد. (18) داستان ازدواج حسن (ع) با جَعده دختر اشعث خواندني است. آيا حسن (ع) وجه المصالح حکومت شده بود زيرا که علي (ع) مي خواست با طواي?? يمني همبستگي ??اميلي ايجاد کند. (19) يا اينکه حسن (ع) خود از موقعيت به دست آمده خواست است??اده نمايد. زيرا که حسن (ع) از ازدواج اولي خود با سَلمي دختر ا??مرو ـ القيس کلبي چندان راضي نبود. (20) اين پيوند سياسي بين علي (ع) و اشعث سبب شد که با وجود ترديد علي (ع) در شخصيت اشعث، در جنگ ص??ين او را سردار سمت راست سپاه عراق کرد. (21) اما چون موضوع حکميت پيش آمد اشعث يکي از طر??داران سرسخت حکميت شد و علاقه مند بود که خود يا ابو موسي به عنوان نماينده عراق معر??ي شوند. (22) جاه طلبي هاي اشعث تا آنجا پيش ر??ت که به ات??اق برخي قاريان عراقي با هر دو ??رد پيشنهادي علي (ع) يعني عبدالله بن عباس و مالک بن اشتر به عنوان نماينده ي عراق مخال??ت ورزيد و سخن و نظر خود را بر کرسي نشاند. (23) آيا علي (ع) واهمه آن را داشت که اشعث و قوم کنده به معاويه بپيوندند يا پادر مياني حسن (ع) که به هر حال اشعث پدر زن او بود علي (ع) را وادار به تسليم در برابر اشعث و ياران وي کرد. به هر صورت به قول مادلونگ در اين لحظه ي بحراني اما سرنوشت ساز در رهبري علي (ع) ??توري تاس?? بار به چشم مي خورد. او به سپاهيان خود اجازه داد تا اراده ي خويش را بر او تحميل کنند. گويي شيخ قبيله است و نه اميرمؤمنان. (24) اما پس از جنگ نهروان، هنگامي که علي (ع) براي جنگ با شاميان تجهيز سپاه مي کرد و باز هم اشعث در حرکت به سوي معاويه مخال??ت کرد، امام به شدت او را نکوهش کرد و به او گ??ت: «چه کسي تو را آگاه کرد که چه چيزي به سود يا زيان من است؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو اي متکبر متکبر زاده، منا??ق پسر منا??ق، سوگند به خدا، تو يک بار در زمان ک??ر و بار ديگر در حکومت اسلام اسير شدي و مال و خويشاوندي تو، هر دو بار نتوانست به ??ريادت برسد،(25) چندي بعد علي (ع) و اشعث هر دو درگذشتند. 3 ـ خَرّيت بن راشد از صحابه بود که در روزگار حکومت علي (ع) والي اهواز شد. (26) پس از جنگ جمل، همراه علي (ع) به کو??ه ر??ت و در جنگ ص??ين با شاميان بجنگيد. (27) اما چون علي (ع) قبول حکميت کرد، خريت بن راشد و يارانش که حدود سي ن??ر بودند، بر امام خروج کردند و عده اي از مردم کو??ه را کشتند و متواري شدند. (28) سپاهيان امام به رهبري زياد بن حَ??صه در م??ذار (شهري بين واسط و بصره) با ياران خَرّيت که اکنون بيشتر شده بودند برخورد کردند، در جنگي که بين آنها رخ داد از هر دو سوي عده اي کشته شدند اما چون شب ??را رسيد خريت ??رار کرد و به بني ناجيه که در ساحل خليج ??ارس زندگي مي کردند پيوست. زياد بن ح??صه هم با ا??راد تحت ??رمانش به بصره ر??ت و آنچه رخ داده بود براي امام نوشت. (29) از اين رو امام، معقل بن قيس را با دو هزار ن??ر از مردم کو??ه به سوي بني ناجيه ??رستاد و از عبدالله بن عباس هم که حاکم بصره بود خواست که او نيز دو هزار ن??ر همراه معقل نمايد. (30) سپاهيان خلي??ه و ياري دهندگان خريت در رامهرمز اهواز با يکديگر روبرو شدند. از آنجا که خريت از پشتيباني قبيله اي برخوردار بود با همه ي اينکه سپاهيان خلي??ه او را شکست دادند و عده ي بسياري از مردم بني ناجيه را کشتند (31) اما خريت مو??ق به ??رار شد و مجدداً با عده اي از خوارج و مسيحيان تازه مسلمان و کساني که از دادن زکات خشنود نبودند هم دست شده و خود را آماده ي رويايي با لشکريان امام نمود. خريت چاره اي نداشت جز اينکه بکشد يا کشته شود زيرا که ??رماندهان امام همه جا در تعقيب بودند. به هر صورت در اين درگيري نهايي، خريت و حدود يکصد و ه??تاد ن??ر از ياران وي کشته شدند و اسراي بسياري ??راچنگ معقل بن قيس قرار گر??ت که به زودي آزاد شدند. (32) 4 ـ عبدالله بن عباس يکي از واليان مشهور امام علي (ع) بود که تقريباً در تمام دوران حکومت علي (ع) نقش سياسي مهمي بر عهده داشت. او از صحابه بود و در روزگار عثمان اميرالحاج شد. ابن عباس در علم انساب و ??قه از سر آمدن عصر خود بود و در ذکر احاديث نبي اکرم حا??ظه اي قوي داشت. (33) امام علي (ع) پس از جنگ جمل، عبدالله بن عباس را که سخت مورد اعتماد وي بود به حکومت بصره گماشت. (34) در سال 39 هنگامي که عبدالله بن عباس از سوي علي (ع) اميرالحاج شد، (35) ابوالاسود دوئلي را براي امامت نماز و زياد بن ابيه را براي بيت المال بصره جانشين خود قرار داد. بعد از ر??تن ابن عباس مشاجره اي بين اين دو رخ داد و چون ابن عباس از س??ر حج بازگشت، زياد از ابوالاسود شکايت کرد، از اين رو ابن عباس ابوالاسود را سخت نکوهش کرد (36) اين سببي شد که ابوالاسود به علي (ع) نامه نوشت و يادآور شد که بر عکس اميرالمومنين پسر عمويش عبدالله نسبت به بيت المال خيانت ورزيده (37). علي (ع) از عبدالله خواست که حساب بيت المال را برايش ب??رستد. (38) و چون عبدالله از گزارش امتناع ورزيد، علي (ع) به او نوشت: « اما بعد، همانا تو را در امانت خود شرکت دادم و آشکار و پنهان خويش ساختم و هيچ يک از ا??راد خاندانم براي ياري، مددکاري و امانتداري چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام که ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گر??ته و دشمن به او هجوم آورده و امانت مسلمانان تباه گرديده و امت اختيار از دست داده و پراکنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي و همراه با ديگراني که از او جدا شدند ??اصله گر??تي. تو هماهنگ با ديگران دست از ياري اش کشيدي و با ديگر خيانت کنندگان خيانت کردي، نه پسر عمويت را ياري کردي و نه امانت ها را رساندي. گويا تو در راه خدا جهاد نکردي! و برهان روشني از پروردگارت نداري، و گويا براي تجاوز به دنياي اين مردم نيرنگ مي زدي و هد?? تو آن بود که آنها را ب??ريبي! و غنائم و ثروت هاي آنان را در اختيار گيري، پس آنگاه که ??رصت خيانت يا??تي شتابان حمله ور شدي و با تمام توان اموال بيت المال را که سهم بيوه زنان و يتيمان بود چونان گرگ گرسنه اي که گوس??ند زخمي يا استخوان شکسته اي را مي ربايد، به يغما بردي و آنها را با خاطري آسوده به سوي حجاز گسيل کردي، بي آنکه در اين کار احساس گناهي داشته باشي. دشمنت بي پدر باد، گويا ميراث پدر و مادر را به خانه مي بري، سبحان الله ! آيا به معاد ايمان نداري و از حسابرسي دقيق قيامت نمي ترسي ؟! اي کسي که در نزد ما از خردمندان به شمار مي آمدي، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا کردي در حالي که مي داني حرام مي خوري! و حرام مي نوشي ! چگونه از اموال يتيمان و مستمندان مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنيزکان مي خري و با ايشان ازدواج مي کني؟ همان خدا اين اموال را به آنان واگذاشته و اين شهرها را به دست ايشان امن ??رموده است پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان و اگر چنين نکني و خدا مرا ??رصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را کي??ر خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد و شمشيري تو را مي زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گرديد. سوگند به خدا اگر حسن (ع) و حسين (ع) خيال مي کردند آنچه تو انجام دادي انجام دهند از من روي خوش نمي ديدند و به آرزو نمي رسيدند تا آنکه حق را از آنان باز پس ستانم و باطلي را که به ستم پديد آمده بود نابود سازم. به پروردگار جهانيان سوگند، اگر آن چه که تو از اموال مسلمانان به ناحق بردي بر من حلال بود خشنود نبودم که آن را ميراث بازماندان خويش قرار دهم، پس دست نگهدار و انديشه نما، ??کر کن به پايان زندگي رسيده اي و در زير خاک پنهان شده و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا که ستمکار با حسرت ??رياد مي زند، و تباه کننده عمر و ??رصت ها، آرزوي بازگشت دارد اما راه ??رار و چاره مسدود است » (39) عبدالله که از حساب کشي علي (ع) سخت ??رو مانده بود خشمگينانه به علي (ع) نوشت: « به آنچه که درباره ي من از بردن مال بصره شنيده اي و به آن اعتبار قائل شده اي با خبر شدم، به خدا سوگند ياد مي کنم که اين گونه نبوده است، اگر همه ي طلاهاي روي زمين و زير زمين را به من بدهند و از من بخواهند که به مردم ستم کنم، آن بهتر که جان خويش را ??ديه ايمان خويش کنم» امام علي (ع) (40) قانع نشد و با ناراحتي به عبدالله نوشت: « عجيب است که ن??س تو، اين کار را چنين در نظرت بيارايد که تصور کني براي تو در بيت المال حقي بيشتر از حق مسلمان وجود دارد و اگر باطل تو را اين چنين اميدوار سازد که مدعي چيزي مي شود که از آن تو نيست پس هرگز گناه رهايت نمي کند و حرام را براي تو حلال قرار مي دهد، در اين صورت آيا به راستي مي پنداري که هدايت شده و کامياب خواهي بود؟ اينکه به من خبر رسيده که در مکه مسکن گزيده اي و کنيزکان کم سن و سال مکه و مدينه و طائ?? را مي خري، خود آنها را بر مي گزيني و مال ديگران را براي بهاي آن مي پردازي، خداوند تو را هدايت کند. به سعادت برگرد و توبه کن و اموال مسلمانان را برگردان. به زودي در خاک مسکن مي گيري ». (41) عبدالله که از اين همه اصرار علي (ع) حوصله اش سر ر??ته بود با خشونت پاسخ داد که: « به خدا سوگند اگر از اين ا??سانه ها دست نکشي اين کار را به نزد معاويه خواهم برد که با آن با تو بجنگد » علي (ع) که در اين وضع هيچ کاري از دستش ساخته نبود عبدالله را به حال خود گذاشت و او به سوي مکه ر??ت. (42) اينک به تحقيق ارزشمند ديگري در اين زمينه توجه مي نمائيم. شادروان دکتر محمد حسين روحاني در پانويس ص??حه ي 1997 تاريخ کامل (ترجمه ي جديد الکامل) مي نويسد: « عبدالله بن عباس در سال چهلم هجري / 660 م دو ميليون درهم از گنج خانه ي بصره را به گونه اي ناروا ربود و به مکه برد و با آن به کامراني و خوش گذراني پرداخت. بي گمان جاي شگ??تي است که مردي با آن همه دانش و آگاهي و هوشياري و بينش چگونه دست به چنين بزهکاري هراسناکي زده است. شگ??تي جاي خود را دارد ولي چه مي توان کرد که از آغاز اسلام همه ي « رجال » نويسان و تاريخ نگاران سني و شيعه اين داستان را به گونه اي بسيار گسترده بازگو کرده اند و جايي براي هيچ گونه گمان مندي نگذاشته اند. نامه ي شماره ي 40 و 41 در نهج البلاغه در همين باره نوشته شده است که همه ي شارحان گ??ته اند، روي سخن در اين دو نامه با ابن عباس است. علي در نامه ي دوم آشکارا مي گويد: « تو به پسر عمويت خيانت ورزيدي». چه کسي جز ابن عباس مي تواند نامزد اين خطاب و نکوهش باشد؟ مرحوم « مامقاني » در کتاب « رجال » خود در اين باره مي گويد: رسوايي ابن عباس در اين داستان آشکارتر از آن است که بتوان آن را با هيچ پرده ي نازک يا ستبري پوشاند. او مي گويد: اين داستان همواره آماج گ??تگوي پردگيان در انجمن هاي زنانه بوده است؛ چگونه مي توان آن را انکار کرد ؟ چگونه مي توان آن را نادرست خواند؟ اين، يک دزدي رسواي آشکار بود (تاريخ کامل، ص 1997). 5 ـ عبيدالله بن عباس در ميان اعراب به سخاوتمندي و بخشندگي شهرت داشت. (43) زيرا رشوه هاي معاويه پس از شهادت امام علي (ع) او را آنچنان غني ساخت (44) که توانست از راه بذل و بخشش براي خود شهرتي کسب کند. عبيدالله از جزء اولين واليان امام علي (ع) بود که مامور حکومت در صنعاي يمن شد. با توجه به اينکه حاکم عثمان پس از قتل خلي??ه ي سوم محل را ترک کرده بود براي ورود عبيدالله به صنعا و بدست گيري امر حکومت مشکلي وجود نداشت. چون جنگ (45) ص??ين به پايان رسيد و عثمانيان پنداشتند که معاويه همسنگ علي (ع) شد، در صنعا و ساير شهرهاي يمن عليه واليان علي (ع) شورش کردند. عبيدالله بن عباس چند تن از مخال??ين را زنداني کرد. اما طر??داران معاويه در جَند شهر ديگر يمن نيز شورش کردند. اين سببي شد که سعيد بن عمران والي جند از سوي علي (ع) با عبيدالله به رايزني پرداخت. (46) و هر دو به علي (ع) گزارش دادند که در اينجا مردم از دادن زکات خودداري مي کنند، تمايل به معاويه دارند و آماده ي رويايي هستند. (47) امام از بزدلي هر دو کارگزار خويش دلتنگ شد و به آنان دستور داد که ياغيان را به اطاعت بخوانند و اگر درصدد جنگيدن بودند با آنان بجنگند. (48) به هر صورت علي (ع) تلاش کرد که با نامه شورشيان را آرام کند اما مردم يمن درخواست کردند که عبيدالله بن عباس و سعيد بن نمران را از حکومت يمن ??را خواند، موضوعي که براي علي (ع) تا اندازه اي مشکل بود. علي (ع) شورشيان را تهديد کرد که از عراق بر سر آنها لشکر مي ??رستد، کاري که بسيار مشکل به نظر مي رسيد (49). اما مردم يمن تحريک شدند و از معاويه خواستند پيش از آنکه سپاهيان علي (ع) وارد يمن شوند او براي تصر?? يمن اقدام کند. معاويه ب??سر بن ابي ارطاه را بي درنگ روانه ي حجاز کرد و با توجه به ترديد و بي ت??اوتي مردم نسبت به حکومت علي (ع) و ??رار واليان مدينه و مکه، ب??سر بر اين دو شهر دست يا??ت. اگر چه مقاومت هايي صورت گر??ت که بيشتر از حساسيت هاي ضد معاويه سرچشمه مي گر??ت تا از علاقه مندي نسبت به علي، اما به هر صورت اين مقاومت ها با شدت سرکوب شدند و مردمي که از جنگ علي (ع) و معاويه مستأصل شده بودند به حکومت خشن معاويه تسليم شدند. (50) پس از کشتار و غارت مدينه و مکه، ب??سر رهسپار يمن شد. در نواحي جنوبي حجاز، بسر همه ي مردم قبيله ي ارحب همدان را که از طر??داران علي (ع) بودند کشت (51) و زنان آنها را اسير کرد و اين اولين حرکتي بود که در آن زنان مسلمان اسير (52) شدند. آنگاه به صنعا وارد شد. عبيدالله مقر حکومت خود را ترک کرد و به کو??ه ر??ت. اگر چه سعيد بن نمران اندک مقاومتي در برابر مهاجمان کرد اما او هم در نهايت به سوي کو??ه ??رار کرد. بسر بن ابي ارطاه پس از تصر?? يمن بيش از سي هزار ن??ر از مردم اين منطقه را به جرم طر??داري از علي (ع) قتل عام کرد. (53) رقمي که خالي از مبالغه نمي باشد. چون آن دو به کو??ه رسيدند، امام آنها را ملامت کرد و گ??ت: « چرا در مقابله با شورشيان محلي که عثماني بودند حمله را آغاز نکردند و به آنها ??رصت دادند تا از معاويه کمک بخواهند و در نهايت اينکه چرا در برابر سپاه شام ايستادگي نکردند. (54) به يقين يکي از دلايل عدم مقاومت اين دو کارگزار نداشتن نيروي کا??ي بوده است اما با توجه به اينکه طر??داران امام علي (ع) در يمن بسيار بيشتر از طر??داران معاويه بودند آنها مي توانستند نيروهاي مردمي بسيج کنند، کاري که هرگز انجام نشد و ب??سر همه ي يمن را درنورديد و شيعيان علي (ع) را قتل عام کرد. (55) اما امام از مقابله باز نايستاد و جاريه بن قدامه را به سرکردگي دو هزار سوار و وهب بن مسعود را با دو هزار کس به يمن ??رستاد. جاريه به سرعت خود را به يمن رسانيد و بسر چاره را تنها در عقب نشيني و ??رار ديد. به هرصورت بسر از سرزمين هاي تحت حکومت علي (ع) خارج شد و شيعيان عثمان نيز قتل عام شدند. (56) اما پس از شهادت علي (ع) بن ابي طالب، امام حسن (ع) با قرار دادن عبيدالله بن عباس در رأس لشکريان کو??ه باعث بدگماني مردم کو??ه شد در واقع امام حسن (ع) با اين انتخاب چيزي جز تسليم در برابر معاويه، نتيجه ي ديگري نگر??ت زيرا اگر عبيدالله مرد جنگ مي بود مي توانست در صنعا استعداد خود را به نمايش گذارد. (57) سرانجام عبيدالله با وعده مالي به معاويه پيوست و قيس بن سعد را با چهار هزار ن??ر تنها گذاشت. (58) مسکويه رازي مي گويد: « چون حسن (ع) خواهان جنگ نبود، از ??رماندهي ??ردي همچون قيس بن سعد چشم پوشيد چرا که مي دانست قيس بن سعد مخال?? صلح با معاويه است از اين رو او را از ??رماندهي بر کنار کرد و عبيدالله بن عباس را به ??رماندهي سپاه دوازده هزار ن??ري منصوب کرد. (59) معاويه هم براي اينکه بتواند عبيدالله بن عباس را به سوي خود جذب کند عبدالرحمن بن سمره را نزد او ??رستاد و عبدالرحمن سوگند ياد کرد که حسن (ع) درخواست صلح از معاويه کرده است. عبدالرحمن از سوي معاويه به عبيدالله پيشنهاد کرد که اگر به او بپيوندد مبلغ يک ميليون درهم به عبيدالله خواهد پرداخت، نيمي به صورت نقد و نيمي در کو??ه. او که يقين کرده بود، حسن (ع) خواهان صلح است، پيشنهاد معاويه را پذير??ت و شبانه به اردوي او گريخت. معاويه هم مقدم او را گرامي داشت و به وعده ي خود و??ا کرد. (60) پي نوشت ها: 1ـ تاريخ طبري، جلد، 2333؛ اخبارالطوال، ص 176. 2 ـ تشيع در مسير تاريخ، ص 79. 3 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، ص 10، تاريخ کامل، ج 4، ص 1740. 4ـ نهج البلاغه، خطبه ي 174. 5 ـ البدايه و النهايه، ج 7، ص 322؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 27. 6 ـ الاستيعاب ??ي معر??ه الاصحاب، ج 3، ص 1074. 7 ـ تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 70. 8 ـ جانشيني حضرت محمد (ص)، 507. 9 ـ المصن?? ??ي الاحاديث و الآثار، ص 728. 10 ـ جانشيني حضرت محمد (ص)، 507. 11 ـ س??نب??ل الهدي و الرشاد ??ي سيره خيرالعباد، ج 6، ص 619؛ الروّض الان?? ??ي ت??سير سيره النبويه ابن هشام ، ج 4، ص 214. 12ـ شرح نهج البلاغه، ج ض، صص 293، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 4. 13 ـ الطبقات الکبري، ج 6، ص 22. 14 ـ مجمع الرجال، ج 1، ص 231. 15 ـ اسدالغابه ??ي معر??ه الصحابه، ج 1، ص 118؛ ??توح البلدان، ص 462. 16 ـ وق??ه الص??ين، ص 20. 17 ـ الامامه و السياسه، ج 1، ص 84. 18 ـ الاستيعاب ??ي معر??ه الاصحاب، ج 1، ص 135؛ تهذيب تاريخ دمشق الکبير، ج 3، ص 67. 19 ـ جانشيني حضرت محمد، 506. 20 ـ الاصابه ??ي تمييز الصحابه، صص 116 ـ 117؛ الاغاني، ج 14، ص 164. 21 ـ وقعه الص??ين، ص 140. 22 ـ تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 36. 23 ـ وقعه الص??ّين، صص 499 ـ 500؛ البلدان، ج 3، صص 644 ـ 645. 24 ـ جانشيني حضرت محمد (ص)، 332. 25 ـ نهج البلاغه، خطبه ي 19. 26 ـ ال??توح، ج 1، ص 467. 27 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، ص 182. 28 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 195؛ الغارات، ج1، ص 330. 29 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، صص 183 ـ 184. 30 ـ الغارات، ج 1، ص 349. 31 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، صص 187 ـ 186. 32 ـ الغارات، ج 1، ص 354 ـ 355؛ ال??توح، ج 1، ص 470 ـ 471. 33 ـ الطبقات الکبري، ج 3، ص 368. 34 ـ العقد ال??ريد، ج 4، ص 330؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 372. 35 ـ ال??توح، ج 1، ص 466. 36 ـ ال??توح، ج 1، ص 466 ـ 466. 37 ـ انساب الاشرا??، ج 2، ص 169 ـ 170. 38 ـ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 50. 39 ـ نهج البلاغه، نامه ي شماره ي 41. 40 ـ 41 ـ انساب الاشرا??، ج 2، ص 171. 41 ـ العقد ال??ريد، ج 4، ص 334. 42 ـ تاريخ کامل، ج 5، صص 1995 ـ 1997. 43 ـ شذرات الذّهب ??ي اخبار من ذهب، ج 1، ص 266؛ الطبقات الکبري، ج 4، ص 6. 44 ـ انساب الاشرا??، ج 3، ص 37؛ مقاتل البيين، ص 64. 45 ـ تاريخ خلي??ه، ص 151؛ الکامل ??ي التاريخ، ج 3، ص 102. 46 ـ همان، ج 2، ص 594. 47 ـ همان، ج 2، ص 594. 48 ـ همان، ج 2، ص 596. 49 ـ الغارات، ج 2، ص 597. 50 ـ ال??توح، ج 1، ص 457، الغارات، ج 2، ص 608. 51 ـ ال??توح، ج 2، ص 461. 52 ـ جانشيني حضرت محمد (ص)، ص 417. 53 ـ الغارات، ج 2، ص 619؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 269. 54 ـ نهج البلاغه، خطبه ي 25. 55 ـ تاريخ طبري، ج 6، صص 2676 ـ 2677. 56 ـ تجارب الامم، ج 1، ص 378؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 2677؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 269. 57 ـ تجارب الامم، ج 1، ص 385. 58 ـ انساب الاشرا??، ج 3، ص 38؛ مقاتل الطالبين، ص 77. 59 ـ تجارب الامم، ج 1، ص 385. 60 ـ انساب الاشرا??، ج 3، صص 37 ـ 38، مقاتل الطالبيين، صص 64 ـ 65. عضو هيئت علمي دانشگاه بيرجند* عضو هيئت علمي مرکز تربيت معلم مشهد** منبع:سایت راسخون
  18. [ATTACH=CONFIG]1669[/ATTACH] 1ـ قعقاع بن ش??وَر?? ذ??هَلي از جانب امام به حکومت گسکر منصوب شد. اما خيانت به بيت المال سبب برکناري وي شد. از زبان امام گ??ته شده که او صد هزار درهم به کابين زني داد. (1) ابن ابي الحديد مي گويد کارهاي زشتي که قعقاع انجام داد باعث شد که علي (عليه السلام) او را مورد خطاب قرار داد و قعقاع هم گريخت و به معاويه پيوست. (2) او اضا??ه مي کند، قعقاع تنها به خاطر پرداخت پولي به کابين يک زن مورد سرزنش قرار نگر??ته بلکه بايد خطاهاي بسياري در محل ماموريت خود انجام داده باشد و ??رار قعقاع به سوي معاويه خود دليلي بر خيانت هاي ??راوان او به علي (عليه السلام) و پيروان آن حضرت مي باشد. قعقاع پس از آن همواره از دشمنان اهل بيت بود. چنانکه به دوران حکومت يزيد يکي از حاميان سرسخت او در کو??ه شد و زماني که مسلم بن عقيل از جانب امام حسين (عليه السلام) به کو??ه وارد شد، قعقاع از ا??رادي بود که در کشتن مسلم شرکت داشت. (3) 2ـ قيس بن سعد بن عباده از صحابه بزرگ بود. در زمان پيامبر شرطه مدينه شد و در همه ي جنگ هاي پيامبر شرکت داشت. (4) از آن جمله جمع آوري و نگهداري صدقات، شرکت در سريه خَبَط در سال هشتم که سرپرستي آن با ابوعبيده جراح بود و ماموريت در حمله به يمن در سال هشتم. (5) پس از رحلت پيامبر، با ابوبکر بيعت نکرد اگر چه قيس خود داماد ابوبکر بود. (6) او از طر??داران جدي علي (عليه السلام) بود و به دوران خلا??ت علي (عليه السلام) از واليان آن حضرت در مصر و آذربايجان شد. (7) از آنجا که قيس به لياقت شخصي خود ايمان داشت با همه ي اينکه علي (عليه السلام) به او پيشنهاد کرد همراه سپاه به مصر برود و حکومت آنجا را به دست گيرد، اما او با ه??ت ن??ر راهي مصر (8) شد. در مصر همه ي مردم با وي بيعت کردند به جز مردم خَر??بتا که مدعي خون عثمان بودند. آنها به قيس گ??تند با تو بيعت نخواهيم کرد، تو مي تواني مامور خود را به شهر ب??رستي چرا که زمين توست ولي ما را به حال خود بگذار تا در اين مورد تصميم قاطع تري بگيريم. (9) اگر چه برخي مردم دوستدار شورش بودند اما قيس به آنها پيام داد که او هرگز آماده ي خونريزي نيست و پادشاهي مصر و شام را نيز به اينکه خون مسلماني ريخته شود نمي پذيرد. (10) با اين سخن قيس، ??تنه ??رو نشست اما معاويه که مترصد ??رصت بود تا از اين وضع به ن??ع خود است??اده کند و چون از شورانيدن مردم نصيبي نبرده بود حيله ي ديگري انديشيد. معاويه بر اين باور بود که دير يا زود علي (عليه السلام) از عراق و قيس سرباز ??داکار علي (عليه السلام) از مصر بر او بتازند از اين رو تصميم گر??ت به هر شيوه اي قيس بن سعد را به خود جذب کند. معاويه پيش از حرکت به طر?? ص??ين به قيس نامه اي نوشت و از او خواست اگر در ريختن خون عثمان دخالت داشته توبه کند. او در نامه ي خود يادآور شد که علي (عليه السلام) محرک اصلي قتل عثمان بوده است و اگر قيس از علي (عليه السلام) جدا شود و خونخواه عثمان شود، همانا حکومت کو??ه و بصره از آن او خواهد بود. علاوه بر آن او وعده هاي ديگري نيز براي ا??راد خاندان قيس داد. (11) قيس که از ??ريب معاويه به خوبي آگاه بود جواب روشني به معاويه نداد. او هم خود را از دخالت در قتل عثمان مبرا دانست و هم از دخالت علي (عليه السلام) در اين مورد اظهار بي اطلاعي کرد و اضا??ه کرد که از جانب او براي شام مزاحمتي نخواهد بود. (12) معاويه که از جواب قيس آنچه مي خواست درنيا??ته بود، به قيس نوشت موضع خود را آشکار سازد زيرا که ??ريب والي مصر را نخواهد خورد و به زودي با سربازان خويش به سرزمين مصر پا مي نهد. با اين مکاتبه ي تهديدآميز معاويه، قيس ديگر درنگ را لازم نديد و آنچه در دل داشت صريحاً بيان داشت. او نامه اي بدين مضمون براي معاويه نوشت : « بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، از تو عجيب است که مي خواهي مرا ??ريب دهي و در من طمع بسته اي و رأي و انديشه ي مرا ناچيز شمرده اي، آيا مي خواهي مرا وادار کني که از اطاعت شايسته ترين مردم براي ??رماندهي و خلا??ت گوينده ترين مردم بر خود کسي که راهش از همه روشن تر و به رسول (ص) از همگان نزديک تر است بيرون آيم و دستور مي دهي که از تو اطاعت کنم که از همه ي مردم به خلا??ت دورتر و دروغگوتر و گمراه تر و در طغيان گري از همه پيشتر هستي. و اما اينکه نوشته اي که مصر را از پيادگان و سواران خود انباشته کني، به خدا سوگند اگر من نتوانم تو را از اين کار باز دارم و ??رصت آن را به دست آوري مرد خوشبختي خواهي بود، والسلام » (13) معاويه که دست بردار از ضعي?? کردن حکومت علي (عليه السلام) و پراکنده ساختن ياران آن حضرت نبود از اين سخن صريح و قاطع قيس ميدان خالي نکرد و اين گونه وانمود کرد که قيس به او جواب مثبت داده است زيرا تنها با جدا کردن قيس از علي (عليه السلام) احتمال تصر?? مصر وجود داشت و در غير اين صورت معاويه هرگز به هد?? خود نمي رسيد. معاويه به مردم شام گ??ت، به قيس بن سعد دشنام ندهيد و مرا به جنگ او ??را مخوانيد که او پيرو و شيعه ي ماست. نامه ها و ??رستادگان و خيرخواهي هاي او نهاني به ما مي رسد مگر نمي بينيد با برادران شما که در خربتا مي باشند و نزديک او هستند چگونه ر??تار مي کند. (14) معاويه همچنين دستور داد نامه اي جعلي که از طر?? قيس نوشته شده بود تهيه کنند و آن را براي مردم بخوانند. متن نامه ي جعلي چنين بود: « اما بعد، کشتن عثمان در اسلام حادثه اي بزرگ بود و براي خودم و دينم در انديشه شدم و ديدم نمي توانم از مردمي که امام مسلمان و محترم و نيکوکار و پرهيزگار خود را کشتند، پشتيباني کنم. از خداوند مي خواهم از گناهان من درگذرد و از او مي خواهم که دينم را ح??ظ کند. اي معاويه آگاه باش که من با تو دمساز شدم و آماده براي نبرد با قاتلان عثمان مي باشم، پس به من اعتماد کن، هر چه از کمک مالي و مردان جنگي بخواهي البته شتابان به تو کمک خواهم کرد، انشاء الله و السلام » (15) معاويه با نوشتن اين نامه و انتشار آن در شام به هد?? خود رسيد. زماني که اين خبر به اطلاع علي(عليه السلام) رسيد تعجب کرد. پس از آن با پسران خود حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) و محمد حني??ه و عبدالله بن جع??ر به گ??تگو نشست. عبدالله بن جع??ر که برادرزاده و داماد علي (عليه السلام) بود به حضرت گ??ت : « کار آميخته با شک را رها کن و به کاري که موجب نگراني نيست روي آور » (16) منظور عبدالله اين بود که قيس بن سعد کارش مشکوک است، بنابراين بهتر است که از حکومت مصر عزل شود. مدارا کردن قيس بن سعد با مردم خربتا که همگي طر??دار عثمان بودند اين شبهه را در ميان ياران علي (عليه السلام) دو چندان کرد، چنان که وقتي قيس بن سعد نامه اي براي علي (عليه السلام) نوشت و موضوع مدارا کردن خود را با مردم خربتا بيان کرد، عبدالله بن جع??ر آرام نگر??ت و علي (عليه السلام) را مجبور کرد تا دستور دهد قيس به جنگ مردم خربتا برود از اين رو علي (عليه السلام) نامه اي به قيس نوشت و او را به جنگ آنان دستور داد. وقتي نامه به قيس رسيد از اينکه امام از او مي خواهد به جنگ با مخال??ان خاموش برود تعجب کرد و از امام خواست که از آنان دست بردارد. (17) چون قيس در جنگيدن با مردم خربتا تمايل نشان نداد، عبدالله بن جع??ر به علي (عليه السلام) پيشنهاد کرد که قيس را از حکومت مصر عزل کند و در اين راه اصرار ??راوان کرد و از امام خواست که محمد بن ابي بکر که برادر مادري او بود به مصر اعزام شود. به هر صورت علي، هم بنا به تمايل خويشاوندان و هم به خاطر جلوگيري از شايعات، اين ??رزند خوانده خود را به سوي مصر ??رستاد. چون محمد بن ابي بکر به مصر رسيد، قيس با حالتي خشمگين از مصر بيرون شد و به مدينه ر??ت. (18) اما در مدينه سهل بن حني?? که والي امام در آن شهر بود واسطه شد و قيس به همراه سهل به کو??ه ر??ت تا در جنگ ص??ين شرکت کند. (19) اما اين پرسش همچنان باقي ماند که اگر امام در تعويض قيس آن هم به اصرار عبدالله بن جع??ر عجله نمي کرد، چه بسا که بعداً نه محمد بن ابي بکر در مصر کشته مي شد و نه مالک اشتر در راه مصر، زيرا قيس مردي سياستمدار و با هيبت بود و از اين رو معاويه از او سخت وحشت داشت. 3 ـ پس از اينکه معقل بن قيس در سال 38 هـ خريت بن راشد خارجي را شکست داد و عده اي از همراهان او را اسير کرد، راهي کو??ه شد. (20) کاروان معقل و پانصد اسير همراه وي بايستي از اردشير خوره ??ارس عبور مي کردند از اين رو اسرا با گريه و زاري از مصقله بن ه??بيره والي امام در اين منطقه التماس کردند، براي آزادي آنها کاري کند. (21) زيرا بيم آن مي ر??ت که همه ي اين اسرا به دستور امام کشته شوند. (22) معقل که گويا از گر??تن ??ديه راضي به نظر مي رسيد، پيشنهاد مصقله را براي پرداخت هزار درهم براي هر اسير پذير??ت و بدون اينکه وجهي دريا??ت کند، اسرا را آزاد کرد. (23) زيرا مصقله قول داده بود که ??ديه اسيران را به موقع به نزد علي (عليه السلام) ب??رستد. چون معقل به کو??ه رسيد و ماوقع را به اطلاع امام رسانيد. کار وي مورد پسند امام واقع شد. (24) اما مصقله قول خود را از ياد برد. چون کار بازپرداخت وجه ضمانت شده به درازا کشيد. علي (عليه السلام) از مصلقه خواست به کو??ه بيايد و وجهي را که تقبل کرده، بپردازد. والي اردشير خورده که قبلاً از اسرا چيزي دريا??ت نکرده بود و بايستي همه ي اين مبلغ هنگ??ت را از سهم خود مي پرداخت، چون امام بر او سخت گر??ت، خود به کو??ه ر??ت و دويست هزار درهم پرداخت کرد اما از پرداخت سيصد هزار درهم مابقي اظهار ناتواني کرد. (25) اما علي (عليه السلام) باز هم بر او سخت گر??ت. او چاره اي نديد که قول دهد چون به محل حکومت خود برسد بقيه مبلغ را ب??رستد، اما مصقله هرگز به اردشير خوره بازنگشت و راهي شام شد، جايي که از او به خوبي استقبال کردند. (26) مصقله تنها خود به نزد معاويه اکت??ا نکرد بلکه از دوستان و اقوام خود نيز خواست که به معاويه بپيوندند. او به روزگار معاويه، به حکومت طبرستان منصوب گرديد و در سال پنجاه هجري کشته شد. (27) 4 ـ منذر بن جارود عبدي از سوي امام حکومت استخر ??ارس را داشت، پدرش بشر را چون قبيله بني بکر در دوره جاهليت برهنه کردند به جارود معرو?? شد. (28) ب??شر قبلاً مسيحي بود، اما چون اسلام پذير??ت، مسلماني صاحب کمال شد و در جنگ هاي مسلمانان با ايرانيان شرکت داشت. او در ??ارس جايي که بعدا به نام خود وي به گردنه جارود معرو?? شد، در سال 21 هجري کشته شد. (29) امام علي (عليه السلام) ??رزند جارود يعني منذر را حکومت استخر ??ارس داد. (30) بعداً او متهم به اختلاس چهارصد هزار درهم از بيت المال شد. (31) وقتي اين خبر به اطلاع علي (عليه السلام) رسيد نامه اي براي او نوشت و او را به کو??ه ??را خواند : « به نام خداوند رحمان و رحيم اما بعد، صالح بودن پدر و مادرت، باعث شد که من در مورد تو اشتباه ??کر کنم، تصور مي کردم تو نيز از درستي پدرت پيروي مي کني، ولي آن طور که شنيده ام تو از پيروي هواي ن??س دست بر نمي داري، هر چند اين کار به دين تو زيان برساند. تو پند ناصح را نمي شنوي، اگر چه نسبت به تو و??ادار باشد. شنيده ام که همواره کار خود را رها مي کني و خود را به گردش و شکار سرگرم مي نمايي و براي اعرابي که از اقوام تو هستند و بر تو وارد مي شوند، دست به مال خدا دراز کرده اي، گويي ارثي است که از پدر و مادرت بر تو رسيده است. من به خدا سوگند مي خورم، اگر آنچه گ??ته اند راست باشد اشتر خانواده ات و بند ک??شهايت نزد من از تو شري?? تر خواهد بود. بايد بداني که لهو و لعب را خداوند دوست ندارد و خيانت به مسلمين و به هدر دادن اموالشان موجب خشم خداوند مي شود و هر کسي چنين باشد شايستگي آن را ندارد که حکومتي به او داده شود، عوايد مسلمين توسط او دريا??ت شود و امين در مال مسلمين باشد، پس وقتي نامه ي من به تو رسيد به اين سوي حرکت کن » (32) منذر پس از دريا??ت نامه ي علي (عليه السلام) به کو??ه نزد آن حضرت رسيد و معلوم شد که او سي هزار درهم از بيت المال بر ذمه دارد، امام آن مبلغ را از او طلب کرد ولي منذر از پرداخت آن استنکا?? ورزيد و از اين رو زنداني شد، تا اينکه صعصعه بن صوحان که يکي از اصحاب امام بود واسطه شد و او از زندان آزاد گرديد. (33) اما گويا ديگر کاري به او ارجاع نشد. او بعدا به بصره ر??ت و به تدريج يکي از معاري?? بصره شد. چنانکه پس از مرگ معاويه و شروع حرکت امام حسين (عليه السلام) براي به دست گيري حکومت، حسين بن علي (عليه السلام) در ضمن نامه هايي که براي بزرگان بصره ??رستاد، نامه اي هم براي منذر بن جارود ??رستاد، اما گويا منذر که از همان زمان تعليق دل در گروه آل ابوس??يان بسته بود، نامه ي امام را همراه با ??رستاده ي آن حضرت به نزد عبيدالله بن زياد که در آن زمان هنوز والي بصره بود ??رستاد و عبيدالله بي درنگ ??رستاده ي حضرت را اعدام کرد. (34) 5 ـ يزيد بن حجّيه تيمي از صحابه ي علي بود و در همه ي جنگ هاي علي (عليه السلام) با مخال??ينش شرکت داشت. (35) امام او را به حکومت ري منصوب کرده بود. (36) درباره ي يزيد بن حجّيه به امام خبر رسيد که او سي هزار درهم از بيت المال براي خود برداشته است. امام عليه السلام، يزيد را به کو??ه ??را خواند و او را مورد مؤاخذه قرار داد، چون اختلاس يزيد بر امام مبرهن شد، او را تازيانه زد و زنداني نمود،(37) اما يزيد از زندان گريخت و به شامک به نزد معاويه ر??ت. (38) امام شخصي را به نام زياد بن ح??صه به سوي شام ??رستاد تا او را ترور نمايد، اما يزيد از ورود اين شخص مطلع شد و در شعري به او پيام داد که هرگز به او دست نخواهد يا??ت زيرا اينک او به دژي استوار در شام پناه برده است. (39) علاوه بر اين او شعري در ذم امام علي (عليه السلام) نيز سروده و به کو??ه ??رستاد. اين طور به نظر مي رسد که امام از اين يزيد و ??رار او و هجو او بسيار خشمگين بود. چنانکه از ياران خويش خواست که در پايان هر نماز او را ن??رين کنند. (40) به هر صورت يزيد به خدمت معاويه درآمد و در دوران خلا??ت معاويه حکومت ري به وي داده شد. (41) پي نوشت ها: 1 ـ الغارات، ج 2، صص 532 ـ 533. 2 ـ جلوه هاي تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 254. 3 ـ مقتل الحسين (عليه السلام )، صص 43 ـ 45. 4 ـ البداء و التاريخ، ج 5، ص 115 ؛ الاستيعاب ??ي معرقه الاصحاب، ج 3، ص 1289. 5 ـ البدايه و النهايه، ج 8، ص 107؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 104 ؛ امتاع الاسماء، ج 1، ص 345 ؛ السيره الحلبيه، ج 2، ص 233 ؛ الطبقات الکبري، ج 1، ص 375. 6 ـ معجم رجال الحديث، ج 15، ص 96، البداء و التاريخ، ج5، ص 117. 7 ـ الطبقات الکبري، ج5، ص 52، ولاه مصر، ص 44. 8 ـ ??توح مصر و اخبارها، ص 458؛ نهايه الارب، ج 20، ص 191 ؛ الکامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 354. 9 ـ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 213 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 98. 10 ـ النجوم الزاهره ??ي ملوک مصر و قاهره، ج 1، ص 98، الکامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 354. 11 ـ الغارات، ج 1، ص 213 ؛ جلوه هاي تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 196 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 99. 12 ـ الغارات، ج 1، ص 214 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 99. 13 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، ص 194 ؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 215. 14 ـ نهايه الارب ??ي ??نون الادب، ج 20، ص 194. 15 ـ الغارات، ج 1، ص 217. 16 ـ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 216 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 101. 17 ـ الغارات، ج1، ص 218 ؛ نهايه الارب، ج 20، ص 95. 18 ـ الغارات، ج 1، صص 219 ـ 220. 19 ـ نهايه الارب، ج 20، ص 195 ؛ تهذيب التهذيب، ج 8، ص 396. 20 ـ نهايه الارب، ج 20، ص 185 ـ 186. 21 ـ الغارات، ج 1، ص 362. 22 ـ ال??توح، ج 1، ص 470. 23 ـ نهايه الارب، ج 20، ص 189 ؛ الغارات، ج 1، ص 362. 24 ـ الغارات، ج 1، ص 363. 25 ـ الغارات، ج 1، ص 365 ؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 201 ؛ نثر الدّر، ج 1، ص 320. 26 ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 88. 27 ـ الغارات، ج 1، ص 368 ـ 369 ؛ نهايه الارب، ج 2، ص 190 ؛ ??توح البلدان، ص 694 ؛ نثر الدّر، ج 1، ص 320. 28 ـ شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 234 ؛ الاعلام ؛ ج 2، ص 55. 29 ـ شرح نهج البلاغه، ج 18، صص 234 ـ 236 ؛ اسد الغابه ??ي معر??ه الصحابه، ج 1، ص 312. 30 ـ علي (عليه السلام ) و ??رزندانش، ج 2، ص 522. 31 ـ انساب الاشرا??، ج 2، ص 163. 32 ـ انساب الاشرا??، ج 2، ص 163. 33 ـ علي (عليه السلام ) و ??رزندانش، ص 233 ؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204. 34 ـ بحارالانوار، ج 2، ص 204. 35 ـ الکامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 323. 36 ـ الثّقات، ج 1، ص 329. 37 ـ الکامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 314. 38 ـ جلوه هاي تاريخي در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 252. 39 ـ الغارات، ج 2، ص 527. 40 ـ الغارات، ج 2، ص 528 ؛ جلوه هاي تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 252. 41 ـ الکامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 314. منبع:سایت راسخون
  19. [ATTACH=CONFIG]1668[/ATTACH] چكيده: ??لس??ه تشكيل دولت از سوي مردم، سامان دادن به امور،اجراي قوانين الهي و نظارت بر اجراي درست عدالت در جامعه است. بنابراين كارگزاران نظام اسلامي براي اينكه بتوانند وظاي?? خود را بخوبي انجام دهند بايد رعايت ارزشهاي اسلامي و نيز اصول مديريت را بنمايند تا از اين رهگذر مو??ق شوند به بهترين شيوه به اداره ي كشور بپردازند. واژگان كليدي: 1.اخلاق 2.اسلام 3. اداري 4.نظام 5. مردم مقدمه: پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم(ص)، بمن از تو خبر كاري رسيده كه اگر كرده باشي پروردگارت را به خشم آورده ،امام و پيشوايت را نا ??رماني نموده ،امانت خود را خوارگردانيده اي « در كارت خيانت كرده و ديگر لياقت حكم راني نداري» بمن رسيده است كه تو زمين را برهنه كرده اي «محصول اشجار وزراعات را براي خود برده و چيزي به رعيت نداده اي» پس هر چه زير دو پايت بوده گر??ته،و آنچه در دو دستت بوده خورده اي «اموال و دارايي بيت المال را تصر?? كرده براي خويش اندوخته اي»اكنون براي من حساب «دخل و خرج » خود را ب??رست ، و بدان كه حساب خدا «در روز رستاخيز »از حساب و وارسي مردم بزرگتر است.(1) در اينجا به اخلاق اداري از ديدگاه امام علي (ع) نگاهي اجمالي مي شود. ضرورت اخلاق اداري اگر اخلاق اداري در زندگي كاري انسان وجود وحضور داشته باشد كار كردن شيرين وتوام با رضايت شغلي واحساس رضايتمندي وخود شكو??اي يكسو ورضايت مردم وپيشر??ت امور وشكو??ائي كار ازديگر سو است،ودرنتيجه موجب رضايت خالق وبارش رحمتها و بركتهاي او مي شود0 خطرناكترين رويداد انساني انحطاط اخلاقي و شكسته اخلاقي است كه دراين صورت هيچ چيز به سلامت نخواهد ماند وانسانيت انسان ??رو مي ريزد، واين امر درامور اداري ازجايگاهي خطير و ويژه برخوردار است0زيرا وقتي انسان از محدوده ??ردي خارج ميشود و در پيوند با ديگر انسانها قرار مي گيرد واين پيوند صورتي اداري مي يابد، اگراخلاق نيك حاكم بر روابط انساني نباشد، ??اجعه چندين برابر مي شود0به همين دليل است كه والاترين ملاك در هر سازمان اداري متخلق بودن ا??راد به اخلاق انساني است0 از منظر اميرمومنان عليه السلام انچه مايه برتري ادميان وسبب والايي شان ايشان است،كرامتهاي اخلاقي است واين كرامتها در اداره امور نقشي اساسي دارد0 روايت شده كه ان حضرت ??رمود: « عليكم بمكارم الاخلاق ??انها ر??عه » برشما باد به مكارم اخلاق كه ان سبب والايي است0 والايي مردمان و اعتبار آنان به مكارم اخلاق در ايشان است وكساني كه در جايگاه اداره امور قرار مي گيرند ، بيش از هر چيز به مكارم اخلاق و بزرگوارهاي انساني نيازمندند كه روابط انسان ها بدون كرامت هاي اخلاقي، روابطي خشك ونادرست خواهد شد0 اهميت نوع نگرش اداري مهترين مبنا در سامان يا??تن اخلاق اداري تصحيح بينش كاركنان و بسامان اوردن نوع نگاه انان به خودشان و مردمان و مسئولان و وظاي??شان است0زماني كه نگاه انسان به خود ومردم وما??وقشان خود و كار اصلاح شود وبا نگاهي توحيدي وپاك به اين امور بنگرد وبراساس اين نگاه عمل نمايد0كار كردن عين خدمت كردن وعبادت نمودن وهمپاي لذت شيريني وهمتاي رشد وشكو??ايي است0 اينكه انسان خود را چگونه ببيند وچگونه بيابد وچه جايگاهي در هستي براي خود قائل باشد،به اخلاق باشد،به شدت دراخلاق ور??تار او تاثير گذاراست0 ان كه خود را «عبد» مي يابد و براي خويش «كرامت انساني» و «عزت ايماني» قايل است به گونه اي ر??تار مي كند،وان كه«عبد» بودن خود را از ياد مي برد وبراي خويش«كرامت»و«عزت» قائل نيست به گونه اي ديگرومتضاد با گونه نخست ر??تار مي نمايد0 بنابراين از مهمترين اوري كه بايد به آن پرداخت،ح??ظ ورشد كرامت كاركنان نظام اداري،وترميم و تقويت كرامت ايشان است كه اگركاركنان نظام اداري خود را كريم ببينند،كريمانه ر??تار مي كنند و كرامت خود را با هيچ معاوضه نمي نمايند0 اميرمومنان علي عليه السلام درس??ارشي در گرانقدر به ??رزندش امام حسن عليه السلام چنين ??رموده است: «اكرم ن??سك عن كل دنيه، و اين ساقتك الي الرغا ئب،??انك لن تعتاض بمب تبذل من ن??سك عوضا»(2) ن??س خود را از هر پستي گرامي دار،هر چند تو را به انچه خواهاني برساند،چه انچه را از خود بر سر اين كار مي نهي ،هرگز به تو برنگرداند0 بيرون شدن از بندگي غير خدا وخود رابنده خدا ديدن،انسان را به كرامت حقيقي مي رساند واز پستي دور مي سازد. «ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب والحكم النبوه ثم يقول الناس كونوا عبادا لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما تدرسون»(3) هيچ بشري را نسزد كه خدا به او كتاب وحكم وپيامبري بدهد،سپس اوبه مردم بگويد كه به جاي خدا،بندگان من باشيد،بلكه بايد بگويد كه خداشناس خداپرست باشيد بدان سبب كه كتاب خدا را به ديگران مي اموختيد وخود به خواندن ان مي پرداختيد نگاه به كار و مسئوليت نوع نگاه انسان به كار و مسئوليت از امور مهم اخلاق مطلوب اداري است. كسي كه كار ومسئوليت راامانت ببيند وان را وسيله عزتمندي وسرمايه شكو??ايي خويش بداند،ازكار كردن احساس رضايت و خشنودي و خودشكو??ائي ميكند وهمين امر باعث بهبود اخلاق اداري او مي شود.اميرمومنان در اموزشهاي اخلاق اداري كارگزاران وكاركنان دستگاه اداري را دراين جهت اموزش مي داد،چنانچه در نامه اي به اشعث بن قيس،استاندار «اذربايجان» چنين ??رموده است: «وان عملك ليس لك بطعمه ولكنه ??ي عنقك امانه وانت مسترعي لمن ??وقك ليس لك ان ت??تات ??ي رعيه ولا تخاطر لال بوثيقه»(4) همانا كاري كه به عهده توست، طعمه اي برايت نيست، بلكه امانتي است بر گردنت، و آن كه تو را بدان كار گمارده،نگهباني امانات را به عهده ات گزارده، و تو پاسخگوي آني نسبت به آن كه ??ردا دست توست.اين حق براي تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خود رايي عمل نمايي و به كاري دشوار جز با دستاويز محكم در آيي. نيكو و زيبا ديدن كار وتلقي مثبت از مسئوليت،حال و هواي زندگي انسان را مثبت و نيكو و زيبا مي سازد واساسا ارزش آدمي به آن چيزي است كه آن را نيكو و زيبا مي بيند. اميرمومنان علي (ع)در سخني بسيار والا ??رموده است: «قيمه كل امري ما يحسنه»(5) انسان را آن بهاست كه در ديده اش زيباست. توجه به درستي عمل و دقت در كار خوب انجام دادن امور، حقي است براي ن??س كار و مسئوليت و هر كه در اداي چنين حقي كوتاهي روا دارد ،بايد پذيراي تبعات من??ي آن در روح و روان خويش ، گذشته از جوانب و نتايج ديگر باشد. علي (ع) چنين درباره كوتاهي در كار ??رموده است: «من قصر ??ي العمل ابتلي بالهم»(6) هر كه در كار كوتاهي ورزد ، دچار اندوه گردد. در هر كار و مسئوليتي آنچه اساس است توجه به كي??يت و دقت ،و درست و خوب انجام شدن آن است و اين حق كار ومسئوليت است كه بايد ادا شود و نوع عملكرد آدمي ميزان سنجش الهي است. امير مومنان در ضمن خطبه اي كه س??ارش به پروا پيشگي نموده ،چنين ??رموده است«اراد ان يبلوكم ايكم احسن عملا ??بادرو باعمالكم تكونوا مع جيران الله ??ي داره»(7) او خواسته است شما را بيازمايد تا كار كدام يك از شما بهتر انجام شود.پس با كردارهاي خود پيشي گيريد تا در خانه خدا با همسايگان خدا باشيد. امير مؤمنان (ع) در اين بيان خود به اين آيه اشاره دارد كه خداي متعال ??رموده:«الذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا» (8) آنكه مرگ وزندگي را بيا??ريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما نيكو تريد. از اين رو انچه در انجام دادن كار مسؤليت به عنوان حق ان بايد سخت مورد توجه قرار گيرد،كي??يت كار و خوب انجام دادن مسؤليت است،نه گذراندن امور به هرصورت كه شد،واين چيزي است كه در اخلاق اداري بايد در درجه نخست اهميت قرار گيرد.به بيان اميرالمؤمنين (ع):«انكم الي اعراب الاعمال احوج منكم الي اعراب الاقول» (9) بي گمان شما به اعراب عملها محتاج تريد تا به اعراب سخنها. عمل اعراب گذاري شده،عملي است كي??ي وعملي كه خوب ودرست ودقيق انجام مي گيرد و بي گمان چنين عملي اندك شمرده نمي شود.امام علي (ع)در حكمتي والا در اين باره ??رموده است: «لايقل عمل مع التقوي،و كي?? يقل ما يتقبل»(10) هيچ كاري با تقوا اندك نيست و چگونه اندك بود آنچه پذير??تني است. بالندگي كار و مسؤليت در صحت وسلامت وقوت آن است و تر??يع آدمي با اين ميزان صورت مي پذيرد. همچنين تلاش مداوم و پيوسته و دوري از هرگونه سستي و كوتاهي حقي اساسي در حقوق كار و مسؤليت است. نگاه به مردم اخلاق اداري مطلوب،زماني سازمان مي يابد كه كاركنان نظام اداري به مردم از منظري درست بنگرند وخود را كارگزار،خزانه دار،وكيل وخدمتگزار مردمان ببينند.دراين صورت است كه اخلاق سازماني مطلوب ظهور مي نمايد.اميرمؤمنان علي (ع)دراين باره به كارگزاران خود چنين آموزش داده است:«??انص??وا الناس من ان??صكم واصبروا لحوائجهم و??انكم خزان الرعية و وكلاء الامه ولا تحشموا احداً عن حاجته ولا تحبسوه عن طلبته»(11) پس داد مردم را از خود بدهيد و در براوردن حاجتهاي انان شكيبايي ورزيد كه شما خزانه دار رعيت هستيد وامت را وكلاء و امامان را س??يران.حاجت كسي را ناكرده مگذاريد، و او را از انچه مطلوب اوست با زمداريد. كاركنان اداري زماني به درستي ميتوانند انصا?? را پاس بدارند كه داد مردمان را ازخويش بدهند ودر ر??تار با انان انان شكيبايي داشته باشند وبا ايشان طلبكارانه برخورد ننمايند خود را وكيل وخزانه دار انان ببينند واحساس كنند كه به موكلان خود پاسخگويند و??لس??ه وجودي ايشان در نظام اداري خدمتگزاري به مردم است. خطرناكترين ا??ت اخلاق سازماني وتباه كننده ترين عامل ر??تارانساني اين است كه كارگزاران وكاركنان نظام اداري از بالا به پايين به مردم بنگرند،ورا بر انان مسلط ببينند،ودر ادارهامور خود را ??رمانروا تصور نمايند واداره ??رمانروايي كنند. در نگاه اميرمومنان علي(ع) حقوق مردم بالاترين و والاترين حقوق شمرده ميشود تا انجا كه امام (ع) حقوق حرمت مردم را برخاسته از اصل توحيد وپيوند يا??ته با ان مي بيند،چنانكه مي ??رمايد: «ال??رائض ال??رائض،ادوها الي الله تودكم الي الجنه.ان الله حرم حراما غير مجهول،واحل حلالا غير مدخول،و??ضل حرمه المسلم علي الحرم كلها،وشد بالاخلاص والتوحيد حقوق المسلمين معاقدها.»(12) واجبها!واجبها!ان را براي خدا به جا اوريد كه شما را به بهشت مي رساند.خدا حرامي را حرام كرده كه ناشناخته نيست،ولي حلالي راحلال كرده كه از عيب خالي است،وحرمت مسلمانان را از ديگرحرمتها برتر نهاده،وحقوق مسلمانان را با اخلاص ويگانه پرستي پيوند داده است. در نظام اداري انچه بايد درراس مناسبات وروابط ور??تارها حاكم باشد،حرمت نگهداشتن مردم وپاسداري از حقوق ايشان است.اين دريا??ت كه هر كس در هر مرتبه اي از نظام اداري در جايگاهي قرارگر??ته است كه بتواند پاسدار حقوق مردم و حا??ظ حرمتهايشان باشد،تلقي اشخاص را در رويارويي با نعمت مسئوليت وبه كارگيري ان در جهت خدمت به انسانها تصحيح مي نمايد،ودر اين صورت است كه يك نظام اداري مبتني بر اخلاق انساني ظهور مي كند ودر اين مسير پايدار مي ماند. به بيان امام علي(ع) كه مي ??رمايند: «ان الله عبادا يختصهم الله بالنعم لمنا??ع العباد ??يقرها ??ي ايديهم مابذلوها،??اذا منعوها نزعها ثم حولها الي غيرهم.»(13) همانا خدا رابندگاني است كه انان را به نعمتها مخصوص كند براي سودهاي بندگان،پس ان نعمتها را در دست انان وا مي نهد چندان كه ان را ببخشد،وچون از بخشش بازايستند ،نعمتها را از ايشان بستاند وديگران را بدان مخصوص گرداند. اصول اخلاقي اداري امانتداري تلقي امانتدارانه از كار و مسئوليت وانجام دادن امور با رويكرد امانتداري،اصلي اساسي در اخلاق است.اگر انسان كار ومسئوليت را امانت بداند،بي گمان حرمت ان را پاس مي دارد وتلاش ميكند كه به خوبي ان را پيش ببرد وبالنده سازد.امام علي(ع) ازكارگزاران وكاركنان نظام اداري خود مي خواست كه كار ومسئوليت را امانت بدانند ودر مناسبات وروابط خود امانتداري نمايند،چنانكه خطاب به اشعث بن قيس،استاندار اذربايجان،نوشت: «ان عملك ليس لك بطعمه ،ولاكنه ??ي عنقك امانه»(14) همانا كاري كه به عهده توست،بلكه امانتي است بر گردنت. بر اين مبنا هر كس در هر مرتبه اداري امانتدار مردم است وبايد از اموال وامكانت وحقوق وحدود وحيثيت وشرا??ت انان پاسداري كند.در منظر اميرمنان علي(ع) بزرگترين خيانت،خيانت به امت وتعدي به امانت است. در اموزشهاي امام علي (ع)امانت والاترين چيز وامانتداري است.از اين رو نخسين شرط اتصا?? به اخلاق اداري امانتداري است.در سخنان گرانقدر برترين كار معر??ي شده است.از اين رو نخستين شرط اتصا?? به اخلاق اداري، امانتداري است. در سخنان گرانقدر امير مومنان علي(ع)چنين امده است: «راس الاسلام الامانه»(15) راس امانتداري مسلماني است.[يعني امين بودن وخيانت نكردن] خدمتگزاري ??لس??ه وجودي نظام اداري ،خدمتگزاري به مردم است،وهمه كارگزاران وكاركنان در تمام مراتب،خادمان مردمند.اين امر به عنوان يك اصل در نظام اداري مطرح است ومادام كه چنين احساسي وجود داشته باشد،كارگزاران وكاركنان نظام اداري با مردم ر??تار مالكانه و??رمان??رمايانه نخواهند داشت،بلكه جايگاه و موقعيت خود را نعمتي مي دانند كه وسيله خدمت به مردم است. امام علي(ع) در حكمتي خطاب به جابرابن عبدلله انصاري چنين ??رموده است: «يا جابر،من كثرت نعم الله عليه كثرت حوائج الناس اليه،??من قام لله ??يها بما يجب عرضها للدوام والبقاء ولم يقم ??يها بما يجب عرضها للزوال وال??ناء»(16) «اي جابر،ان كه نعمت خدا بر او بسيار بود،نياز مردم به او بسيار باشد.پس هر كه در ان نعمتها را براي وي پايداركند.وان كه انرا چنان كه واجب است به مصر?? نرساند نعمت او را ببرد ونيست گردانند.» هر چه در انجام دادن امور،روحيه خدمتگزاري كامل تر باشد،ارزش كار وكارگزار بيشتر است و اميرمومنان(ع) س??ارش ميكند كه بايد در اين جهت حركت كرد. ان حضرت ??رموده است: «لا يستقم قضاء الوائج الا بثلاث:باستصغارها لتعظيم،وباستكتامها لتظهر،وبتعجيلها لتهنو.»(17) روا ساختن حاجت جز با سه چيز راست نيايد:خرد شمردن آن تا بزرگ نمايد،پوشيدن آن تا آشكار گردد و شتاب كردن در آن تا گوارا شود. مسئوليت پذيري مسئوليت در اخلاق اداري،اصلي مبنايي است به گونه اي كه هر نوع بي مسئوليتي به م??هوم بيرون شدن از مسير و گلم نهادن در كجي ها و ناراستي هاست.به بيان اميرالمومنان علي (ع): «و ان من ابغض الرجال الي اله تعالي لعبدوا و كله الله الي ن??سه،جائر عن قصد السبيل،سائر بغير دليل.ان دعي الي حرث الدنيا عمل،و ان دعي الي حرث الاخرةكسل!كان ما عمل ما وني ??يه ساقط عنه!»(18) دشمن ترين مردم در نزد خدا،بنده اي است كه خدا او را به خود واگذارد،و او پاي از راه درست بيرون نهد و بي راهنما گام بردارد،اگر به كار دنيايي اش خوانند،به كار پردازد،و اگر به كار آخرتي اش خوانند،سستي و كاهلي نمايد،گويي آنچه براي آن كار كند بر او بايسته است،و آنچه در آن سستي و كاهلي ورزد، از او نا خواسته. كمال آدمي، به كمال مشئوليت پذيري اوست. هرچه كسي در مسئوليت پذيري سستي ورزد، تباهي كارش بيشتر خواهد بود،و هر چه كسي مسئوليت پذيري بيشتري داشته باشد،به كمال بيشتري از نظر اخلاق ??ردي و اخلاق دست مي بايد. امام علي (ع) حيطه مسئوليت پذيري را بسيار گسترده تعيين نموده و از كارگزران و كاركنان خود خواسته است كه نسبت به كليه كارها و اقدامات،و نيز روابط و مناسبات خود مسئوليت پذير باشند. «اتقوا الله ??ي عباده و بلاده،??انكم مسئوولون حتي عن البقاع و البهائم.»(19) از خدا بترسيد در حق بندگانش و شهرهايش،زيرا شما مسئوليد حتي در ذر برابر سرزمين ها و چارپايان. اصل مسئوليت پذيري مي آموزد كه هر كس در هر مرتبه اي كه باشد،نسبت به تمام امور و كارهاي خود مسئول و پاسخگوست.هيچ كارگذاري نمي تواند هر گونه كه خاست با مردم ر??تار نمايد وخود رانيز پاسخگو نداند.بر اين مبنا كسي حق كمترين اهانت و بي احترامي به مردم را ندارد.كه ا??راد حتي نسبت به نوع نگاه و بيان و ر??تار خود مسئولند.امام علي(ع)يادآور شده است:«لاتقل مالا يعلم،بل لاتقل كل ما تعلم ??ان الله سبحانه قد ??رض علي جوارك كلها ??رائض يحتج بها عليك يوم القيامه»(20) چيزي را كه نمي داني نگو،حتي بسياري از چيزهايي را كه مي داني بر زبان نياور زيرا خدا بر اعضاي تو احكامي واجب كرده است كه در روز رستاخيز بدان اعضا بر تو حجت خواهد آورد. انضباط كاري انضباط كاري يعني سامان پذيري،آراستگي،نظم و ترتيب و پرهيز از هر گونه سستي و بي ساماني در كار.اين امور از عمده ترين آداب اخلاق اداري و هيچ سازمان و نظامي بدون رعايت اين امور راه به جايي نخواهد برد.بهترين سازمان ها و نظام ها با زيرپا گذاشته شدن اصل انضباط كاري بر آن حاكم نيست تو??يقي كسب نخواهد كرد و جز اتلا?? نيرو بهره اي برد.امام علي (ع) ??رموده است: «و امض لكل يوم عمله،??ان لكل يوم ما ??يه.»(21) كار هر روز را در همان روز انجام ده،زيرا هر روز كاري مخصوص به خود دارد. پيگيري امور اداري و پيشبرد اهدا?? سازماني جز با پيگيري جدي كارها تحقق نمي يابد و هر كاري نيازمند پيگيري جدي و تلاش اساسي است تا به نتيجه مطلوب برسد و بدون وجود روحيه پيگيري در كارها هيچ كاري به درستي صورت نمي پذيرد. امير المومنان علي (ع) در ??رمانها و دستور العملهاي حكومتي و اداري خود،كارگزاران و كاركنانش را به پيگيري امور ش??ارش نموده و از آنان خواسته است كه در خدمتگزاري مردمان پيگيرانه عمل كنند. آن حضرت در دستور العملي چنين ??رموده است:«و لا تحشموا احدا عن حاجته،و لا تحسبوه عن طلبته.»(22) كسي را درخواستش به خشم نياوريد و حاجت كسي را روا ناكرده نگذاريد،و كسي را از آنچه مطلوب اوست باز نداريد. نظام اداري نبايد به گونه اي باشدكه مردم سر درگم شوند وكارشان معطل گردد و به سرگرداني گر??تار آيند.حبس كردن امور و متوق?? ساختن كارها از بزرگترين آ??ات اداري است كه جز با روحيه پيگيري جدي ر??ع نمي گردد. مهرورزي انجام دادن كارها و خدمتگزاري از سر مهرورزي والاترين هنردر اخلاق است.چنانچه اگر انجام دادن امور با مهرورزي توام شود،صورتي زيبا و كاملا انساني مي يابد وموجب پيوند جانها و ال??ت قلبها مي گردد و در ر??تار و مناسبات اداري،لتقلابي معنوي به وجود مي آورد.اميرمومنان علي (ع)در حكمتي والا ??رموده است: «قلوب الرجال وحشيه،??من تال??ها اقبلت عليه»(23) دلهاي آدميان رمنده است،پس هر كه با آن ال??ت برقرار سازد،روي بدو نهد. نيروي محبت از نظر اجتماعي،نيروي عظيم و موثري است و بهترين اجتماع آن اجتماعي است كه با نيروي محبت اداره شود.محبت زعيم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار،علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگي براي ثبات و ادامه حيات حكومت است. تا عامل محبت نباشد،رهبرنمي تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعي را رهبري كند و مردم را ا??رادي منضبط و قانوني تربيت كند ولو اينكه عدالت و مساوات را در آن علاقه هاست كه مردم را به پيروي و اطاعت مي كشاند.قرآن به پيغمبر خطاب مي كند كه اي پيغمبر،نيروي بزرگي را براي ن??وذ در مردم و اداره اجتماع در دست داري. «??بما رحمه من الله لنت اهم و لو كنت ??ظا غليظ القلب لان??ضوا من حولك ??اع?? عنهم و استغ??ر لهم و شاورهم ??ي الامر.»(24) به موجب لط?? و رحمت الهي،برايشان نرم دل شدي كه اگر تندخوي سخت دل بودي از پيرامونت پراكنده مي گشتند.پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه ودر كار با آنان مشورت كن. در اينجا علت گرايش مردم به پيامبر اكرم (ص)را علاقه و مهري دانسته كه نبي اكرم (ص)نسبت به مبذول مي داشت.باز دستئر ميدهد كه ببخششان و برايشان استغ??ار كن و با آنان مشورت كن. اينها همه از آثار محبت و دوستي است،هم چنان كه ر??ق و حلم و تحمل همه از شئون محبت و احسانند. بردباري هر كس كه در مرتبه اي از مراتب نظام اداري قرار مي گيرد بايد با بردباري تمام امور را پيش ببرد و در برابر خواست مردم واحتياجات آنان كم حوصلگي نداشته باشد و با تحمل ??راوان خدمتگزاري نمايد. امام علي(ع) در دستورالعملهاي حكومتي و اداري خود،كارگزاران و كاركنان را به چنين بردباري اي ??راخوانده است: «واصبر لحوائجهم» (25) در برآوردن حاجتهاي مردم شكيبايي ورزيد. امير مومنان بردباري را در كنر دنش در راس ارزشها معر??ي كرده است،چنانكه وقتي او را از خير پرسيدند، ??رمود: «ليس الخير ان يكثر مالك و ولدك،ولكن الخير ان يكثر عملك و يعظم حلمك»(26) خير آن كه مال و ??رزندت بسيار شود،بلكه خير آن است كه دانشت ??راوان گردد و بردباري ات بزرگ مقدار شود. بنابراين يك نظام اداري ارزشمند،نظامي است كه بر اعمال و ر??تار كارگذاران و كاركنانش برد باري حاكم باشد. دادورزي رعايت عدل و انصا?? در روابط و مناسبات اداري در خدمتگزاري مردم اصلي است كه بدون آن،نظام اداري از صورت لنساني بيرون مي رود و هر ??ساد و تباهي گريبانگير آن مي شود.حاكميت عدالت در نظام اداري،و پاس داشتن داد و ح??ظ حقوق ديگران همانند حقوق خود،ودر مقام داوري حقوق طر??ين را يكسان و برابر رعايت كردن،وبراي ديگران حقوقي برابر خود قائل شدن مهمترين قاعده اي است كه حا??ظ سلامت و قوت نظلم اداري و مايه پيوند دلهاست. اگر همين قاعده در نظام اداري رعايت شود،رابطه كارگزاران و كاركنان با مردم درست سامان مي يابد و عدل و احسان جلوه پيدا ميكند. اميرمومنان (ع)درباره ??رموده خداي متعال«ان الله يامر بالعدل و الاحسان»(27) همانا خداوند به انصا?? و نيكوكاري ??رمان ميدهد. گ??ته است: «العدل الانصا??،. الاحسان الت??ضل»(28) عدل انصا?? و احسان نيكويي كردن. خداوند به نيكويي كردن وانصا?? ??رمان داده است و اين ??رمان شمول دارد و نظام اداري،نظامي اخلاقي است كه تمام روابط و مناسبات آن بر اساس داد ورزي باشد،بر اين مبناست كه امام علي(ع) كارگذاران دستگاه اداري خود را پيوسته به دادورزي ??راخوانده است. پي نوشت ها : 1.نامه 40 2.نامه 31 3.آل عمران 79 4.نامه 5 5.حكمت 81 6.حكمت 127 7.خطبه 183 8.ملك 2 9.عبدالواحد بن محمد مقيمي آمدي،غررالحكم،قرن پنجم.جلد 1،ص262. 10.حكمت 95 11. نامه 51 12.خطبه167 13.حكمت 425 14.نامه5 15.شرح جمال الدين محمد خوانساري،انتشارات دانشگاه تهران،(1373)،شرح غررالحكم،جلد 4،ص47 16.حكمت 372 17.حكمت 101 18.خطبه 103 19.خطبه 167 20.حكمت 382 21.نامه 53 22.نامه 51 23.حكمت 50 24.آل عمران 159 25.نامه 51 26.حكمت 94 27.نحل 90 28.حكمت 231 منبع:سایت راسخون
  20. [ATTACH=CONFIG]1667[/ATTACH] آنچه که حقیقت انسان را زیبا و لطی?? می کند، متّص?? شدن به اوصا?? الهی و تخلق به اخلاق الهی است. زیبائی جان به ایمان و متخلّص شدن به اخلاق الهی است. غ??ور بودن، جواد بودن، رحیم بودن، عالم بودن اینها باعث زیبائی انسان است. خداوند مارا امر کرده. «إ??نَّ اللهَ یَأم??ر?? بالعَدل?? وَ الإ??حسان?? وَ إ??یتَایء?? ذی الق??ربَی وَ یَنهَی عَن?? ال??َحشَاء?? وَ الم??نکَر?? وَ البَغی?? یَع??ظ??ک??م لَعَلَّک??م تَذَکَّر??ونَ.(1) عدل، موجب قوام عالَم است. یعنی آنچه که عالم را سر پا نگه می دارد، عدالت است. «بالعدل قامت السماوات و الارض» عدل ، یعنی نهادن هرچیزی در جای خودش. انسان اگر شیئی را در جای خودش قرار بدهد، این عدالت است و اگر آن را در غیر جای خودش قرار بدهد، این ظلم است. قرآن، عدالت را به عنوان یک ??ضیلت می داند، می ??رماید: هیچ چیز نباید انسان را از جادة عدالت خارج کند نباید حبّ و بغض در عدالت و جریان آن مؤثّر واقع شوند. اگر چنین شود واقعیتها گم می شوند. یَأَیّ??هَا الَّذینَ ءَامَن??وا ک??ون??وا قَوّاَم??ینَ بالق??سط?? ش??هَداءَلَلَّه?? وَ لَو عَلَی أَن????س??ک??م أَو?? الوَالدَین?? وَ الأَقرَب??ینَ إ??ن یَک??ن غَن??یّاً أَو ??َق??یراً ??الله?? أَولَی ب??ه??مَا ??َلَا تَتَّب??ع??وا الهَوَی أَن تَعد??لوا وَ إ??ن تَلو??ا أَو ت??عر??ض??وا ??َإ??نَّ اللهَ کَانَ ب??مَا تَعمَل??ونَ خب??یراً»(2) ای کسانی که ایمان آوردی اید! کاملاً قیام به عدالت کنید. برای خدا شهادت دهید، گرچه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد؛ (چراکه) اگر آنها غنی یا ??قیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است. قرآن می ??رماید: «وَجَزاَؤ??ا سَیّّئَت?? سَیّ??ئَتٌ مثل??هَا ??َمَن عَ??َا وَ أَصلَحَ ??َأَجر??ه?? عَلَی الله?? إ??نَّه?? لَای??ح??بّ?? الظَّل??مینَ.»(3) کی??ر بدی، مجازاتی است همانند آن؛ و هر کسی ع??و و اصلاح کند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد. رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه واله) می ??رماید: برای تلبّس به عدالت باید دو کار کنید: 1- آنچه برای خود نمی پسندید برای دیگران نپسندید، 2- آنچه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید. «ما کَر??هتَه?? ل??نَ??س??ک ??َاکرَه لغیرک و ما احببتَه ل??نَ??س??کَ ??احببه لاخیک تک??ن عالاً ??ی ح??کم??ک.» یکی به پیامبر عرض کرد: می خواهم عادل ترین مردم باشم. پیامبر(صلی الله علیه و اله) ??رمود: آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند تا عادلترین مردم باشی. مولا علی(علیه السلام) تمام اعمال و ر??تارش بر اساس عدالت بود. یعنی تمام ا??عال او از این ص??ت زیبا بر می خواست.علی(علیه السلام) تجسّم عدالت بود. عدالت برای او ملکه شده بود تا آنجا که دوست و دشمن مسلمان غیر مسلمان را به اقرار به آن وادار کرده است همان گونه که برخی از اندیشمندان غیر مسلمان در این خصوص کتاب تألی?? کرده اند به نام علی صوت العدالت الانسانیه و این نیست جز یک عدالت جامع و ??را گیر که توانست به عنوان صدای عدالت خواهی تمام بشریت تلقی شود بر این اساس بر آن شدیم تا گوشه ای از این عدالت جامع و همه جانبه را به رشتة تحریر درآوریم که آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید. اوج عدالت شاکی، شکایت خود را به خلی??ه مقتدر وقت، عمربن الخطاب، تسلیم کرد. طر??ین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسی که از او شکایت شده بود، امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(علیه السلام) بود. عمر هر دو طر?? را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طر?? دعوا باید پهلوی یکدیگر بنشینند و اصل تساوی در مقابل دادگاه مح??وظ بماند. خلی??ه، مدّعی را به نام خواند و امر کرد در نقطة معیّنی رو بروی قاضی باستد بعد رو کرد به علی(علیه السلام) و گ??ت: «یا ابا الحسن! پهلوی مدعی خودت قرار بگیر.» با شنیدن این جمله، چهرة علی(علیه السلام) در هم وآثار ناراحتی در قیا??ه اش پیدا شد. خلی??ه گ??ت: «یا علی! میل نداری پهلوی طر?? مخاصمة خویش بایستی؟». علی(علیه السلام) ??رمود: « ناراحتی من از این نیست که باید پهلوی طر?? دعوای خود بایستم، برعکس، ناراحتی من از این بود که تو عدالت را مراعات نکردی، زیرا مرا با احترام نام بردی و به کنیه خطاب کردی، و گ??تی « یا اباالحسن»، امّا طر?? مرا به همان نام عادّی خواندی، علت تأثّر و ناراحتی من این بود».(4) علی(علیه السلام) وبیت المال چند مشک عسل از مردم یمن آورده بودند و آن حضرت آنها را به قنبر سپرده بود. امام حسن(علیه السلام) را مهمانی وارد شد، خادم خود را پیش قنبر ??رستاد و رطلی از آن عسل ها به عنوان قرض از سهم خود خواست. بعد از آن روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نشست که آن عسل ها را قسمت نماید، دید که در آن دست زده شده است، ??رمود: ای قنبر! از این مشک چیزی از عسل کم شده؟ جریان را به حضرت عرض کرد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از مهمان امام حسن(علیه السلام) واق?? ساخت، غضب بر آن حضرت مستولی شد، و ??رمود که حسن را طلب کنید، امام حسن(علیه السلام) که آمد و غضب حضرت را مشاهده کرد، ایستاد. آن حضرت قصد ??رمود که امام حسن را ادب کند، امام حسن(ع) به عمّ خود جع??ر سوگند داد و چون آن حضرت را به جع??ر سوگند می دادند غضبش تسکین می یا??ت. ??رمود که ای حسن! چه چیز تو را بر آن داشت که پیش از قسمت چنین کردی؟ عرض کرد که چون مرا در این عسل قسمتی و حقّی هست، وقتی گر??تم این عوض را از آن بدهم. حضرت ??رمود که جایز نیست تو حق خود را پیش از آن که مردم از آن انت??اع گیرند، بستانی. اگر آن نبودی که من دیده ام رسول الله(ص) را که لب و دهان تو را می بوسید، من امروز ترا به ضرب هرچه تمام تر می زدم. بعد از آن،به قنبر یک درهم داد که برو و یک رطل عسل از این بهتر بخرو بیاور. ر??ت و آورد. راوی گوید که من نظر به دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشتم که بر دهان مشک داشت و قنبر عسل در آن می ریخت، و آن حضرت می گریست، بعد از آن سر مشک را محکم کرد و می گ??ت: اللهم اغ??رها للحسن ??انّه لم یعلم. بار خدایا! بیامرز حسن را که او ندانسته کاری کرد(5) یک روز حضرت علی(علیه السلام) مالک اشتر را صدا زد، مالک نزد آن حضرت آمد. حضرت ??رمود: مالک! مردم از اطرا?? من پراکنده شدند و نزد معاویه ر??تند، آیا من بد آدمی هستم؟ عرض کرد نه آقا. ??رمود: آیا معاویه خوب آدمی است؟ عرض کرد: نه ??رمود: پس چرا ر??تند؟ عرض کرد: برای اینکه شما می خواهید پول بیت المال را طبق رضای خدا به صاحبانش بدهی، امّا معاویه به ن??ع خودش آزادانه حقوق بینوایان را به حلق این طبقات می ریزد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) گریه کرد، دست برداشت وگ??ت: پروردگارا! اگر مردم مرا ترک گ??تند، نه برای این است که من بد آدمی هستم، اگر نزد معاویه ر??تند، نه برای این است که معاویه خوب است، خدایا! من خواستم دینت را اجرا کنم، مردم تاب و طاقت اجرای دینت را نداشته و نتوانستند تحمّل کنند، با هر که خدا را بمیان گذارم، شانه خالی کرد و مرا تنها گذاشت.(6) عدالت در تقسیم بیت المال پس از آن که حضرت علی(علیه السلام) زمام امور خلا??ت را به دست گر??ت، طبق نقل ابن عباس در روز دوم خلا??ت خود، به تقسیم بیت المال به طور مساوی، همّت کرد. مردم طبق دستور امام، برای گر??تن سهم خود نزد آن حضرت می آمدند، علی(علیه السلام) به خزانه دار خویش « عبیدالله بن ابی را??ع» ??رمود: از مهاجرین آغاز کن، و آنان را به حضور طلب و به هر یک سه دینار بده، و پس از آنها هر یک از مردم که حاضر شدند، بدون توجه به نژاد و یا رنگ پوست و...به همین مقدار بده. سهل بن حنی?? (که به غلام سابقش به همین مقدار داده شده بود)، اعتراض کرد و گ??ت: این شخص، دیروز غلام من بود و امروز او را آزاد کردم، به او برابر من می دهی؟! امام (علیه السلام) ??رمود: «هرچه به او می دهیم، به تو نیز می دهیم». به همة ا??راد، بدون تبعیض و ت??اوت، سه دینار داد. ا??رادی مانند طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص، مروان و جمعی دیگر از قریش، با این روش، مخال??ت کردند، چرا که آنها به خاطر شخصیت ظاهری خود، در دوران خلا??ت عثمان،چندین برابر، بیشتر از دیگرا می گر??تند.(7)آن ا??راد، با مشاهدة این برنامه، ??همیدند که دیر یا زود نوبت خودشان نیز خواهد رسید، و علی(علیه السلام) همة اموال عمومی مسلمین را که حی?? و میل شده است، به راه شرعی خود بر می گرداند. برای همین ناراحت شده و با هم خلوت کردند و بر ضدّ علی(علیه السلام) شروع به طرح ریزی و توطئه نمودند، کم کم زمزمة مخال??ت آنها به گوش آن بزرگمرد الهی رسید، امام علی(علیه السلام) با آنان، شدیداً برخورد کرد، و به آنان و همه مخال??ان عدالت، در همة تاریخ چنین ??رمود: و الله لو وَجَدت??ه?? قَد تَزَوّ??جَ ب??ه?? النّ??ساء??، و م??ل??کَ ب??ه?? الا??ماء??، لَرَدَدت??ه??، ??َا??نَّ ??ی العدل?? سَعَه. وَ مَن ضاقَ عَلَیه?? العدل?? ??َالجَور?? عَلَیه?? اَضیَق??. به خدا سوگند، بخشیده های عثمان را حتّی در جائی که با آن، همسرانی گر??ته اند(و آن را کابین همسران قرار دادند) و یا کنیزانی خریده باشند، اگر بیابم به صاحبانش بر می گردانم، زیرا در عدالت گشایش است، هر کسی که اجرای عدالت، او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگتر خواهد بود.(8) آری، همان گونه که امام علی(علیه السلام) وعده داده بود، قاطعانه به باز پس گیری اموال نامشروع و رساندن این اموال، به صاحبان اصلی اش اقدام نمود و تمام سلاحها و شترها و اموال دیگری که از طریق زکات و... در خانة عثمان بود، به دستور آن حضرت، به بیت المال برگردانده شد، و تقسیم گردید، و در این تقسیم، هیچ گونه تبعیض بین مردم نبود، و همین باعث مخال??ت سران قوم و شخصیت های به ظاهر بر جسته رژیمهای گذشته گردید، و جنگ جَمَل را به وجود آورد و موجب زحمات بسیار و سنگ اندازیهای ??راوان شد، امّا امیر مؤمنان(ع) همچنان استوار به راه خود ادامه داد.(9) علی(علیه السلام)و طلحه و زبیر طلحه و زبیر از سر داران صدر اسلام بودند، و در میدانهای جهاد اسلامی، دلاوران ودشمن شکنان بی بدیل بودند، و در این جهت خدمات شایانی به اسلام کردند. این دو ن??ر، از نزدیکترین ا??راد به امیر مؤمنان علی(علیه السلام) بودند، و مردم را به بیعت با آن حضرت، دعوت می کردند، و خود پیشتاز و پیشگام برای بیعت با آن حضرت شدند، ولی وقتی که امام علی(علیه السلام) زمام امور خلا??ت و رهبری را به دست گر??ت، آنها توقّع داشتند که امام علی(علیه السلام) بیش از دیگران به آنها امتیاز به دهند، و با آنها در امور مشارکت کند و در ریاست و بیت المال، آنها را بر دیگران مقدّم بدارد،ولی علی (علیه السلام) هرگز حاضر به تبعیض نبود، و هرگز بر خلا?? عدالت ر??تار نمی کرد. آنها نزد علی(علیه السلام) آمدند و رسماً از آن حضرت تقاضا کردند، تا آنها را به ??رمانداری بعضی از شهرها، منصوب کند، وقتی که با جواب من??ی علی(علیه السلام) رو به رو شدند، توسطّ «محمد بن طلحه» این پیام خشن را به حضرت رساندند: «ما برای خلا??ت تو ??داکاریهای بسیار کردیم، اکنون که زمام امور به دست تو آمده، راه استبداد را به پیش گر??ته ای، و ا??رادی مانند مالک اشتر را روی کار آورده ای و ما را به عقب زده ای». امام علی(علیه السلام) ??رمود: «سوگند به خدا من در اینجا (مدینه) آنها را امین نمی دانم، چگونه آنها را امین بر مردم در کو??ه و بصره نمایم؟» آنگاه به محمد بن طلحه ??رمود: نزد طلحه و زبیر برو و از قول من به آنها بگو: ای دو شیخ، از خدا و پیامبرش نسبت به امّتش بترسید، و بر مسلمانان ظلم نکنید، مگر سخن خدا را نشنیده اید که (در آیه 83 قصص) می ??رماید: « این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که ارادة برتری جویی در زمین، و ??ساد را ندارند، و عاقبت نیک برای پرهیز کاران است». طلحه و زبیر، برای به دست آوردن ریاست و پول بیشتر، در حکومت علی(علیه السلام) تلاش کردند، ولی سرشان به سنگ خورد، سرانجام تصمیم شورش بر ضدّ حکومت آن حضرت را گر??تند. در آن وقت، عایشه در مکّه بود، آنها می دانستند که عایشه، با حکومت علی(علیه السلام) مخال?? است، تصمیم گر??تند به مکّه نزد او بروند و مقدّمات توطئه را، با هم ??راهم سازند، در ظاهر نزد علی (علیه السلام) آمدند و اجازه طلبیدند تا به قصد انجام ع??مره به مکّه بروند. امام به آنها ??رمود: « شما قصد عمره ندارید». آنها سوگندهای پیاپی و شدید یاد کردند که قصد خلا??ی ندارند، و بر بیعت خود استوارمی باشند. حضرت علی(علیه السلام) به آنها ??رمود: «بیعت خود را تجدید کنید». آنها با تأکید بیعت خود را تجدید کردند، سپس به سوی مکه حرکت نمودند، ولی به خاطر ریاست دنیا، بیعت خود را شکستند، و به هر کسی رسیدند، او را بر ضدّ حکومت علی(علیه السلام) دعوت کردند.(10) به این ترتیب در مکّه به عایشه ملحق شدند، و جمعیتی به دور خود جمع کردند و به همراه عایشه به سوی بصره حرکت کردند، تا در آنجا شورش را شروع کنند. در بین راه به «یعلی بن منبّه» که حدود چهارصد هزار دینار از یمن برای علی(علیه السلام) می برد، برخورد کردند، و آن پولها را از او گر??تند و صر?? مخارج سپاه خود نمودند.(11) حضرت علی(علیه السلام) با سپاه خود برای سرکوبی شورشیان به بصره حرکت کرد، و در آنجا طلحه و زبیر را نصیحت کرد و اتمام حجّت نمود، ولی نصایح مهرانگیز آن حضرت، در آن سنگ دلان کور دل اثر نکرد، آنها نائرة جنگ را شعله ور ساختند، در نتیجه هیجده هزار ن??ر از مسلمانان (پنج هزار از سپاه علی(علیه السلام) و سیزده هزار ن??ر از سپاه طلحه و زبیر) کشته شدند .(12) عجیب اینکه: طلحه توسّط مروان که جزء سپاه خودش بود، هد?? تیر قرار گر??ت و کشته شد، و مروان گ??ت: « انتقام خون عثمان را از طلحه گر??تم» . زبیر نیز که از جنگ به کنار کشیده بود، هنگام مراجعت از بصره ، توسط « ابن جر موز » کشته شد.(13) این است تراژدی ریاست طلبی و غرور. اگر طلحه و زبیر به حقّ خود قانع بودند. برای آبادی دنیای خود، چنین ننگی برای خود و تاریخ اسلام به وجودنمی آوردند، و دل علی(علیه السلام) را خون نمی کردند. چرا این پیر مرد مسیحی در کشور اسلامی ??قیر باشد! به داستان زیر بنگرید و در ابعاد مختل?? آن تأمل کنید: شیخ حرآملی درکتاب وسائل الشیعه آورده است که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب در کو چه های کو??ه راه که دید مردی از مردم تکدّی میکند امام از مردم که پیرامون اوبودن پرسید این کیست؟ عرض کردند پیر مرد نصرانی واز کار ا??تاده است وپولی ندارد که با آن زندگی کند، لذا [ برای امرار معاش به ] مردم پناه آورده و... . امام(علیه السلام) با عصبانیّت ??رمود: تا جوان بود از او کار کشیدید، و حالا که پیر شده رهایش کرده اید؟ سپس، برای آن مرد نصرانی مبلغی از بیت المال به صورت مادام العمر مقرّری تعیین نمود.(14) با يهودي پرخاشگر اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) بر منبر بود به مردم ??رمود ( جمله اي كه هميشه تكرار مي ??رمود): «اَيّ??هَا النّاس?? سَلوني قَبْلَ اَنْ تَ??ق??دوني...(15) » قبل از اينكه مرا در ميان خود در نيابيد هرچه سؤال داريد از من بپرسيد من جواب مي دهم. من به راههاي آسمان از راههاي زمين آگاهترم؛ يعني از زمين مي خواهيد بپرسيد، از آسمان مي خواهيد بپرسيد. محدوديتي نيست. يك وقت ديدند شخصي كه قيا??ه اش نشان مي داد از عربهاي يهودي است- هم قيا??ه اش نشان مي داد كه عرب است و هم طرز لباس و قيا??ه اش نشان مي داد كه يهودي است. علامتي گ??ته اند: يك آدم مثلاً باريك اندام بلند قد چهره كه كماني هم انداخته بود- از گوشه مجلس بلند شد، شروع كرد با خشونت صحبت كردن: « اَيّ??هَا الْم??دَّعي ما لا يَعْلَم » اي آدم پر مدّعا كه چيزي را كه نمي داني ادعا مي كني! اين حر??ها چيست كه از همه جا از من بپرسيد؟! آيا واقعاً تو مي تواني هرچه از تو بپرسند جواب بدهي؟! شروع كرد به هتّاكي كردن نسبت به حضرت علي(علیه السلام) با اينكه علي(علیه السلام) خلي??ه است. مثل اينكه او مي دانست كه علي چه روشي دارد و كسي نيست كه اگر كسي به او ??حش هم بدهد ??وراً بگويد گردنش را بزنيد. چون جسارت كرد، اصحاب يك مرتبه از جا حركت كردند و مي خواستند به او حمله كنند. ??وراً علي(علیه السلام) جلويشان را گر??ت. جمله اي دارد كه من به اعتبار آن جمله اين حديث را نقل كردم، ??رمود: «اَلطَّيْش?? لايَقوم?? ب??ه?? ح??جَج?? الله??» با ??شار، حجج الهي را نمي شود اقامه كرد. حر??ي زده و به من گ??ته؛ سؤالي دارد بگذاريد بيايد پيش من سؤالش را بپرسد؛ اگر جواب دادم خودش از عملش پشيمان مي شود. شديداً جلوي آنها را گر??ت(16). عدم تعرض به قاتل آينده اش امير مؤمنان علي بن ابي طالب (علیه السلام) بر اركه رياست عاليه دولت بزرگ اسلامي تكيه دارد ، دولتي كه دامنه آن بيشترين بخش از جهان مسكون گسترده شده و همه كشورهاي آن روز دنيا از آن چشم مي زند و مي هراسيدند. چنين شخصي با آنكه قاتل خويش را مي شناسد و به او مي گويد: كه وي او را خواهد كشت ، امّا هرگز دست تعرّض وخشونت به سوي او دراز نمي كند ، چرا كه عدالت اقتضا مي كند تا زماني كه آن شخص دست به جنايت نزده مستحق مجازات نيست . به متن زير توجه كنيد : حضرت علي عليه السلام به عبد الرحمن بن ملجم مي ??رمايد: تو مرا خواهي كشت ، و اين بيت را بار ها برايش مي خواند كه : أريد حياته و يريد قتلي عذيرك من خليلك من مراد يعني: من زندگي او را مي خواهم و او در پي كشتن من است . از دوستان قبيله مراد خود كسي را بياور كه اين كارت را معذور بدارد ابن ملجم به ايشان مي گويد: اي امير مؤمنان ، اگر براستي چنين است پس مرا بكش حضرت مي ??رمايد: اين روانيست كه من مردي را پيش از آنكه با من كاري بكند ، بكشم . شيعيان اين سخن را شنيدند. مالك اشتر وحارث بن اعور وعدّة ديگر از جا جستند وشمشيرهايشان را از نيام كشيدند وگ??تند: اي اميرمؤمنان ، اين شخص كيست كه شما بارها اين سخن را با وي مي گوييد: شما امام ومولاي ما وپسر عموي پيامبرما هستيد. امر ب??رمايد: تا اورا بكشيم .حضرت به آنان ??رمود: خدايتان خيروبركت دهد ، شمشيرهايتان راغلا?? كنيد وحدت اين ا مت را از هم پراكنده نكنيد...??كر مي كنيد من مردي را كه هنوز به من صدمه اي نزده است مي كشم.(17) اينست عدالت ، يعني دردين اسلام وسياست اسلامي كه همان اطاعت از خداي متعال است نبايد از راههاي معصيت خدا و ريختن خون بيگناهان و پايمال كردن كرامت انسان تحقق یابد. از اين حديث علم غيبي والهي و ماورايي امام نيز بدست مي آيد كه خودش يك بحث دامنه دار است. عدم تعرض به تهديد كننده اش يكي از خوارج ، اميرمؤمنان علي(علیه السلام) را تهديد به قتل كرد اما حضرت او را به حال خودش واگذاشت وابداً متعرض نشد. شنيدند كه مردي اميرمؤمنان(علیه السلام) را تهديد به قتل مي كند. او را نزد حضرت آوردند. امام ??رمود :رهايش كنيد. هروقت مرا كشت آن گاه حكم او با وليّ دم خواهد بود.(18) عجبا ازاين عدالت و انسانيت !رئيس كل كشور اسلامي با آن همه قدرت اقتدار يك ??رد عادي كه حتي شا يستگي آن را ندارد كه نامش در تاريخ ثبت شود ، تهديد به قتل مي كند اما متعرض نمي شود! او را نزد حضرت مي آورند وسرنوشتش در گرو امرو نهي اوست اما مي ??رمايد: رهايش كنيد. پرداخت جريمه بابت ترسيدن زنان اينك نمونه ديگراز عدالت پيشگي : پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله )خالد بن وليد را با گروهي ازمسلمانان براي دعوت بني جذيمه به اسلام به سوي آنان ??رستاد. بني جذيمه تيره اي از بني مصطلق اند كه پيشتر اسلام آورده بودند ، با آنكه حضرت به اين عده ??رمان جنگ با بني جذيمه نداده بود پيامبر به او دستور دادكه خوني را نريزد و از در جنگ وارد نشود و اما خالد، به سبب خون خواهي كه ميانشان بود بعد ازآن كه قبيله بني جذيمه سلاح شان را به سر بازان اسلام تحويل دادند خالد با كمال ناجوان مردانه شماري از آنان را كشت خبر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسيد. حضرت گريه كرد و برخواست ومنبر ر??ت و دست به سوي آسمان برداشت وسه بار گ??ت : الَّله??مَّ إ??ني?? أَبرَأ إ??ل??يكَ م??مَّا صنع خَال??د بن الوَل??يد: بار خدايا ، من ازكاري كه خالد بن وليد كرده به در گاه تو بيزاري مي جويم. بارخدايا ، من از كاري كه خالد بن وليد كرده به درگاه تو بيزاري مي جويم بار خدايا ، من ازكاري كه خالد بن وليد كرده به در گاه تو بيزاري مي جويم.سپس ، علي بن ابي طالب (علیه السلام) را ??راخواند وزنبيلي ازطلا به او داد و??رمود نزد بني جذيمه برود و ديه خون هاي ريخته شده وخسارت اموال از دست ر??ته شان را به آنان بدهد. حضرت علي(علیه السلام) نزد بني جذيمه ر??ت آن طلا ها را به اين صورت تقسيم كرد :ابتدا ديه كساني را كه به نا حق كشته شده بودند ، به ازاي هر ن??ر هزار دينار طلا ، به ورثه آنها داد. بابت هر جنيني يك غ??رّه پرداخت كرد .مبلغي بابت از بين ر??تن ظر??هاي آبخوري و غذاخوري سگهايشان و ريسمانهايي كه با آنها دست وپاي شترانشان را مي بستند پرداخت كرد .مبلغي بابت اشيايي كه احتمالاً ازبين ر??ته بود ولي خودشان خبر نداشتند ، واحتمال داشت خالد يا همراهانش برداشته باشند يا در جنگ تل?? شده باشد ، پرداخت كرد .مبلغي بابت به وحشت ا??تادن زن وبچه هايشان پرداخت كردبه ازاي اموالي كه ازدست داده بودند همان اندازه پرداخت كرد .باقيمانده طلا ها را هم براي راضي شدن آنان از پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله) پرداخت نمود .مبلغي هم براي خوشحا ل كردند عائله و خدمتكارانشان كه بر اثر اين كشتار مضطرب شده بودند پرداخت كرد .علي(علیه السلام) پس از تقسيم طلاها نزد پيامبر(صلی الله علیه وآله) باز گشت و نحوه توزيع آنها را به اطلاع حضرت رساند و عرض كرد: اي پيامبر(ص) من ر??تم و براي هر خوني ديه اش را پرداخت كردم ، و براي هر جنيني يك غرّه ، ودرازاي هر مال از دست ر??ته اي به اندازه آن ، و چون اضا??ه آمد بابت ظر??هاي آب و غذاي سگهايشان و ريسمان شترانشان مبلغي پرداخت كردم .باز هم اضا??ه آمد ، لذا بابت وحشتزدگي زن وبچه هايشان مبلغي پرداخت كردم. باز اضا??ه آمد. لذا مبلغي بابت اموالي كه از بين ر??ته بود و برخي ازآنها را مي دانستند و برخي را نمي دانستند پرداخت كردم. وباز اضا??ه آمد و اضا??ه اش را به آنها دادم تا از شما ، اي رسول خدا راضي شوند. چهره پيامبر(ص) شك??ت و خنديد به طوري كه دندانهاي عقل حضرت نمايان شد و??رمودند: اي علي ! توعطا كردي تا ازمن راضي شوند ، خدا ازتو راضي باد سپس ??رمود: يا علي انّما انت منّي بمنزله هارون من موسي إلاّ أَنه لانبيّ بعدي(19) اي علي ، تو براي من حقيقتاً به منزله هارون نسبت به موسي هستي با اين ت??اوت كه پس ازمن پيامبري نيست .آري ، اين است ??لس??ه عدالت واحسان كه قرآن كريم به آن ??رمان مي دهد : إنَّ اللَّهَ يأم??ر?? ب??العَدل?? والإحسن??(20) همانا خدابه عدالت واحسان ??رمان مي دهد. اين همان كرامت انساني است كه خداي متعال درقرآن مي ??رمايد :ولقد كرَّمنَا بنيءادم (21) وهرآينه ما ??رزندان آدم را كرامت بخشيديم.واحكام وقوانين خود رادرهمين پيوند وضع كرده است:ديه اي براي مقتولان ، ديه اي براي جنين ، پرداخت خسارت براي آنچه ازبين ر??ته ، و پرداخت خسارتي براي آنچه كه احتمالاً از بين ر??ته ، پرداخت مبلغي بابت دچار ترس و وحشت شدن زنان وكودكان ، وپرداخت مبلغي براي راضي شدن آنها از پيامبر خدا (صلی الله علیه وآله). بركناری به سبب بلند كردن صدا حضرت علي(علیه السلام) ابوالاسود دؤلي را به منصب قضا گماشت وبعد بركنارش نمود ، أبولأسود به حضرت گ??ت : چرا مرا عزل كردي در حالي كه نه خيانت كرده ام نه جنايت . ??رمود : ديدم صدايت را از صداي خصمت بالاتر مي بري.(22) طر??ين دعوا هردو انسانندودرمنطق اسلام محترم مي باشند ، وقاضي حق ندارد كوچكترين اهانتي به آنها روا دارد. وبلند كردن صدا روي آنها ، خود نوعي اهانت است و از آداب قضايي اسلام به دور مي باشد.بنابراين ، قاضيي كه اين كار را مي كند بايد معزول شود ، حتي اگر در علم و ??ضيلت واخلاق و نزديكي به اميرمؤمنين ( علیه السلام )شخصي همچون أبولأسود دؤلي باشد؛ چراكه در منطق علي بن ابي طالب(علیه السلام) حق جاي سازش ندارد.محدث قمي درباره ابولأسود دؤلي مي نويسد :أبوالأسود دؤلي مردي ??اضل و??صيح از طبقه نخست شعراي اسلام است. او شيعه اميرمؤمنان و از بزرگان و از سرشناسان تابعين بود. اهل بصره بود وازشهسواران وخردمندان به شمار مي آيد.(23) أبوالأسود همان كسي است كه به دستور اميرمؤمنان(ع) و راهنماي آن حضرت علم نحو را پايه ريزي كرد. ع??و كسي كه سوء قصد به جان او داشت در«مناقب آل ابي طالب» به نقل از اصبغ بن نباته ، آمده است كه گ??ت: نماز ظهر را با اميرمؤمنان(علیه السلام) خوانديم كه نا گاه مردي در هيأت مسا??ران وارد شد. علي(علیه السلام) ??رمود: از كجا مي آيي ؟ گ??ت :از شام. ??رمود براي چه آمده اي؟ گ??ت: كاري دارم. ??رمود: به من بگو وگرنه خودم مي گويم كه چرا آمده اي. مرد گ??ت: بگو چرا آمده ام ، اي اميرمؤمنان. ??رمود: ??لان روز از ??لان ماه از ??لان سال ، معاويه جار زد كه: هركس علي را بكشد ده هزار دينار جايزه دارد. و??لان كس برخاست و گ??ت: من مي كشم. معاويه به او گ??ت :تو ؟ وچون به منزلش ر??ت ، پشيمان شد و گ??ت: بروم و پسر عموي پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله) و پدر دو پسر او را بكشم؟ روز دوم ، جارچي معاويه جار زد كه هركس علي را بكشد بيست هزار دينار جايزه دارد يك ن??ر ديگر بر خاست وگ??ت: من مي كشم .معاويه گ??ت تو ؟او هم بعداً پشيمان شد و از معاويه پوزش خواست و معاويه او را معا?? داشت.روز سوم جارچي اش جار زد: هركس علي را بكشد سي هزاردينار جايزه دارد. و تو بر خاستي ، و تو ح??ميَري هستي. مرد گ??ت: درست است. حضرت علي(علیه السلام) ??رمود: حالا نظرت چيست؟ مي خواهي مأموريّتت را انجام دهي يا كار ديگري بكني؟ مرد گ??ت: نه؛ بر مي گردم. حضرت علي(علیه السلام) ??رمود: اي قنبر ، شترش را آماده كن و توشه اي برايش ??راهم آور خرجي اش را به او بده.(24) اين يكي ديگر از نمونه هاي مثال زدني ع??و و گذشت شگ??ت انگيزي است كه حضرت علي(علیه السلام) در زندگي درخشانش به كار بست. مي داند كه آن مرد قصد كشتن او را داشته است و با اين حال رهايش مي كند كه هر جا مي خواهد برود ، و از آن بالاتر به قنبر دستور مي دهد شتر او راآماده كند و زاد و توشه برايش ??راهم آورد و خرجي او را بدهد. نظير اين ر??تار را جز در اسلام ناب نمي توان يا??ت؟ علی(علیه السلام)و ابن كوّاءابن كواء ، مردي منا??ق و خارجي مذهب و ملعون و از مخال??ان علي بن ابي طالب(علیه السلام)بود ، آن هم در زماني كه حكومت حضرت علي(علیه السلام) در اوج خود به سر مي برد و در آن روزگار ، بزرگترين و پهناورترين حكومت در روي زمين بود ، و حضرت علي(علیه السلام)- علاوه بر اين كه امام منصوب از جانب خداوند و پيامبر(صلی الله علیه وآله) بود- بزركترين حكمران بر كره خاكي نيز بود اين شخص در محا??ل عمومي و به گونه اي ددمنشانه به اميرمؤمنان( ع) اعتراض مي كرد. روزي حضرت علي(علیه السلام) در حال خواندن نماز صبح بود كه ابن كواء از پشت سر حضرت ، شروع به خواندن اين آيه كرد: وَلَقَد أ??ح??يَ إ??لَيكَ وَ إ??لَي الَّذ??ينَ م??ن قَبل??كَ لَئ??نْ أَشْرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَل??كَ وَ لَتَكونَنَّ م??ن الْخَس??ر??ين.َ(25) و ( خدا) به تو و به كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد. حضرت به احترام قر آن سكوت كرد تا آن ملعون آيه را به پايان برد، امام قرائتش را ادامه داد دوباره ابن كواء همان آيه را خواند باز حضرت علي(علیه السلام) به احترام قرآن ، خاموش ماند و پس ازتمام شدن آيه مجدداً نمازش را ادامه داد ابن كواء براي بار سوم آيه را خواند : (به تو و كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد)و حضرت علي(علیه السلام) براي سومين بار به احترام قرآن سكوت كرد ، و چون ابن كواء آيه را به پايان برد حضرت اين آيه را قرائت كرد: ( ??َاصب??ر إ??نَّ وَعْدَ الله?? حقّ?? وَ لا يَسْتَح????َّنَّكَ الَّذ??ينَ لا يوق??نونَ.)(26) پس صبور باش كه وعده خدا راست است ، و مبادا كساني كه يقين ندارند تو را به سبكسري وادارند.( آن گاه سوره را تمام كرد و به ركوع ر??ت . (27)( اين چه رأ??تي است كه به مردي منا??ق اجازه مي دهد به شخص اول جهان اسلام ، آن هم شخصي چون اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(علیه السلام) در حال نماز حمله برد و اورا به مشرك و بر باد ر??تن اعمالش متهم كند ، ولي او به احترام قرآن كريم سكوت مي كند ، و اين حمله و سكوت سه بار تكرار مي شود و در نهايت امام نمازش را به پايان مي برد بدون آن كه به ابن كواء كاري داشته باشد ،و ابن كواء هم در پي كار خود مي رود به طوري كه انگار هيچ ات??اقي ني??تاده است. اين رحمت كجا ور??تار كشورهاي جهان امروز كجا؟آيا هرگز يك ??رد معمولي جرأت مي كند با يك رئيس يا رهبر چنين ر??تاري بكند؟ و به ??رض كه چنين ات??اقي بي??تد ، آيا به خير و خوشي پايان پذيرد؟ اين است رأ??ت وعطو??ت اسلام واقعي پس بشنوند كساني كه مي گويند: اسلام ديني خشونت است ! علی(علیه السلام)وابو هريره ابو هريره كه در برهه اي از دوران قبل از حضرت علي(علیه السلام) ، در ناز و نعمت بار آمده بود ، با عصر علي بن ابي طالب(علیه السلام) ، با حقّ ناب و اسلام دقيق و رعايت همه جانبه عدالت ، رو به رو شد ، از اين رو ، اين حكومت، خوشايند او قرار نگر??ت و در برابر حضرت علي(علیه السلام) ايستاد و به مخال??ت با او پرداخت و مي خواست سياست اسلام و اجراي احكام قرآن را به علي بن ابي طالب(علیه السلام) بياموزد ! تو گويي از رسولخدا(صلی الله علیه وآله) نشنيده بودی كه بارها و بارها از ??ضايل وخوبيهاي حضرت علي(علیه السلام) گ??ته بود. گ??ته هاي چون : علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار ؛ علي با حقّ است و حقّ با علي و بر يك محور مي چرخند ( علي وارث علمي و حكمتي ؛ علي وارث دانش و حكمت من است) أنا مدينه العلم و علي بابها ??من أراد المدينه ??ليأتها من بابها ؛ من شهر علم هستم و علي دروازه آن ، پس هر كس خواهد به شهر در آيد بايد از دروازه آن وارد شود. و صدها و هزارها سخن ديگر از اين قبيل.اين از طر?? ابو هريره ، اما هيچ يك از اين ر??تارها و برخوردها ي او در حضرت علي(علیه السلام) كمترين تأثيري نگذاشت و باعث نشد كه آن حضرت مو ضع خود را در برابر ابو هريره تغيير دهد ؛ بلكه بر عكس ، نيازها و گر??تاريهاي او را بر طر?? مي كرد . به اين قطعه تاريخي توجه كنيد: ابو هريره – كه روز گذشته از حضرت علي(علیه السلام ) بد گ??ته بود- نزد آن حضرت آمد و خواهشهاي خود را مطرح كرد و حضرت آنهارا بر آورده ساخت ياران حضرت علي(علیه السلام) بر او خورده گر??تند ، اما حضرت ??رمود :من شرم مي كنم كه جهالت او بر علم و معر??ت من ، و ج??رمش بر ع??و و گذشت من ، و در خواستش بر سخاوت و بخشش من چيره آيد(28) اسلام واقعي را با...مقايسه كنيد:و اما در مقابل مي بينيم كه ابوذر (رحمه الله عليه) ، اين صحابي بزرگ و جليل القدر ، در مجلس عثمان ، از حكم شرعي سخن مي گويد اما سزايي جز ضرب و حبس و تبعيد و گرسنگي و خواري و مرگ نمي بيند! ولي ابو هريره – كه به سبب احاديث ساختگي اش از پيامبر(ص ) شهرت دارد- اولاً : جرأت مي كند كه روبه روي علي بن ابي طالب(علیه السلام) از او بد گوي كند!ثانياً : از رأ??ت اسلامي كه اميرمؤمنان(ع) آن را به اجرا در آورده است آگاه است و لذا بيم آن كه مورد خشم و كي??ر قرار گيرد ، نداردثالثاً : علي بن ابي طالب(علیه السلام) ، با آن كه مي داند ابو هريره در اين ر??تارش گنهكار و عصيانگر است وحق را زير پا نهاده و در پي باطل و ستم است ، او را مجازات نمي كند.رابعاً : ابوهريره ??رداي آن روز ، جرأت مي كند كه نزد حضرت علي(علیه السلام) بيايد.خامساً : حضرت علي(علیه السلام) هم واقعاً حوايج او را بر آورده مي سازد.به طوري كه انگار اصلاً چيزي ات??اق ني??تاده است.وبعد به يارانش كه بر او خورده مي گيرند ، با منطق علم و گذشت و بخشندگي جواب مي دهد. آري ، رأ??ت اسلامي در يك چنين سطح بالايي است نامه اميرالمؤمنين امام المتقين حضرت علي(علیه السلام ) به مالك اشتردر اين قسمت به بخشهاي از نامه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه الصلاه و السلام كه در سال 38هجري به مالك اشتركه ??رماندار آن حضرت در مصر بود نگاشته شده است ، توجه شمارا جلب مي كنيم:اين نامه طولاني ترين نامه آن حضرت و جانشين بلا??صل پيامبرمعظم اسلام است جامع جميع محا سن مي باشد.در اين نامه كه ما قسمتهاي از آن را مي آوريم اگر دقت شود ، صلح و ص??ا ، مودّت و رحمت ،كرامت انساني ، حقوق بشر آن طور كه بايد رعايت شود ، عدالت و انسان دوستي ، مبارزه ، با هر نوع تبعيض نژادي و... در آن موج مي زند، و اگر امروز ??قط به همين نامه سيا سي ، اخلاقي ، اقتصادي ، نظامي ، و عبادي آن حجّت خدا عمل بشود نامي از ظلم وبي عدالتي و تبعيض نژادي و ??ساد اخلاقي و انحطاط ??كري و اين همه آش??تگي و گر??تاري باقي نخواهد ماند.ما به جز قسمت آغازين نامه به ترجمه آن اكت??ا مي كنيم. بسم الله الرحمن الرحيم « هذَا ما أَمَرَب??ه?? عَبْد??الله ?? عَل??يٌّ أَمير?? الْم??ؤْم??نينَ ، مَال??كَ بن?? الحارث?? الاشترَ ??ي عَهد??ه?? إ??ليه??، حينَ ولاه?? مصرَ ح??بايَهَ خَراَجها ، و جهادَ عد??وَّها ، واستصلاَ حَ أَهل??ها ، وَع??مارهَ بلادها(29)» . به نام خداوند بخشنده و مهربان ، اين ، ??رمان بنده خدا ، علي اميرمؤمنان ، به مالك اشتر پسر حارث است ،در عهدي كه با او دارد ، هنگامي كه او را به ??رمانداري مصر بر مي گزيند تا خراج آن دياررا جمع آورد. و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح ، و شهرهاي مصر را آباد سازد.گروهاي مردمو مهرباني و محبّت و ملاط??ت با مردم را در دل خويش جاي ده ، و هرگز به سان جانور درنده مباش كه خوردن آنان را غنيمت شماري ؛ زيرا كه مردم دو دسته اند ، يا برادر ديني تو هستند ، و يا هم نوع تو (منظور غير مسلمانان است ) ، كه (در هر صورت (از آنان لغزشي سر مي زند ، و دستخوش آ??تها مي شوند ، و عمداً يا سهواً خلا?? مي كنند، بنابراين آنان را مورد ع??و و گذشت قرار ده همچنان كه تو خود دوست داري و مي پسندي كه خداوند تو را مورد ع??و وگذشت قرار دهد ؛ زيرا كه تو ما??وق آنها هستي ، و كسي كه تو را ??رمانروايي داده ما??وق توست ، و خدا ما??وق كسي است كه تو را به ??رمانرواي گماشته است ، و از تو خواسته است كه كارشان را انجام دهي وآنان را سبب آزمايش تو قرار داده است. رازداريو بايد دورترين رعيت از تو و من??ورترين آنان به نزد تو كساني باشند كه از مردم عيب جو ترند زيرا ، [طبيعي است] درمردم عيبهاييوجود دارد و والي به پوشاندن آنها سزاوارتر است پس ، در بر ملا شدن عيبهايي كه از تو پنهان است كنجكاوي مكن ، بلكه بر توست كه آنچه برايت آشكار شود پاك گرداني و [ عيبهاي مردم را توجيه و پرده پوشي كني ] ، و درباره آنچه از تو پنهان است خداوند ، خود ، داوري خواهد كرد.بنابراين ، تا مي تواني عيب پوشي كن تا خداوند هم عيبهاي تو را كه دوست داري از مردم پنهان بماند ، پوشيده بدارد گره هر كينه را از مردم بگشاي[باخوشر??تاري با مردم كينه هارا از دلهاي مردم بزداي ] و سبب هر دشمني و كينه خواهي را از خود بر كَن ، و از آنچه برايت روشن نيست چشم پوشي نما ، و سخن سخن چين را زود باور مكن، زيرا كه سخن چين صداقت و راستي ندارد ، هر چند خود را از خيرخواهان وانمود كند . نيکی كردن به ملّت بدان كه هيچ چيز بيشتر مايه خوشبيني والي به رعيتش از اين نيست كه به آنها احسان كند ، و زحمت و هزينه هاي آنها را بكاهد ، و آنها را مجبور به كاري كه موظ?? به آن نيستند نكند. پس بايد در اين باب كاري كني كه تو را به رعيّتت خوشبين گرداند ؛ زيرا كه خوشبيني رنج بسياري را از تو دور مي كند، و سزاوارترين كسي كه بدو بدبين باشي آن كسي است كه با او بد ر??تاري كرده اي. رسيدگي به ر??تار و عملكرد كارمندان نيز به كارهاي آنان رسيدگي كن ، و بازرسهاي راستگوي و و??ادار بر آنها بگمار ،زيرا ، رسيدگي و بازرسي نهاني به كارهاي ايشان آنان را به امانتداري و مدارا با مردم وا مي دارد. دستياران را نيز زير نظر بگير ، و اگر يكي از آنان دست به خيانت گشود و گزارشهاي جاسوسان و بازرسانت آن را تأييد كردبه گواهي همان گزارشها اكت??ا كن و او را كي??ر بدني ده ، و هر چه ازكار خود به دست آورده از او باز ستان ، و خوار و بي مقدارش گردان ، وداغ خيانت براو زن ، و طوق ننگ بدنامي را بر گردنش آويز. توجه به مستضع??ان ديگر آن كه خدا را خدا را ، درباره طبقه پايين و بيچاره يعني مستضع??ان و نياز مندان و بينوايان و زمينگيران و دردمندان ؛ همانا در اين طبقه محروم گروهي خويشتن داري كرده ، و گروهي به گداي دست نياز برمي دارند پس به خاطر خدا حقّي را كه خداوند براي اين طبقه قرار داده است ، پاس بدار.و بخشي از بيت المال و سهمي از غلاّت زمين هاي غنيمتي اسلام در هر شهري را به اين طبقه اختصاص بده ؛ زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمي مساوي است و تو مسؤول رعايت آن مي باشي پس مبادا سر مستي حكومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد ؛ زيرا هرگز داشتن كارهاي ??راوان و مهم توعذري براي ترك مسؤوليتهاي خ??رد وكوچك نخواهد بود.پس توجه خود را از آنان بر مگير ، و متكبرانه از آنان روي مگردان ، و به امور آنان كه به تو دسترسي ندارند و چشمها به آنان با حقارت مي نگرند و ديگران ايشان را كوچك مي شمارند ، رسيدگي كن و براي اين اقشار ، از ا??راد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و ??رو تنند ??ردي را انتخاب كن تا مشكلات آنان را به تو گزا رش كنند سپس در ر??ع مشكلاتشان به گونه اي عمل كن كه نزد خداوند ، آن گاه كه ديدارش مي كني ، معذور باشي ؛ چراكه اين گروه از مردم بيش از ديگران نيازمند دادگري هستند ، پس با اداكردن حق همة اينان نزد خداوند عذر و حجّت داشته باش. يتيمان و كودكان وبه يتيمان و سالخوردگان نيز كه چاره اي ندارند و دست نياز خواهي بر نمي دارندرسيدگي كن و اين وظي??ه اي سنگين بردوش زمامداران است ، هر چند حق ، تمامش سنگين است ، اما خدا آن را بر مردمي كه عاقبت طلبند سبك مي گرداند پس در اين راه شكيبايي ورزيدند و به درستي و راستي وعده اي كه خدا به ايشان داده است اطمينان كردند. نيازمندان پاره اي از وقت خود را به نيازمندان اختصاص بده تا در آن وقت شخصاً به كار آنان بپردازي ، و همگان را به حضور پذير ، و در آن مجلس به خاطر خدايي كه تو را آ??ريده است ??روتن باش سربازان و نگهبانان و ا??راد پليس خود را از تعرّض به آنها باز دار تا گوينده شان بدون ترس و لرز با تو سخن به گويد، چرا كه خود بارها از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي ??رمود: لن تقدس أمه لايؤخذللضعي?? ??يها حقه من القوي غير متتعتع ؛ ملّتي كه ضعي?? آن حق خود را بي ترس و لرز از قوي نستاند هرگز روي سعادت را نمي بيند.آن گاه ، خشونت و درشتگري هاي آنان و نا تواني شان در سخن گ??تن را تحمل كن ، تند خويي و تكّبرت را از آنان دور ساز تا بدين وسيله خداوند سايه هاي رحمتش را بر تو بگستراند و پاداش طاعتش را بر تو واجب گرداند ، آنچه به مردم مي بخشي گوارا داشته باش ، و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد. در ميان مردم باش،هميشه با حق باش وحق را درباره كسي كه سزاوار آن است ، از خويش و بيگانه ، اجرا كن ، و در اين كار شكيبا باش و پاداش از خدا خواه ، در اجراي حق و) عدالت ( به خويشاوندان و نزديكانت زيان رسد ، و سختي و گراني اين كار را به خاطر عاقبتش تحمل كن كه عاقبت آن خوش و پسنديده است.اگر رعيت بر تو گمان ستمگري برد ، دلايل كار خويش را براي ايشان توضيح بده و با اين روشنگري ات بدگمانيهاي آنان را از خود دور گردان ، كه با اين ر??تار ن??س خويش را رياضت دهي [وبه عدالت عادتش دهي] ، با رعيت خويش مهربان شوي ، و با اين روشنگري به مقصود خود كه همانا قرار دادن آنان در مسير حق است ، نايل آيي.هرگز صلحي را كه دشمنت تو را بدان ??را مي خواند و رضاي خدا نيز در آن است ، ردّ مكن ؛ چرا كه صلح مايه آسايش سپاهيانت و آسوده گشتن تو از دغدغه هايت ، و امنيت سر زمينت مي باشد ، اما پس از صلح با دشمنت از او كاملاً بر حذر و محتاط باش ؛ زيرا دشمن گاه براي غا??لگير كردن تو نزديك مي شودپس همواره هشيار باش و از خوش گماني بپرهيز. و??اداري و امانتداري اگر با دشمن خود پيمان بستي يا به او امان دادي به پيمان خويش و??ادار بمان وبه عهدي كه داده اي پايبند باش و از عهد و زنهاري كه داده اي با جان خويش د??اع كن ؛ زيراكه مردم با وجود عقايد گوناگون و انديشه هاي مت??اوت بر هيچ يك از واجبات خداوند به اندازه و??اي به عهد و احترام به آن همداستان نيستند.حتي پيش از اسلام ، مشركان نيز و??اي به عهد را در ميان خود لازم مي شمردند چون عواقب ناگوار پيمان شكني را دريا??ته بودند پس در آن چه به عهده گر??ته اي خيانت مكن و پيمانت را مشكن ، و دشمنت را م??ريب ؛ چرا كه تنها نادان شور بخت است كه بر خدا دليري و گستاخي مي كند، خداوند پيمان خويش را ، از سر مهر و رحمتش ، مايه امان در ميان بندگانش قرار داده است ، و حريمي كه در استواري آن بيارَمند و در پناه آن جاي گيرند پس نه پيمان شكني رواست و نه خيانت و ??ريبكاري و پيماني مبند كه بهانه و علت تراشي در آن راه داشته باشد ، و پيمان محكم و استوار ببند و به سخنان نا به جا و چند پهلو مانند) توريه و تعريض( تكيه مكن. از خونريزي بپرهيز از بنا حق ريختن خونها بپرهيز، زيرا كه هيچ چيز بسان خونريزي بناحق [ كي??ر] خداوند را نزديك و رنج را بزرگ نكند و نعمت را از ك?? نبرد و عمر را كوتا نسازد ودر روز رستاخيز خداي سبحان ابتدا به داوري ميان بندگاني كه خونريزي كرده اند مي پردازد. پس مبا دا كه پايه قدرت خود را با بناحق ريختن خونها تقويت كني ؛ چراكه خونريزي نه تنها قدرت را به سستي و ناتواني مي كشاند بلكه آن را از ميان بر مي دارد و به ديگران منتقل مي سازد. اگرمرتكب قتل عمد شدي نه در برابر خدا معذوري نه در برابر من ؛ زيرا قتل عمد موجب قصاص مي شود و اگر دچار خطايي شوي و تازيانه يا شمشير رياست تو در كي??ر دادن از حدّ بيرون ر??ت( چه آن كه در مشت زدن و بالاتر از آن بيم قتل است) مبادا نخوت حكومت تو را از پرداخت خونبها به اولياي مقتول مانع گردد. انحصار طلبي ممنوع زنهار از به انحصار درآوردن چيزي كه مردم در آن سهم يكسان دارند ، و يا تغا??ل از كاري كه به تو مربوط مي شود و همه از آن اگاهند ؛ زيرا آنچه را كه به ناروا گر??ته باشي از چنگ تو در آورند ، و پرده از كارهايت كنار رود و داد مظلوم از تو گر??ته شود. مهار خشمت را در اختيار گير و بر تندي عصبانيت و ضرب دستت وتيزي زبانت مسلّط باش ، و با خود داري از هيجان و به تأخير ا??كندن خشم و تندي خويشتن را از اين ص??ات [ مذموم ] نگهدار تا آن كه خشمت ??رو نشيند و بر خود مسلّط شوي ، و تو هرگز بر خود مسلّط نشوي مگر آن كه بيشتر ??كر و ذكرت ياد معاد و بازگشت به سوي پروردگارت باشد.بر توست كه همواره حكومتهاي دادگر يا راه و رسمهاي نيكويي كه در گذشته بوده يا حديثي كه از پيامبر(ص) بر جاي مانده يا واجبي را كه در قرآن آمده است به ياد آوري و به آن چه ما به دان عمل مي كرده ايم و تو شاهد آن بوده اي اقتداكني و بكوشي تا آن چه را من در اين عهدنامه به تو س??ارش كردم و بدين وسيله حجت خويش را بر تو تمام ساختم تا آن گاه كه ن??ست به هوي و هوس شتابد ، بهانه اي نداشته باشي ، پيروي كني.(30) نتیجه عدالت که اساس دین مبین اسلام است اوج آنرا عملاً در ر??تاروعمل علی(علیه السلام)مشاهده میکنیم وقتی حضرت در مقابل قاضی از خود ناراحتی نشان می دهد که چرا من را با کنیه ام و طر?? مقابلم را با نام معمولی اش خطاب کردی آیا این اوج عدالت نیست؟ وقتی می بینیم حتی حاضر نیست ??رزندش در شرایطی اضطراری حق خودش را از بیت المال مسلمین زود تر از دیگران دریا??ت کند انسان انگشت تعجب به دندان می گیرد. وقتی به حکومت می رسد بین شاه و گدا، عبد و مولی بطور مساوی از بیت المال پرداخت می کند شکل حکومت خل??ای قبل به کلی عوض می شود ثروت اندوزان زمان خل??ای قبل نمی توانند تحمل کنند علی بین آنها و برده دیروزشان یکسان سهمیه ای از بیت المال بدهند به ??کر توطئه بر ضد حکومت آن حضرت می ا??تد که این خیانت آنها نتیجه عدالت آن حضرت است. علی(علیه السلام) به قاتل آینده اش کاری ندارد که من هرگز مجازات قبل از جنایت نمی کنم و ا??رادی که به آن حضرت نهایت جسارت را می کنند در امن و امان است آن حضرت حتی بابت ترسیدن زنان جریمه پرداخت می کند و برای خوشحال شدن خدمتکاران که در اثر جنایت خالد بن ولید مضطرب شده بودند غرامت پرداخت نمودن. بارک الله بر این عدالت. علی نمی تواند بیند که یک پیرمردی مسیحی در مملکت اسلامی ??قیرانه زندگی کند. برای او ازبیت المال مسلمین مقرره تعیین می کند. قاضی خودش را که برخصمش صدایش را بلند کرده بود برکنار می کندکه چرا چنین کردی . علی (علیه السلام) بسیاری از مخال??ان و دشمنانش را در عین قدرت علیرغم جسارت و خیانت آنها مجازات نمی کند. نامه آن حضرت به مالک اشتر از هر زاویه که یررسی شود نهایت عدالت آن حضرت را مجسم کرده و هزاران دلیل دیگر علی واقعاً بعد از پیامبر عا دل ترین ا??راد در کرة زمین بود روحی ??داه اللهم احشرنامعه . الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابی طالب علیه الصلاه والسلام پي نوشت ها : 1 . سوره نحل ، آیه 90. 2 . سوره نساء ، آیه 135. 3 . سوره شوره، آیه 40. 4 . الامام علی صوت العداله الانسانیه، ص 49، و رجوع شود به شزح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، ج4، ص 185و داستان و راستان، مطهری.. 5 . کش?? الغمه ، ج 1، ص 23.مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 107.(به نقل از الگوی آسمانی، یوس?? ابراهیمیان) 6 . بحار الانوار ، ج41، ص 133. 7 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج7،ص35-38.( به نقل از الگوی آسمانی، یوس?? ابراهیمیان) (جع??ر سبحانی، ??روغ ولایت، ص 376) 8 . نهج البلاغه ، خطبه 15، نظیر این مطلب در خطبه 77 نهج البلاغه آمده است. 9 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج 1، ص 269، 270. 10 . بحار، ج32، ص6. 11 . تاریخ یعقوبی،ج 2، ص 169. 12 . تتمه المنتهی ، ص 12، 13 . تاریخ کامل ، ج 3، ص 162، 14 . ر.ک : وسائل الشیعه، ج 15، ص 66، ب 19، ح19996. 15 . شيخ عباس قمي ، س??ينه البحار، ج1 ، ص586 . 16 . مرتضي مطهري ، سيري در سيرۀ نبوي، چاپ 1383 ، صدرا 1383 ، ص197 . 17 . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ، انتشارات دار احياء التراث العربي بيروت لبنان ،ج 9، ص 118 18 . ميرزا حسين ، نوري طبرسي، مستد رك الوسا ئل ، نشر مؤسسۀ آل البيت ، ج18ص 259. 19 . محمد باقر مجلسي ، بحار الانوارج 21ص139_143و جع??ر سبحاني ،??روغ ابديت ، قم : مؤسسۀ بوستان كتاب، 1385 وعزالدين ابي الحسن علي بن ابي الشيباني ، الكا مل ??ي التا ريخ، دار احياء التراث، العربي، بيروت لبنان. 20 . سورۀ نحل آيه 90 21 . سورۀ اسراء آيه70 22 . ميرزا حسين، نوري طبرسي مستدرك الوسا ئل ، نشر مؤسسۀ آل البيت ،ج17، ص359. 23 . شيخ عباس ، قمي ، س??ينةالبحار، چاپ مؤسسۀ الطبع و نشر ??ي الآستانه الرضويه ، ج 1 ، ص 669. 24 . محمد بن علي بن شهر آشوب ابي جع??ر رشيد الدين ، المنا قب آل ابي طالب ، قم : مؤسسه انتشارات علامه ، ??صل ??ي اخباره بالغيب ، ج 2 ، ص260- 261. 25 . سورة زمر، آية65 . 26 . سورة روم ، آية 60 . 27 . محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، مؤسسه الو??ا ، بيروت لبنان ، ج41 ، ص 48 . ب 104 28 . - محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، ج 41 ، ص 49 ، ب 104 . 29 . نهچ ا لبلاغه ، نامه حضرت علي(ع) به ما لك اشترپسر حارث . 30 . نهج البلاغه، نامة 53 . منابع 1- نهج البلاغه 2- ابن ابي الحديد ،شرح نهج البلاغه ، انتشارات دار احياء التراث العربي بيروت، 3- ابراهیمیان آملی، یوس??، الگوی آسمانی( ر??تار علوی)، تهران: مؤسسة اطلاعات، 1380. 4- سبحانی، جع??ر، ??روغ ابدیت، قم: مؤسسة بوستان کتاب، 1383. 5- سبحانی، جع??ز، ??روغ ولایت، قم: نشر مؤسسه امام صادق علیه السلام، نوبت چاپ ه??تم1384. 6 - رشيد الدين محمد بن علي بن شهر آشوب، ابي جع??ر، مناقب آل ابي طالب، قم مؤسسۀ انتشارات علامه . 7. - قمي، شيخ عباس،س??ينه البحار، چاپ مؤسسۀالطبع و النشر ??ي الآستانه الرضويه المقدسه ، 8- مجلسي، علامه محمد باقر،بحار الانوار، مؤسسۀ الو??ا بيروت لبنان، 9 – مطهری، مرتضی، داستان و راستان، قم: د??تر انتشارات اسلامی وابسته بجامعه مدرسین حوزة علمیه قم. 10- مطهري، مرتضي، سيري در سيرۀ نبوي، انتشارات صدرا، چاپ 1383 11. – مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه،تهران: انتشارات صدرا، ارديبهشت 1379 . 12- نوري طبرسي، الحاج ميرزا حسين، مستدرك الوسايل، نشر مؤسسه آل البيت ، 13- آيتي، محمد ابراهيم، ترجمه ،تاريخ يعقوبي ، انتشارات علمي ??رهنگي، چاپ 1382 منبع:سایت راسخون
  21. [ATTACH=CONFIG]1666[/ATTACH] دراین عصر که تمام عالم دست به دست هم داده اند تا به مظلومیت امیر المؤ منین (علیه السلام) دامن زده و غریب عالم را غریب تر، جلوه دهند و وهابیون ، با تمام امکانات موجود ،اعم از سایت های مختل?? ، چاپ کتاب و شبهه ا??کنی های گوناگون در صدد نابودی تشیع و مذهب ناب اهل بیت (علیهم السلام) هستند شایسته نیست که مدا??عان حریم اهل بیت (علیهم السلام) آرام بنشینند تا جوانان شیعه گروه گروه با شبهات آن ها به ورطه نابودی بی??تند. تقریبا تمامی شبهات وهابیون با پاسخ های سطحی قابل جواب می باشد اما به نظر بنده اجماعی که اهل تسنن مدعی آن هستند نیاز به بررسی و جواب دقیق تری دارد ، به همین جهت در صدد برآمدم تا برای این پرسش ، پاسخی مناسب به دست آورم .برای هر تحقیقی لازم است پیشینه آن تحقیق بررسی شود . در جستجوهای بنده در سایت سراج به تحقیق جناب آقای جلیل تاری برخوردم که انصا??ا زحمت کشیده است . بنده سعی کردم با اضا??ه کردن مطالب و غنا بخشیدن به آن و حذ?? موارد غیر ضروری ، تحقیق جامع تری را به جوانان عزیز شیعه تقدیم دارم . دراین مقاله سعی شده است به علل اصلی رویگردانی مسلمین از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) پرداخته شود .ابتدا وقایع تاریخی پس از بعثت تا واقعه غدیر خم در قالب یک ??صل ارائه می گردد و سپس مسائل سیاسی – اجتماعی مسلمانان ، در زمان نزول آیه تبلیغ بررسی خواهد شد.در ??صل سوم به تلاشهای پنهان و آشکار ، پس از واقعه غدیر ، جهت کنار گذاشتن اهل بیت (علیهم السلام) از صحنه سیاسی ، اشاره می گردد و پس از آن تلاش های پیامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) برای خنثی کردن توطئه ها ی مذکوربیان خواهد شد. در ??صل پنجم این مقاله ، داستان غم انگیز سقی??ه و نحوه و علل تجمع در آن بررسی می گردد ودر ??صل ششم نظرات صحابه رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) در باره بیعت با ابوبکر بیان خواهد شد و در خاتمه، به چند پرسش در رابطه با بیعت با ابوبکر پاسخ داده می شود.با آرزوی اینکه جوانان عزیز، با مطالعه این تحقیق ، پاسخگوی این شبهه وهابیت نیز باشند.البته امید وارم محققین محترم با پیشینه قرار دادن این تحقیق و با عمق بخشیدن به آن ، بر مستدل تر کردن و غنی تر کردن آن ، قوت بیشتری به جوان شیعه هدیه نمایند. چکیده: پیامبر در روز هیجدهم ذی الحجه سال دهم هجری پس از انجام مراسم حجه الوداع ، در مکانی به نام غدیر خم جانشینی امیر المؤ منین(علیه السلام) را ابلاغ ??رمودند . اما تنها پس از گذشت دو ماه و چند روز با رحلت نبی مکرم اسلام (صلي???الله???عليه???و???آله) همه چیز ??راموش شد و آن کسانی که بیشترین تلاش ها را برای یاری اسلام انجام داده بودند ،اولین جلسه را برای تعیین خلی??ه تشکیل دادند .برای بررسی علل این مخال??ت لازم است زمان بین مهاجرت پیامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) تا رحلت ایشان بررسی شود: پس ازاسلام آوردن بعضی بزرگان یثرب در جلسه ای که با رسول الله(صلي???الله???عليه???و???آله) داشتند، حضرت دستور مهاجرت مسلمانان مکه به یثرب را صادر ??رمودند . حضرت در آن جا حکومت اسلامی تشکیل دادند و در طی ده سال حضور ایشان بیست و ه??ت غزوه و چهل و ه??ت سریه انجام شد و پس از ??تح مکه در حالیکه رحلت پیامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نزدیک می شد ، حجه الوداع واقع شد و جانشینی امیر المؤ منین (علیه السلام) ابلاغ شد . از سیاق آیه برداشت می شود که مسئله جانشینی ، قبل از غدیر نازل شده بود ولی رسول مکرم (صلي???الله???عليه???و???آله) به خاطر شرایط سیاسی – اجتماعی ، در پی شرایط مناسبی برای ابلاغ آن بودند. در شرایط آن زمان نکاتی قابل توجه وجود دارد:1-وجود تعداد زیادی تازه مسلمان 2- وجود منا??قان در بین مسلمانان 3- کینه توزی نسبت به علی(علیه السلام) 4-وجود ت??کرات جاهلی مبنی بر جوان بودن علی(علیه السلام) 5- نداشتن انقیاد کامل بعضی مسلمین نسبت به ??رامین رسول الله(صلي???الله???عليه???و???آله)پس از ابلاغ جانشینی حضر ت علی(علیه السلام) تلاش های پنهان و آشکار برای کنار گذاشتن اهل بیت (علیهم السلام) آغاز شد و سخنان رسول خدا(صلي???الله???عليه???و???آله) در آخرین روز های حیات شری??شان (1)از شواهد عمومی آن است و تلاش بنی امیه و هم ??کران آن ها و تلاش عده ای از مهاجران مانند؛خارج نشدن با سپاه اسامه و ممانعت از کتابت از جمله آن است .پیامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) از این توطئه ها آگاه بودند و اقداماتی جهت خنثی کردن ان انجام دادند ؛مانند: تجهیز سپاه اسامه ، ??رستادن ابوس??یان برای جمع آوری زکات به خارج از مدینه و...خلاصه سقی??ه تشکیل شد و واقع شد آنچه شد. کلید واژه: بیعت ، سقی??ه ، خلا??ت ، اجماع ??صل اول : وقايع پس از بعثت تا غديرخم حديث غدير، از جمله روايات متواتر است كه شيعه و سني در اصل?? آن ات??اق???نظر دارندپيامبر اكرم (صلي???الله???عليه???و???آله) در روز هیجدهم ذي???حجّه سال دهم هجري پس از انجام مراسم حجة???الوداع در مكاني به نام غديرخم، دستور توق?? دادند و پس از قرائت خطبه???اي طولاني، ??رمودند: «من كنت?? مولاه ??عليٌّ مولاه»؛ هر كس من مولاي او هستم، پس علي نيز مولاي اوست.در تحقق اين واقعه مهم هيچ ترديدي وجود ندارد و با توجه به صراحت سخنان رسول گرامي اسلام (صلي???الله???عليه???و???آله) و قراين بي???شمار حاليّه و مقاليّه، بسيار واضح است كه مراد از مولا، همان ولي و جانشين است (2). در اين???جا اين سؤال اساسي مطرح مي???شود كه چرا پس از رحلت رسول گرامي اسلام(صلي???الله???عليه???و???آله) ، و تنها پس از گذشت دو ماه و چند روز از واقعه مهمّ غدير خم مردم همه چيز را از ياد بردند؟ و مهم???تر از همه، اينكه چرا انصار، كه سابقه???اي بسيار درخشان در اسلام داشتند و در راه تعالي و پيشر??ت اسلام، از بذل جان و مال خويش دريغ نكرده بودند، پيش از همه در سقي??ه اجتماع كردند و به دنبال تعيين جانشيني براي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) بودند؟!براي پاسخ به اين پرسش ، لازم است بعضي از حوادث پس از بعثت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) و ماجراي سقي??ه بررسی گردد. مشروح وقایع پس از بعثت مهاجرت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به مدينه نبی مکرم اسلام (صلي???الله???عليه???و???آله) در آغاز نبوّت خويش، با دشمنان سرسختي از قريش روبه رو گشتند و با آن همه تلاش طاقت?????رسايي كه انجام دادند ??قط مو??ق شده بودند عدّه اندكي از آنان را به اسلام هدايت كنند كه بيشتر اين ا??راد از طبقه ضعي?? جامعه بودند و عموم ثروتمندان و زورمداران با سرسختي و جديّت در مقابل پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ايستاده بودند و آن???چنان عرصه را بر ایشان تنگ كردند كه دستور مهاجرت مسلمانان به سرزمين???هاي ديگر را صادر ??رمود.پيامبر اكرم (صلي???الله???عليه???و???آله) در راه تبليغ دين خدا از كم???ترين ??رصت???ها بيش???ترين بهره را مي???بردند. از جمله در ملاقات با بعضي از بزرگان يثرب (مدينه) ، آنان را به اسلام دعوت كردند و آنان پذير??تند و با ایشان عهد و پيماني بستند كه به بيعت???النساء (بيعت زنان) معرو?? گشت. پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به مدينه مهاجرت نمودند. انصار استقبال شاياني از ایشان و ديگر مهاجران نمودند و حاضر شدند در راه حمايت از ایشان و دين خدا در مقابل سرسخت???ترين و كينه???توزترين دشمنان ؛يعني مشركان قريش بايستند و انصا??اً در اين راه از هيچ كوشش و ايثاري دريغ نورزيدند. قرآن كريم نيز در سوره حشر(3) ، به ايثار و ??داكاري آنان اشاره مي???كند و آن را مي???ستايد.انصار در نخستين درگيري با مشركان قريش، در جنگ بدر ـ كه جنگي نابرابر بود ـ مو??ق شدند حدود ه??تاد تن از مشركان قريش را به هلاكت برسانند كه عموماً از سران قريش بودند(4)همچنين چهارده تن از مسلمانان در اين جنگ به شهادت رسيدند كه هشت تن آنان از انصار بودند.(5) پس ازآن، با ??اصله اندکی جنگ ا??حد پيش آمدو مسلمانان مو??ق شدند بیست و سه تن از مشركان را به هلاكت برسانند.به طور معمول در ??اصله بين جنگ???هاي بزرگ، سرايا و غزوات ديگري نيز پشت سر هم ات??اق مي???ا??تاد.در سال پنجم هجري، دشمنان اسلام، دست به دست هم داده و با ده هزار نيرو و به منظور ريشه???كن كردن اسلام، مدينه (موطن انصار) را مورد محاصره قرار دادند به گونه???اي كه ترس و وحشت مدينه را ??را گر??ت. اين جنگ كه خندق يا احزاب ناميده شد، با رشادت و شجاعت مولا علي (علیه السلام) كه با ضربتي تاريخي، عَمروبن عبدوَد، قهرمان عرب را به هلاكت رساند، به ن??ع مسلمانان رقم خورد و سرانجام به خاطر طو??ان و بارش شديد باران، ترس و وحشت ??راواني در دل مشركان ا??تاد و آنان از محاصره مدينه دست كشيدند.(6) پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، در طول ده سال حضور در مدينه ، درگير ه??تاد وچهار جنگ، اعم از غزوه و سريّه شدند كه انصار نقش بسيار مهمي داشتند و مي???توان گ??ت: مو??قيت و گسترش اسلام در سايه كمك???هاي انصار بود و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به خاطر همين كمك???ها و نصرت ها، آنان را انصار ناميدند.تعداد مسلمانان روزبه روز ا??زايش مي???يا??ت. در اين ميان، بعضي واقعاً به حقّانيت اسلام پي مي???بردند و مسلمان مي???شدندو عده???اي به دليل قدرت يا??تن اسلام و يا به دليل منا??عي كه مسلمان شدن برايشان داشت، مسلمان مي???شدند.در سال هشتم هجری ،مكّه به دست مسلمانان ??تح شد و اسلام در جزيرة???العرب گسترش يا??ت. اهل مكّه كه در برابر عظمت سپاهيان اسلام شگ??ت???زده شده بودند چاره???اي جز مسلمان شدن نداشتند. در اين زمان تعداد مسلمانان از لحاظ كمّي به اوج خود رسيده بود، ولي از لحاظ كي??ي وضع خوبي نداشت و به غير از عده???اي كه از عمق وجودشان به اسلام ايمان آورده بودند و در برابر ??رمان خدا و رسولش مطيع محض بودند، مي???توان بسیاری را مسلمان مصلحتي دانست.با ا??زايش تعداد مسلمانان، انصار ديگر تنها گروه مسلمان جزيرة???العرب نبودند بلكه ??قط تعدادي اندك بودند كه در ميان جمعيت عظيمي از مسلمانان قرار داشتند . پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) همواره از انصار قدرداني مي???كردند و آنان را مورد حمايت بي???دريغ خويش قرار مي???دادند زيرا آنان در حمايت از پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در آن لحظات سخت، از هيچ تلاش و كوششي دريغ نكرده بودند و نيز اين ا??راد عموماً اسلام و ايمانشان ريشه???دار بود چون سال???ها در كنار پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) از تعاليم آن حضرت بهره???مند شده بودند.پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در اواخر عمر شري?? خود س??ارش???هاي اكيدي درباره انصار مي???نمودند. چنان???كه در اين???باره ??رمودند: «انّهم كانوا عَيْبتي التي اويت?? اليها ??َاَحس??نوا الي م??حس??نهم و تَجاوَزوا عَن م??سيئ??هم»(7)؛ «انصار موضع اطمينان و سرّ من بودند كه من بدان پناهنده شدم، پس به نيكوكار ايشان نيكي كنيد و از بدكارایشان درگذريد.» ابلاغ وحي درباره جانشيني حضرت علي (علیه السلام) پس از نازل شدن سوره «اذا جاءَ نصر?? اللّه??...»(8) ، سخناني از پيامبراكرم (صلي???الله???عليه???و???آله) شنيده شد كه خبر از نزديك بودن و??اتشان مي???داد، همچنين در حجة???الوداع در بعضي از سخنانشان به صراحت و در بعضي ديگر با تلويح، نزديك بودن و??ات خود را اعلان مي???نمودند. اين مطلب به طور طبيعي مي???توانست اين سؤال را در اذهان ايجاد كند كه پس از ایشان چه كسي زمام امور مسلمانان را به دست مي???گيرد ؟ ظاهراً هر حزب و گروهي مايل بود كه خلي??ه رسول خدا از ميان آنان باشد و شايد خود را سزاوارتر نسبت به اين امر مي???پنداشتند و به آن مي???انديشيدند.اگرچه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) درباره لياقت و جانشيني علي (علیه السلام) در مجالس و محا??ل مختل?? سخن به ميان می آوردند(9)، ولي اين سخنان عموماً در اجتماعات بسيار محدودي مطرح شده بود. در غدير خم، وحي الهي به همه توهمات پايان داد و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) را مكلّ?? ساخت تا علي (علیه السلام) را به جانشيني منصوب و معر??ي كنند. پس از نزول وحي، پيامبر اكرم(صلي???الله???عليه???و???آله) به دنبال يا??تن ??رصت مناسبي بودند تا آن را به مردم ابلاغ كنند، اما با توجه به شناخت و بصيرتي كه از جامعه مسلمانان آن زمان داشتند، اوضاع را براي ابلاغ اين وحي مناسب تشخيص نمي???دادند و سعي مي???كردند تا زمينه را آماده سازند و يا ??رصت مناسب???تري براي اين امر پيش آيد تا بتوانند وحي الهي را به مردم ابلاغ كنند. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه وحي الهي، به طور كلي مسئله جانشيني علي (علیه السلام) را مطرح كرده بود و چگونگي ابلاغ آن در اختيار خود پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) بود.(10) پس مطلبي كه در بعضي از روايات مبني بر تأخير پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در ابلاغ وحي، ذكر شده هرگز به معني كوتاهي در ابلاغ وحي نيست؛ چنانكه شيخ م??يد نيز در اين???باره مي???گويد: «قبلاً وحي بر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نازل شده بود، ولي وقت ابلاغ آن معين نگرديده بود و ایشان به دنبال يا??تن وقت مناسبي براي آن بود، و هنگامي كه به غدير خم رسيدند آيه تبلغ نازل شد.»(11) این مطلب كه قبلاً نازل شده بود و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ابلاغ آن را به وقت مناسب???تري موكول مي???كردند، به وضوح از خود آيه تبليغ، قابل ??هم است؛ زيرا اين آيه مي?????رمايد: «اي رسول! آنچه كه بر تو نازل شده بود را ابلاغ كن» و سپس تهديد مي???كند كه «اگر اين كار را انجام ندهي رسالتت را انجام نداده???اي.» پس مي???بايست قبلاً بر آن حضرت مطلبي نازل مي???شد تا در اين آيه ب??رمايد: «آنچه را بر تو نازل شده بود، ابلاغ كن» و از تهديدي كه در آيه وجود دارد مي???توان ??هميد كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) بنا به عللي ابلاغ آن را به بعد موكول مي???نمودند. اين آيه سپس مي?????رمايد: «واللّه?? يعص??م??كَ م??نَ الناس»؛ و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي???دارد. ??صل دوم: مسائل سياسي ـ اجتماعي در زمان نزول آیه تبلیغ با دقت در آيه «والله یعصمک من الناس» و روش رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) در ابلاغ وحي، اين پرسش مطرح مي???گردد كه در جامعه اسلامي آن زمان چه مي???گذشت و چه جوّي در ميان مسلمانان حاكم بود كه سبب شد تا ابلاغ وحي به زماني ديگر موكول گردد؟ با پاسخ به اين پرسش ، بسياري از ابهامات موجود در اين زمينه برطر?? شده و موقعيت اجتماعي و سياسي مسلمانان در آن زمان مشخص می گردد. نكات قابل توجه از مسائل سياسي ـ اجتماعي آن زمان عبارت اند از: 1- وجود تعداد بسياري تازه مسلمان: با وجود کثرت مسلمین در اواخر دوران رسالت ، با این حال بيش??? تر آن ها را تازه مسلمانانی تشكيل مي???دادند که از ايمان عميق و ريشه???داري بهره???مند نبودند(12). البته كساني كه از ايماني مستحكم و استوار برخوردار بودند، كم نبودند ولي اين تعداد در برابر جمعيت عظيم مسلمانان چندان زياد نبودند و بديهي است ابلاغ چنان امر عظيمي در ميان اين جمعيت، مشكلاتي را به همراه خواهد داشت. 2-وجود منا??قان در ميان مسلمانان اين ا??راد كه در جنگ احد، يك سوم مسلمانان را به خود اختصاص داده بودند به سركردگي عبدالله بن ا??بي از جنگ كناره گر??تند و سبب ت??رقه در سپاه اسلام شدند كه سوره منا??قون در شأن اين ا??راد نازل شده است.(13) در زماني كه اسلام طر??داران چنداني نداشت و از اقتدار چنداني نيز بهره???مند نبود و انگيزه چنداني براي پنهان كردن اعتقادات نبود، اين گروه ،يك سوم مسلمانان راتشكيل مي???دادند، می توان حدس زد در زمان اقتدار كامل اسلام و ??راگير شدنش، اين تعداد به چه ميزان ا??زايش يا??ته است.نبی مکرم اسلام (صلي???الله???عليه???و???آله) همواره با اين گروه مشكل داشت، اينان به يقين در حجة???الوداع نيز همراه حضرت بودند ، پس جا داشت كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، نگران و خائ?? باشند.اصل وجود منا??قان، تا آخرين لحظات حيات رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) ، امري غيرقابل انكار است. اين جماعت در زمان پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) از خطرناك???ترين دشمنان آن حضرت به شمار مي???آمدند اما معلوم نشد كه پس از و??ات ایشان و جانشيني خل??اي سه???گانه چگونه اين گروه به يكباره محو شدند و ديگر مشكلي براي حاكمان به شمار نمي???آمدند!. آيا اين جماعت ، همگي برگشته و يكباره مسلمان شده بودند؟! يا اين???كه با آنان مصالحه شده بود؟! و يا اين???كه كساني بر سر كار آمده بودند كه ديگر مشكلي با آنان نداشتند؟! 3-كينه???توزي بعضي نسبت به علي (علیه السلام) يكي از خصلت???هاي بارز عرب كينه???توزي است(14). با توجه به سابقه علي (علیه السلام)در جنگ???هاي متعدد و ا??رادي كه به دست ایشان كشته شده بودند و در اين زمان، اقوام همان ا??راد ، جزء جمعيت عظيم مسلمانان بودند. بديهي است اين ا??راد كينه???اي ديرينه از علي (علیه السلام) در دل خود داشته باشند و هرگز راضي به جانشيني او نباشند.تصوراین???كه اين ا??راد ديگر مسلمانان شده بودند و گذشته???ها را ??راموش كرده بودند، ناشي از عدم شناخت خوي عربي به خصوص عرب آن زمان است. به عنوان نمونه: وقتي سوره منا??قون نازل شده بود و عبدالله بن ابيّ (رئيس منا??قان) رسوا گشت، پسر او از پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) خواست تا خودش پدرش را به هلاكت برساند. وي گ??ت: نمي???خواهم ديگري او را به قتل برساندتا من كينه او را در دل بگيرم.پس با اين مطالب مي???توان ??هميد كه چرا عده???اي، كينه علي (علیه السلام) را در دل داشتند. 4-وجود ت??كرات جاهلي مبني بر جوان بودن علي (علیه السلام) عده???اي به خاطر طرز ت??كر جاهلي، هرگز حاضر به اطاعت از يك جوان كم سن و سال نبودند و حتي ص??ر?? امارت يك جوان را براي خود ننگ مي???دانستند. به عنوان نمونه ابن عباس مي???گويد: در زمان خلا??ت عمر، روزي با او مي???ر??تم، عمر به من رو كرد و گ??ت: «او (علي) از همه مردم نسبت به اين امر سزاوارتر بود اما ما از دو چيز مي???ترسيديم: يكي اين???كه او «كم سن بود» و ديگر اين???كه به ??رزندان عبدالمطلب علاقه???مند بود.»(15)نمونه ديگر: پس از كشاندن علي (علیه السلام) به مسجد براي بيعت با ابوبكر، وقتي ابوعبيده ديد علي (علیه السلام) هرگز حاضر نيست تا با ابوبكر بيعت كند، گ??ت: «تو "كم سنّ" هستي و اينان مشايخ قوم تو هستند و تو همانند آنان شناخت و تجربه نداري، پس با ابوبكر بيعت كن و اگر عمرت باقي باشد به خاطر ??ضل و دين و علم و ??هم و سابقه قرابت، سزاوار اين امر هستي.»(16) پس اگرچه علي(علیه السلام) را شايسته اين امر يا حتي سزاوارتر از همه مي???دانستند ولي حاضربه امارت يك جوان ، بر خود نبودند.اين موضوع را در لشكر اسامة بن زيد هم مي???توان ديد: وقتي كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) اسامه جوان را به سرپرستي سپاهي برگزيدكه مشايخ قوم نيز در آن بودند،عده???اي نسبت به اين انتخاب اعتراض كردند. وقتي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) از اين اعتراض باخبر شد، غضبناك شد و بر منبر ر??ت و ??رمود: شما قبلاً درباره پدرش نيز اعتراض كرده بوديد در حالي كه هم او و هم پدرش لياقت امارت داشته و دارند.البته از جهتي مي???توان ريشه اين امر را در حسادت دانست چون اين عدّه وقتي مي???ديدند يك جوان، مانند علي (علیه السلام) اين همه لياقت و شايستگي دارد و نزد رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) از محبوبيّت بسياري برخوردار است و همين ??رد، پس از رسول خدا(صلي???الله???عليه???و???آله) امير آنان خواهد بود به شدّت نسبت به آن حضرت حسادت مي???ورزيدند. 5-نداشتن انقياد كامل گروهي از مسلمانان در برابر دستورات پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در ميان مسلمانان ا??رادي بودند كه اطاعت آنان از پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) مشروط بود؛ يعني تا زماني كه اطاعت ، ضرري برايشان نداشت حر??ي نداشتند ولي اگر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) دستوري مي???داد كه باب ميل آنان نبود و يا آنان با عقل قاصر خود، قادر به درك آن نبودند، اقدام به مخال??ت آشكار يا پنهان مي???نمودند. نمونه آن؛ مخال??ت عده???اي از مسلمانان در انجام بعضي از مراسم حجة???الوداع است. پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در حين مراسم حج ??رمودند: هركس با خودش قرباني ندارد حجّش را به عمره تبديل كند و بقیه بر احرام خويش باقي باشند. عدّه???اي اطاعت نمودند و عده???اي ديگر مخال??ت كردند، كه يكي از آن مخال??ان، شخص عمر بود(17)از ديگر شواهد اين مطلب مي???توان به اعتراض عمر در صلح حديبيه اشاره كرد. نمونه ديگر، اعتراض عده???اي از مسلمانان به انتخاب اسامه به ??رماندهي سپاه بودكه نه تنها به آن اعتراض كردند بلكه از همراهي با سپاه نيز امتناع مي???كردند؛ يعني با اين???كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) دستور اكيد مي???دادند كه مهاجران و انصار بايد به همراه لشكر اسامه از مدينه خارج شوند با اين وجود، ا??رادي از همين به اصطلاح ، سران مهاجر از اين امر سرپيچي مي???كردند و به بهانه???هايي لشكر اسامه را همراهي نمي???كردند، تا آنجا كه حضرت، كساني را كه از اين امر تخل?? نمايند ، لعنت كردند .نمونه ديگر آن، در آخرين لحظات حيات رسول گرامي اسلام(صلي???الله???عليه???و???آله) ات??اق ا??تاد و آن ماجراي كتابت بود: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ??رمودند: وسايل كتابت بياوريد تا مطلبي را مكتوب كنم كه هرگز پس از آن گمراه نگرديد. عمر گ??ت: «پيامبر هذيان مي???گويد!» برخي از همين روايات مي???گويد: بعضي از حاضران در آن مجلس مي???گ??تند: كلام همان است كه رسول خدا(صلي???الله???عليه???و???آله) ??رمود و بعضي ديگر مي???گ??تند: حر??، حر?? عمر است.(18) كه اين امر نشانگر آن است كه عمر و عده???اي از ??رمان رسول خدا تمرّد نمودند و حتي بر پيامبري كه قرآن به صراحت مي ??رماید: «وَ ما يَنْط??ق عَن?? الْهَوي»(19) تهمت هذيان زدند!. با توجه به مطالب گذشته در مجموع مي???توان ??هميد كه چرا پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ابلاغ وحي را به ??رصتي ديگر موكول مي???نمودند! زيرا با توجه به شناخت دقيقي كه از اوضاع و احوال مسلمانان داشتند، احتمال «تمرّد آشكار» مي???دادند؛ يعني مي???دانستند كه اگر علي (علیه السلام) را به جانشيني خود معر??ي كنند ، عده???اي «به طور علني» در مقابل ایشان مي???ايستند و هرگز به اين امر راضي نمي???شوند؛ ولي وحي الهي در قسمت آخر آيه تبليغ ،اطمينان داد كه: «خداوند تو را از مردم مصون نگاه مي???دارد»؛ يعني تو را از شرّ مردم و مخال??ت علني آن ها محا??ظت مي???نمايد.مؤيد اين مطالب روايتي است كه در ت??سير عياشي از جابربن عبدالله و ابن عباس نقل شده است: «... ??َتَخَوَّ??َ رسول?? اللّه?? (صلي???الله???عليه???و???آله) ان يقولوا: حامي ا??بنَ عَمّ??ه?? و اَن تَطْغَوا ??ي ذلكَ عَليه»(20) يعني: «حضرت خو?? اين داشتند كه مردم بگويند: از پسر عمويش پشتيباني كرد و بدين خاطر بر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) طغيان كنند.» با اين تقريري كه نموديم اين اشكال نيز جواب داده مي???شود كه اگر منظور آيه درباره ولايت علي(علیه السلام) است و خداوند به پيامبرش وعده امان از شرّ مردم را داده است پس چرا ایشان،پس از رحلت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به خلا??ت نرسيدند؟ و وعده الهي عملي نگردید؟!(21)پاسخ ، این است كه وحي الهي وعده كرده بود كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) را از طغيان و مخال??ت علني مردم در امان نگه دارد و همين امر نيز واقع شد همان???گونه كه روايات غديرخم بر آن شهادت مي???دهند.به علاوه اين که آيه مي?????رمايد: «واللّه?? يَعص??م??كَ م??نَ النّاس??»؛ خداوند تو (پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله)) را از مردم مصون نگه مي???دارد، كه منظور، همان است كه پيش از اين گ??ته شد؛ يعني خداوند پيامبرش را از مخال??ت علني مردم در امان نگه مي???دارد و ن??رموده است «والله يعصمه من النّاس»؛ يعني ن??رموده كه (علي(علیه السلام) )را از مردم مصون نگاه مي???دارد، تا اين كلام را وعده???اي الهي براي به خلا??ت رسيدن ظاهري علي (علیه السلام) بدانيم.(22) ??صل سوم تلاش???هاي پنهان و آشكار پس از غديرخم به منظور كنار گذاشتن اهل???بيت (علیهم السلام)واقعه غدير خم، تكلي?? مسلمانان و جامعه اسلامي را به روشني مشخص كرده بود؛ آنان كه مطيع اوامر خدا و رسولش بودنداز جان و دل آن را پذير??تند و آنان???كه در باطن با اين امر مخال?? بودند در آن ??رصت، توان مخال??ت و طغيان نداشتند و در ظاهر، همگي اين امر را پذير??تند و جانشيني علي (علیه السلام) را به او تبريك گ??تند. در اين???باره جمله معرو?? ابوبكر و عمر «بخ?? بخ?? لك يابن ابي???طالب»(23) نمونه???اي از اين پذيرش عمومي است.مخال??ان جانشینی علی (علیه السلام) و آرزومندان حکومت ، اگرچه در ظاهر آن را پذير??تند، ولي در باطن ، سخت ناراحت بودند و اقدام به كارهاي مخ??يانه و زيرزميني مي???نمودند تا علي (علیه السلام) را كنار زده و خود ، زمام امور را به دست گيرند. شواهد بسياري بر اين مطلب دلالت دارد كه در اينجا به نمونه???هايي از آن اشاره مي???كنيم: اول: شواهد عمومي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) پس از واقعه غديرخم، مكرّر جانشيني علي (علیه السلام) و ??ضايل او را گوشزد مي???نمود و همواره درباره اهل???بيت(علیهم السلام) س??ارش مي???كرد و در سخنانش مردم را از خطرات احتمالي پس از خود آگاه مي???كرد و با آنان اتمام حجّت مي???نمود. يكي از نمونه???هاي بارز اين مورد، حديثي است كه بيشتر كتب تاريخي و روايي شيعه و سنّي آن را نقل كرده???اند، كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در اواخر حيات خود ??رمودند: «اقبلت ال????تَن كَق??طَع?? اللّيل?? الم??ظلم»؛(249 «??تنه???ها، همچون پاره???هاي شب ظلماني پي در پي در مي???رسند.» بسياري از اين روايات مي???گويند: ایشان اين جمله را در آن شب???هاي آخر، كه براي استغ??ار اهل بقيع ر??ته بودند، ??رموده???اند.اين سخنان از نبی مکرم اسلام(صلي???الله???عليه???و???آله) ، به صراحت بيان???كننده ??عاليت???هاي زيرزميني عده???اي براي انحرا?? جامعه اسلامي از مسير اصلي???اش مي???باشد و خبر از ??تنه???هايي مي???دهد كه در ميان مسلمانان، در حال واقع شدن بود. پس جا دارد اين پرسش مطرح گردد كه ??تنه???گران چه كساني بودند و چه هد?????هايي در سر داشتند؟ دوم. تلاش???هاي بني???اميّه و هم??كران آن???ها??رزندان اميه، همواره خود را در رياست بر عرب، سزاوارتر از همه مي???دانستند و در اين باره پيوسته با ??رزندان هاشم در نزاع بوده???اند و به همين خاطر پس از بعثت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به شدّت با او مقابله مي???كردند و تا جايي كه مي???توانستند عليه ایشان توطئه نموده و جنگ به راه مي???انداختند. اما سرانجام با ذلت و خواري تن به شكست داده و مجبور به پذيرش اسلام شدند، ولي هرگز از خيال رياست بر عرب بيرون نيامده بودند.اين گروه به خوبي مي???دانستند تا زماني كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) زنده است جايي براي تحقّق آمال و آرزوهايشان وجود نخواهد داشت، پس آنان در ??كر بعد از و??ات ایشان بودند. اما از آنجا كه از جهت اسلامي، هيچ اعتباري در ميان مسلمان نداشتند به دست???گيري حكومت، بلا??اصله پس از رحلت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) كاري نشدني می نمود. در نتيجه، آنان مي???بايست برنامه???اي درازمدت، تنظيم مي???كردندوتاريخ گواه آن است كه چنين نيز كردند. اين مطلب يك ادعاي صر?? نيست و شواهد بسياري بر آن دلالت دارد كه بدين شرح است: 1-دينوري و جوهري نقل كرده???اند: در حالي كه عده???اي در سقي??ه با ابوبكر بيعت كرده بودند، «بني اميه گرد عثمان بن ع??ان جمع شده بودند و بر خلا??ت او ات??اق داشتند.» اين خود شاهد بزرگي است بر اين???كه بني اميه در ??كر به دست آوردن حكومت بودند و عثمان را كه تقريباً از چهره???هاي مثبت بني???اميه بود و بر خلا?? ديگر ا??راد بني???اميّه از سابقه سويي برخوردار نبود علَم كردند زيرا او را درآن شرايط، بهترين ??رد براي اين امر مي???دانستند. اگرچه به نظر ما اين امر در آن زمان، چندان جدي نبود و بيشتر مي???توان آن را يك مانور سياسي دانست كه زمينه را براي آنان آماده مي???كرد. شاهد اين مطلب آن است كه عمر پس از ديدن اجتماع بني???اميه در گرد عثمان، به آنان رو كرد و گ??ت: چرا چنين كرديد، بياييد و با ابوبكر بيعت كنيد! در اين جمع، نخست عثمان برخاست و با ابوبكر بيعت كرد و سپس بني???اميه همگي با ابوبكر بيعت كردند.(25) 2- جوهري روايت كرده است: «هنگامي كه با عثمان بيعت شد ابوس??يان گ??ت: اين امر (حكومت) در قبيله تيم قرار گر??ته بود، اما تيم را چه به اين امر، سپس به قبيله عديّ منتقل شد پس چه دورتر و دورتر گشت، سپس به جايگاهش بازگشت و در مكانش مستقر شد پس آن را محكم بگيريد!».(26) اين روايت آن???چنان گوياست كه ديگر احتياج به توضيح ندارد.در اينجا اين پرسش مطرح مي???گردد كه اگر چنين است، پس چرا ابوس??يان در ابتدا با ابوبكر بيعت نكرد و به سوي علي (علیه السلام) ر??ت و اعلان آمادگي نمود كه اگر حضرت بخواهند، مدينه را عليه ابوبكر پر از لشكر نمايد؟در پاسخ مي???گوييم: بعضي اين مطلب را به تعصّبات قبيله???اي منسوب كرده و گ??ته???اند ابوس??يان به خاطر تعصبات قبيله???اي، اقدام به چنين كاري نموده بود كه در بدو امر اين مطلب موجّه مي???نمايد ولي به نظر مي???رسد علت اين امر چيز ديگري بوده است و آن اين???كه ابوس??يان يكي از چهره???هاي تيزهوش و زيرك بني???اميه بود و به يقين از اين كار اهدا?? بلندتري را دنبال مي???كرد. به احتمال قوي منظور وي از اين كار، دستيابي به چند چيز بود؛ يكي اين???كه با مخال??ت خويش در امر بيعت با ابوبكر، خواستار امتيازاتي از آنانبود و ديگر اين???كه اگر مو??ق مي???شد علي (علیه السلام) را به جنگ مسلحانه با ابوبكر بكشاند، برنده اين درگيري بني???اميه و شخص ابوس??يان بود زيرا وي مي???خواست آن دو گروه را به جان هم بيندازد و هر دو را تضعي?? كند و جايگاه بني???اميه را مستحكم نمايد و يا لااقل به خاطر مخال??تش با ابوبكر مي???توانست او را مجبور به دادن امتيازاتي كند و به واقع، در اين امر نيز مو??ق شده بود چون هم از جهت مالي سود برد، زيرا بنا به روايتي پس از بازگشت ابوس??يان از س??ر جمع???آوري زكوات، ابوبكر به پيشنهاد عمر و به منظور پيش???گيري از شرارت او همه آن اموال را به او داد و او نيز از اين كار راضي شد. علاوه بر اين مو??ق شده بود وعده امارت را براي پسرش معاويه به دست آورد.(27)با اين توضيح به خوبی مي???توان ??هميد كه چرا علي (علیه السلام) با پيشنهاد ابوس??يان مخال??ت كرد و در واقع او را از خود طرد نمود و ??رمود: «به خدا قسم تو از اين كار منظوري جز ??تنه نداري و همواره بدخواه اسلام بوده???اي! ما احتياج به خيرخواهي تو نداريم.» از مضمون سخنان علي (علیه السلام) مي???توان ??هميد كه منظور ابوس??يان، به راه انداختن توطئه???اي ديگر بوده و مسئله تعصب قبيله???اي نبوده است.از بيش???تر رواياتي كه در اين???باره ذكر شده ??هميده مي???شود كه در ميان بني???اميه ??قط شخص ابوس??يان، مخال?? بيعت با ابوبكر بوده و حتي به جمع بني???اميه در مسجد ر??ته بود و آن???ها را به قيام عليه ابوبكر دعوت كرده بود ولي هيچ???يك از آنان به او جواب مثبت ندادند.از اين ماجرا مي???توان ??هميد كه اين مخال??ت و دعوت به قيام، يك ظاهرسازي بيش نبوده است زيرا اطاعت بني???اميه از ابوس??يان و موقعيت بارز او در ميان آنان غيرقابل انكار است و ممكن نبود بني???اميه روي ابوس??يان را بر زمين بگذارند و به او جواب من??ي بدهند. اين امر را مي???توان از كلمات ابوس??يان خطاب به علي (علیه السلام) ??هميد؛ زيرا وي در آن سخنان، با پشت گرمي بسياري سخن از پر كردن مدينه از لشكر مي???كرد و از نوع پاسخ علي (علیه السلام) ، به وي مي???توان جدي بودن ابوس??يان در اين ادعا را استنباط كرد.پس مي???توان نتيجه گر??ت بني???اميه مي???دانستند بلا??اصله پس از رحلت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، زمينه آن???قدر آماده نيست كه آنان بتوانند بر سر كار آيند، پس هد??شان از آن سرو صداها، آماده كردن زمينه و برداشتن گام اول براي رسيدن به حكومت بوده است و در واقع، با خلا??ت ابوبكر ـ به عنوان پلي براي انتقال قدرت از بني???هاشم به بني???اميه ـ كاملاً موا??ق بودند و حتي با آنان همكاري مي???كردند. اگرچه اثبات اين همكاري با توجه به تحري?????هاي تاريخي بسيار مشكل است ولي بعضي از قرائن بر اين مطلب دلالت دارد؛ مانند اين???كه در روز و??ات پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، عمر با قاطعيت ??وت ایشان را انكار مي???كرد تا وقتي ابوبكر رسيد و عمر با شنيدن آيه???اي از قرآن از زبان ابوبكر، آن را پذير??ت. مشخص بود كه هد?? عمر، كنترل اوضاع تا رسيدن ابوبكر بود. اما جالب آن است كه عمر تنها ??رد منكر رحلت نبود، بلكه عثمان نيز مدعي شده بود كه ایشان نمرده است و مانند عيسي بن مريم به آسمان ر??ته است.(28) اين هماهنگي???ها نشانگر احتمال توا??ق???هاي پنهاني ميان آنان است.خلاصه آن???كه تلاش بني???اميه براي به دست???گيري حكومت ، امري مسلّم است و اين امر، براي ا??راد آگاه آن زمان، همانند انصار به خوبي آشكار بود چنان???كه حباب بن منذر در سقي??ه خطاب به ابوبكر گ??ته بود: «ما درباره شما چندان حر?? نداريم ولي از اين مي???ترسيم كه پس از آن، كساني بر سر كار آيند كه ما پدران و برادرانشان را به هلاكت رسانديم». بايد گ??ت: حقا، كه او چه خوب ??هميده بود و چه درست پيش???بيني نموده بود.البته غير از بني???اميّه، بني???زهره نيز براي به دست???گيري حكومت تلاش مي???كردند و آن???ها نيز بر سعد و عبدالرحمان بن عو?? ات??اق داشتند. همچنين در روايتي؛ از مغيرة??? بن شعبه به عنوان كسي كه محرّك ابوبكر و عمر براي ر??تن به سقي??ه بوده، ياد شده است.سوم. تلاش عده???اي از مهاجران عده???اي بيش از همه و آشكارتر از همه براي دست???يابي به حكومت تلاش مي???كردند. اينان، ابوبكر، عمر و ابوعبيده بودند كه تلاش???هاي وسيعي را براي كنار زدن علي (علیه السلام) و در دست گر??تن اوضاع انجام مي???دادند؛ بر اين مطلب شواهد بسياري دلالت دارد كه ما به نمونه???هايي از آن اشاره مي???نماييم: 1- عمر در خطبه???اش درباره سقي??ه مي???گويد: «واجتمع المهاجرون الي ابي???بكر»؛ مهاجران درباره ابوبكر مت??ق بودند. وي سپس مي???گويد: «به ابوبكر گ??تم بيا به سوي انصار كه در سقي??ه جمع شده???اند ، برويم.» با دقت در اين عبارات، مي???توان از ميزان تلاش اين عده مطلع شد، زيرا توا??ق مهاجران بر ابوبكر، اگر يك ادعاي صر?? نباشد، نيازمند مذاكرات بسيار و رايزني???هاي ??راوان است و نمي???شود يك باره پس از رحلت رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) ، همه مهاجران بر ابوبكر ات??اق كنند زيرا قبل از سقي??ه هيچ جلسه???اي تشكيل نشده بود تا آنان نظر همه مهاجران را جويا شوند و ب??همند كه آنان چه نظري دارند، پس مي???بايست اين ا??راد قبل از و??ات رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) به تلاش وسيعي دست مي???زدند و با يكايك مهاجران به توا??ق قبلي مي???رسيدند. 2- در بسياري از كتب تاريخي و روايي ذكر شده است كه اين عدّه از مهاجران، مأمور بودند تا تحت ??رماندهي اسامة ???بن زيد از مدينه خارج شوند. در تعدادي از اين روايات تصريح به اسم ابوبكر و عمر و ابوعبيده و... شده است، مانند روايتي كه در الطبقات الكبري ذكر شده كه مي???گويد: «??لم يبق احدٌ من وجوه المهاجرين الاوّلين و الانصار الاّ انتدب ??ي تلك الغزوه و ??يهم ابوبكر الصديق و عمربن الخطاب و ابوعبيدة بن الجراح و سعد بن ابي وقّاص و...»؛(29) هيچ يك از بزرگان مهاجر و انصار باقي نمانده بودند مگر اين???كه به اين جنگ ??راخوانده شدند كه در ميان آنان، ابوبكر صديق و عمربن خطاب و ابوعبيده جراح و سعدبن ابي وقاص و... بودند.ولي آنان به بهانه???هايي از همراهي اين لشكر امتناع مي???ورزيدند و با تعلّل خود، در حركت اين لشكر، كارشكني مي???كردند. با توجه به تأكيدهاي بسيار زياد پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) مبني بر حركت لشكراسامه و تعلّل اين گروه ، به خوبي مي???توان از منويّات و نقشه???هاي اين گروه با خبر شد. 3- پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در آخرين روزهاي زندگيشان بر اثر شدت بيماري، مرتب بي???هوش مي???شدند. وقت نماز شد و بلال اذان گ??ت: رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) چون توان ر??تن به مسجد را نداشتند ??رمودند: «به مردم بگوييد نماز بخوانند»(30)و شخص خاصي را براي امامت آن مشخص نكردند زيرا شايد اكنون نوبت مردم بود كه با اين همه س??ارش???ها و تأكيدها مي?????هميدند كه پشت سر چه كسي نماز بگزارند. همان???طور كه روايتي به نقل از بلال چنين بيان شده است: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در آن هنگام بيمار بود، وقتي كه براي نماز ??راخوانده شد ??رمود: «يا بلال لقَد ابلَغت?? ??َمَن شاءَ ??لي??صلّ?? بالنّاس و مَن شاءَ ??ليَدع»؛ اي بلال من ابلاغ خود را نمودم حال هر كه خواهد با مردم نماز گزارد و هر كه خواهد ترك كند».بسيار واضح بود كه چه كسي بايد امامت اين نماز را بر عهده داشته باشد چون گذشته از اين???كه علي (علیه السلام) جانشين و وصيّ پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) بود، اشخاص موجّه ديگري ـ بنا به امر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) مبني بر حضور بزرگان مهاجر و انصار در لشكر اسامه ـ در مدينه باقي نمي???ماندند؛ ولي جاي تعجب است كه روايات زيادي در كتب اهل سنت وجود دارد كه مي???گويند: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به ابوبكر امر كرده بود كه تا جاي او نماز بگزارد(31). اين روايات در ميان خودشان متناقض???اند زيرا هم در تعداد نمازهايي كه ابوبكر به جاي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) خوانده و هم در چگونگي آخرين نماز پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) كه ابوبكر به جاي ایشان ايستاده بود اختلا?? دارند چنان???كه بعضي گ??ته???اند: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به ابوبكر اقتدا كرده است و بعضي مي???گويند: ابوبكر به نماز پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نماز مي???خواند و مردم به نماز ابوبكر و روايات مختل?? ديگري كه در كتاب الطبقات الكبري ذكر شده است.(32) اين تناقض???هاي داخلي ما را به بطلان اين ادعا كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) چنين امري كرده باشند راهنمايي مي???كند.به علاوه ادلّه روشني وجود دارد كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به ابوبكر يا عمر چنين دستوري نداده???اند؛ زيرا:اول اين???كه آن???ها مأمور بودند با لشكر اسامه به خارج از مدينه بروند و اگر آنان امتثال امر مي???كردند در آن زمان مي???بايست از مدينه خارج شده باشند و هيچ روايتي يا??ت نشده است كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، ابوبكر را از همراهي لشكر اسامه استثنا كرده باشد، بلكه روايت صريحي وجود دارد كه شخص ابوبكر و عمر و... وظي??ه داشتند لشكر اسامه را همراهي كنند،(33) پس چگونه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) با تأكيدهاي بسيار آن???ها را امر به خروج مي???كند ولي بعدها خودش مي?????رمايد: ابوبكر با مردم نماز بگزارد؟!دوم اين???كه بعضي از روايات اهل???سنت مي???گويد: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) اصرار مي???كردند كه ابوبكر نماز بخواند ولي عايشه مي???گ??ت: ابوبكر مردي نازك???دل است و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به اصرار خود ادامه مي???داد تا اين???كه بالاخره ابوبكر ر??ت و به نماز ايستاد و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در حالي كه از شدت بيماري توان آمدن به مسجد را نداشت، با تكيه بر دو ن??ر (كه در بعضي از اين روايات، آن دو ن??ر، علي (علیه السلام) و ??ضل بن عباس بودند) به مسجد آمدند. ابوبكر با ديدن ایشان كنار ر??ت و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) كنار ابوبكر نشست و ابوبكر با نماز ایشان نماز مي???گزارد و مردم با نماز ابوبكر.اكنون مي???پرسيم اگر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) خودشان به ابوبكر امر كرده بودند كه با مردم نماز بگزارد و ابوبكر نيز بر حسب امر ، به جاي ايشان به نماز ايستاد چه دليلي داشت كه با آن شدت بيماري كه به اعترا?? عايشه، دو پاي مباركشان بر زمين كشيده مي???شد و توان ايستادن نداشتند به مسجد بيايند و نماز را خود با حالت نشسته اقامه كنند؟ آيا چنين نبود كه از پيش???نمازي ابوبكر ناراضي بودند و تصميم گر??ته بودند كه به هر صورت شده، جلوي آن را بگيرند و حتي نگذاشتندابوبكر نمازش را تمام كند؟ پس اگر ابوبكر طبق امر رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) و به اصرار ایشان به نماز ايستاده بود معنا نداشت كه با آن بيماري شديد به مسجد بيايند و بخواهند خودشان نماز را با حالت نشسته اقامه كنند.خلاصه آن???كه مسئله پيش???دستي در نمازگزاردن به جاي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) يكي از تلاش???هايي بود كه آنان مي???خواستند جانشيني خود را تثبيت كنند و مردم نيز گمان كنند كه چون پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به آنان چنين امري كرده اندپس آنان جانشين ایشان خواهند بود. البته اگر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) چنين امري هم كرده بودند باز دليلي بر جانشيني آنان نمي???شد؛ زيرا ا??راد ديگري در حالت صحّت رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) به جاي آن حضرت نماز گزاردند.(34) پس اگر چنين امري دلالت بر جانشيني مي???كردآنان???كه در حال صحت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به جاي او نماز گزاردند به اين امر سزاوارتر بودند. 4- نوعي ديگر از تلاش اين گروه، براي دست???يابي به حكومت، عبارت بود از؛ كسب اخبار و ??عاليت???هايي درون خانه ایشان جهت به دست???گيري اوضاع، توسط بعضي از همسرانشان همچون عايشه دختر ابوبكر و ح??صه دختر عمر.از طريق اهل سنّت احاديث بسياري نقل شده است كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در آن لحظات آخر حياتشان خطاب به بعضي از همسرانش ??رمودند: «شما صَواح??ب يوس?????ايد»(35)و آنان را به زناني كه آن بلا را بر سر يوس??(ع) آوردند، تشبيه كرده اند. همچنين طبري در جايي ديگر اين مطلب را نقل كرده است كه: «پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ??رمود: شخصي را به دنبال علي (علیه السلام) ب??رستيد و او را ??را خوانيد، عايشه گ??ت: به سوي ابوبكر ب??رستيد و ح??صه گ??ت: به سوي عمر ب??رستيد. اين ا??راد (ابوبكر و عمر) نزد پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) حاضر شدند. حضرت ??رمودند: برگرديد و برويد كه اگر به شما حاجتي بود، به سوي شما مي?????رستادم (مي?????رستم)، پس آن???ها ر??تند.»اين احاديث، شواهد بسيار خوبي بر مدعاي ما هستند زيرا بيانگر آنند كه آن???ها براي مطرح كردن خود و اين???كه از نزديك???ترين ا??راد نزد پيامبرند پيش???دستي كرده و نزد پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) ر??تند تا شايد اگر مطلبي را كه مي???خواهد به علي (علیه السلام) ب??رمايد به آنان ب??رمايد!. در بعضي از اين احاديث اگرچه به اسم علي (علیه السلام) ، تصريح نشده است و عباراتي مانند: حبيبم يا خليلم را ??راخوانيد دارند،(36) ولي در اين???كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) آن ا??راد را ردّ كردند و يا چهره از آن???ها برگرداندند، مشتركند. پس اگرچه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نمي?????رمودند: علي (علیه السلام) را خبر كنيد و عبارت ديگري مي?????رمودند اما اين مطلب يقيني است كه منظور پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) آنان نبوده???اند. در هر صورت پيش???دستي اين ا??راد ، مهم است كه دلالت برتلاش وسيع آنان حتي در درون خانه ایشان، به منظور كنارزدن علي(علیه السلام) و به دست???گيري حكومت توسط آنان مي???كند. 5- جلوگيري عمر و طر??دارانش از «كتابت» رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) ، يكي ديگر از تلاش???هاي اين گروه براي كنار گذاشتن علي(علیه السلام) و به دست گر??تن حكومت بود. ترديدي نيست كه عمر دريا??ته بود كه منظور رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) از كتابت، ثبت خلا??ت علي (علیه السلام) است ، به همين خاطر تلاش كرد تا اين كار عملي نگردد و حتي حاضر شد كه به پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نسبت هذيان دهد! درباره كتابت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) احاديث زيادي در كتب تاريخي و روايي نقل شده است كه همگي مسئله نسبت هذيان به پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) را ذكر كرده???اند كه بعضي از آن???ها، به صراحت، عمر را گوينده اين كلام دانسته???اند،(37)و بعضي ديگر اسم شخص خاصي را نبرده???اند و ??قط گ??ته???اند: بعضي چنين حر??ي زدند.در مجموع اين روايات به غير از شخص عمر، از هيچ شخص ديگري نام برده نشده است كه چنين حر??ي زده باشد. پس ترديدي نيست كه آن شخص، عمر بوده است ولي بعضي از راويان اهل سنت نخواسته???اند به اسم عمرتصريح كنند. بعضي از علماي اهل سنت براي كم كردن قبح اين كلام عمر كه گ??ته بود: «ا??نّ رسولَ???اللّه يَهج??ر»، آن را توجيه كرده???اند و گ??ته???اند: منظور عمر از اين كلام آن بود كه بيماري بر پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) غلبه كرده است. اما اين توجيه از جهت لغوي چندان مستند نيست زيرا همان???گونه كه لسان العرب از قول ابن اثير ذكر كرده است: اين جمله عمر بايد به صورت است??هام باشد (اَهجَر) تا بتوان آن را به معني «تغيّر كلامه واختلط لاجل ما به المرض» دانست ولي اگر جمله، ا??خباري باشد (كه در بسياري از روايات چنين است)؛ يا به معني ??حش است يا به معني هذيان. وي سپس مي???گويد: چون گوينده اين كلام عمر است چنين گماني به او نمي???رود.بر ??رض كه چنين توجيهي را بپذيريم، معنايش آن است كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به خاطر شدت بيماري???اش نمي???داند چه مي???گويد! بنابراين كلام ایشان در اين حالت ديگر اعتبار ندارد. آيا چنين نسبتي به پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) كه به تصريح قرآن «و ما ينط??ق?? عَن?? الهَوي» (38)؛ «و هرگز از روي هوا سخن نمي???گويد»، قبحش كمتراز مطلب قبلي است؟!مهم آن است كه رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) از اين كلام عمر، سخت ناراحت شدند چنان كه بعضي از روايات اهل سنت مي???گويد: غم وجود ایشان را ??را گر??ت(39). و بعضي ديگر مي???گويد: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ، برآش??ت و عمر را از خود راند(40). بعضي از اطرا??يان، گ??تند، آيا وسايل كتابت را بياوريم؟ پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ??رمودند: آيا بعد از آنچه گ??تيد؟ نه، ولي شما را درباره اهل???بيتم س??ارش به خير مي???كنم.(41) علت ننوشتن پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) پس از كلام عمر، این است که؛ چون بر ??رض که اقدام به نوشتن هم مي???كردند همان ا??رادي كه در حضور ایشان جرأت چنان سخني را داشتند به يقين پس از ایشان بر آن مي???ا??زودند و نسبت???هاي ديگري به پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) مي???دادند و عملاً اين نوشته از اعتبار ساقط بود. 6- يكي ديگر از مسائلي كه نشانگر نقشه???هاي اين گروه است، جريان انكار و??ات پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) توسط عمر است. اين ماجرا در بسياري از كتب تاريخي و روايي ذكر شده است.(42) علت اين كار عمر، آرام نگه داشتن اوضاع تا رسيدن ابوبكر بود و به محض اين???كه اورسيد و اعلام كرد كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) و??ات يا??ته است، عمر تازه و??ات ایشان را قبول كرد! .اين جريان به خوبي بيانگر نقشه???هاي مشترك و هماهنگي???هاي قبلي در ميان آنان است. 7- خبر اجتماع انصار در سقي??ه به طور سرّي ??قط به عمر و ابوبكر داده شد(43) و هنگامي كه آن???ها شتابان روانه سقي??ه شده بودند، ا??راد حاضر در خانه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) از آن ماجرا بي???خبر بودند و عمر و ابوبكر نيز آن را با عموم مسلمانان يا لااقل با ديگر بزرگان قوم در ميان نگذاشتند تا اگر شرّي هست با هم??كري ديگران براي آن چاره???انديشي كنند. آيا اين???ها نشان از نقشه و هماهنگي قبلي در به دست گر??تن حكومت ندارد؟ ??صل چهارم تلاش???هاي پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) براي خنثي كردن توطئه???ها تجهیز سپاه اسامه: پس از آن???كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به ??رمان الهي، علي (علیه السلام) را در غدير خم به جانشيني خود منصوب كرد در ??رصت???هاي گوناگون آن را يادآوري مي???نمود. اما ??عاليت بسيار زياد گروه???هاي متعددي كه سعي در به دست???گيري حكومت داشتند ایشان را مجبور ساخت تا براي تثبيت جانشيني علي (علیه السلام) ، اقداماتي انجام دهند. يكي از اين اقدامات، آماده كردن لشكري براي مبارزه با روم بود. اين لشكر در آخرين روزهاي حيات پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) شكل گر??ت و اسامة بن زيد را به ??رماندهي آن برگزيدند و به عموم بزرگان مهاجر و انصار كه در ميان آنان ابوبكر و عمر و ابوعبيده و... بودند امر كردند تا تحت ??رمان اسامه درآيند و با تأكيد ??راوان از آنان خواستند تا از مدينه خارج شده و به سرزميني كه پدر اسامه در آنجا به شهادت رسيده، رهسپار شوند.رسول الله (صلي???الله???عليه???و???آله) با اين كار اهدا??ي را دنبال مي???كردند. يكي از آن اهدا?? همان???طور كه شيخ م??يد ??رموده است: اين بوده كه در مدينه كسي نباشد تا در رياست علي (علیه السلام) نزاع كند. از اين مهم???تر انتخاب اسامه نوزده ساله به ??رماندهي اين لشكر بود در حالي كه بسياري از بزرگان و مشايخ باسابقه و جنگجو كه تجربه جنگ???هاي عظيمي همچون بدر و احد و خندق را داشتند در اين لشكر حضور داشتند. این انتخاب، پيامي بسيار عظيم و گويا براي همه مسلمانان داشت كه مبادا در امر خلا??ت خدشه كنند و جوان بودن علي (علیه السلام) را بهانه???اي براي اطاعت نكردن از او قرار دهند که البته این انتخاب نيز بدون اعتراض نبود.آنان???كه نمي???توانستند از امر خلا??ت و رياست بگذرند در ر??تن لشكر اسامه كارشكني مي???كردند و به بهانه???هايي آن را به تأخير مي???انداختند. اسامه وقتي تعلل اين ا??راد را ???ديد، خدمت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) رسيد و در خواست کرد تا بهبودي ایشان حركت نكند اما حضرت به او ??رمودند: حركت كن و از مدينه خارج شو. اسامه پي در پي بيماري پيامبر را مطرح مي???كرد وهر بار، دستور ر??تن مي شنید تا اين???كه ??رمود: آنچه به تو امر كردم انجام ده و حركت كن! پس از آن بي???هوش شدند. پس از به هوش آمدن، ??وراً درباره لشكر اسامه پرسش كردند و تأكيد ??رمودند: لشكر اسامه را حركت دهيد! خدا لعنت كند هر كس را كه از آن تخل?? كند! و اين جمله را چند بار تكرار كردند.(44)لشكر اسامه بالاخره حركت كرد و در ج??ر?? متوق?? شد.(45) اين عده مدام به مدينهدر ر??ت وآمد بودند تا جايي كه وقتي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به خاطر بيماري شديد نتوانست به مسجد برود بلا??اصله ابوبكر به جاي ایشان نماز را شروع كرد.نبی مکرم اسلام (صلي???الله???عليه???و???آله) براي خنثي كردن اين توطئه با همان حالت و با تكيه بر علي (علیه السلام) و ??ضل بن عباس به مسجد آمدند و اشاره كردند كه ابوبكر كنار رود و به نماز او اعتنايي نكردند و از اول شروع به نماز نمودند .پس از نماز، حضرت به خانه برگشتند و ابوبكر و عمر و جماعتي از مسلمانان را كه در مسجد حاضر بودند طلبيدند و ??رمودند: مگر من به شما امر نكردم كه با لشكر اسامه حركت كنيد؟ گ??تند: آري يا رسول اللّه، پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) ??رمودند: پس چرا به آن عمل نكرديد؟ هريك بهانه???اي آوردند. سپس سه مرتبه تكرار كردند: لشكر اسامه را حركت دهيد.(46) ??رستادن ابوس??يان به خارج از مدينه براي جمع???آوري زكات از ديگر تلاش???ها اين رابطه ??رستادن ابوس??يان به خارج از مدينه براي جمع???آوري زكات بود كه رواياتي بر اين مطلب دلالت دارد.(47) و شايد واگذاري اين مسئوليت به ابوس??يان ??قط به همين خاطر بوده است.يكي ديگر از تلاش???هاي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) براي خنثي كردن توطئه???ها، مسئله كتابت بود. اما همان???طور كه قبلاً متذكر شديم عدّه???اي نگذاشتند چنين امري عملي شود. ممكن است سؤال شود كه چرا قبل از آن و در حالت سلامت اقدام به نوشتن آن نكرد تا ديگر شبهه???اي در آن نباشد؟در پاسخ مي???گوييم: اول اين???كه همان ماجرا چهره بسياري از مدعيان دروغين را آشكار كرد و نشان داد كه اعتقاد و انقياد ا??راد نسبت به پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) تا چه اندازه است.دوم اين???كه پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) با ترتيب دادن لشكر اسامه مسئله را حل شده مي???ديدند ولي با تخل?? عده???اي از اين ??رمان، مسئله عوض شده بود زيرا تا آن زمان چنان مخال??ت علني و گسترده???اي از دستورات ایشان نشده بود و همان???طور كه شيخ م??يد ذكر كرده است: پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) پس از آن???كه تخل?? ابوبكر و عمر و تعدادي از مسلمانان را از همراهي لشكر اسامه ديد، تصميم به كتابت(48) گر??ت.پس پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) تمام تلاش???هاي ممكن را براي تثبيت ولايت علي (علیه السلام) انجام داده???اند اما اين مسئله را نمي???توان ناديده گر??ت كه ایشان هرگز قصد نداشتند تا علي (علیه السلام) را بر مردم تحميل كنند و يا كاري كنند كه چنين تصوري شود بلكه ??قط مي???خواستند وظي??ه الهي خويش، مبني بر ابلاغ رسالت را به نحو احسن انجام دهند و به مردم ب??همانند كه در اين كار، جز خير و صلاح و هدايت آنان رانمي???خواهند ، حال هر كه خواهد هدايت شود و هركه خواهد گمراه گردد.حضرت علي (علیه السلام) نيز قصد نداشتند تا به هر قيمتي كه شده و با زد و بندهاي سياسي، جايگاه خويش را تثبيت كنند، زيرا حكومت را ??قط براي هدايت انسان???ها مي???خواستند و هدايت انسان???ها با اجبار و تحميل و جوسازي???هاي سياسي سازگار نيست و همين زد و بندهاي سياسي، خود نقض غرض است.و علي (علیه السلام) بزرگ???تر از آن است كه به دنبال چنين حكومتي بدود و بخواهد خود را بر مردم تحميل كند، چون اگر مردم طالب او بودند به توصيه???هاي پيامبرشان عمل مي???كردند و گرنه دوندگي ایشان اثرش بيش???تر از س??ارش???هاي اكيد پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نبود. شاهد اين مطلب آن است كه پس از رحلت رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) ، عباس ، عموي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به علي (علیه السلام) گ??ت: دستت را پيش آر تا با تو بيعت كنم و بني???هاشم با تو بيعت كند. حضرت ??رمودند: آيا كسي هست كه حق ما را انكار كند؟ عباس گ??ت به زودي خواهي ديد كه چنين كنند(49)به نظر ما هر آنچه را كه عباس مي???ديد، علي (علیه السلام) نيز بهتر از او و آشكارتر از او مي???ديد ولي بحث اين است كه اگر مردم بخواهند به توصيه???هاي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) عمل كنند ديگر احتياج به بيعت???هاي پنهاني (كودتا) نبود و اگر مردم قدر علي (علیه السلام) را نشناسند و او را نخواهند، اين تلاش???ها ارزش معنوي ندارد بلكه ??ايده???اي هم ندارد چون پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) هر چه را كه لازم بود به مردم ??رمودند واكنون اين عموم مسلمانان بودند كه مي???بايست ميزان انقياد و اطاعت خويش را نسبت به خدا و رسولش نشان دهند.اين مطلب با دقت در سخنان علي (علیه السلام) پس از قتل عثمان و روي آوردن عموم مسلمانان به آن حضرت به خوبي قابل ??هم است. البته اين هرگز بدان معنا نيست كه علي (علیه السلام) تسليم آنان شده باشند و با ديگران هم???سخن شده و آنان را بر حق بدانند، بلكه مخال??ت خويش را آشكار كردند و هرگز در اين امر كوتاهي نكردند و به يقين اگر موا??قان حضرت ، زياد ???بودند هرگز كار ایشان به انزوا ???كشيده نمی شد و با آن تعداد اندك موا??ق ، هرگز قيام مسلحانه به مصلحت نبود. ??صل پنجم داستان سقی??ه وعلت تجمع انصار در سقی?? با توجه به مطالبي كه در مباحث گذشته به اثبات رسيد پاسخ اين پرسش كه چرا انصار در سقي??ه اجتماع كردند به خوبي معلوم مي???گردد زيرا اين جريانات امور پنهاني نبوده???اند كه بر ديگران پوشيده باشد. پس مهاجران و انصار ، همه مي???دانستند كه مدينه آبستن تحولاتي است و به زودي حوادث مهمي رخ خواهد داد ولي كسي به طور دقيق نمي???دانست چه خواهد شد زيرا گروه???هاي متعددي براي به دست???گيري حكومت تلاش مي???كردند.پس اين مسئله به راحتي قابل ??هم بود كه اوضاع پس از پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) به گونه???اي نخواهد بود كه جانشيني علي (علیه السلام) تحقق يابد تا جايي كه حتي عباس???بن عبدالمطلب ،عموي پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نيز شك مي???كند كه آيا پس از پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) ، مردم به جانشيني علي (علیه السلام) راضي مي???گردند يا خير؟ بايد توجه داشت كه پرسش (50)عباس هرگز از اين نيست كه چه كسي سزاوار اين امر است .عباس هيچ???كس را سزاوارتر از علي(علیه السلام) نمي???دانست و همواره به حضرت علي (علیه السلام) پيشنهاد بيعت مي???داد.(51) ودرهيچ يك از منابعي كه به اين مطلب اشاره كرده???اند يا??ت نشده است كه عباس بپرسد چه كسي پس از پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) سزاوار جانشيني است بلكه پرسش عباس اين است كه پس از پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) چه مي???شود؟ آيا امر ولايت در خاندان بني هاشم مستقر مي???شود يا خير؟شيخ م??يد در اين???باره تعبير لطي??ي دارد. وي مي???گويد: عباس از پيامبر(صلي???الله???عليه???و???آله) پرسيد: «ان يكن هذا الامر ??ينا مستقرّاً بعدك ??بشّرنا...»(52) «اگر اين امر پس از شما در ميان ما مستقر مي???شود پس به ما بشارت ده» و پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) نيز درجواب ??رمودند: «شما بعد از من از مستضع??انيد». پس سخن از اين نيست كه چه كسي سزاوار اين امر است بلكه سخن، آن است كه آيا اين امر كه حق علي (علیه السلام) است استقرار پيدا خواهد كرد؟ پس هرگز عباس از واقعه غدير خم بي???خبر نبود ولي جرياناتي كه پس از آن پديد آمد سبب شد كه چنين پرسشي را مطرح كند.انصار نيز كه سابقه مبارزاتي درخشاني عليه قريش داشتند خو?? همين را داشتند كه اگر علي (علیه السلام) جانشين نشود- كه شواهد و قرائن بسياري نيز بر آن دلالت داشت- چه مي???شود؟ بيش???ترين خو?? انصار از اين بود كه مبادا عده???اي از قريش، به خصوص بني اميه ، مو??ق به چنان امري گردند در آن صورت انصار وضع خوبي نخواهند داشت زيرا از انتقام آن???ها در امان نخواهند ماند.در نتيجه، انصار بايد براي خود چاره???اي مي???انديشيدند و از آنجا كه شهر مدينه، موطن اصلي آنان بود و مهاجران به آن???ها پناهنده شده بودند براي خود نوعي اولويت در تعيين سرنوشت حكومت بر مدينه مي???ديدند. به همين خاطر پس از و??ات پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) بلا??اصله در سقي??ه جمع شدند تا براي آينده خود و مدينه چاره???اي بينديشند و هد?? اصلي آنان از اين اجتماع، چاره???انديشي براي خودشان بود كه چه كنيم و اگر حوادثي ات??اق ا??تاد چگونه عمل كنيم.اما از آنجا كه شواهد و قراين نشان مي???داد كه جانشيني علي (علیه السلام) تقريباً منت??ي است، در نتيجه آن???ها پس از تشكيل جلسه، بهتر ديدند خودشان كسي را براي اين كار برگزينند. پس به دنبال سعد بن عباده ??رستادند تا در آن جمع حاضر شود و با او بيعت كنند زيرا حال كه قرار است علي (علیه السلام) نباشد چه كسي از آن???ها سزاوارتر براي اين كار است. اجتماع در سقی??ه(53)بزرگان صحابه قبل از د??ن پیامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) در سقی??ه جمع شدند و ابتدا ، انصار به صورت مخ??یانهاقدام به این کار نمودند. خبر به گوش عمر و ابوبکر رسید و آنها بات??اق ابوعبیده به سقی??ه روانه شدند.بحثها شروع شد و از ??ضائل هم گ??تند تا رسید به سخن ابوبکر : اینک عمر و ابوعبیده دراینجا حاضرند با هر کدام که خواستید بیعت کنید. آن دو با هم گ??تند به خدا سوگند با بودن چون توئی، هرگز ما به چنین کاری تن نمی دهیم...عبدالرحمن بن عو?? گ??ت: ای گروه انصار هر چند ??ضیلت شما زیاد است ولی در بین ما ابوبکر و عمر و علی هست که در میان شما یا??ت نمی شود.منذر بن ارقم برخاست و گ??ت: ما ??ضل اینها که گ??تی را انکار نمی کنیم به خصوص یکی ازاین سه ن??ر که اگر این امر را بخواهد حتی یک ن??ر هم با او مخال?? نخواهد شود. (54)؛«وان ??یهم رجلاً لو طلب هذا الامر لم ینازعه ??یه احد» (یعنی علی بن ابی طالب)(55) ، و ابن اثیر(56) نقل می کند که پس از اینکه عمر با ابوبکر بیعت نمود حضار گ??تند: ما جز با علی بیعت نخواهیم کرد.عمر و ابوعبیده به قصد بیعت به سوی ابوبکر حرکت کردند ولی قبل ازاینکه دستشان به دست وی برسد بشیر بن سعد بر آنها سبقت گر??ت و با ابوبکر بیعت کرد و گ??ت: نمی خواهم با جمعی که خدا حقی را بر ایشان قرار داده مخال??ت کنم.برخی از بزرگان قبیله اوس که اسیر بن حضیر نیز از آنان بود بیعت بشیر را دیدند و گ??ته های ایل خزرج را هم شنیدند که قصد داشتند سعد بن عباده را انتخاب کنند. گ??تند: اگر زمام کار به دست خزرج ا??تد برای همیشه ??ضیلت با آنها بوده و هرگز نصیبی از آن به شما نخواهد رسید پس برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید.سپس مردم برخاستند و از هر طر?? به ابوبکر روی آورده با او بیعت کردند. سپس با همان حال به سوی مسجد آمدند تا دیگران نیز بیعت کنند. علی و عباس هنوز مشغول غسل بودند که صدای تکبیر مردم را شنیدند.(57) پس از آنکه مردم در سقی??ه با ابوبکر بیعت کردند براء بن عازب ، هراسان ،درب خانه بنی هاشم را کوبید و ??ریاد زد: هان ای گروه بنی هاشم! مردم با ابوبکر بیعت نمودند. بنی هاشم با تعجب با یکدیگر نظر کرده می گ??تند: مسلمانان با نبودن ما که نزدیکترین کسان محمد (صلي???الله???عليه???و???آله) هستیم کاری انجام نمی دادند؟!عباس گ??ت: ??علوها و رب الکعبه ( انجام دادند آنچه نباید بکنند) مهاجرین و انصار تردیدی نداشتند که خلا??ت نصیب علی خواهد گردید».نقش طای??ه اسلم در بیعت ابوبکر:پس از بیعت خصوصی در سقی??ه ، مردم او را با هلهله و شادی به سمت مسجد می بردند و عمر جلو آنان می دوید و می گ??ت: بدانید مردم با ابوبکر بیعت کردند. در همین زمان قبیله اسلم از اطرا?? مدینه برای خرید خوار و بار به مدینه آمده بودند که به آنها خبر رسید ، بیائید کمک کنید تا برای خلی??ه رسول خدا بیعت بگیریم پس از آن ما به شما خوار و بار می دهیم. این بود که عشیره ی اسلم تطمیع شده و به یاری ابوبکر برخاستند.(58)طبری می گوید: قبیله اسلم به مدینه آمدند به طوری که کوچه ها بر آنها تنگ شد و با ابوبکر بیعت کردند.عمر بارها می گ??ت: همین که اسلم را دیدم یقین کردم که پیروزی با ماست. (59) علت تجمع انصار در سقی??ه: شواهد چندي وجود دارد که انصار برای چاره جوئی در سقی??ه جمع شدند: 1- انصار درباره خلا??ت علي (علیه السلام) هيچ حر??ي نداشتند و كاملاً بدان راضي بودند. طبري(60) و ابن اثير(61) نقل كرده???اند: «تمام انصار يا بعضي از آن???ها گ??تند: ما به غير از علي با هيچ???كس بيعت نمي???كنيم» انصار اين سخنان را در سقي??ه و در حضور ابوبكر و عمر گ??ته بودند. همچنين يعقوبي در اين???باره گ??ته است: «و كان المهاجرون والانصار لا يشكون ??ي علي (علیه السلام) »(62) و در جايي ديگر نقل كرده است كه «وقتي عبدالرحمان بن عو?? خطاب به انصار گ??ت: در ميان شما ا??رادي مثل ابوبكر و عمر و علي (علیه السلام) نيست. يكي از انصار گ??ت: ما ??ضل اين ا??راد را انكار نمي???كنيم زيرا در ميان آنان شخصي است كه اگر اين امر را طلب كند احدي در او نزاع نمي???كند، يعني علي بن ابيطالب.» پس انصار از واقعه غدير خم بي???خبر نبودند و هيچ حر??ي درباره علي (علیه السلام) نداشتند و هرگز تشكيل شوراي سقي??ه براي كنار گذاشتن علي (علیه السلام) نبود. ولي آنان به وضوح مي???ديدند كه ا??رادي براي به دست آوردن خلا??ت سخت در تلاشند و به آب و آتش مي???زنند. از طر?? ديگر چنين تلاش???ها و زد و بندها و معاملات سياسي را از علي (علیه السلام) مشاهده نمي???كردند. در نتيجه برايشان واضح بود كه علي (علیه السلام) با اين اوضاع و احوال به خلا??ت نخواهد رسيد و يا بهتر بگوييم عده???اي نخواهند گذاشت كه علي (علیه السلام) به خلا??ت برسد. پس انصار مي???بايست براي خود چاره???اي مي???انديشيدند و به اصطلاح، گليم خود را از آب بيرون مي???كشيدند. 2- پيشنهاد اين مطلب از جانب انصار كه «از ما اميري و از شما اميري» خطاب به مهاجران حاضر در سقي??ه، نمونه بسيار بارزي است كه انصار مي???خواستند به نوعي در حكومت شريك باشند و با اين كار از خطر انتقام قريش در امان باشند. 3- سخنان انصار در سقي??ه بيان???كننده منظور آن???هاست. روايتي از قاسم بن محمد بن ابي???بكر نقل شده است كه به خوبي منظور انصار از اين اجتماع را نشان مي???دهد و آن چنين است: «.. و لكنّا نخا?? ان يليه اقوامٌ قتلنا ابائهم و اخوَتهم(63)؛ لكن خو?? ما از آن است كه پس از آن كساني بر سر كار آيند كه ما پدران و برادرانشان را به قتل رسانديم.» همچنين دينوري و جوهري نقل كرده???اند كه انصار گ??تند: «لكن ما ترس ??ردا را داريم و مي???ترسيم كساني كه نه از ما هستند و نه از شما بر اين امر غلبه پيدا كنند.»(64) از اين سخنان به خوبي مي???توان ??هميد كه انصار به وضوح دريا??ته بودند كه عده???اي براي به دست آوردن حكومت در تلاشند كه ساليان متمادي در حال جنگ و ستيز با اسلام بودند و آن???ها همان كساني بودند كه انصار در جنگ???ها، پدران و برادرانشان را به هلاكت رساندند و اگر آنان زمام امور را در دست گيرند انصار از انتقام آن???ها در امان نخواهند بود. آن گروه جز بني???اميّه و طر??دارانشان نبودند. پس اگرچه انصار از شخص ابوبكر چندان ترسي نداشتند ولي بزرگان و آگاهان انصار همچون حباب بن منذر، به خوبي مي???ديدند كه اگر امروز ا??رادي مثل ابوبكر بر سر كار آيند پس از آن???ها كساني بر سر كار مي???آيند كه به يقين با انصار سر سازش ندارند و راه دشمني و انتقام را در پيش مي???گيرند. اين آينده???نگري حباب بن منذر جداً ستودني است زيرا همان???گونه كه پيش???بيني نموده بود واقع شد . طولي نكشيد كه ??رزندان ط??لقا بر سر كار آمدند و بر سر اسلام و مسلمين و اهل???بيت پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) همان آوردند كه ??قط يكي از نمونه???هايش قتل عام ??جيع كربلاست. 4- اصل اجتماع انصار در سقي??ه مخ??يانه بود؛ يعني بدون اطلاع ديگران اقدام به اين كار كردند. حال اگر آنان قصد تعيين خلي??ه???اي براي همه مسلمانان داشتند جلسه???اي چنين خصوصي، شايسته آن نبود. اگر چه پس از تشكيل جلسه به اين نتيجه رسيدند كه خلي??ه???اي تعيين كنند ولي خودشان مي???دانستند كه چنين امري مقبول همه مسلمانان نخواهد بود لذا در روايت ابومخن?? ذكر شده است(65) كه انصار گ??تند: اگر مهاجران قريش نپذيرند چه بگوييم؟ اين???ها همه نشانگر آن است كه قصد اوليه آنان براي اجتماع در سقي??ه چاره???جويي براي خود بود و در آنجا تصميم به تعيين خلي??ه???اي براي خود گر??تند. 5- انصار پس از سخنان ابوبكر و وعده او مبني بر وزارت انصار و اين???كه قول داد كاري را بدون مشورت انصار انجام ندهد،دچار اختلا?? شدند. بعضي مثل حباب بن منذر و سعد بن عباده به كلام ابوبكر اعتماد نداشتند و گ??ته بودند كه به سخنان او گوش ندهيد ولي بعضي ديگر مثل: بشير بن سعد كه پسر عموي سعد بن عباده بود و نسبت به سعد حسادت مي???كرد، متمايل به ابوبكر شد و اولين كسي بود كه با ابوبكر بيعت كرد. پس از آن، اختلا?? ديگري كه ريشه در رقابت اوس و خزرج داشت پيش آمد و سبب شد كه اوسيان اقدام به بيعت كنند و ات??اق ا??تاد آنچه كه ات??اق ا??تاد.در اين???باره، كلامي از شيخ م??يد نقل مي???كنيم كه بسيار متين است. وي گ??ته است: «آنچه كه براي ابوبكر ات??اق ا??تاد به اين دليل بود كه انصار در بين خود اختلا?? داشتند و طلقا و مؤل??ة قلوبهم نمي???خواستند اين امر به تأخير بي??تد تا مبادا بني???هاشم ??راغت يابند و اين امر در جايش قرار گيرد. پس چون ابوبكر در آن مكان حاضر بود با او بيعت كردند.»(66)از مجموع مسائلي كه مطرح شد چنين استنباط مي???شود كه پيش???بيني انصار درباره آينده و دغدغه آنان براي آينده كاملاً به جا و حساب شده بود. اما اصل اجتماعشان قبل از ??راغت از تجهيز و د??ن پيامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) كاري نادرست بوده و نشانگر شتاب???زدگي و بي???برنامگي آنان بوده است و حتي زمينه را براي ديگران ??راهم كرد تا نظرات خود را بر آنان تحميل كنند. البته اين احتمال نيز مي???رود كه از قبل بر روي انصار تبليغ شده بود و آنان را بيش از حد از بني???اميه ترسانده بودند. در حالي كه اگر آنان صبر مي???كردند و يا در همان سقي??ه بر حمايت از علي (علیه السلام) پا??شاري مي???كردند به يقين گروه???هاي ديگر، مو??ق نمي???شدند به راحتي حكومت را از دست علي (علیه السلام) بگيرند زيرا جايگاه انصار در اين امر بسيار ممتاز بود. شاهد اين ادعا اصل حضور ابوبكر و عمر در جمع انصار است؛ حال اگر انصار نقش تعيين???كننده???اي نداشتند ابوبكر و عمر شتابان خود را به جمع آنان نمي???رساندند و امر خويش را از آن???جا بنا نمي???نهادند. ??صل ششم نظر بزرگان صحابه درباره بیعت ابوبکر در این ??صل به نظربزرگان صحابه درباره بیعت ابوبکر ، اشاره می نمائیم : 1-??ضل بن عباس: ای گروه قریش با اعقال و پرده پوشی خلا??ت ، از آن شما نمی شود. سزاوار خلا??ت ماییم که ما و سرورتان علی (علیه السلام) به امر خلا??ت از شما سزاوارتریم. 2-عقبه بن ابی لهب: که شعری گ??ته: من هرگز گمان نمی کردم که خلا??ت از خاندان هاشم و مخصوصاً علی (علیه السلام) گر??ته شود زیرا ابوالحسن کسی است که پیش از همه ایمان آورد و حسن سابقه او را در اسلام کسی ندارد. او از همه مردم به علوم و قرآن و سنت پیغمبر(صلي???الله???عليه???و???آله) داناتر است و تنها کسی است که تا آخرین لحظات عمر پیامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) ملازم خدمتش بود تا آنجا که غسل و ک??ن رسول خدا را نیز به یاری جبرئیل انجام داد. او تمام ص??ات حمیده و ??ضائل روحی دیگران را به تنهایی داراست ولی دیگران از کمالات معنوی و مزایای روحی و اخلاقی او بی بهره اند. علی (علیه السلام) کسی را نزد او ??رستاد و او را از ادامه سخن بازداشت و ??رمود: سلامت دین را از هر چیز بیشتر دوست دارم.(67) 3-عبدالله بن عباس در مباحثه با عمر: عمر به ابن عباس گ??ت: می دانی چرا مردم پس از رحلت با شما بیعت نکردند؟ چون حاضر نشدند نبوت و خلا??ت هر دو در یکجا جمع شده و همه عظمت و ا??تخار، نصیب خاندان شما شود. از این رو قریش خلا??ت را برای خود برگزید و به مقصود خود رسید. ابن عباس گ??ت: اما اینکه گ??تی قریش خلا??ت را برگزید و سزاوار چنین بود و مو??ق شد، هرگاه قریش آنچه را که خدا برای آنها اختیار نمود بر می گزیدند نه حقشان از دست می ر??ت و نه کسی بر آنها رشک می کرد . اما اینکه گ??تی دوست نداشتند نبوت و خلا??ت در ما جمع شود پس بدان که خدا جمعی را در قرآن با این ص??ت معر??ی می کند؛ آنجا که می ??رماید: « ذلک بانهم کرهوا، ما انزل الله ??احبط اعمالهم»(68) 4-سلمان ??ارسی : مرد سالمند را برگزیدید و خاندان پیامبر را رها کردید. اگر خلا??ت را در خاندان پیغمبر می گذاشتید حتی دو ن??ر هم اختلا?? پیدا نمی کردند و از میوه این درخت، هر چه زیادتر و گواراتر سود می بردید.(69) 5- ابوذر: که همان مضمون حر?? سلمان را زده است .(70) 6 - مقداد بن عمرو: راوی می گوید: دیدم مردی در مسجد نشسته و حسرت می کشد و می گوید: کردار قریش چقدر شگ??ت آور بود که کار را از اهلش دور ساختند. 7- معاویه : در نامه ای که به محمد بن ابی بکر نوشت می گوید: این مخال??تی که با علی می کنیم پایه گذارش پدرت بود . آنها با نقشه قبلی حق او را غصب کردند پس یا پدرت را عیب کن یا از سرزنش من دست بردار! که اگر پدرت این کار را نمی کرد، هرگز با پسر ابوطالب مخال??ت نمی کردیم و سند خلا??ت را به او می دادیم. (71) 8- سعد بن عباده : رئیس خزرج که در همه غزوات رسول خدا (صلي???الله???عليه???و???آله) باایشان بود در سقی??ه مخال??ت نمود و تا مرگ ابوبکر بیعت نکرد. در جماعاتشان حاضر نشد و در جمع، هم با آنها بیعت نکرد . در خلا??ت عمر به شام ر??ت و به وسیله ??رستاده عمر کشته شد و گ??تند: قتیل الجن (کسی که جن او را کشت ). در حالی که بلاذری می گوید: خالد و محمد بن مسلمه مأموران عمر برای کشتن سعد بودند و با دو تیر او را ترور کردند. 9- نظر عمر درباره ی بیعت با ابوبکراین بود که: لغزشی بود که انجام شد و گذشت. آری چنین بود! ولی خدا مردم را از شر آن ح??ظ نمود.(72) 10-ابوس??یان : مخال?? بود و می گ??ت: با وجود علی چرا دیگران می خواهند حکومت کنند و در کوچه های مدینه راه می ر??ت و شعری به این مضمون می خواند: اگر زنده بمانم علی و عباس را برجای ر??یع می رسانم. ولی علی (علیه السلام) مخال??ت نمود همو که تا دیروز با ??اطمه (سلام الله علیها) برای یاری گر??تن ، در خانه مردم می ر??ت امروز پیروزی قطعی که وسیله ابوس??یان حاصل می شود را نپذیر??ت چرا؟ چون ابوس??یان حکومت را یک پادشاهی می دید که به وسیله نبوت از پدرانش غصب شده بود و حالا می خواست که در قبیله اش و بین پسر عموهایش بماند و به دیگران نرسد و علی(علیه السلام) با این مخال?? بود. ??صل ه??تم خاتمه در این بخش چند سئوال را مطرح خواهیم گ??ت: 1- علی (علیه السلام) پس از چه مدتی بیعت کرد؟یعقوبی(73) می گوید: علی بیعت نکرد مگر پس از شش ماه . 2- چرا علی (علیه السلام) بیعت کرد؟گ??ته اند که چون حضرت ، روگردانی مردم را ملاحظه کردند از در صلح با ابوبکر در آمدند(74)... الخ.آری علی (علیه السلام) از یک سو??اطمه(سلام الله علیها) را از دست داده بود واز سوی دیگر، وضع مسلمانان ، نا به سامان بود و از طر??ی کار از کار گذشته بود و برای همین مردم استقبالی از تغییر وضعیت به عمل نمی آوردند. بنابراین به ابوبکر روی خوش نشان دادند و با او صلح کردند ولی خاطرات تلخ آن دوران را در هنگام خلا??تشان یاد می نمودند(75). 3- اگر علاقه اینها به پیامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) آنقدر بود که جنگ را ترک کرده و گ??تند: ما نمی توانیم از تو دل بکنیم. چرا جنازه رسول خدا(صلي???الله???عليه???و???آله) را در میان خانه اش رها کرده ، همگی برای خلا??ت رهسپار سقی??ه شدند وبه نقل از کنزالعمال(76) حتی عمر و ابوبکر در د??ن پیامبر (صلي???الله???عليه???و???آله) حاضر نبودند. عایشه گ??ت: ما از د??ن رسول خدا آگاه نشدیم مگر موقعی که در نیمه شب صدای بیل ها به گوشمان رسید (77)ظاهرا جوابی برای این سئوال وجود ندارد!!! 4-اگر مسئله ات??اقی(اجماعی) بوده ، چرا عده ای در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بست نشستند که عمر گ??ت: وقتی خدا پیغمبرش را از دنیا برد به ما گزارش رسید که علی، زبیر و عده ای دیگر از ما روبرگردانده و در خانه ??اطمه گرد آمدند. (78)جواب این است که ات??اقی در کار نبوده و چنانچه در تاریخ موجود است پناهندگان: عباس ، عتبه بن ابی لهب ، سلمان ، ابوذر، عمار، مقداد، براء بن عازب ، ابی بن کعب، سعد وقاص ، طلحه و عده ای از بنی هاشم و جمعی از انصار بودند . ا صل جریان مخال??ت علی (علیه السلام) و همراهانش از بیعت ابوبکر و تحصن در خانه ??اطمه(سلام الله علیها) در کتابهای تاریخ و سیره به حد تواتر نقل شده است. 5-آیا علی (علیه السلام) بیعت کرده و به خلا??ت ابوبکر صحه گذاشته اند؟ گ??ته شد که اصل جریان مخال??ت علی (علیه السلام) و همراهانش از بیعت ابو بکر و تحصن در خانه ??اطمه (سلام الله علیها) در کتاب های تاریخ وسیره و رجال به حد تواتر نقل شده از جمله قول ابوبکر که در پایان عمر گ??ت: کاش سه کار را نمی کردم .... و یکی اینکه کاش در خانه ??اطمه را باز نمی کردم(79)و او را به حال خود رها می کردم هر چند آن در، برای جنگ با ما بسته شده بود.(80) ازدیگر دلایل مخال??ت علی (علیه السلام) ، مناظره با ابوبکر است :مسعودی می گوید: روز سه شنبه که روز بیعت عمومی بود علی در مسجد حاضر شد و به ابوبکر گ??ت: کارها را برای ما تباه ساختی و با ما در این کار مشورت نکردی و هیچ حق ما را رعایت نکردی ابوبکرگ??ت: آری ولی من از ??تنه و آشوب ترسیدم (81)ودیگر اینکه ، یعقوبی گوید: عده ای به نزد علی آمدند و خواستند تا با وی بیعت کنند. علی به آنان گ??ت: بامداد ??ردا همه ، سرها را تراشیده نزد من حاضر شوید. اما روز دیگر سه ن??ر از آنان آمدند (82)و اینکه او ازآن پس ??اطمه (سلام الله علیها) را بر روی دراز گوشی سوارمی کرد و به در خانه انصار می ر??ت تا حق خود را باز ستاند و مردم می گ??تند: کار بیعت ما با این مرد تمام شده و اگر پسر عمویت پیش از ابوبکر از ما بیعت می خواست قطعاً کسی با او برابر نبود. علی (علیه السلام) می ??رمود: انتظار داشتید جنازه رسول خدا را بدون ک??ن و د??ن میان خانه بگذارم و برای کسب حکومت به نزاع وکشمکش بپردازم. ??اطمه (سلام الله علیها) نیز می ??رمود: ابوالحسن آنچه را که سزاوار بود عمل کرد و وظی??ه خود را انجام داد. آنها نیز کاری کردند که خدا از آنها بازخواست می کند(83)و از دلایل واضح مخال??ت حضرت با غصب خلا??تش ، قول خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه شقشقیه است که می ??رماید: برای من روشن بود که به حکم عقل و وظی??ه ای که به عهده داشتم ، چاره ای جز صبر و شکیبائی ندارم . لذا تحمل کردم ولی به حالتی که گوئی خاک و خاشاک در چشم و استخوان در گلویم گیر کرده است. من به چشم خود می دیدم که حق مسلمم را به تاراج می برند .(84) پي*نوشت ها : 1 . الطبقات الكبري، ج 1، ص 204.آن جا که ??رمود ??تنه ها مانند پاره های شب ظلمانی پی در پی خواهد رسید. 2 . برای بررسی بیشتر به کتاب شری?? الغدیر ، در بحث واژه ولی مراجعه ??رمائید. 3 . سوره حشر ، آیه 9 4 . ابن اثير، الكامل ??ي التاريخ، ج 1، ص 539. 5 . ابن واضح، پيشين، ج 2، ص 48. 6 . ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 2، ص 5 و 6 (تعداد غزوات 27 و تعداد سرايا 47) 7 . ابن هشام، پيشين، ج 4، ص 300 / ابن سعد، پيشين، ج 1 ،ص 250 و 251 / بلاذري، انساب???الاشرا??، ج 2، ص 721 / نهج???البلاغه، خطبه 68، ص 52 8 . نصر: 1 9 . مانند حديث طائر، منزلة و... 10 . طیقه ابلغ وحی به مردم و اینکه آیا پیامبر (ص) تنها مبلغ بوده اند یا در پی نتیجه ابلاغ خود نیز بوده اند در علم کلام در بحث نبوت بحث شده است 11 . مائده: 67. 12 . چون عده???اي به خاطر منا??ع ، اسلام را پذير??تند و عده???اي ديگر، چون در اقليّت قرار گر??ته بودند، به ناچار اسلام اختيار كردند و بعضي ديگر نيز كه تا آخرين حدّ ممكن، در برابر اسلام ايستادگي كرده بودند و ديگر توان مقابله با اسلام را نداشتند، شيوه ديگري را برگزيدند كه از آن جمله، مي???توان از ابوس??يان و اطرا??يانشان كه جزو ط??لقا در ??تح مكه بودند، نام برد. 13 . ت??اسير شيعه و سني اين مطلب را بيان كرده???اند. 14 . نمونه ای از این کینه توزی را می توان در پاسخ کو??یان به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یا??ت آنجا که در جواب حضرت ، علت جنگ را دشمنی با پدر بزرگوارشان ، علی (ع) ذکر کردند (بغضا لابیک) 15 . ابن قتيبه دينوري، الامامه والسیاسه ، ص 29. 16 . ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 299 و 300 / الطبقات الكبري، ج 1، ص 190 و 249 / تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 113 / الكامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 5. 17 . تاريخ الطبري، ج 2، ص 634 18 . السقي??ه و ??دك، ص 73 19 . نجم: 3 «و هرگز از روي هوا سخن نمي???گويد» 20 . ت??سير العياشي، ج 1، ص 360. 21 . ??خر رازي در ت??سيرالكبير،شبيه???اين???اشكال???را در ذيل???آيه???اكمال???مطرح???كرده???است. 22 . در اینجا ممکن است شبهه ای به ذهن خواننده برسد در رابطه با اینکه ??ائده این ابلاغ که مردم زیر بار آن نر??تند چه بود ؟ جواب این سئوال را در بحث ولایت حقیقی و خلا??ت ظاهری و ت??اوت های این دو در کتب استاد طاهرزاده مثل مبانی معر??تی مهدویت ، واسطه ??یض و.... خواهید یا??ت 23 . الغدير، ، ج 1، ص 11 / الت??سير الكبير، ج 4، ص 401 (هنيئاً لك ياابن ابي???طالب اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنة 24 . الطبقات الكبري، ج 1، ص 204 / انساب الاشرا??، ج 2، ص 716 / تاريخ الطبري، ج 3، ص 198 / الارشاد، ج 1، ص 181 / الكامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 6. 25 . الامامة و السياسة، ص 28 / السقي??ة و ??دك، ص 60. 26 . السقي??ة و ??دك، ص 37. 27 . تاريخ الطبري، ج 3، ص 209. 28 . انساب???الاشرا??، ج 2، ص 744. 29 . الطبقات الكبري، ج 1، ص 190. 30 . انساب الاشرا??، ج 2، ص 729 / الارشاد، ج 1، ص 182 (يصلّي بالنّاس بعض??هم( 31 . انساب الاشرا??، ج 2، ص 727 و 729 و 731 ـ 732 و 735 / تاريخ الطبري، ج 3، ص 197. 32 . الطبقات الكبري، ج 2، از ص 215 تا 224 و ج 3، از ص 178 تا 181. 33 . الطبقات الكبري، ج 1، ص 190 و 249 / السقي??ة و ??دك، ص 74و75/ تاريخ اليعقوبي،ج 2، ص 113/ الكامل ??ي???التاريخ، ج 2، ص 5. 34 . الطبقات الكبري، ج 4، ص 205 درباره عبدالله بن ام مكتوم چنين مي???گويد: «و كان رسول الله صلي???الله???عليه???و???آله يستخل??ه علي المدينه يصلي بالناس ??ي عامة غزوات رسول الله صلي???الله???عليه???و???آله .» 35 . تاريخ الطبري، ج 3، ص 197 / انساب الاشرا??، ج 2، ص 731 و 732 و 735 / الامامة و السياسة، ص 20 / دلائل النبوة، ج 7، ص 186 و 187 و 188 / الارشاد، ج 1، ص 183 (شيخ م??يد در اين???باره مي???گويد: «وقتي پيامبر صلي???الله???عليه???و???آله حرص آنان را ديد كه هريك مي???خواهند پدرانشان را براي نماز ??راخوانند، چنين سخني را ??رمود»، ولي عموم روايات اهل سنت اين سخن را درباره امر پيامبر صلي???الله???عليه???و???آله به ابوبكر درباره نماز ذكر كرده???اند كه در آن عايشه مايل نبود كه ابوبكر نماز بگزارد، ولي پيامبر صلي???الله???عليه???و???آله بر اين امر اصرار ورزيدند! البته مخ??ي نماند كه بيشتر اين روايات از عايشه نقل شده است. 36 . الامامة و السياسة، ص 20. 37 . السقي??ة و ??دك، ص 73 / الطبقات الكبري، ج 1، ص 243 و 244 / الارشاد، ج 1، ص 184. 38 . نجم: 3 39 . انساب الاشرا??، ج 2، ص 738. 40 . الطبقات الكبري، ج 1، ص 243 و 244 / السقي??ة و ??دك، ص 73 «??ر??ضه النبي صلي???الله???عليه???و???آله » (پس به اين معنا، پيامبر اولين را??ضي است.) 41 . الارشاد، ج 1، ص 184. 42 . ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 305 و 311 / انساب الاشرا??، ج 2، ص742 / تاريخ الطبري، ج3، ص210 / البداية و النهاية، ج 5، ص 262 و 263. 43 . انساب الاشرا??، ج 2، ص 764 / السقي??ة و ??دك، ص 55 / تاريخ الطبري، ج 3، ص 203. 44 . السقي??ة و ??دك، ص 74 و 75. 45 . ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 300 (??خرج اسامه و خرج جيشه معه حتي نزلوا الج??ر?? من المدينه علي ??رسخ) 46 . الارشاد، ج 1، ص 183 / ج 1، ص 184. 47 . السقي??ة و ??دك، ص 37 (البته انساب الاشرا??، ج 2، ص 773 به نقل از واقدي گ??ته است: «اجماعي است كه ابوس??يان به هنگام و??ات پيامبر صلي???الله???عليه???و???آله در مدينه بوده است»، كه در اين صورت اين استدلال موجّه نيست) 48 . منظور دستور پیامبر(ص) در لحظات پایان عمر است که ??رمود قلم وکاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که هرگز گمراه نشوید که عمر گ??ت ان الرجل لیهجرو مجلس را به هم زد 49 . انساب???الاشرا??، ج 2، ص 767. 50 . ابن هشام در السیره النبویه ج 2 ص 73می گوید عباس از پیابر (ص) پرسید :آیا ولایت امر در خاندان ما می ماند ؟ 51 . انساب الاشرا??، ج 2، ص 767 / الامامة و السياسة، ص 21. 52 . الارشاد، ج 1، ص 184. 53 . این قسمت از ص??حه 112 تا 118 کتاب ابن سبا نقل شده و آدرس ها به نقل می باشد 54 . به نقل از تاریخ یعقوبی / ج2/ ص 103 55 . طبری/ ج2/ ص 443 56 . ابن اثیر ج2/ ص 220 57 . تاریخ یعقوبی/ج2/ ص 124 58 . شیخ م??ید (ره) علت حضور آنها را در الجمل بیان نموده است. 59 . ابن سبا/ ص 120به نقل ازطبری/ ج2/ص 458، ابن اثیر/ج2/ ص 224،) 60 . تاريخ الطبري، ج 3، ص 202. 61 . الكامل ??ي التاريخ، ج 2، ص 10. 62 . تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124. 63 . الطبقات الكبري، ج 3، ص 182 / انساب الاشرا??، ج 2، ص 762 / السقي??ة و ??دك، ص 49. 64 . الامامة و السياسة، ص 23 / السقي??ة و ??دك، ص 57. 65 . تاريخ الطبري، ج 3، ص 218 و 219. 66 . الارشاد، ج 1، ص 189. «واتّ??ق لابي بكر ما اتّ??ق، لاختلا?? الانصار ??يما بينهم و كراهة الطلقا و المؤل??ة قلوبهم من تأخر الامر حتي ي??رغ بنوهاشم، ??يستقر الامر مقرّه، ??بايعوا ابابكر لحضوره المكان( 67 . ابن سبا ص 43،به نقل ازشرح ابن ابی الحدید چاپ.ج6/8وابن حجر در اصابه ج2/ ص 263. 68 . عبدالله بن سبا ص144به نقل از طبری، ج3 ذکر سیره عمر، ابن ابی الحدید/ ج 12/ ص 49 69 . ابن سباص 145 به روایت ابن ابی الحدید ج 2 ص 131 70 . شرح نهج البلاغه/ ج6/ ص 5 71 . عبدالله ابن سبا ص 148 به نقل مروج الذهب مسعودی /ج2/ ص 60 وشرح ابن ابی الحدید/ج2/ص 65) 72 . عبدالله ابن سبا ص 154طبری، ابن اثیر، در ذکر قضیه سقی??ه 73 . عبدالله ابن سبا ص 138به نقل از تاریخ یعقوبی / ج2/ ص 105 74 . طبری ج3/ ص 202، صحیح بخاری/ج3/ ص 38، مسلم/ ج 1ص 74، و ج3 / ص 153، 75 . عبدالله ابن سبا ص 139 76 . ج3/ ص140 77 . سیره ابن هشام/ج4/ ص 342، طبری /ج12/ ص 452، ابن کثیر/ج5/ ص 207 78 . عبدالله بن سبا ص 129به نقل از مسند احمد/ ج 2/ ص 466 79 . یعقوبی/ ج2/ ص105 می گوید :از جمله حمله کنندگان به خانه ??اطمه عبارتند از: عمر، خالد بن ولید، عبدالرحمن بن عو??، ثابت بن شمالی، زیاد بن لبید، محمد بن مسلمه، سلمه بن سالم، سلمه بن اسلم، اسید بن حضیر، زید بن ثابت. 80 . عبدالله بن سبا ص 130 به نقل از طبری/ ج2/ ص 619، مروج الذهب مسعودی/ ج1 ص 414 81 . مروج الذهب/ج1/ ص 414 82 . تاریخ یعقوبی/ ج2/ ص 105 83 . عبدالله ابن سبا ص 137، به نقل از ابوبکر جوهری در سقی??ه روایت ابن ابی الحدید / ج 16/ ص 28 84 . عبدالله بن سبا ص 140 به نقل از شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه ج2/ 502 ??هرست منابع 1-قرآن مجید 2- نهج???البلاغه، ترجمه دكتر شهيدي، انتشارات علمي و ??رهنگي، 1374 ه.ش . 3- ابن اثير، الكامل ??ي التاريخ، تحقيق مكتب التراث مؤسسة التاريخ العربي، بيروت، 1414 ه. ق. 4- ابن واضح ، تاریخ یعقوبی ، منشورات الشری?? الرضی ، قم ، 1414 ه .ق . 5- ابن سعد، الطبقات الكبري، دار بيروت، 1405 ه.ق. 6- ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، تحقيق علي شيري، انتشارات الشري?? الرضي، قم، 1413 ه.ق. 7-بلاذري، انساب???الاشرا??، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، دارال??كر، بيروت، 1417 ه.ق. 8-جوهری، ابی بکرعبدالعزیز، السقي??ه و ??دك ، مکتبه النینوی الحدیث،تهران 9-طبری محمد بن جریر، تاریخ طبری ، بیروت،1387ه.ق . 10-علامه اميني، الغدير، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1366 ه.ش . 11-عسکری ، سید مرتضی ، عبدالله بن سبا و دیگر ا??سانه های تاریخی ، انتشارات دانشکده اصول دین ،قم 1387ه.ش. 12-محمدبن مسعودبن عیاشی، ت??سير العياشي ، بیروت?? موسسه الاعلمی للمطبوعات . 13-محمد بن نعمان، م??ید ، الارشاد، تحقیق موسسه آل البیت ، چاپ مهر، قم، 1413ه.ق. منبع:سایت راسخون
  22. [attach=config]1665[/attach] «علی (ع)،حب او ومقام والای دوست ومحبت او» قال رسول الله : حب علی بن ابی طالب حسنه لات??رمعها سیئه (1) حب ودوستی علی بن ابی طالب حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناه وسیئه ای به انسان لطمه وضرر وارد نمی کند . شاید بعضی گمان می کنند که حب و دوستی علی بن ابی طالب ،نیکی وحسنه ای است بسیار بزرگ که هرکس داشت هرچقدر گناه کند، این گناهان موجب عقوبت و عذاب او نمی شود. وچنین شخصی هرچقدر هم که اهل معصیت باشد ،معذب نخواهد شد .چون دوستی ومحبت علی را در سینه دارد در حالي كه اين معنا مخال?? صريح آيات قرآن مي باشد. از جمله اين آيه كه مي ??رمايد: لَيسَ ب??أَمانَيك??مْ وَ لا اَماّنّيّ?? اَهل?? الكتاب?? مَنْ بَعْمَلْ س??وءاً ي??جزَب??هّ.(2) چون در مدينه سه گروه مسلمان و مسيحي و يهودي زندگي مي كردند بين آنها گ??تگو بود مسلمانان مي گ??تند: حالا كه ما مسلمان شديم، ملت ممتاز هستيم و خداوند براي ما امتياز قائل است و هر كار بدي بكنيم خدا از ما مي گذرد. يهودي ها نيز همين حر?? را مي زدند و مسيحي ها نيز همين امتياز را براي خود قائل بودند و ميگ??تند چون ما پيروان عيسي روح الله و عيسي كلمه الله هستيم، كسي كه بدون پدر به دنيا آمده، پس ماهر كار بدي بكنيم خدا از ما مي گذرد. قرآن جواب مي دهد. كه لَيسَ ب??أمانَيك??مْ وَ لا اَماني اَهل?? الكتاب??: مطلب نه آن طوري است كه شما مسلمان ها مي پنداريد و آرزوي آن را در سر داريد و نه آن طوري كه اهل كتاب «يهودي ها و مسيحي ها» خيال مي كنند و آرزوي آن را دارند هر كس كار بدي ،*انجام دهد خدا او را كي??ر مي دهد.و آيات زيادي كه ايمان را توأم با عمل صالح موجب نجات و رستگاري انسان دانسته : مثلاً در سوره ولعصر مي ??رمايد: وَالعَصر ا??نَّ الاْنسانَ لَ??ي خ??سر?? ا??لَّا الذينَ امنوا وَ عَم??لوا الصالحات. (3). قسم به عصر كه همه انسانها در زيان هستند مگر كساني كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند اما آن معنايي كه موا??ق آيات قرآن و مطابق عقل مي باشد و شهيد، استاد مطهري نيز در كتاب عدل الهي آن را از وحيد بهبهاني نقل كرده است:محبت علي (ع) اگر حقيقي و راستين باشد، هيچ گناهي به انسان صدمه نمي زند يعني اگر محبت علي كه نمونه كامل . انسانيت و طاعت و عبوديت و اخلاق است از روي صدق باشد و به خودبندي نباشد مانع ارتكاب گناه مي گردد. مانند واكسني است كه مصونيت ايجاد مي كند و نمي گذارد بدن انسان به بيماري مبتلا گردد.يعني حب علي (ع) نيز در برابر گناهان انسان را بيمه و واكسينه نموده و مانع از انجام گناه مي گردد. البته همان طوري كه شخص واكسينه شده ، ميكروب بيماري وارد بدن او مي گرد اما بعد از بين مي رود، شخصي هم كه محب علي (ع) است ممكن است دچار لغزشهايي شود اما بعد پشيمان شده و از ادامه آن دست بر مي دارد. كسي كه علي را بشناسد، سوز و گداز او را بداند و ناله هاي نيمه شبش را بداند و به چنين كسي عشق بورزد محال است كه خلا?? ??رمان او كه هميشه امر به تقوا و عمل مي كرده ر??تار – نمايد هر محبي به خواسته محبوبش احترام مي گذارد و ??رمان او را گرامي ، مي دارد. ??رمان برداري از محبوب لازمه محبت صادق است توجه به اين حديث شري?? و اين واقعه كه در ذيل نقل مي شود ارزش حب و دوستي علي ابن ابيطالب(ع) را بيشتر آشكار نموده و تأييدي ديگري است بر اين كه حب حقيقي علي (ع) مانع از ارتكاب گناه است: از امام صادق (ع) نقل شده كه ??رمودند در زمان پيامبر مردي در مدينه زندگي مي كرد به نام رباح. اين مرد غلام قبيله بني النجار بود. و گرچه قبيله بني النجار ميانه و رابطه ي خوبي با علي (ع) نداشتند اما اين غلام از دوستان صميمي علي (ع) بود و به جهت همين دوستي او تحت ??شار بني النجار قرار گر??ت تا سرانجام در اثر شكنجه و تشنگي جان سپرد. جنازه او را جمعي برداشتند و تشييع نمودند. در بين راه پيامبر و علي (ع) آنها را ديدند، پيامبر سؤال كرد اين ??رد كيست! كه از دنيا ر??ته ، گ??تند: اين مرد رباح غلام بني النجار است. در اينجا علي (ع) خطاب به پيامبر عرض كردند هذا ر??باحٌ عَبد?? بني النَّجار?? ما رَاني ق??طّ?? ا??لّا قالَ يا علي?? ا??نّي أ??حب??كَ.اين رباح غلام بني النجار است هيچ گاه مرا نديد مگر اين كه گ??ت يا علي من تو را دوست دارم پيامبر دستور داد جنازه را غسل دادند؛ آن را با پيراهني از پيراهن هاي مخصوص خود ك??ن كردند و سپس جنازه را تشييع كرد. در حين تشييع جنازه مردم صداي عجيبي را شنيدند، علت آن را از پيامبر سؤال كردند، پيامبر ??رمود، ملائكه بسياري در تشييع جنازه رباح حاضر شده اند. وقتي قبر رباح كنده شد، پيامبر داخل قبر ر??تند و جنازه رباح را با دستان مبارك خود در ميان قبر گذاشتند و بعد با دستان خود قبر را با خشت و خاك پر كردند. در اين هنگام پيامبر در كنار قبر به ناحيه سر رباح ر??ت و اندكي توق?? كرد و سپس به جانب پاي او آمد. از همه جالب تر اين كه پيامبر به حضرت علي (ع) رو كرد و ??رمود: وَ الله?? ما نالَ ذل??كَ ا??لّا ب??ح??بّ??كَ يا عَليّ??(4)« اي علي به خدا سوگند رباح به اين مقام نرسيد مگر به علت دوستي با تو»اين حديث پر محتوي از جهان گوناگون بيان گر ارزش دوستي با علي و شادماني پيامبر را از دوستان علي نشان ميدهد حب و دوستي كه انسان را در برابر ??شارها مقاوم سازد با ارزش است نه دوستي كه كنار آن تن به هر كاري دهد آري عشق به علي (ع) كه مسجمه انسانيت، اخلاق و ??ضيلت است سبب مي شود كه گناهان و آلودگي ها به انسان آسيبي نرساند.نقل و ذكر ??ضائل علي (ع) از سوي دوستان و شيعيان آن حضرت ممكن است از سوي دشمنان دوست نما و معاندين آن امام هما، مورد ايراد و اشكال واقع شود كه از دوست جز اين توقع انتظاري نيست و اصولاً خاصيت دوستي و عشق اين است كه هر كجا عشق پرتو ا??كند، زشتي را زيبايي و عيب را كمال و خار را گل و ياسمن مي بيند.و ال??ضل?? ما شهدت به الأعداء « ??ضيلت آن است كه دشمنان به آن شهادت دهند و به آن اقرار و اعترا?? نمايند» اما ??ضائل مولاي متقيان را نه تنها دوستان آن حضرت بلكه از اهل سنت و معاندين و دشمنان آن امام نيز بسياري از ??ضائلش را نقل و ذكر نموده و به آن اقرار و اعترا?? كرده اند اخطب خوارزمي محدث معرو?? اهل تسنن در كتاب مناقب خود از ابن عباس نقل مي كند كه رسول خدا مي ??رموده « لوَانَّ الرياضَ اَقلامٌ، و البَحرَ مدادٌ، و الجنَّ ح??سّابٌ، و الانسَ ك??تّابٌ، مااحصموا ??ضائل عَلي?? ابن ابيطالب(5) ، اگر درختها قلم گردد، و درياها مركب شود و همه جنيان حساب گر شوند و همه انسانها نويسنده گردند و دست به دست هم دهند تا ??ضائل علي (ع) را بنويسند نمي توانند ??ضائل علي را شمارش كنند. در اينجا به اندازه اي كه اين نوشته مختصر اجازه دهد به ذكر چند ??ضيلت از ??ضائل بي شمار امير المؤمنين اشاره مي كنيم: آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد البته ما ??ضائلي را نقل مي كنيم كه دراكثر آنها احدي با مولا شريك نيست و تنها درچند ??ضيلت آن پنج تن آل عبا با آن حضرت شريكند. گوشه اي از ??ضائل مولا علي (ع) 1-خانه كعبه زادگاه آن حضرت: مسجد يكي از شري??ترين مكانهاست و از همه مساجد بهتر و با ??ضيلت تر مسجد الحرام مي باشد و خانه كعبه از همه جاي مسجد الحرام مقدس تر و برتر مي باشد. حضرت مريم در مسجد الاقصي به سر مي برد و به حضرت عيسي حامله بود. وقتي زمان وضع حمل او نزديك شد. از سوي خداوند ??رمان رسيد كه از مسجد بيرون برود: حضرت مريم به ??رمان خداوند از مسج خارج شد و حضرت عيسي پيامبر اولوالعظم الهي را در بيرون مسجد به دنيا آورد اما، زماني كه ??اطمه بنت اسد مادر، امير المؤمنين به حضرتعلي (ع) حامله بود. در مسجد الحرام به كنار ديوار خانه كعبه آمد. و ديوار خانه كعبه به ??رمان خداوند شكا?? برداشت ??اطمه بنت اسد داخل خانه شد و پس از سه روز در حالي كه قنداقه مولا علي (ع) را در دست داشت از خانه كعبه خارج شد.شرح ماجراي ولادت آن حضرت به اين صورت مي باشد: كه روزي عباس بن عبدالمطلب با يزيدبن قعنب و با گروهي از بني هاشم و جماعتي از قبيله بني العزي در برابر خانه كعبه نشسته بودند ناگاه ??اطمه بنت اسد به مسجد آمد و به حضرت امير المؤمنين در نه ماهگي حامله بود. و او را درد زاييدن گر??ته بود. در برابر خانه كعبه ايستاد و نظر به جانب آسمان نمود و گ??ت: پروردگارا من ايمان آورده ام به تو و به هر پيغمبر و رسولي كه ??رستاده اي و به هر كتابي كه نازل گردانيده اي و تصديق كرده ام. به گ??ته هاي جدم ابراهيم خليل كه خانه كعبه را بنا كرد، پس درخواست مي كنم از تو به حق اين خانه و به حق آن كسي كه اين خانه را بنا كرده است. و به حق اين ??رزندي كه در شكم من است و با من سخن مي گويد، و با سخن گ??تن خود مونس من گرديده است. و يقين دارم كه او يكي از آيات جلال عظمت تست كه آسان كني بر من زايمان مرا. عباس و يزيدبن قنعب گ??تند: كه چون ??اطمه اين دعا را تمام كرد. ديديم كه ديوار عقب خانه شكا??ته شد: ??اطمه از آن شكا?? داخل خانه شد و از ديده هاي ما پنهان گرديد، بعد ديوار به هم پيوست و ??اطمه سه روز در درون كعبه ماند، اهل مكه دركوچه ها و بازارها اين قصه را نقل مي كردند. و زنها در خانه ها اين حكايت را باز گو مي كردند و تعجب مي نمودند. تا روز چهارم كه رسيد همان جاي كعبه كه شكا??ته شده بود بار ديگر شكا??ت شد. ??اطمه بنت اسد بيرون آمد و ??رزند خود اسدا اله الغالب، علي ابن ابيطالب(ع) را در دست خويش داشت و مي گ??ت: اي گروه مردم، به درستي كه حق تعالي برگزيد مرا از ميان خلق خود و ??ضيلت داد مرا بر زنان برگزيده ، كه پيش از من بوده اند. زيرا كه حق تعالي برگزيد آسيه دختر مزاحم را ، و او عبادت كرد حق تعالي را پنهان در جايي كه عبادت در آنجا سزاوار نبود. مگر در حال اضطرار، يعني در خانه ??رعون.و مريم دختر عمران را برگزيد و ولادت حضرت عيسي را بر او آسان گردانيد. و در بيابان درخت خشك را جنبانيد و رطب تازه از براي او از آن درخت ??رو ريخت. و مرا بر آن دو برتري داد هم چنين بر جميع زنان عالم كه پيش از من گذشته اند. زيرا كه من ??رزندي آورده ام در ميان خانه برگزيده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از ميوه ها و طعام هاي بهشت تناول كردم. و چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامي كه ??رزند برگزيده من بر روي دست من بود: صدايي را از غيب شنيدم كه ميگ??ت: اي ??اطمه نام اين ??رزند بزرگوار را علي بگذار بدرستي كه منم خداوند علي اعلي و او را آ??ريده ام از قدرت و عزت و جلال خود و بهره كامل از عدالت خويش به او بخشيدم و نام او را از نام مقدس خود گر??تم. و او را به آداب خجسته خود تأديب نمودم و امور خود را به او واگذار كردم و او را بر علوم پنهان خود مطلع نمودم و در خانه محترم من متولد شده است. و او اول كسي است كه اذان خواهد گ??ت بر روي خانه من و بتها را خواهد شكست و آنها را از بالاي كعبه بريز خواهد انداخت. و امام و پيشوا بعد از حبيب من محمد و برگزيده از جميع خلق من است و او (علي«ع») وصي او (محمد«ص») خواهد بود. خوشا به حال كسي كه او را دوست دارد و او را ياري كند، واي بر حال كسي كه ??رمان او را نبرد و ياري او نكند و انكار حق او نمايد(6)و اين ??ضيلت « ولادت در خانه كعبه» از ابتداي خللقت عالم تا قيام قيامت، تنها نصيب يك ن??ر شده آن هم اسد اله الغالب امير المؤمنين، علي ابن ابيطالب . 2-عنوان و لقب امير المؤمنين را براي احدي جز آن حضرت نمي توان به كار برد: در طول تاريخ خل??ا جائر و ستمگر زيادي ابن لقب را براي خود برده اند. خل??اي بني اميه همچون يزيد بن معاويه لعنت الله عليه كه در مجلسي كه سر مقدس و بريده سيد الشهداء حضرت امام حسين و سرهاي ديگر شهدا را به همراه اهل بيت پيامبر را كه اسير نموده بود، حضور داشتند در حالي كه شراب مي نوشيد و با چوب به لب و دندان سيد الشهداء مي زد اين اشعار را مي خواند و با اين اشعار، ك??ر خود را برملا مي نمود. « لَيْتَ اَشياخي ب??بَدر?? شَه??د??وا جَزَعَ?? الخَزْرَج?? م??نْ وَقْع?? الْاَسَل» اي كاش اجداد و كسان من كه در جنگ بدر كشته شدند بودند و مي ديدند زاري كردن قبيله خزرج را از زدن نيزه « لَاَهلّ??و وَ اسْتَهَلّ??و ??َرَحا ثَمَّ قال??وا يا يزيد?? لاتَشَل»در آن حال از شادي ??رياد مي زدند و مي گ??تند دستت شل مباد دستت درد نكند « لَع??بَتْ هاشم ب??الم??لك?? ??َلاخَبْرٌ جاءَ وَ لا وَحيٌ نَزَل» بني هاشم با سلطنت بازي كردند نه خبري آمد و نه وحيي نازل شد. لَست?? م??نْ خ??نْد????َ ا??نْ لَمْ اَنْتَق??مْ م??نْ بَني اَحْمدَ ما كانَ ??َعَل(7)من از دودمان خند?? نباشم، اگر انتقام نگيرم از ??رزندان احمد به خاطر آنچه او كرد و هم چنين خل??ا بني عباس همچون متوكل اين عنوان را( امير المؤمنين) را براي خود به كار برده. متوكل ??ردي است كه از نظر اقتصادي به قدري بر شيعيان سخت گر??ت كه مي گويند در آن زمان گروهي از بانوان علوي در مدينه حتي يك دست لباس درست نداشتند كه در آن نماز بگذارند و ??قط يك پيراهن مندرس بر ايشان مانده بود كه هنگام نماز به نوبت از آن است??اده مي كردند و نيز با چرخ ريس روزگار مي گذراندند و پيوسته در چنين ??قر و تنگدستي بودند تا موكل به هلاكت رسيد.(8) به حاكم خود در مصر دستور داد با علويان بر اين اساس برخورد شود: ال??)به هيچ يك از علويان هيچ گونه ملكي داده نشود، نيز اجازه اسب سواري، و حركت از ??سطاط، به شهرهاي ديگر داده نشود ب) چنانچه دعوايي مابين يك علوي و غير علوي صورت گر??ت، قاضي نخست به سخن غير علوي گوش ??را دهد و سپس بدون گ??تگو با علوي، آن را بپذيرد.(9) در كنار اين ??شارها متوكل در تاراج بيت المال و ساخت كاخ هاي پر زرق و برق راه اندازي حرمسر و تشري??ات پر خرج بيداد مي كرد. او كاخ هاي متعددي را بنا كرد از جمله شاه، عروس، شبدار، بديع،*غريب، و برج كه هزينه ساخت كاخ اخير يك ميليون و ه??تاد هزار دينار و براي ساخت قصر بركواء ، بيست ميليون درهم هزينه كرده بود. او در كاخ خود چهار هزار كنيز داشت و تنها براي جشن « ختنه كنان» پسرش « عبدالله معتز» بالغ بر هشتاد و شش ميليون درهم خرج نمود(10) و از همه اين جنايات و ظلم و ستمها بزرگتر اين كه دستور داد قبر مطهر امام حسين (ع) را شخم زدند. و در محل آن زراعت نمودند و زائران قبرش را به شهرها تبعيد نمودند(11) . اينها گوشه اي از ظلم و ستم خل??اي بني عباس و بني اميه است. با مراجعه به ص??حات تاريخ در مي يابيم كه خل??اي كثي?? و پليد بني اميه « لعنت الله عليهم» خل??اي ظالم و ستمگر بني عباس نه تنها لايق اين نام امير المؤمنين ، نيستند بلكه آنها را حتي مسلمان نيز نمي توان دانست و با اعمال خود روي بسياري از ك??ار را س??يد كرده اند. در احاديث بسياري از بودن اين نام بر ا??راد ديگر حتي ??رزندان معصوم آن حضرت نهي شده. عَنْ م??حمد?? بن?? اسماعيلَ الرازي عَنْ رَج??ل?? سماه?? عَنْ اَبي عبدالله?? عليه السلام قال: دَخَلَ رَجلٌ عَلي ابن عبدالله عليه السلام ??قالَ : « السَّلام عليك يا اميرالمؤمنين ??قال عيل قدميه ??قال: مه هذا إبسمٌ لا يَصل??ح?? ا??لّا ل??أَمير المؤمنينَ سما به وَ لَمْ ي??سَمَّ ب??ه?? اَحَدٌ غيره ??رضيَ به إلا كانَ مَنكوحاً وَ ا??ن لَم يكني به ا??بتلي وَ ه??وَ قَول?? الله?? ??ي كتابه « ا??نْ يدعونَ م??نْ دو??ن??ه?? ا??لّا ا??ناثاً و ا??نْ يَدعونَ ا??لّا شيطاناً مَريداً»(12) قالَ : قلت??: ??َما ذاي??دعي ب??ه قائ??م??ك??م قالَ: ي??قال?? لَه: « السلام عليك يا بقيه الله?? ، السَّلام عَليكَ يا بنَ رسول?? الله??»(13) محمد بن اسماعيل رازي مي گويد: مردي بر امام صادق (ع) وارد شد و گ??ت: سه بر تو اي امير المؤمنين پس امام صادق بر روي دو پاي خود ايستاد و ??رمود: « ساكت شو» كسي صلاحيت و شايستگي اين نام را ندارد مگر امير المؤمنين « علي ابن ابيطالب» كه به اين اسم ، نامگذاري شده و كسي راضي و خشنود نمي شود به اين اسم مگر اين كه عمل منا??ي ع??ت با او انجام داده باشند و اگر قبلاً با او اين عمل را انجام نداده اند. به اين عمل مبتلا مي شود و اين سخن خداوند در قرآن است كه مي ??رمايد غير از او را نمي خوانند و صدا نمي زنند. مگر بتمان بي تأثير « موجودات نرم و انعطا?? پذير كه همچون جنس ماده هستند» يا شيطان سركش و طغيانگر را محمد بن اسماعيل مي گويد: من گ??تم: پس با چه نامي صدا مي زنند قائم شما « امام زمان(عج)» را ، امام صادق ??رمود به آن حضرت گ??ته مي شود « سلام بر تو اي بقيت الله سلام بر تو اي پسر رسول خدا و روايات در اين زمينه تنها منحصر به روايات امام صادق (ع) نمي باشد بلكه از امامان ديگر نيز در اين زمينه حديث وارد شده كه اين نشان دهنده اهميت موضوع مي باشد و اهتمام ائمه در اين زمينه را نشان مي دهد. از امام حسن مجتبي (ع) حديث زيبايي وارد شده كه: دَخَلَ ابن?? ع??دَيّ?? الطائي?? عَلَي الحسن?? بن?? علي?? عَليهَما السلام?? ??َقالَ: ( ب??الله?? يا امير المؤمنينَ يَسَع??كَ تَرك?? معاويه» ??َغَضَبَ عليه السلام غضباً شديداً حتي ا??حمَرَّت عَيناه دَرَّتْ أَو داج??ه وَ سَكَبَتْ د??م??وع??ه، ??َقالَ : وَ يحَكَ يا ح??جر، ت??سمَيني ب??أمَرَه?? المؤمنينَ؟! وَ ما ج??ع??لَها لي وَ ل??أَخي و ل??اَحَد?? م??مَّنْ يَأتي ا??لّا امير المومنينَ و حده?? خاصهً : اَو ما سَمعت?? جدي رسول الله?? (ص) قالَ ل??ابي : ا??ن اللهَ سَمّاكَ يَأمَرَه?? المؤمنينَ و لا يشرك?? مَعَكَ ??ي هذَا الأسم?? اَحَدٌ ??ما يتسمي به غيرك وَ ا??لّا ??َه??وَ مَأ??ونٌ ??ي عَقل??ه?? وَ مأ??ونٌ ( مأبونٌ) ??ي ذاته?? ??َانصرَ??َ حَجرٌ وَ ه??وَ يستغ??ر?? اللهَ ??مكتَ أياما ثمَّ عادَ عليه?? ??قال: « السَّلام عليكَ يا م??ذلَ المؤمنينَ ؟! ??َضَح??كَ عليه السَّلام?? ??ي وَجه??ه?? وَ قالَ: « وَ الله?? يا ح??جر?? ا??نَّ هذه الكلمهَ اسهل?? عَليَّ وَ أَسَرّ?? ا??لي قلبي م??نْ كلمتكَ الأ??ولي(14)حجر ??رزند غدي بن حاتم طائي بر امام حسن مجتبي(ع) وارد شد و گ??ت: « قسم به خداي اي امير المؤمنين امام حسن به شدت ناراحت شد به گونه اي كه چشمانش قرمز شد، رگهاي گردنش ورم نمود و اشكش جاري شد و ??رمود « واي بر تو حجر ، مرا اميرالمؤمنين صدا كردي؟ و اين اسم نه براي من و نه براي برادرم (حسين) و نه براي احدي از كساني كه در آينده مي آيند قرار داده نشده و اين اسم را تنها براي امير المؤمنين علي(ع) مي توان به كار برد. شنيدم كه جدم رسول الله به پدرم مي ??رمود.خداوند تو را امير المؤمنين نام گذاري كرد و كسي در اين اسم با تو مشترك نيست. هر كس غير تو به اين نام ناميده شود،*عقل و ذاتش ??اسد و خراب مي باشد. حجر برگشت در حالي كه از خداوند طلب آمرزش و بخشش مي نمود. بعد از چند روز حجر بن عدي بر امام حسن مجتبي وارد شد و گ??ت: سلام بر تو اي مذل المؤمنين « ذليل كننده مؤمنين كه اين نام نشانده اوج مظلوميت امام مجتبي مي باشد كه حتي دوستان آن حضرت به خاطر صلح آن حضرت با معاويه به آن حضرت زخم زبان مي زدند» امام حسن (ع) خنديد و ??رمود قسم به خدا اي حجر تحمل شنيدن اين اسم برايم آسانتر است. و بيشتر خوشحال مي شوم تا آن نام اول ، شايد بعضي گمان كنند اين لقب را شيعيان و بعد از شهادت امير المؤمنين به آن حضرت نسبت داده اند يا حداكثر در زمان خود امير المؤمنين ، اما همان طور كه از احاديثي كه ذكر شد بر مي آيد. اين لقب را در زمان پيامبر به آن حضرت نسبت داده اند آن هم با ??رمان خداوند و از زبان پيامبر چنان كه در روايتي از پيامبر آمده . عَنْ عباس?? قالَ ك??نّاجا ل??سونَ سامعَ النبي (ص) ا??ذْ دَخل علي?? بن?? ابي طالب?? عليه السلام?? ??َقال السَّلام?? عليكَ يا رسولَ الله ??َقالَ و عَليكَ السَّلام?? يا امير المؤمنينَ وَ رَحمَه?? الله?? وَ بركات??ه?? ??َقالَ عَليٌ (عليه السلام) تَدعوني ب??أَ امير?? المؤمنينَ وَ اَنتَ حَيّ?? يا رسولَ الله??؟ ??َقالَ نَعَمْ وَ أَنأَ حَيّ?? وَ ا??نَّكَ يا علي?? مَرَرتَ بنا أَمسي بنا أَمسي?? وَ أَنا و جبرئيل ??ي حديث?? و لَمْ تسَل??ّمْ ??َقالَ : جبرئيل ما بال?? امير المؤمنينَ مَرَبَّنا وَ لَمْ ي??سلّ??مْ؟! ??َقلت??: يا جبرئيل?? ، كي??َ سَميته?? امير المؤمنين ؟ ??َقالَ كانَ الله?? تَعالي اَوحي اّليَّ ??ي غزوه?? بدر?? اَنْ أَهب??ط ا??لي م??حَمد?? وَ م??ره?? اَن يَأم??رَ المؤمنينَ عليَ بن?? ابي طالب?? اَن يَجولَ بَينَ الصَّ??ين?? ??َأنَ الملائكهَ يحبونَ اَنْ ينظروا اليه?? وَ هوَ يجول?? بينَ الصَّ??ين ??َسَمّاه الله?? تعالي م??ن السماء امير المؤمنينَ ذلك اليومَ . ??َانتَ يا علي امير?? مَنْ ??ي السماء?? و مَنْ ????ي الارض?? وَ امير?? مَنْ مَضي و امير?? من بَقيَ ??َلا اميرٌ قبلكَ وَ لا أميرٌ بعدك، ل??أَنَّه?? لا يجوز?? اَن ي??سمّر ب??هذا الأسم?? مَنْ لَمْ ي??سَمَّي الله?? تعالي به(15) ابن عباس مي گويد با پيامبر نشسته بوديم كه علي بن ابي طالب وارد شد و سلام كرد بر رسول خدا، پيامبر ??رمود سلام بر تو و رحمت و بركات خداوند بر تو باد (اي امير المؤمنين) علي (ع) عرض كرد مرا با نام امير المؤمنين خطاب كردي در حالي كه يا رسول الله شما زنده هستيد پيامبر ??رمود بله، من ديروز با جبرئيل مشغول گ??تگو بودم، جبرئيل گ??ت: امير المؤمنين از نزديك ما گذشت. من گ??تم « پيامبر» اي جبرئيل چگونه او را امير المؤمنين ناميدي، جبرئيل گ??ت خداوند متعال در جنگ بدر به من وحي نمود كه نزد محمد برو و به او بگو به امير المؤمنين علي ابن ابيطالب ، امر كند كه بين دو سپاه بگردد و حركت كند. زيرا ملائكه دوست دارند در حالي كه بين دو لشكر حركت مي كند او را ببينند خداوند متعال علي بن ابيطالب را در آن روز امير المؤمنين ناميد. اي علي تو امير اهل آسمان و اهل زمين هستي و امير گذشتگان و امير آيندگان هستي اميري قبل از تو و اميري بعد از تو نيست. و جايز نيست كسي را به اين اسم نامگذاري كنند زيرا خداوند كسي را به اين نام ، نام گذاري ننموده . امير المؤمنين يعني ??رمان رواي مؤمنين تنها كسي مي تواند ??رمانرواي مؤمنين باشد كه خود يكي از مؤمنين بلكه در ايمان برتر از همه مؤمنين باشد و ايمان او از همه مؤمنين قوي تر باشد. كسي كه در راه ايمان و پاي ايمان خود همه چيز خود را تنها به جهت رضاي الهي و خشنودي حق ??دا كند وگرنه كسي كه ايمان ندارد يا در ردي?? مؤمنان ديگر است . إماره و ??رمانروايي او بر ديگر مؤمنان بي دليل و بي معنا خواهد بود. 3-پرورش يا??ته دست پيامبر تربيت همانطور كه م??هوم اين لغت دلالت مي كند، پرورش دادن و شكل دادن به استعدادهايي است كه در وجود انسان نه??ته است. از نظر تربيت ??رق نمي كند كه تربيت چگونه و براي چه هد??ي باشد يعني در م??هوم تربيت قد است نخوابيده است كه بگوييم « تربيت» يعني كسي را آن طور پرورش بدهند كه يك خصائص ما ??وق حيوان پيدا كند، بلكه تربيت يك ??رد به شكل يك انسان جاني هم تربيت است ، و اما در م??هوم اخلاق قداستي نهاده شده است و در م??هومش نوعي قداست خوابيده است و به همين جهت كلمه اخلاق را در مورد حيوان به كار نمي برند مثلاً وقتي اسبي را تربيت مي كنند، نمي گويند كه به او اخلاق تعليم مي دهند لذا ??ن اخلاق و ??ن تربيت يكي نيست دو تاست.??ن تربيت وقتي گ??ته مي شود كه منظور مطلق پرورش باشد به هر شكل اين تابع نظر مربي است كه طر?? را چگونه و براي چه هد??ي پرورش دهد. اما علم اخلاق يا ??ن اخلاق تابع غرض نيست كه چه جور ولو بد و ??اسد اخلاق باشد. نه ، در م??هوم اخلاق نوعي قداست خوابيده است.تربيت ساختن نيست آن طور كه مثلاً خانه اي را مي سازند كه اجزاء « در و ديوار و سق??» و اشيايي مثلاً « شن و سيمان و آجر» را با هم تركيب مي كنند و نظمي ميان شان برقرار مي سازند. بلكه از نوع پرورش يك موجود زنده يعني ??راهم كردن زمينه رشد استعدادي كه در موجود زنده هست مي باشد آن چنان كه گلها و درختها را رشد و پرورش دهند. كه البته در پرورش انسان مسائل بيشتري وجود دارد. مثلاً شايد در گلها و درختان نشود يك استعداد را پرورش داد و استعداد ديگري را راكد گذاشت ولي در انسان اين جهت ممكن است كه يكي از استعدادهاي انسان پرورش بايد و استعدادهاي ديگر پرورش نيابد و اين خود منشأ عدم تعادل انسان بشود بنابراين در پرورش انسان بايد تعادلي ميان همه استعدادهاي طبيعي باشد. آدم تربيت شده ، آدمي است كه آنچه ??ضيلت ناميده مي شود، در او به صورت خوي و ملكه در آمده باشد. و مادامي كه يك ??ضيلت به صورت ملكه در نيامده باشد يا به طبيعت ثانوي انسان بدل نشده باشد حال است نه ??ضيلت زيرا امري است كه از بين مي رود و زائل مي شود بايد ملكه شود تا زوال و از بين ر??تنش مشكل باشد انسان آن وقت داراي اخلاق ??اضله است كه در خواب هم ضد آن از او صادر نشود مثلاً آن قدر باشد كه حتي در عالم خواب هم دروغ نگويد. بر اين اساس است كه اهميت زيادي داده مي شود كه تربيت در سنين كودكي صورت گيرد. اصلاً گ??ته مي شود تربيت ، ??ن تشكيل عادات است. روحيه انسان در ابتدا حكم ماده شان و قابل انعقادي مثل گچ را دارد كه ابتدا كه آن را در آب مي ريزند شل است و بعد س??ت مي شود. وقتي اين ماده شل است آن را در هر قالبي كه بريزيم همين كه سرد شد همان شكل را مي گيرد و س??ت مي شود. روح انسان در زمان كودكي حالت قابل انعطا??ي دارد و مانند همان ماده شل است و هر چه انسان بزرگتر شود قابليت انعطا?? آن كمتر مي شود اين كه گ??ته اند « العلم?? ??ي الصَّغَر?? كَالنقش?? ????ي الحَجَر??» اختصاص به علم ندارد بلكه بايد گ??ته شود: التربيَه?? ??ي الصَّغَر?? كَالنقش?? ??ي الحَجَر??.بچه اي كه در كودكستان است، از بچه دبستان و بچه دبستان از نوجوان دبيرستان و نوجوان دبيرستان از جوان دانشگاه جنبه پذيرشش بيشتر است. هر چند انسان يك موجود قابل تغيير و قابل توجه و بازگشت است و ممكن است در سن صد سالگي هم خود را تغيير دهد. ولي شك نيست كه حالات روحي كم كم ملكه مي شود و برگردان و آنها دشوار مي گردد. مولوي مثلي مي آورد راجع به اين هر چه انسان بزرگتر مي شود ص??ات او قوي تر و ريشه دارتر مي گردد، مي گويد مردي خاري را در راه مردم كاشت و مردم از اين بوته خار در رنج بودند. او قول داد كه سال ديگر آن را بكند و سال ديگر نيز كار را به سال بعد موكول كرد، و سالهاي بعد نيز به همين ترتيب عمل كرد از طر??ي درخت سال به سال ريشه دارتر مي شد، از طر?? ديگر خود او سال به سال ضعي?? تر مي گرديد. يعني ميان رشد درخت و قوت او نسبت معكوس برقرار بود.حالات انسان نيز مانند خار بن و خاركن است. روز به روز ص??ات در انسان ريشه هاي عميق تري پيدا مي كند و اراده انسان را ضعي?? تر مي كند. قدرت يك جوان در اصلاح ن??س خود از يك انسان پير بيشتر است. خاربن در قوت و برخاستن خاركن در سستي و در كاستن سعدي نيز مي گويد: هر كه در خرديش ادب نكنند در بزرگي ادب از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشود خشك جز به آتش راست او به چوب تر و خشك تشبيه مي كند كه تا تر است انعطا?? دارد و هر چه خشك تر شود انعطا?? آن كمتر مي گردد، و وقتي كاملاً خشك شود يك حالت ثابت به خود مي گيرد و تغيير نمي كند.روي مهر اول خيلي تكيه شده يعني محبتي كه اول در دل انسان ر??ت تا آخر مي ماند همانطور كه بغض اول هم كه در دل آدمي آمد بيرون نمي رود. معاويه مي گ??ت كاري مي كنم كه بچه ها كه بزرگ مي شوند بغض علي ابن ابيطالب در آنها پرورش يابد. يا در مثال مي گويند ، با شير اندرون شد و با جان به دو ، هر چه كه با شير به جان انسان وارد شود ??قط با مردن بيرون رود. (16). البته همان طور كه گ??ته شد انسان حتي در پيري و كهنسالي هم مي تواند اخلاق خود را عوض كند. احياناً توبه كرده و يا مرند و بي دين شود ولي به سختي و كندي صورت مي گيرد. در اسلام به مسأله تربيت به ويژه تربيت در سن كودكي و نوجواني اهميت و س??ارش زيادي شده خداوند در قرآن كريم مي ??رمايد: يا اَيّ??ها الذينَ امنوا قو اَن??سَك??م و اَهليكم ناراً(17) اي كساني كه ايمان آورده ايد خود و اهل خود را از آتش دوزخ ح??ظ كنيد و بهترين راه ح??ظ اهل خود، « اگر نگوييم تنها راه» تربيت صحيح و اسلامي او از كودكي مي باشد زيرا كسي كه از كودكي تربيت صحيح و اسلامي شده در دوران تكلي?? و بزرگسالي ديرتر و دشوارتر ??ريب شيطان و هواي ن??س را مي خورد، مرتكب اعمال خلا?? و منكرات مي شود. و در جاي ديگر مي ??رمايد وَ أم??ر اَهلكَ ب??ا الصلوه??(18) خاندان خودت را به نماز امر كن. دستور رسيده كه به بچه از ه??ت سالگي نماز ياد بدهيد. البته ه??ت ساله نمي تواند نماز صحيح بخواند ولي صورت نماز را مي تواند بخواند. كسي كه از كودكي يكي از برنامه هاي تربيتي او خواندن نماز بوده و تشويق به خواندن نماز شده و به مسجد ر??ته و جمع نمازگزار را ديده و شوق نماز خواندن را پيدا كرده در بزرگسالي خواندن نماز نه تنها براي او خسته كننده و كسالت آور نيست كه از آن لذت مي برد و با اشتياق به آن رو مي كند. احاديث بسياري نيز پيرامون تربيت وارد شده از جمله اين حديث شري?? و بسيار زيبا از پيامبر گرامي اسلام كه مي ??رمايند: اَكر??م??وا اَولادَك??مْ وَ اَحْسَنوا آدابَهَمْ يَغْ????رلَك??مْ» ??رزندان خود را گرامي بداريد و آداب پسنديده را به آنان تعليم دهيد تا مورد ع??و پروردگار واقع شويد. امروزه روانشناسان و متخصصين ??ن تربيت معتقدند كه بايد كودك را گرامي داشت به اين معني كه اگر قصور يا تقصيري از كودك چه در خانه و چه در محيط بيرون از خانه مشاهده شد نبايد به ناسزا گ??تن و تنبيه بدني ، به م??تضح كردن و توبيخ او پرداخت بلكه اگر آبروي او را ح??ظ كنند چه بسا بهتر بتوان او را به اصلاح و مرمت خود وادار كرد و اين عمل خود باعث مي شود كه كودك براي خود شخصيتي قائل شود و هميشه در ر??تار خود كنترلي داشته باشد.دوره حساس شكل گيري شخصيت و دوره پذيرش تربيتي و روحي حضرت علي (ع) در خانه پيامبر و تحت تربيت او سپري شد « تا سن ده سالگي»(19) مورخان اسلامي در اين زمينه مي نويسند:يك سال قحطي بزرگي در مكه رخ داد در آن زمان ابوطالب عموي پيامبر داراي عائله زياد و هزينه سنگيني بود . حضرت محمد به عموي ديگر خود « عباس» كه از ثروتمند ترين ا??راد بني هاشم بود، پيشنهاد كرد كه هر كدام از ما يكي از ??رزندان ابوطالب را به خانه خود ببريم تا ??شار مالي ابوطالب كم شود.عباس موا??قت كرد و هر دو نزد ابوطالب ر??تند و موضوع را با او در ميان گذاشتند. ابوطالب با اين پيشنهاد موا??قت كرد در نتيجه عباس ، «جع??ر» و حضرت محمد « علي» را به خانه بردند، علي (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آن كه خداوند او را به نبوت مبعوث ??رمود و علي (ع) او را تصديق كرد و از او پيروي نمود(20) پيامبر اسلام پس از گر??تن علي (ع) ??رمود: همان را برگزيدم كه خدا او را براي من برگزيد(21) علي (ع) در دوران خلا??ت خود، در خطبه قاصعه به اين دوره تربيتي خود اشاره نموده و مي ??رمايد: وَ قَدْ عَل??مْت??مْ مَوْض??عي م??نْ رسول?? الله?? ب??القَرابَه?? القَربيه?? وَ المَنْز??لَه?? الخصيصَه?? وَضَعَني ??ي ح??جْر??ه?? وَ اَنَا وَلَدٌ يَضّ??م??ني الي صَدر??ه?? وَ يَكْن????َني ??ي ??َراش??ه?? و ي??ميسّني جَسَدَه و ي??ش??مّ??ني عَرْ??َه و كانَ يَمْضَغ?? الشَي ءَ ث??مَّ ي??لْق??م??نيه?? وَ لَقَدْ ك??نْت?? اَتَّب??ع??ه?? ا??تّ??باعَ ال??َصل?? أَثَرَ ا??م??ّه?? يَر??َع?? ??ي كلّ?? م??نْ اَخلاق??ه?? عَلَماً يَلْق??م??نيه وَ يَأم??رني ب??ا لاقتداء?? ب??ه?? نهج البلاغه « صبحي صالح خطبه 192)(22) شما « ياران پيامبر» از خويشاوندي نزديك من با رسول خدا و موقعيت خاصي كه با آن حضرت داشتيم. آگاهيد و مي دانيد موقعي كه من خردسال بودم. پيامبر مرا در آغوش مي گر??ت و در بستر خود مي خواباند به طوري كه من بدن او را لمس مي كردم، بوي خوش آن را استشمام مي كردم. و او غذا در دهان من مي گذارد. من همچون بچه اي كه به دنبال مادرش مي رود، همه جا همراه او مي ر??تم هر روز يكي از ??ضائل اخلاقي خود را به من تعليم مي كرد و دستور مي داد كه از آن پيروي كنم.مورخ و دانشمند معرو??، علي بن عيسي اربلي « و??ات 693 ه –ق» مي نويسد. پيامبر (ص) پس از تولد علي (ع) تربيت او را بر عهده گر??ت، گهواره ي علي را هنگام خواب حركت مي داد، بدن او را مي شست شير در كام او مي ريخت، و هنگام بيداري با كمال مهر و محبت با او سخن مي گ??ت، گاهي او را به سينه اش مي چسبانيد و مي ??رمود « اين كودك برادر من است، و در آينده، ولي و ياور و وصي و همسر دخترم خوهد بود و به سبب علاقه شديدي كه به علي (ع) داشت، هيچ گاه از علي جدا نمي شد، و هر وقت براي عبادت به بيرون شهر مكه مي ر??ت، علي (ع) را همچون برادر كوچك يا ??رزند دلبندي همراه خود مي برد. او را همواره بر دوش مي گر??ت و در كوچه ها و كوه ها و ??راز و نشيب هاي سرزمين مكه همراه خود مي برد.(23)يكي از شرايط تربيت صحيح اين است كه مربي اوصا??ي را كه به شاگرد و ??رد تحت تربيت خود، پيشنهاد و س??ارش مي كند بايد به همان شكلي كه مي خواهد شاگرد داراي آن اوصا?? باشد، خودش داراي آن اوصا?? باشد عادتاً محال است ، مردي ترسو شاگردي شجاع و دليري بي باك تربيت كند خداوند در قرآن مي ??رمايد: اَ??َمَنْ يَهدي ا??ليَ الحَقَّ اَحَقّ?? اَنْ ي??تّبَعَ اَمْ مَنْ لايَهدي ا??لّا اَنْ ي??هدی (24) آيا كسي كه به حق و حقيقت راه يا??ته سزاوارتر است به اين كه پيرويش كنند يا كسي كه راه خود را نيا??ته و ديگران بايد او را هدايت كنند؟ و هم چنين مي ??رمايد: أَتَأمرونَ الناسَ ب??البَرّ?? وَ تَنْسَونَ اَن????سَك??مْ3: آيا مردم را به نيكي و احسان دعوت مي كنيد و خود را از ياد مي بريد. پدر و مادرري كه ??رزند خود را س??ارش به راستگو مي كنند، هيچ ??كر كرده اند چرا بر خلا?? توصيه آنها ??رزندشان دروغ مي گويد؟!از ر??تاري كه پدر و مادر در حضور ط??ل دارند قهراً و خواه ناخواه او را دروغگو بار مي آورند زيرا اولاً پدر و مادر در حضور ط??ل همديگر را تكذيب كرده و دروغگو معر??ي مي كنند و گاهي مطلبي را كه ط??ل مي داند خلا?? واقع است، راست نشان مي دهند و يا وجود چيزي را انكار مي كنند در حالي كه ط??ل مي داند آن چيز وجود دارد و يا به او وعده مي دهند و و??ا نمي كنند و سپس عذرهاي بدتر از گناه مي آورند كه او با آن كه ط??ل است خود از طرز لهجه و قيا??ه تصنعي آنها ، پي مي برد كه دروغ مي گويند يا چيزي را مطالبه مي كنند پدر و مادر آن را انكار مي كند در حالي كه ??رزند آن را ديده و كش?? كرده و احساس مي كند كه دروغ مي گويند. و بالاتر اين كه گاهي ط??ل را وادار مي كنند كه برادر و و خواهر يا مادر خود را تكذيب كند و چيزي را به دروغ به آنها نسبت دهد با اين حال كودك هرگز باور نمي كند كه راستگويي و واقع گويي يك امر واجب اخلاقي است زيرا اگر پدر و مادر اعتقاد به آن داشتند خود هرگز دروغ نمي گ??تند، اما كسي كه تحت تربيت، شخصي بزرگ شده كه در عصر جاهيت عرب كه بيشتر مردم اهل خيانت بوده اند، به امين بودن و امانتداري معرو?? شده و به صداقت و پاكي ، كسي كه خداوند متعال او را سرمشق و الگو معر??ي كرده. لَك??مْ ??ي رَسول?? الله?? أ??سوه حسنه(25): بعضي از نظر خداوند متعال سر مشق است نه از نظر انسانهاي جايز الخطا و تابع هوا و هوس و كسي كه خداوند او را داراي اخلاق نيك بزرگي مي داند ا??نَّكَ لعلي خ??ل??ق?? عَظيم??(26) همانا تو اي پيامبر بر اخلاق نيك و بزرگي هستي. و هر كسي كه از نظر خداوند متعال اخلاق نرم و با گذشت و ع??وي دارد ??َب??ما رَحمَه م??نَ الله?? ل??نتَ لَه??مْ(27) « به موجب رحمت خدا نسبت به تو (پيامبر) داراي اخلاق نرم و ملايمي هستي و علي (ع) كه اين اخلاق بزرگوارانه و صداقت و امانت و درستكاري را در عمل از مربي خود ديده است» معلوم است كه چگونه تربيت خواهد شد « 4-شهادت به ولايت علي (ع) شرط بعثت پيامبران» بسياري مي پندارند كه پذيرش ولايت علي (ع) از سوي پيامبران امري بعيد و غير معقول است چرا كه بين پيامبراني هم چون آدم ، نوح ، سليمان، داوود، ابراهيم، موسي و عيسي عليهم السلام بازمان حضرت علي (ع) هزاران سال ??اصله بوده و علي (ع) هزاران سال بعد از اين پيامبران به دنيا آمده است. و از سوي ديگر آيا مقام و مرتبه پيامبران الوالعزمي همچون حضرت نوح ، ابراهيم، موسي و حضرت عيسي برتر از مقاام علي بن ابيطالب (ع) نيست؟!چرا كه آنان پيامبرند آن هم پيامبران اولوالعزم و حضرت علي (ع) امام و جانشين پيامبر است. آيا مقام پيامبر اولوالعزم برتز از مقام امام و جانشين پيامبر نيست؟! براي روشن شدن مطلب ابتدا بايد معناي ولايت معلوم گردد تا بدانيم شهادت به ولايت به چه معنا و م??هوم مي باشد راغب اص??هاني در كتاب م??ردات القرآن مي گويد: «ولايت ( به كسر?? «واو») به معني نصرت است و اما ولايت ( به ??تح « واو») به معني تصدي و صاحب اختياري يك كار است و گ??ته شده است كه معني هر دو يكي است و حقيقت آن همان تصدي و صاحب اختياري است. علامه طباطبايي در ت??سير الميزان ولايت را اينگونه معنا مي كند ولايت در اصل به معني « مالك شدن تدبير امر يك شي» بوده ، چنان كه « ولي صغير» يا « ولي مجنون» به كسي مي گويند كه مالك تدبير امور آنان است، سپس از نظر استعمال در مورد « حب» و دوستي استعمال شده زيرا به طور غالب مستلزم تصر??ات متحابين ( دو طر?? دوستي) در امور يكديگر مي باشد و روشن است كه آن تصر??ات به خاطر تقرب جستن هر يك به دوست خود و نزديك شدن به اراده و ساير شئون روحي او مي باشد، پس در واقع « محبت» سبب مي شود كه شخص « محبوب در امور حياتي « محب» و دوستش تصر?? نمايد(28)اما اين كه امير المؤمنين هزاران سال بعد از پيامبران به دنيا آمده و در زمان پيامبران كسي نام او را نمي دانسته و ارتباطي با آنها نداشته تا لازم باشد به ولايت او شهادت دهند. همه پيامبران به حكم اين كه مقدمه ظهور نبوت كلي و ختمي و قانون اساسي يگانه الهي بوده اند، موظ?? بوده اند كه نويد و اكمال و اتمام دين را در دوره ختميه به امتهاي خود بدهند و نام پيامبر خاتم و مشخصات او در كتابهاي آسماني پيشين بيان شده بود. در سه مورد از انجيل روي كلمه ??ار قليت تكيه شده است كه در ترجمه هاي ??ارسي به « تسلي دهنده» ترجمه شده است. در انجيل يوحنا باب 14 جلد 16 آمده است « و من از جانب پدر خواهم خواست و او « تسلي دهندي» ديگري به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهند ماند. و در باب بعد آمده « و چون آن تسلي دهنده بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم ??رستاد، يعني روح راستي كه از طر?? پدر مي آيد، او درباره من شهادت خواهد داد(29) » و در باب بعد مي خوانيم « ليكن به شما راست مي گويم كه شما را م??يد است كه من بروم»پيامبران از سوي خداوند متعال موظ?? بودند كه به پيامبران بعد از خود و به طريق اولي خاتم انبياء ايمان بياورند و تسليم آنها باشند و امت خود را نيز در اين جهت تبليغ كنند و آنها را آماده تعليمات پيامبر بعدي بنمايند و خداوند در اين زمينه از آنها پيمان شديد و محكم گر??ته بود چنان كه قرآن مي ??رمايد: وَ ا??ذْ اَخَذَ الله?? ميثاقَ النبيينَ لَما اَتيت??ك??مْ م??نْ ك??تاب?? و ح??كمَه?? ثَمَّ جائ??ك??مْ رسولٌ مصدّ??قٌ ل??ما مَعَك??مْ لَت??ؤم??ن??نَّ به وَ لَتنصر??نهً قال ءَ اَقْررَت??مْ وَ اَخَذْت??مْ عَلي ذلكم ا??صري قالوا اَقرَرنا قالَ ??َاشْهَد??و وَ اَنَا مَعَك??مْ م??نَ الَشّاهدين(30) به يادآر هنگامي را كه خداوند از پيامبران پيمان گر??ت كه زماني كه به شما كتاب و حكمت دادم سپس ??رستاده اي آمد كه آن چه با شماست تصديق مي كند، به او ايمان آورديد و او را ياري نماييد. خداوند گ??ت آيا اقرار و اعترا?? كرديد و اين بار را به دوش گر??تيد؟ گ??تند اقرار كرديم گ??ت پس همه گواه باشيد، من نيز از گواهانم.نام امير المؤمنين نيز به عنوان وصي و جانشين پيامبر خاتم ، براي پيامبران بيان شده بود. هم چنان كه نام اوصياي پيامبران گذشته براي پيامبران بعدي بيان شده و پيامبر گرامي اسلام اميرالمؤمنين را به هارون برادر موسي در وصايت و جانشيني او تشبيه كرده انت منّي بمنزله هارون م??نْ موسي(31) تو « علي (ع)» نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسي هستي ايمان و اعتقاد به حضرت مهدي (عج) و قبول ولايت آن حضرت و اعتقاد به قيام جهاني آن حضرت بر مسلمانان صدر اسلام واجب بوده و مسلمانان صدر اسلام به آن حضرت ايمان و اعتقاد داشته و نام و خصوصيات آن حضرت را مي دانستند زيرا پيامبر نام و مشخصات آن حضرت را به مناسبتهاي مختل?? بيان مي نمودند چنان كه در روز غدير ??رمودند: ألا وَ ا??نَّ خاتَمَ الأئمه?? م??نّا القائم?? المهدي?? ألا ا??نَه الظاهر?? علي الدين اَلا ا??نَّه المنتقم?? م??نَ الظالمينَ:اي مردم آخرين امام پس از من حضرت مهدي ، قائم است، اي مردم بدانيد او ( حضرت مهدي) دين را آشكار مي كند و از ظالمين انتقام مي گيرد. در حالي كه بين مسلمانان صدر اسلام تا زمان ولادت حضرت مهدي قرنها ??اصله بوده و تا زمان قيام و انقلاب آن حضرت بيش از هزار سال ??اصله است و نه تنها مسلمانان صدر اسلام كه پيروان راستين همه اديان الهي به موجب مژده و بشارتي كه كتاب آسماني آنها به آمدن مصلح جهاني داده به قيام و انقلاب آن حضرت ايمان و اعتقاد داشتند. و اما اين كه آيا مقام و مرتبه پيامبران آن هم پيامبران اولوالعزم برتر از مقام امام و جانشين پيامبر مي باشد ناشي از ندانستن معناي رسالت و امامت مي باشد و اين تصور كه چون امامان بعد از همه پيامبران آمده اند پس مقام و مرتبه امامت پايين تر از رتبه پيامبري است ، تصور باطلي است. مقام نبوت : يعني دريا??ت وحي از خداوند ، بنابراين « نبي» كسي است كه وحي بر او نازل مي شود و آنچه را به وسيله وحي دريا??ت مي دارد چنانچه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مي گذارد همانند طبيب آگاهي است كه در محل خود آماده پذيرايي بيماران است، او به دنبال بيماران نمي رود ولي اگر بيماري به او مراجعه كند از درمانش ??روگذار نمي كند.مقام رسالت – يعني مقام ابلاغ وحي و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت ن??وس از طريق تعليم و آگاهي بخشيدن ، بنابراين رسول كسي است كه موظ?? است در حوزه مأموريت خود به تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اي براي دعوت مردم به سوي خدا و ابلاغ ??رمان او است??اده كرده و براي يك انقلاب ??رهنگي و ??كري و عقيدتي تلاش نمايد همانند طبيبي سيار ، او به همه جا مي رود به شهرها، روستاها ، كوه و دشت و بيابان تا بيماران را پيدا كند و به مداواي آنها بپردازد او چشمه اي است كه به دنبال تشنگان مي رود نه چشمه اي كه تشنگان او را جستجو كنند مقام امامت – يعني رهبري و پيشوايي خلق ، در واقع امام كسي است كه با تشكيل يك حكومت الهي و به دست آوردن قدرتهاي لازم سعي مي كند احكام خدا را عملاً اجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسماً تشكيل حكومت دهد تا آن جا كه در توان دارد در اجراي احكام مي كوشد به عبارت ديگر وظي??ه امام اجراي دستورات الهي است در حالي كه وظي??ه رسول ابلاغ اين دستورات مي باشد و باز به تعبير ديگر رسول « ارائه طريق» مي كند ولي امام ايصال به مطلوب مي نمايد ( علاوه بر وظاي?? سنگين ديگري كه دارد.) كوتاه سخن اين كه امامت همان مقام رهبري همه جانبه مادي و معنوي ، جسمي و روحي، ظاهري و باطني است ، امام رئيس حكومت و پيشواي اجتماع و رهبر مذهبي و مربي اخلاق و رهبر باطني و دروني است. امام از يك سو با نيروي مرموز معنوي خود ( هدايت تكويني) ا??راد شايسته را در مسير تكامل باطني رهبري مي كند.با قدرت علمي خود ا??راد نادان را تعليم مي دهد. و با نيروي حكومت خويش يا قدرتهاي اجرايي ديگر اصول عدالت را اجرا مي نمايد. مقام امامت همان مقامي است كه ابراهيم خليل الرحمن پس از آن همه امتحانات و شايستگي ها به آن رسيد و اين آخرين حلقه سير تكاملي ابراهيم بود.(32) وَ ا??ذا ابتَلي ابراهيمَ رَبَّه?? ب??كَلَمات?? ??َاَتمه??نَّ قالَ انّي جاعّلَكَ للناس?? اماماً قالَ وَ مَنْ ذ??ريَّتي قالَ لا يَنال?? عَهد??ي الظالمينَ(33) ( به خاطر بياوريد) هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده ي همه ي آزمايشها برآمده خداوند به او ??رمود: من تو را امام مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد. از دودمان من « نيز اماماني قرار بدهد خداوند ??رمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد. پس مقام امامت برتر است از مقام رسالت و نبوت و اين مقام را تنها بعضي از پيامبران هم چون ابراهيم و حضرت محمد (ص) كه خاتم و ا??ضل پيامبران است دارا بودند امير المؤمنين علي ابن ابيطالب (ع) گذشته از مقام امامت از نظر ??ضايل شخصي و ??ردي نيز داراي ??ضايلي بودند كه به موجب اين خصوصيات برتر از همه انبياء به جز پيامبر گرامي اسلام بودند. « مقايسه علي با پيامبران» حره دختر حليمه سعديه ، خواهر رضاعي رسول اكرم (ص) بود. روزي بر حجاج بن يوس?? ثق??ي وارد شد. او زني و زين و متين بود. شيوه برخورد و ورود او ، نشانگر شخصيت و بزرگي اش بود. بعد از آن كه حجاج او را شناخت پرسيد: تو حره دختر حليمه سعديه اي ؟ حره گ??ت : بله حجاج گ??ت : مدتي در انتظار ديدار تو بودم، زيرا به من خبر رسيد كه تو « علي » را برتر از صحابه پيغمبر مي داني و او را بر ابوبكر ، عمر و عثمان ترجيح مي دهي . حره : نه تنها بر صحابه بلكه بر تمام كساني كه از صحابه بهترند ، والاتر و بهتر ميدانم. حجاج گ??ت: منظورت را روشن تر بگو چه كسي است كه از اصحاب پيغمبر بالاتر باشد؟ حره: بهتر از اصحاب پيغمبر بسيارند، از جمله : آدم ، نوح ، لوط، موسي ، سليمان، و عيسي و ....(عليهم السلام) حجاج : واي بر تو چقدر ادعايت بالا كشيده كه علي را از انبياء بالاتر مي داني . اگر براي ادعاي خود دليل و برهان نياوري تو را مي كشم.حره با كمال شهامت و قدرت ، دست به سوي قرآن برد و براي هر يك از ادعاهاي خود دليل قاطع ارائه كرد و چنين گ??ت : اي حجاج ! قرآن درباره حضرت آدم مي ??رمايد: ??أََكلا م??نها ??َبدت لَه??ما سَوءاتّه??ما وَطَ????قا يخص??ان?? عليهما م??نْ وَرَق?? الجَنه?? وَ عَصي آدم?? رَب??ه ??َغَوي(34) آن گاه از آن « درخت ممنوع» خوردند و برهنگي آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاي بهشت بر خود و « اين گونه»آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و به بيراهه ر??ت.حضرت آدم عصيان « ترك اَولي» كرد ولي خداي سبحان درباره حضرت علي (ع) و خانواده اش مي ??رمايد : ا??نَّ هذا كانَ لَك??مْ جَزاءً وَ كانَ سَعي??ك??مْ مَشكوراً(35) « اين پاداش شماست و سعي و كار شما مورد ستايش است» علاوه بر اين ، خداوند حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت، و ??قط او را از گندم ممنوع كرد و ??رمود « وَ ق??لنا يا آدم?? اسك??ن أَنتَ وَزوْجَكَ الجَنَّهَ وَ ك??لام??نها دَغَداً حَيث?? ش??ئت??ما و لا تَقرَبا هذه الشَجَرهَ ??َتَك??ونا م??نَ الظالمينَ(36) و گ??تيم: اي آدم ! خود و همسرت در اين باغ سكونت گيريد و از هر جاي آن خواهيد ??راوان بخوريد، ولي به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود.ولي او با همسرش نزديك آن درخت ر??تند و از آن خوردند، امام علي (ع) در حالي كه تمام نعمت ها بر او حلال بود از نان گندم نخورد. حجاج با صداي بلند گ??ت: آ??رين، احسنت.برتري بر نوح و لوط: سپس تقاضا كرد كه برتري علي (ع) را بر نوح و لوط بيان كند.حره گ??ت: قرآن مي ??رمايد: ضَرَبَ الله?? مَثَلاً للذينَ ك??روا إمرأهً نوح?? وَ امرأهَ لوط?? كاتنا تحتَ عبدَين?? م??نْ ع??باد??نا صالحين?? ??َخانتا هما ??َلَم ي??غنيا عَنه??ما مّنَ الله?? شيئاً و قيلَ ادخ??لا النّارَ مَعَ الداخلينَ.(37)خداوند به عنوان مثل بر آن كا??ران زن هاي نوح و لوط پيغمبر را نام برده كه به آن دو بزرگوار خيانت كردند، گرچه همسر دو پيغمبرند اما اين باعث ر??ع عذاب آنها نخواهد شد و در روز قيامت به هر دو خطاب مي شود: داخل شويد به همراهي آنان كه داخل آتش هستند اما حضرت علي ابن ابيطالب همسري دارد كه خشنودي، خداست و خشم او خشم خداست. حجاج گ??ت: آ??رين حره قبول كرد برتري بر ابراهيم: حال دليل برتري علي (ع) بر ابراهيم را بيان كن. حره گ??ت: خداوند درباره حضرت ابراهيم (ع) در قرآن چنين مي ??رمايد: « وَ ا??ذ قالَ ا??براهيم?? ربّ?? أرني كَي??َ ت??حيي المَوتي قالَ اَوَلَم تؤم??نْ قالَ بَلي و لكن ل??يَطمئ??نَّ قَلبي قالَ ??َخَذ أَربعَهً م??نَ الطير(38)ابراهيم گ??ت: خدايا زنده شده مردگان را به من نشان بده . خطاب رسيد: مگر تو ايمان نياورده اي عرض كرد. بلي ايمان آورده ام ، ولي مي خواهم مطمئن شوم.اما امام علي (ع) جمله اي ??رموده كه دوست و دشمن آن را نقل كرده اند، و آن اين است كه : لو ك??ش????َ الغطاما ازدَدْت?? يقيناً،*اگر همه پرده ها از مقابل من برداشته شود بر يقين من ا??زوده نخواهد شد حجاج گ??ت: احسنت اي حره، آ??رين بر تو اي حره! بسيار استدلال خوبي داشتي.برتري بر موسي: حالا بگو برتري علي (ع) بر موسي (ع) چيست؟حره گ??ت: حضرت موسي وقتي كه دشمن شيعه خود را كشت و صحنه هاي ظلم را مي ديد و د??اع از مظلوم مي كرد: به او خبر دادند كه طر??داران ??رعون مي خواهند تو را به قتل برسانند : « ??َخَرَجَ م??نها خائ??اً يَترَقَب?? قالَ رَبّ?? نَجني م??نَ القَوم?? الظالمينَ(39) و از ترسي كه داشت از مصر خارج شد و به سوي مدين ر??ت اما حضرت علي (ع) در ليله المبيت به جاي پيامبر خوابيد و در بستر آن حضرت آرميد و جان خود را بي دريغ ??داي پيغمبر كرد، در حالي كه در آن صد در صد احتمال مرگ و خطر مي ر??ت خداوند متعال همين عمل را در قرآن از طريق تقديس يادآوري كرده و مي ??رمايد: وَ م??نَ الناس?? مَنْ يَشري نَ??سَه?? ابتغاءَ مَرْضات?? اللهّ و الله?? رؤ??ٌ ب??العباد(40) « بعضي از مردم هستند كه جان خود را براي رضاي خدا مي ??روشند».برتري بر سليمان (ع) حجاج گ??ت: احسنت اي حره! آ??رين بر تو! حالا دليلت بر ??ضيلت علي (ع) نسبت به سليمان چيست؟ حره اشاره به در خواست سليمان كرد كه به خداوند عرضه داشت: قالَ رَبّ?? اغ??رلي وَهَب لي م??ل??كاً لاَ ينبغي ل??أَحد?? م??نَ بَعدي إنكَ أنتَ الوهاب??(41) پروردگارا ملك و سلطنتي به من كرامت ??رما كه سزاوار هيچ كس بعد از من نباشد. امام علي (ع) درباره دنيا و بيزاري از آن ??رمود: هيهاتَ غري غيري لا حاجه لي ??يك قد طلقتك ثلاثاً رجعه ??يها4 از من دور شو، غير مرا ??ريب ده، من نيازي به تو ندارم من تو را سه طلاقه نموده ام كه رجوعي در آن نيست حجاج گ??ت: احسنت اي حره! استدلال خوبي بود.برتري بر عيسي(ع)*: حالا بگو به چه دليل علي (ع) از عيسي بن مريم بهتر است؟گ??ت: به دليل اين كه براي ولادت عيسي، خدا مريم را امر كرد و از مسجد به بيابان زير درخت خشك منتقل نمود. اما براي ولادت علي (ع) خدا ديوار كعبه را شكا??ت. مادرش ??اطمه بنت اسد وارد شد و در ميان خانه كعبه متولد شد. حجاج گ??ت: احسنت اي حره دليل خوبي بود، سپس دستور داد به او جوايز و هداياي زيادي دادند و او را آزاد كرد. اين حجاج همان دشمن مخو?? و سرسخت امير المؤمنين و شيعيان اوست كه اينطور وادار به تحسين گ??تن مي شود و اگر كمترين اشكالي داشت سخنان حره را حتماً نمي پذير??ت(42)حالا ببينيم ولايت يعني چه و شهادت به ولايت چه معنا و م??هومي دارد. راغب اص??هاني در كتاب م??ردات در مورد معناي ولايت مي گويد: ولايت « به كسر و ا و» به معني نصرت است. و اما ولايت « به ??تح واو» به معني تصدي و صاحب اختياري است(43)علامه طباطبايي در ت??سير الميزان ولايت را اين گونه معنا مي كند: ولايت در اصل به معني « مالك شدن تدبير امور يك شي» بوده ، چنان كه « ولي صغير» يا «ولي مجنون» به كسي مي گويند، كه مالك تدبير امور آنان است، سپس از نظر استعمال در « حب» و دوستي استعمال شده ، زيرا به طور غالب مستلزم تصر??ات متحابين « دو طر?? دوستي» در امور يكديگر مي باشد و روشن است كه آن تصر??ات به خاطر تقرب جستن هر يك به دوست خود و نزديك شدن به اراده و ساير شئون روحي او مي باشد، پس در واقع « محبت» سبب مي شود كه شخص محبوب در امور حياتي «محب» و دوستش تصر?? نمايد. شهيد مطهري در كتاب ولاء ها و ولايتها ،ولايت اثباتي « ولايتي را كه بايد پذير??ت و بدان اهتمام ورزيد» را به دو قسم تقسيم مي كند: ولايت عالم و ولايت خاص و ولايت خاص را نيز به اقسامي تقسيم مي كند. ولاء محبت ، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصر?? يا ولايت تكويني « ولايت محبت» مؤمنين نسبت به يكديگر نزديك بوده و يار و رو حامي يكديگر مي باشند. و در دل خود نسبت به همديگر يك نوع احساس خودي و قرابت مي كنند بگو نه اي كه حيثيت و آبروي ديگري حيثيت و آبروي خود مي دانند. قرآن كريم در اين زمينه مي ??رمايد: انّما المؤمنون اخوه(45). ترجمه : همانا مؤمنين برادر يكديگرند. و همان گونه كه از برادر خود د??اع مي كنند و يار و ياور او هستند و حقاً هم بايد چنين باشد و اگر مي بينيم كه بعضي با برادر خود ر??تاري مثل ر??تار برادران يوس?? دارند، چنين ا??رادي از ذات و ??طرت انساني خود منحر?? گشته، و در حقيقت بيمارند و از تعاليم الهي نيز بويي نبرده اند. زيرا پيشوايان دين ما ??رموده اند كه « اخوك دين??ك» برادرند دين تو است. يعني همانگونه كه بايد در راه د??اع و ياري دين از هيچ تلاشي ??روگذار نكني و تا پاي جان ، از دين خود پاسداري كني، درمورد برادر خود نيز بايد هم چون دينت بايد از او د??اع كرده و او را « در راه حق» ياري كني و از هيچ تلاشي ??رو گذار نكني.در حقيقت مؤمنين بايد نسبت به يكديگر هم چون اعضاي يك بدن باشند. كه اگر يكي از اين اعضا دچار درد يا بيماري شد ساير اعضاي بدن نيز ناراحتند و كار آنها دچار اختلال مي شود. پيامبر گرامي اسلام در حديث معرو?? و مشهوري مي ??رمايد: مَثَلَ المؤمنين ??ي توادَد??ه??م وَ تَراح??م??ه??م كَمَثَل?? الجَسَد?? اذا اشتكي بَعضيٌ تداعي لَه?? سائر اَعضاء جَسد??ه بالح??مّي و السَّهَر??(46) داستان اهل ايمان در پيوند مهرباني و در عواط?? متبا دل ميان خودشان داستان پيكر زنده است كه چو عضوي به درد آيد، ساير اعضاء با تب و بي خوابي با او همراهي مي كنند.ايمان انسان را مي رساند به آن جايگاهي كه شايسته اوست و از سقوط از آن جايگاه جلوگيري مي كند و آن جايگاه ، مقام بلند انسانيت است والا هر كس كه يك سر دارد و دو گوش و راه مي رود و حر?? مي زند انسان نيست بلكه حيواني است به صورت و شكل انسان حتي اگر بسيار متمدن نيز باشد . باز هم بدون ايمان ، به دور از مقام انسانيت است و موجودي است وحشي منتها موجودي است كه توحش او منظم شده ، به قول شهيد آيت الله مطهري – تمدن بي تدين توحشي منظم است. اما هر گاه انساني چراغ درونش روشن و پر ??روغ بود مصداق اين شعر سعدي مي شود كه مي گويد: بني آدم اعضاي يك پيكرند كه در آ??رينش ز يك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار ديگر عضوها را نماند قرار تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي قرآن كريم به همين ولايت مؤمنين ،نسبت به يكديگر اشاره دارد آنجا كه مي ??رمايد: المؤمنونَ و المؤمنات?? بَعَض??ه??م اَولياء?? بعضي??(47)ترجمه : مردان و مؤمن و زنان مؤمنه بعضي ولي بعضي ديگرند.اين ولايت كه همان نزديكي و نصرت و ياري باشد تنها مربوط به مؤمناني نيست كه در يك عصر و دوره زندگي مي كنند يا تنها مؤمنان مسلمان كه پيرو پيامبر گرامي اسلامند.زيرا اين آيه اشاره به هم عصر و هم دوره بودن ننموده و هم چنين خود قرآن از مؤمنان حقيقي و راستين كه قبل از اسلام بوده اند، حمايت نموده و آنان را نصرت و ياري كرده. محكم ترين دليل بر پاك بودن مريم از اتهامات و ا??تراتي كه به او مي زدند، آيات قرآن كريم است كه پاك بودن مريم را از هر آلودگي اثبات مي كند. يا مريم?? اّنَّ اللهَ اصطَ??اكَ وَ طَهَّرَك?? يا اصطَ??اك?? وَ عَلي نساء?? العالمينَ ترجمه : اي مريم همانا خداوند تو را برگزيد و پاك گردانيد و بر زنان جهان برتري داد. در آيه اي ديگر به طور صريح از ع??ت و پاكدامني او د??اع نموده مي ??رمايد: و مريمَ ابنَتَ عمران التي اَحصَنَتْ ??َرجَها(48) ترجمه : مريم دختر عمران دامن خود را ح??ظ كرد. و اين حمايت و د??اع از مريم تنها بخاطر اين نيست كه او مادر حضرت عيسي (ع) مي باشد زيرا از همسر پادشاهي سركش و ستمگر كه ادعاي خدائي مي كرد نيز د??اع نموده، و با تجليل و بزرگداشت عمل او، وي را ياري نمود و اين تنها به خاطر ايمان اوست: قرآن در د??اع و ياري او مي ??رمايد:ضَرَبَ الله?? مثلاً للذينَ آمنوا امرأَه ????رعونَ اذ قالت رب ابن?? لي عندكَ بيتاً ??ي الجنه و نَجَّني مّنْ ??رعونَ وَعمله(49) ترجمه : خداوند براي مؤمنان ، همسر ??رعون « آسيه» را مثل آورد، هنگامي كه گ??ت پروردگارا در بهشت خانه ي براي من بنا كن « از كاخ ??رعون گذشت» و مرا از دست ??رعون نجات بدهد. از آنچه گ??تيم معلوم شد كه اين ولايتي كه مؤمنين بر يكديگر دارند مربوطه به مؤمنان هم عصر و يا مؤمنان مسلمان نيست. بلكه همه ي مؤمنان در هر عصر و دوره اي كه باشند « حتي مؤمنان پيش از اسلام» نسبت به يكديگر اين ولايت را دارند. امير المؤمنين اولين مؤمن مي باشد و بالاترين درجه ايمان را داراست به طوري كه تمام آياتي كه در قرآن با جمله : يا ايها الذين امنوا « اي كساني كه ايمان آورده ايد» مؤمنين را مخاطب ساخته ، ??رد اول و مصداق اتم و اكمل آن علي بن ابيطالب (ع) مي باشد. پس اين ولايت راكه قرآن براي مؤمنان بيان مي كند. به طور قطع حضرت علي (ع) دارا مي باشد و شهادت انبياء به ولايت امير المؤمنين ، شهادت به اين ولايت است كه اين كمترين و پايين ترين مرتبه ولايت آن حضرت است وامير المؤمنين اين ولايت را بر انبياء الهي داشتند و شهادت ابراهيم ، موسي و عيسي و ... به ولايت آن حضرت شهادت به ولايت ، مولا علي بر خود « ابراهيم ، موسي ، عيسي و ...» أنت اما ولاء محبت يا ولاء قرابت به اين معني است كه اهل البيت ذوي القرباي پيغمبر اكرم اند و مردم توصيه شده اند كه نسبت به آنها به طور خاص، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند، اين مطلب در آيات قرآن آمده است و روايات بسياري نيز در اين زمينه از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه محبت اهل البيت و از جمله علي (ع) را يكي از مسائل اساسي قرار مي دهد.آيه ذوي القربي « قل لا أسئلكم عليه اجرا الا الموده» ??ي القربي بگو « اي پيامبر » مزدي را در برابر رسالت از شما نمي خواهم مگر مودت و دوستي نزديكانم(50)هم چنين آيه شري?? « إنما وَليك??م?? الله?? وَ رسول??ه و الذينَ امنوا الذينَ يقيمونَ الصلوهَ و يؤتون الزكاهَ و هم راكعون »(51) ترجمه: وليتان خداست و ??رستاده اش و آنان كه ايمان آورده اند كه نماز را به پا مي دارند و زكات را در حال ركوع ادا مي كنند» به ات??اق ??ريقين « شيعه و سني» در مورد علي (ع) نازل گشته . زمخشري كه از علماي اهل سنت است . به طور جزم مي گويد: اين آيه در شأن علي نازل شده و سر اين كه ل??ظ جمع آمده با اين مورد نزول آيه يك ن??ر بيش نبوده اين است كه مردم را به اين چنين ??علي ترغيب كند و بيان نمايد كه مؤمنان بايد اين چنين سيرت و سجيه اي را كسب كنند بر خير و احسان و دستگيري از ??قيران حريص باشند و حتي در نماز نيز تأخير نيندازند. يعني با اين كه در نمازند و موضوع زكات پيدا مي شود تأخير نكرده و در حال نماز انجام وظي??ه كنند(52) و بعضي گمان مي كنند كه ولاء محبت از مختصات شيعيان است. در حالي كه ولاء محبت از مختصات شيعيان نيست و ساير ??رقه هاي مسلمان نيز به آن اهميت مي دهند. امام شا??عي كه از ائمه چهارگانه اهل سنت است در اشعار معرو?? خود مي گويد: يا راك??باًقّ??ْ ب??الم??حَصَّب?? م??نْ م??ني و اهْت???? ب??ساك??ن?? خي??ها و النّاهض?? سَحَراً اذا ??اضَ الحَجيج?? ا??لي م??ني ??َيضاً ك??ملْتَط??م?? ال????رات?? ال??ائض ا??نَ كانَ رَ??َضاً ح??بّ?? آل?? م??حَمَّد?? ??ليشهد?? التقلان اَني را????ضي(53) اي سواره! در سرزمين پر سنگريزه مني بايست و سحرگاه ??رياد كن به آن كه در خي?? ساكن است و به آن كه حركت كرده است. آن گاه كه حجاج از مشعر به مني حركت مي كنند و كثرت جمعيت مانند رود ??رات موج مي زند. كه اگر محبت آل محمد « ر??ض» طرد و ترك چيزي است. شيعيان را به علل خاصي را??ضي مي خوانند) شمرده مي شود پس جن و انس گواهي دهند كه من « را??ضي» مي باشم. و هم او مي گويد: يا آل بيت?? رسول?? الله?? ح??بَّك??م ??َرضٌ م??نَ الله?? ????ي القرآن?? انزله?? يك??يكم من عظيم?? ال??َخر?? اَنَّكم مَنْ لم ي??صَلّ?? عَليكم لا صلاهَ له(54) اي اهل بيت رسول ! دوستي شما ??ريضه اي است از جانب خداوند كه در قرآن آن را ??رود آورده است از ??خر بزرگ شما را اين بس كه درود بر شما جزء نماز است و هر كس بر شما درود ن??رستد نمازش باطل است و باز هم او گويد: وَ لَمّا رأيتَ الناسَ قَدْ ذَهَبَتْ بهم مذاه??بهم ??ي اَبح??ر الغَيّ?? وَ الجــهل?? رَكبت?? علي اسم الله ??ي س??ن النجا وَه??م اهل?? بيت المصط??ي خاتم?? الرسل و اَمسكت?? حَبلَ الله?? و هو و??لاؤ??ه??م كَمـا قَد ا??مرنا بالتمسـك بالــــحبل(55) چون مردم را ديدم كه راهشان آنها را در درياهاي گمراهي و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار كشتي نجات شدم، همانا اهل بيت مصط??ي خاتم رسولان آن كشتي نجات اند ، و به پيمان خدا كه ولاء آنهاست چنگ زدم، هم چنانكه دستور به ما داده شده كه به اين ريسمان چنگ بزنيم. ولاء محبت امير المؤمنين علي (ع) را نه تنها ساير ??رقهاي اسلامي دارند و به آن اهميت مي دهند بلكه انبياء الهي و پيامبران نيز اين ولاء را دارا بوده اند. اگر انسان نسبت به شخصيت بزرگي كه مورد احترام انسان است و ولي نعمت انسان است بدي كرده و ??رمان او را زير پا گذارد، به صورتي كه از چشم او بي??تد و??ردي كه نزد آن شخص ولي نعمت و مورد احترام آبرو و حيثيت دارد و وساطت او را مي پذيرد وساطت نمايد و انسان در نظر آن ??رد ولي نعمت و بزرگ بخشيده شود، ??ردي كه باعث بخشش انسان شده و وساطتت نمودi محبوب انسان مي شود و علاقه و محبت او در دل انسان قرار مي گيرد و اگر اينگونه نشود. در حقيقت بايد به انسانيت خود و سلامت قلب و احساس خود شك نمايد حضرت آدم آن هنگام كه از شجره ممنوعه خورد و از بهشت رانده شد. توبه كرد و آنچه باعث قبول شدن توبه او گرديد. خمسه طيبه ( پنج تن آل عبا) و نام مقدس آنها بود كه علي (ع) از جمله آنهاست. حضرت آدم آنها را واسطه قرار داد. و از خداوند خواست كه به حق علي (ع) همسر و ??رزندان او و پسر عموي اول (پيامبر) او را ببخشد و توبه او را بپذيرد. قرآن كريم مي ??رمايد:« ??َتَلَقي ادمَ م??نْ رَبّ??ه?? كَلَمات?? ??َتابَ عَليه?? اّنَّه ه??وَ التَّواب?? الرَّحيم(56) پس آدم كلماتي از پروردگار خود آموخت كه موجب پذير??تن توبه او گرديد زيرا خدا مهربان و توبه پذير است.يكي از ت??اسيري كه براي كلمات شده و شايد بهترين ت??سير، همان نام پنج نور مقدس مي باشد در زيارت مخصوصه امير المؤمنين مي خوانيم: السَّلام?? عليكَ يا مَنْ تابَ الله?? ب??ه?? وَ ب??أخيه?? عَلي ادَمَ ا??ذغوي(57)ترجمه : سلام بر تو (علي (ع) ) اي كسي كه خدا به سبب او و برادرش ( پيامبر) توبه آدم را پذير??ت. هر گاه انسان سوار بر كشتي باشد، و كشتي گر??تار امواج خروشان دريا و طو??ان گردد به طوري كه ازحيات و زندگي قطع اميد كند. در اين هنگام اگر ??ردي ا??راد كشتي را نجات دهد. ا??راد كشتي حيات و زندگي درباره خود را مديون او دانسته و اين امر، بذر محبت و مودت ??رد ناجي را در دل سرنشينان كشتي مي ا??شاند. كشتي حضرت نوح در ميان امواج متلاطم آبها و طو??ان شديد و بارش باران شديد سرگردان بود و به بركت نام مقدس امير المؤمنين و نام پيامبر گرامي اسلام نجات پيدا كرده چنانكه در زيارت مخصوصه آن حضرت مي خوانيم. السَّلام?? عليكَ يا مَنْ اَنجي الله?? سَ??ينهَ نوح?? ب??اسمه وَ إسم?? اَخيه??3 «سلام بر تو (علي (ع)) اي كسي كه خداوند به نام تو و نام برادرت (پيامبر اسلام) كشتي نوح را نجات داد». بهترين دليل بر وجود هر چيزي، وقوع آن چيز است. مثلاً زماني كه انسان شك دارد كه در زمستان و هواي سرد، آيا گلي هم مي رويد؟ و آيا مي توان گلي را پرورش داد؟ بهترين دليل بر روييدن گل و پرورش گل در زمستان وجود گلهاي رنگارنگ و زيبا در زمستان است.بهترين دليل بر اين كه انبياء اين ولاء را نسبت به مولا علي (ع) داشته اند. سخن و گ??ته آنان است و اعمالي كه تنها براي انساني انجام مي شود كه اين نوع ولاء را داراست. هنگامي كه امام حسن(ع) بر بدن مطهر پدر خود نماز خواند، موضع و جايي را كه بدن مطهر ??رود آمده بود، ح??ر كردند. ناگاه قبر ساخته و لحد پرداخته اي ظاهر شد و تخته اي در زير قبر پيدا شد كه بر آن به خط سرياني دو سطر نقش بسته بود كه ترجمه آن چنين است كه : به نام خداي رحمن و رحيم، اين قبري است كه نوح (ع) آن را براي علي بن ابيطالب (ع) ح??ر كرده است(58). كسي كه قرن ها قبل از ولادت ??ردي ، براي او قبري را آماده مي كند، بر روي لوحي ( تخته اي) مي نويسيد كه اين قبر را او آماده كرده آن همه در كنار قبر خود ، اين عمل او تنها نشان دهنده محبت و دوستي او نسبت به ??ردي است كه براي او قبر مهيا نموده است. در زيارت نامه مولا مي خوانيم : السَّلام عَليكَ يا مَولايَ وَ عَلي ضجيعكَيكَ ادَم و نوح?? وَ رحمه الله?? وَ بَرَكاته??(59) : ترجمه : سلام بر تو (علي (ع)) اي مولاي من و سلام بر دو همجوارت در اين بقعه يعني آدم (ع) و نوح (ع) آيا چيزي جز ولاء محبت و قرابت است؟!حسن بن خالد از امام هادي نقل مي كند كه حضرت به من مي ??رمودند: آيا مي داني كه نقش انگشتر حضرت آدم چه بوده است؟ عرضه داشتم : نه : حضرت هادي (ع) ??رمودند: اين عبارت بر نگين انگشتر حضرت آدم (ع) نقش بسته بود: لا ا??لهَ ا??لّا الله?? ، مَحمدٌ رَسول?? الله?? ، عَليٌ وَليّ?? الله??. ولاء امامت و پيشوايي دومين ولاء خاص ، ولاء امامت و پيشوايي است. به عبارت ديگر مقام مرجعيت ديني ، يعني مقامي: كه ديگران بايد از وي پيروي كنند، او را الگوي اعمال و ر??تار خويش قرار دهند و دستورات ديني را از او بياموزند، و به عبارت ديگر زعامت ديني، چنين مقامي مستلزم عصمت است، و چنين كسي قول و عملش سند و حجت است براي ديگران « لَقَد كانَ لَك??مْ ??ي رسول?? الله?? أ??سوهٌ حَسَنَهٌ ل??مَنْ كانَ يرجوا اللهَ وَ اليومَ الاخر وَ ذكر الله كثيراً»(60)براي شما در « ر??تار» ??رستاده خدا الگو اي نيكوست براي آنان كه اميدوار به خدا و روز ديگرند و خدا را بسيار ياد كنند. قَلْ ا??نْ كَنت??مْ ت??ح??بونَ اللهَ ??َاتَّبع??وني ي??حب????بك??مْ الله?? وَ يَغْ????رْلَك??مْ ذ??ن??وبَكم(61)!ترجمه : بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد در اين آيات رسول الله را الگويي معر??ي كرده كه مردم بايد ر??تار و اخلاقشان را با ر??تار و اخلاق او تطبيق دهند و او را مقتداي خويش سازند و اين خود دليل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا زيرا اگر گناه و خطايي ممكن بود از او صادر گردد، ديگر جا نداشت خداي متعال او را پيشوا و مقتدا معر??ي كند. اين مقام پس از پيغمبر به علي (ع) رسيد. زيرا قرآن كريم حضرت علي (ع) را جان و ن??س پيامبر معر??ي مي كند: ??َمَن حاجَّك ??يه?? م??نْ بَعد?? ما جائَكَ م??نَ الع??لم?? ????ق??لْ تَعالوا نَدْعَ اَبنائنا و أَبناءَك??م نساء نا و نساءَكم وَ اَن????سَنا وَ اَنْ????سَك??م ث??مَّ نَبتَه??لْ ??َنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله?? عَلَي الكاذبينَ(62) ترجمه : پس هر كس بعد از علمي كه از سوي خدا در مورد عيسي (ع) به تو رسيده در مورد او (حضرت عيسي) با تو به مجادله و گ??تگو برخيزد، بگو ما پسران خود را بخوانيد ، ما ن??وس خود را مي خوانيم شما هم پسران خود را بخوانيد، ما زنان خود را مي خوانيم، شما هم زنان خود را بخوانيد، ما ن??وس خود را مي خوانيم، شما هم ن??وس خود را بخوانيد، سپس ن??رين نموده و لعنت خدا را بر دروغگويان ب??رستيم.مصداق ان??سنا در اين آيه پيامبر گرامي اسلام و امير المؤمنين است. هم چنين در حديث معرو?? و مشهور منزله ،*نيز يكي از انواع ولائي را كه اثبات مي كند. ولاء امامت و پيشوايي است عليٌ مّنّي ب??مَنزله?? هارونَ م??نْ موسي ، الّا اَنَّه لا نبي بعدي: (63)ترجمه : علي (ع) نسبت به من « پيامبر» به منزله هارون نسبت به موسي (ع) است جز آنكه بعد از من پيغمبري نباشد: همانطوري كه بني اسرائيل بعد از موسي ، بايد از هارون پيروي مي كردند و او را الگوي اخلاق و ر??تار خويش قرار مي دادند و از او پيروي مي كردند پس از پيامبر گرامي اسلام نيز الگوي اخلاق و ر??تار و كسي كه بايد از او پيروي و متابعت نمود، حضرت علي مي باشد ، امامت و پيشوايي ومقتدايي ديني، به طوري كه آنچه پيشوا مي گويد و هر طور عمل مي كرد سند و حجت الهي تلقي شود، *نوعي ولايت است زيرا نوعي حق تسلط و تدبر و تصر?? در شئون: مردم است . به طور كلي هر معلم و مربي از آن جهت كه معلم و مربي است، ولي و حاكم و متصر?? در شئون متعلم و ??رد تحت تربيت و پرورش است ، چه رسد به معلم و مربي اي كه از جانب خدا اين حق به او داده شده باشد.آيه كريمه « إ??نَّما وَليّ??كم الله?? وَ رَسول??ه?? وَ الذينَ آمنوا الذينَ يقيمونَ الصلوهَ و ي??ؤتونَ الزكوه و هم راكعون. ترجمه : وليتان خداست و ??رستاده اش و آنان كه ايمان آورده اند كه نماز را به پا مي دارند و زكات را در حال ركوع ادا مي كنند(64).ناظر به چنين ولايتي است. البته مقصود اين نيست كه اين آيه شامل برخي ديگر از اقسام ولايت كه بعداً ذكر خواهيم كرد نيست . مقصود اين است كه اين آيه شامل ولاء امامت و پيشوايي و مرجعيت ديني هست. شهادت انبياء به ولايت حضرت علي (ع) شهادت به ولايت امامت و پيشوايي مولاي متقيان و اسوه بوده حضرت علي (ع) بر تمامي مردم ، مسلمان و غير مسلمان و بر پيروان همه اديان است. « ولاء زعامت» سومين قسم از اقسام ولاء خاص ، ولاء زعامت است. ولايت زعامت يعني حق رهبري اجتماعي و سياسي. اجتماع نيازمند به رهبر است. آن كس كه بايد زمام امور اجتماع را به دست گيرد و شؤون اجتماعي مردم را اداره كند. و مسلط بر مقدرات مردم است ولي امر مسلمين است . پيغمبر اكرم در زمان حيات خودشان ولي امر مسلمين بودند و اين مقام را خداوند به ايشان عطا ??رموده بود و پس از ايشان طبق دلايل زيادي كه غير قابل انكار است به علي و ??رزندان او رسيده است . « اَطيعوا اللهَ و اَطيعوا الرَّسولَ وَ ا??ول??ي الأمر منكم»(65) « اطاعت كنيد خدا و پيغمبر را و كساني را كه اداره كار شما به دست آنهاست» و هم چنين آيه شري??ه « اليومَ يئسَ الذينَ كَ??َروا ام??ن دين??ك??م ??َلا تَخشَوه??مْ وَ اخشون?? اَليَومَ اَكْمَلت?? لَك??م دينَك??مْ وَ اَتْمَت?? عَليكم ن??عمتي وَ رَضيت لَك??مْ الأسلامَ ديناً(66) « امروز دين شما را كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را براي شما به عنوان دين پسنديدم». و حديث شري?? غدير و عموم آيه « ا??نَّما وَل????يّ??ك??م?? الله?? » ناظر به چنين ولايتي است در اين جهت كه پيغمبر اكرم چنين شأني را داشته و اين يك شأن الهي بوده است. يعني حقي بوده كه خداوند به پيغمبر اكرم عنايت ??رموده بود نه اين كه از جانب مردم به آن حضرت واگذار شده باشد- ميان شيعه و سني بحثي نيست. اهل سنت با ما تا اينجا موا??ق اند سخن در اين است كه پس از پيغمبر اكرم تكلي?? ولايت زعامت چيست؟ ا??راد مردم براي اين كه اجتماع متزلزل نشود و هرج و مرج به وجود نيايد، بايد از كسي و مقامي به عنوان حاكم و ولي امر اطاعت كنند تكلي?? چنين مقامي چيست ؟ آيا اسلام در اين باره تكلي??ي معين كرده است و يا به كلي سكوت اختيار كرده است، و اگر تكلي?? معين كرده چگونه است؟ آيا به مردم اختيار داده. كه بعد از پيغمبر هر كه را مي خواهند خود انتخاب كنند و بر ديگران اطاعت او واجب است و يا اين كه پيغمبر اكرم قبل از رحلت ، شخص معيني را براي جانشيني خود در اين مقام بزرگ و با اهميت تعيين كرد؟ كلمه امام هم چنان كه در مورد پيشوايي گ??ته مي شود كه دين را بايد از او گر??ت در مورد زعامت اجتماعي و سياسي نيز به كار ر??ته است. رسول اكرم ??رمود: ثَلاثٌ لا يَغ??لّ?? عَليهن قلب?? امرء?? م??سل??م??: ا??خلاص?? العَمَل?? لله?? ، وَ النَّصيحَه?? ائمه الم??سلمينَ وَ اللّ??زوم?? ل??جَماعَت??ه??م(67)هرگز قلب يك مسلمان نسب به سه چيز خيانت و ترديد روا نمي دارد. اخلاص نيت براي خدا ، خيرخواهي براي زعماي مسلمين در راه رهبري مسلمين ،*همراهي با جماعت مسلمين. علي (ع) در يكي از نامه هايش كه در نهج البلاغه ثبت شده مي ??رمايد: ??َإنَّ اعظمَ الخيان??ه?? خيانه?? الا??م??ه و ا??ظع?? الغَش?? غَشّ??ي الأئمه??: (68) بزرگترين خيانتها خيانت به جامعه است وشنيع ترين دغلبازيها، دغلبازي با پيشوايان مسلمين است در اين جمله نيز كلمه امام به اعتبار رهبري اجتماعي اطلاق شده است.در تاريخ مسلمين زياد مي خوانيم كه مسلمانان . حتي ائمه اطهار خل??اي عصر خود را با كلمه « امام» خطاب مي كردند. چيزي كه هست امام به اين معني گاهي امام عدل است و گاهي امام جور و مسلمانان در قبال هر يك از آنها وظاي??ي دارند، پيغمبر اكرم درحديث مشهوري كه ??ريقين روايت كرده اند ??رمود: اَ??ضَل?? الجَهاد?? كَل??مَه?? عدل?? ع??ندَ امام?? جائر??(69)بالاترين جهاد، يك سخن حق است در برابر يك پيشواي جور ، اما اين كه امير المؤمنين ولاء زعامت و رهبري اجتماعي و سياسي را داشتند هم به لحاظ عقلي مي توان اين مطلب را دريا??ت ، چرا كه علي (ع) از هر جهت « علم و عقل و درايت و ....) بر تمام مردم برتري داشتند و از همه نسبت به اين امر اولي و شايسته تر بود. و اين مطلب را حتي ابن ابي الحديد معتزلي مشارح نهج البلاغه بيان نموده آنجا كه مي گويد: اَلحَمد??لله?? الَّذي قَدَّمَ المَ??ض??ولَ عَلَي ال??اض??ل??. ستايش مخصوص خدايي است كه م??ضول « پايين و پست» را بر ??اضل « صاحب ??ضيلت و برتري» مقدم و پيش انداخت و مراد اين است كه علي (ع) ??اضل است و ابوبكر و عمر م??ضول هستند اما خداوند به زعم او م??ضول « ابوبكر و عمر» را بر ??اضل « علي عليه السلام» مقدم انداخته است.و اين اعترا??ي است از سوي ابن ابي الحديد بر برتري مولا علي (ع) نسبت به ديگران براي زعامت و رهبري سياسي و اجتماعي . و هم احاديث زيادي كه در كتب معتبر اهل سنت نقل شده دلالت بر اين مطلب دارد. در مسند احمد حنبل به نقل از مجمع الزوائد جلد 5 – ص??حه 185 آمده : يا عَليّ?? ا??نْ وَلَيتَ هذا لامرَ بعدي ??َأخرج اهلَ نجرانَ م??نْ جَزيره?? العرب: اي علي اگر بعد از من متصدي و زمامدار امر خلا??ت شدي، پس اهل نجران « گروه مسيحي اين منطقه» را از جزيره العرب بيرون كن. و هم چنين اين روايت كه پيامبر خطاب به علي (ع) ??رمود: يا عَلي??ّ?? حَقّ??كَ عَلي المسلمينَ كَحَقّ?? الوالد عَلي وَلَد??ه??(70)اي علي حق تو بر مسلمين همانند حق پدر است بر ??رزندش.يعني همانطوري كه پدر صاحب اختيار و سرپرست ??رزند مي باشد علي (ع) نيز سرپرست و رهبر اجتماع مي باشد در احتجاج طبرسي جلد ص??حه 307، 1 ص??حه آمده كه : جمعي از مسيحيان به همراه راهب خود به مدينه آمده و به مسجد وارد شدند و همراه خود قطعات طلا و اموال گران قيمتي آورده بودند، راهب در مسجد خود را به جمعيتي كه در مسجد در حضور ابوبكر نشسته بودند رسانيد و پس از اداي احترام گ??ت: كدام يك از شما خلي??ه پيامبر و امين دين است؟حاضران به ابوبكر اشاره كردند. راهب به ابوبكر متوجه شد و گ??ت: نام تو چيست؟ ابوبكر : نام من عتيق است. راهب: ديگر چيست؟ ابوبكر : نام ديگرم « صديق» است. راهب: ديگر چيست؟ ابوبكر : نام ديگري ندارم. راهب: مقصود من تو نيستي ، شخص ديگري است ابوبكر منظورت چيست؟ راهب: من به همراه جمعي از روم آمده ام و بار شتر من طلا و نقره است منظور من از پيمودن راه طولاني و آمدن به اينجا اين است كه مسائلي از خلي??ه پيامبر بپرسم، كه اگر پاسخ صحيح داد، آيين اسلام را بپذيرم و از اوامر خلي??ه رسول خدا اطاعت نمايم و ضمناً اموالي را كه با خود آورده ام آن را بين مسلمين تقسيم كنم و اگر خلي??ه نتوانست پاسخ دهد، به وطن بازگردم. ابوبكر: در امان هستي بپرس. راهب: به من خبر بده. 1-آن چيست كه براي خدا نيست. 2-و نزد خدا نيست 3-و خدا آن را نداند ابوبكر در پاسخ سه سؤال متحير شد، پس از سكوت طولاني به بعضي از اصحاب گ??ت كه عمر را حاضر كنيد عمر را اطلاع دادند و به مجلس آمد، راهب رو به عمر كرد و سؤالات خود را مطرح نمود، او نيز از پاسخ درمانده شد، سپس عثمان را خبر دادند و به مسجد آمد، راهب از او پرسيد، او نيز در جواب درمانده شد، همهمه در مسجد ا??تاد و مي گ??تند خدا همه چيز را مي داند و همه چيز در نزد اوست اين چه سؤالهاي نامناسبي است كه راهب مي پرسد؟راهب گ??ت: اينها پيروان بزرگواري هستند ولي متأس??انه به خود مغرور شده اند. سپس تصميم گر??ت تا به وطن بازگردد در اين هنگام سلمان با سرعت به حضور امام علي (ع) آمد و جريان را به او خبر داد و از آن حضرت استمداد نمود تا آبروي اسلام را ح??ظ كند. امام علي با دو ??رزندش حسن و حسين وارد مسجد شد، وقتي كه جمعيت مسلمين او را ديدند، شادمان شدند و تكبير گ??تند برخواستند و با احترام آن حضرت را به نزد خويش خواندند ابوبكر به راهب گ??ت: كسي كه تو مي خواستي حاضر شد، هر چه سؤال داري از او بپرس راهب به آن حضرت رو كرد و گ??ت: نام تو چيست؟علي : نام من نزد يهود « اليا» و نزد مسيحيان « ايليا» و نزد پدرم « علي» و نزد مادرم « حيدر» راهب: چه نسبتي با پيامبر داري؟ علي : او برادر و پسر عموي من است و من داماد او هستم. راهب: به حق عيسي مقصود و گم شده من تو هستي، اكنون به من خبر بده: آن چيست كه براي خدا نيست و در نزد خدا نيست و خدا آن را نداند؟ علي : آن كه براي خدا نيست ??رزند و همسر است و آن كه در نزد خدا نيست ظلم است كه در نزد خدا نسبت به بندگان نيست و آن خدا آن را نمي داند، شريك است كه او در ملك خود آن را براي خود نمي داند. راهب تا اين پاسخ ها را شنيده برخاست و كمر بند خود را باز كرد و كنار گذاشت و سر امام علي(ع) را در آغوش گر??ت و بين دو چشم آن حضرت را بوسيد و گ??ت: گواهي مي دهم كه معبودي جز خداي يكتا نيست و محمد رسول خدا است و تو جانشين رسول خدا و امين اين امت و معدن حكمت اين دين و سرچشمه علم و برهان هستي، نام تو در تورات « اليا» و در انجيل « ايليا» و در قرآن « علي» ودر كتابهاي پيشين «حيدر» است. من تو را وصي به حق پيامبر يا??تم و تو بعد از پيامبر سزاوار مقام رهبري مي باشي، و سزاوار است كه تو در اين مجلس بنشيني، بگو بدانم سرگذشت تو با اين قوم چيست؟ امام علي پاسخ كوتاهي به او داد. آنگاه راهب برخاست و همه اموال خود را به آن حضرت تقديم كرد. امام علي (ع) آن را گر??ت و در همان مجلس بين مستمندان مدينه تقسيم نموده راهب و همراهان در حالي كه مسلمان شده بودند به وطن بازگشتند. «ولايت تكويني» ولايت تكويني يا ولايت تصر??، بالاترين مراحل ولايت است. ولايت تصر?? يا ولايت تكويني نوعي اقتدار و تسلط ??وق العاده بر جهان و عالم خلقت است. ولايت تكويني از يك طر?? مربوط است به استعدادهاي نه??ته در اين موجودي كه به نام انسان در روي زمين پديد آمده و كمالاتي كه اين موجود شگ??ت بالقوه دارد و قابل به ??عليت رسيدن است و از طر?? ديگر مربوط است به رابطه اين موجود با خدا ، مقصود از ولايت تكويني اين است كه انسان در اثر پيمودن صراط عبوديت به مقام قرب الهي نائل مي گردد و اثر وصول به مقام قرب البته در مراحل عالي اين است كه معنويت انساني كه خود حقيقت و واقعيتي است، در وي متمركز مي شود و با داشتن آن معنويت، قا??له سالار معنويات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان مي شود. صاحب ولايت تكويني « انسان كامل» است كه ن??وذ غيبي دارد بر جهان و انسان و ناظر بر ن??وس و قلوب است يعني مي تواند در دلها تأثير بگذارد و ميل انسان نسبت به چيزي را عوض كند يا حب و بغضي انسان را نسبت به شخصي يا چيزي تغيير دهد و يا در ذهن و ??كر انسان تأثير بگذارد.و مطلبي را از ذهن او محو و پاك نمايد يا به ذهن او القا نمايد.البته مقصود از اين ولايت اين نيست كه صاحب اين ولايت سمت سرپرستي و قيمومت. نسبت به جهان پيدا كند به طوري كه او گرداننده زمين و آسمان و خالق و رازق و محيي و مميت م??ن جانب الله باشد. اگر چه خداوند، جهان را بر نظام اسباب و مسباب قرار داده و موجوداتي كه قرآن آنها را ملائكه مي نامد« مدبرات امر» و « مقسمات امر» به اذن الله مي باشند و اين هيچگونه منا??اتي با شريك نداشتن خداوند در ملك و خالقيت ندارد و هم چنين با اين كه « به هيچ وجه هيچ موجودي « ولي» به معناي يار و ياور خدا و حتي آلت و ابزار خدا به شما نمي رود » منا??ات ندار وَ لَم يَك??ن لَه?? شريكٌ ????ي الم??لك?? وَ لَمْ يَك??نْ لَه?? وَليٌّ م??نَ الذّ??ل?? وَ كَبّ??ره?? تكبيراً(71)خداوند شريك و ياوري در اداره امور ندارد.قرآن در عين اين كه خداوند را در حد اعلاي غنا وبي نيازي معر??ي مي كند و در عين اين كه مثلاً مي ??رمايد: اَللهَ يَتَوَ??ّي الاَ نَ??سَ حينَ مَوت??ها(72)خداوند جانها را مي گيرد هنگام مردن را باز مي ??رمايد: قَلَ يَتَوَ??يك??م مَلك?? المَوت?? الذي و??كّ??لَ ب??ك??مْ(73)بگو ملك الموت، جان شما را مي گيرد كه مأمور اين كار شد. در جاي ديگر مي ??رمايد: اَلَّذينَ تَتَوَ??يه??م المَلائكه?? ظالمي اَن????س??ه??م(74) كساني كه ملائكه جان آنها را مي گيرند در حالي كه به خودشان ظلم كرده اند. قرآن در عين اين كه مي ??رمايد: خداوند بر همه چيز ح??يظ است مي ??رمايد: وَ ي??رس??ل?? عَلَيك??م حَ??َظَهً حتي إذا جاءَ اَحَدَك??م المَوت?? تَوَ??َّته?? ر??س??ل??نا مي ??رستد بر شما حا??ظان و نگهباناني تا اين كه مرگ به سراغ يكي از شما بيايد جان او را ??رستادگان ما مي¬گرند.در اين آيه كريمه رسولاني را ، هم به عنوان نگهبان و هم قبض كننده ارواح معر??ي مي كند. پس از نظر توحيدي،* وجود وسائط و نسبت دادن تدبير امور به غير خداوند ولی به اذن و اراده خداوند مانعي ندارد. پي نوشت ها : . بحار چاپ كمپاني، جلد 9، ص??حه 401-كش?? الغمه، جلد (1)، ص??حه 105 2. سوره نساء ، آيه 123 3. سوره عصر ، آيه 2-1 4. معالم الزل??ي –ص??حه120و بحار الانوار جلد 39-ص??حه289 5. محمد حسن مظ??ر دلائل الصدق ،*چاپ قاهره – ج2، ص497 6. منتهي الامال –ج 1 – ولادت امير المؤمنين –ص 273 7. قمقام زخارص 561- زبه نقل از قصه كربلا تألي?? علي نظري من??رد 8. تتمه المنتهي الامال ، ج 1 ،ص238 و 239، ابوال??رج اص??هاني ، مقاتل الطالبين ، ص396 9. دكتر حسين جاسم تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت الهي ، ص84، به نقل از سيره پيشوايان، تألي?? مهدي پيشوايي 10. تاريخ يعقوبي ، ج3، ص223، ??قيهي علي اصغر آل بويه ، ص415 11. خوارزمي ، رسائل مصر ، ص83 تا 76 ، ??قيه علي اصغر آل بويه ، ص453 به نقل از سيره پيشوايان ، مهدي پيشوايي 12. سوره نساء ،اآيه 117 13. اليقين سيد بن طاووس حسني ، ص26 14. اليقين،سيد بن طاووسي حسني ،ص26 و هدايه الكبري، حسين بن حمدان حضيني،ص40 15. اليقين سيد بن طاووس حسني ، ص25 16.اقتباس از كتاب تعليم وتربيت در اسلام نوشته شهيد مطهري 17. سوره تحريم – آيه 6 18.سوره ي طه- آيه 132 19. مهدي پيشوايي سيره پيشوايان ، ص26 20. ابن اثير-الكامل ??ي التاريخ-بيروت جلد2-ص??حه58 ابن هشام-عبدالملك-السيره النبويه جلد 1-ص??حه 262 طبرسي-محمد بن تاريخ الام و المولي-بيروت دارالقاموسي-جلد2-ص??حه213 21. ابوال??رج اص??اني-مقاتل الطالبين-نج?? اشر??- ص??حه 15 22. نهج البلاغه صبحي صالح ، خطبه 192 23. علي بن عيسي اربلي-كش?? الغمه-چاپ بني هاشمي-تبريز-جلد 1-ص??حه 61و60 24. سوره يونس-35 25. بقره-44 26. سوره احزاب-آيه 21 27. قلم ، آيه 4 28. سوره آل عمران – آيه 159 29. ت??سير الميزان- ذيل آيه 28 – آل عمران 30. انجيل يوحنا، باب 15-جمله 16 31. سوره آل عمران ، آيه 81 32. خطبه الغدير- الغدير – 1 ص 121 الي 115 ، ت??سير نخر راضي ج 3، ص636، دعاي ندبه ،*م??اتيح الجنان ، شيخ عباس ??مي، خطبه غدير- الغدير –جلد1 33. ت??سير نمونه ، ج1 ، ص440 34. بقره - 124 35. طه – آيه 12 36. سوره دهر، آيه 22 37. سوره بقره ، آيه 35 38. سوره تحريم، آيه 10 39. سوره بقره ، آيه 260 40. قصص – 21 41. بقره – 207 42. سوره ص- آيه ي 35 43. نهج البلاغه- قصار الحكم – شماره 77 44. ناسخ التواريخ- ره توشيه راهيان نور- ويژه اي ماه مبارك رمضان-1422 ق و 1380ش 45. به نقل از كباب ولاء ها و ولايتها ، شهيد مطهري ص??حه 15 46. ت??سير الميزان – ذيل آيه 28- آل عمران 47. ولاء ها و ولايتها- ص??حه 16- شهيد مطهري 48. سوره حجورات ، آيه 10 49. جامع الصغير- جلد 2-ص??حه 155 50. توبه – 71 51. آل عمران – 42 52. تحريم – 12 53. تحريم 11 54. شوروي – 23 55. مائده -55 56. الكشا?? « چاپ مصر – سال 1373 – جلد 1- ص??حه 505 57. الت??سير الكبير ، ??خر رازي ، ج27، ص166 58. الكني و القاب ،*محدث قمي ،*و نور الابصار شبلنجي، ص104 59. الكني و القاب ،*محدث قمي ،*و نور الابصار شبلنجي، ص104 60. بقره – 37 61. م??اتيح الجنان – زيارت مخصوصه اميرالمؤمنين 62. م??اتيح الجنان – زيارت مخصوصه امير المؤمنين 63. منتهي الامال – جلد 1- ص??حه 345- سوگنامه آل محمد – ص??حه 53-54 روضه الشهداء ص??حه 172-173 64. م??اتيح الجنان – زيارت مطلقه امير المؤمنين 65. احزاب – 21 66.آل عمران – 31 67. آل عمران – 61 68. ??ردوس ديلمي – جلد 3-ص??حه 62-شماره 41713 و جامع صغير سيوتي – جلد 2-ص??حه 177-5598 و كنز العمال –جلد 11- ص??حه 603-حديث 32915 و ينابيع الموده باب 56 ،*ج2، ص97، شماره 237 69. مائده -55 70. نساء – 59 71. مائده -3 72. كا??ي – جلد 1-ص??حه 403 73. نامه 26- نهج البلاغه 74. كا??ي – جلد 5- ص??حه 60 منبع:سایت راسخون
  23. sinaweb

    مصلحت در سيرۀ علوي

    [ATTACH=CONFIG]1664[/ATTACH] بي ترديد عصر زندگاني حضرت امام علي(عليه السلام) وسيرة آن حضرت از دوره هاي برجسته تاريخ اسلام و سر شار از ارزشهاي ديني است ، زيرا در سيره آن حضرت همراه با احياي ??رهنگ قرآني وسنت نبوي و ر??ع م??اسد وتبعيض وتبيين حقوق متقابل حكومت و مردم واجراي عدالت اجتماعي و اقتصادي وبطور كل حق مداري وخير خواهي بود .حضرت علي(عليه السلام) عليرغم اينكه در طول زندگي اش با ??راز ونشيب ها همراه بود اما سيره*ي آرماني و ممتاز آن حضرت كه همواره با حق طلبي ومصلحت جويي بود به عنوان الگويي بر جسته براي بشريت و انسانهاي آزاده تلقي مي شود. نوشتار حاضر به بررسي دو ويژگي مهم كه عبارت اند از : حق محوري ومصلحت انديشي سيرة امام تحت عنوان حق ومصلحت در سيرة آن حضرت ميپردازد . ابتدا زندگاني حضرت را بدو قسمت قبل از رحلت پيامبر اسلام (صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) وبعد ازآن تقسيم نموده وسپس به قسمت دوم پرداخته و آن را نيز به دو دوره ، دورة سكوت و دورة زمامداري تقسيم نموده است ، در دورة اول حق محوري حضرت را در ابعاد مختل?? مورد پژوهش قرار داده ودر دورة دوم مصلحت وعوامل سكوت به طور اختصار مورد بر رسي قرار گر??ته است . كليد واژگان: حق ، مصلحت ، سيره ، سكوت ، صلح طلبي ،وحدت.مصلحت : در مجمع البحرين آمده است «مصلحت» بمعناي خير وجمعش مصالح است .(1)لذا وقتي واژه مصلحت در اين مختصر مطرح مي شود بمعناي انتخاب شايسته و بهتر، منظور است .سيره: واژه« سيره» در لغت بمعناي روش ، هيئت وحالت آمده است .(2)شهيد مطهري مي*گويد: معناي سيره : سيره در زبان عربي ازماده «سير» است سير يعني حركت*، ر??تن وراه ر??تن ، سيره يعني يك نوع راه ر??تن ، سيره بر وزن ????علَه است و دلالت بر نوع مي كند پس وقتي صحبت از سيره مي شود يعني يك نوع ر??تار و يك متد وسبك در ر??تار ، سيرة علوي يعني يك سبك ومتد كه حضرت علي(عليه السلام) در عمل و در روش براي مقاصد خودش بكار مي*رود.(3)حق: واژه «حق» از لحاظ معنا شناسي به معناي ثابت ، ضدباطل وموا??قت است چنانچه راغب مي*گويد : اصل واژة حق به معناي مطابقت وموا??قت وو قوع شيي در محل خودش است .(4) پس هر گاه در اين نوشتار واژه حق به كار برده مي شود به همين معنا ست .دوران زندگاني اميرالمؤمنين را مي توان بدو دورة قبل از رحلت پيامبر وبعد از رحلت آن حضرت تقسيم نمود . كسانيكه با تعاليم اسلامي آشنا هستند مي دانند كه در دوران اول كه دورة حساس شكل گيري شخصيّت ودوره ي پذيرش تربيتي و روحي او بود ، حضرت اين ا??تخار را داشت كه در خانه*ي رسول خدا(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) و تحت تربيت او رشد يابد ورسول خدا(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) با تعليم وتربيت مخصوص خود او را پرورش دهد .در قسمت دوم كه مسؤليت رسمي واجرايي آن حضرت شروع مي شود شا هد دو دوره هستيم*: 1 - دوران سكوت 2 - دوران حكومت وزمامداري ، ما نيز در اين مختصر به ترتيب ابتدا به بخش حق مداري در دوران سكوت ومصلحت و سپس به دوران زمامداري آن حضرت مي*پردازيم.حق وشايسته مداري را نمي توان از سيره*ي علوي چه در دوره ي سكوت و ياحكومت وزمامداري قابل ان??كاك دانست زيرا حضرت لحظه ا*ي در مسير خويش از حق جدا نشد بلكه چنان ارتباط محكم بين سيره ي علوي وحق وجود دارد كه اساساً حضرت معيار شناخت حق از باطل قرار مي گيرد چنانكه پيامبر عظيم الشان اسلام (صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) در اين رابطه ??رمود:« علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار» علي(عليه السلام) با حق است و حق با علي(عليه*السلام) هر جا كه او باشد حق همانجا بر محور او مي گردد.(5) دوران سكوت پس از رحلت پيامبر اسلام(صلي الله عليه واله وسلّم) حضرت علي(عليه السلام) با آن وضعيت حاكم بر سر دو راهي حساس وسر نوشت ساز قرار گر??ت : يا مي بايست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستين خويش كه حكومت جديدي را مشروع و قانوني نمي دانستند بپا خيزد و با توسل به قدرت خلا??ت وحكومت را قبضه كند ، و يا انكه وضع موجود را تحمل كرده ودر حدود امكان به حل مشكلات مسلمانان و انجام وظاي?? خود بپردازد . از آنجا كه درحوزه*ي رهبران الهي ، قدرت ومقام ، هد?? نيست بلكه هد?? چيزي بالاتر و ارجمندتر از ح??ظ مقام وموقعيت است ووجود رهبري براي اين است كه به هد?? تحقق ببخشد ، لذا اگر روزي رهبر بر سر دو راهي قرار گر??ت و نا گزير شد كه از ميان مقام وهد?? يكي را بر گزيند ، بايد از مقام رهبري دست بر دارد و هد?? را مقدمتر از ح??ظ مقام وموقعيت رهبري خويش بشمارد . علي (عليه السلام) با چنين وضعي روبرو شد ه بود بر اساس مصلحت راه دوم را بر گزيد . او با ارزيابي اوضاع واحوال جامعه*ي اسلامي به اين نتيجه رسيد كه اگر اصرار به قبضه كردن حكومت و ح??ظ مقام و موقعيت رهبري خود نمايد وضعي پيش مي*آيد كه زحمات پيامبر(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) اسلام و خونهاي پاكي كه در راه اين هد?? و براي آبياري نهال اسلام ريخته شده است به هدر مي رود . امام در خطبه شقشقيه از اين دو راهي دشوار وحساس و رمز انتخاب راه دوم چنين ياد مي كند:«.... من رداي خلا??ت را رها ساختم ، ودامن خود را از ان در پيچيدم (وكنار ر??تم ) در حالي كه در اين انديشه ??رو ر??ته بودم كه آيا با وضع تنها (بدون يار ) بپا خيزم (و حق خود ومردم را بيگيرم ) ويا در اين محيط پر خ??قان و ظلمتي كه پديد اورده اند ، صبر كنم ؟ عاقبت ديدم برد باري وصبر ، به عقل وخرد نزديكتر است ، لذا شكيبايي ورزيدم ، ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم واستخوان در گلو دارد، با چشم خود مي*ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(6)گرچه علل و عوامل ديگري را نيز مي توان براي سكوت آن حضرت اشاره كرد: 1- ت??رقه ميان مسلمانان وحدت واتحاد مسلمين يكي از دستاوردهاي اسلام بود كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه واله وسلّم) به آن اهتمام مي ورزيد و اگر خطري ازاين ناحيه متوجه اسلام مي شد با آرمان رسول خدا(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) سازگاري نداشت ، لذا حضرت براي ح??ظ اين وحدت و پرهيز از ت??رقه مصلحت را بر سكوت ديدند، چنانچه امام (عليه السلام) به اين مطلب اشاره دارند:« هان اي مردم ، آگاه باشيد هنگامي كه پيامبرگرامي ازميان ما رخت بر بست لازم بود كه كسي با ما در بارة حكومتي كه او پي ريزي كرد نزاع نكند و به آن چشم طمع ندوزد ، زيرا ما وارث ووليّ و عترت او بوديم . اما بر خلا?? انتظار ، گروهي از قريش به حق ما دست دراز كرده ، خلا??ت را از ما سلب كردند و از آن خود قرار دادند . بخدا سوگند اگر ترس از وقوع شكا?? واختلا?? در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمي*ر??ت كه بار ديگر ك??روبت پرستي به ممالك اسلام باز گردد و اسلام محو ونابودشود وضع ما غير اين بود كه مشاهده مي كنيد».(7) آقاي سبحاني در كتاب ??روغ ولايت آورده است :«در همان روزهاي سقي??ه يكي از بستگان حضرت علي(عليه السلام) اشعاري را در مدح او مي*سرايد كه ترجمه اش چنين است:من هر گز ??كر نمي كردم كه رهبري امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلب كنند.آيا حضرت علي(عليه السلام) نخستين كسي نيست كه بر قبله شما نماز گزارده؟ آيا داناترين شما به قرآن و سنت پيامبر (صلي*الله*عليه*واله*وسلّم)،اونيست؟ آيا او نزديك ترين ??رد به پيامبر(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) نبود؟آيا كسي نيست كه جبرئيل اورا در تجهيز پيامبر ياري كرد؟ هنگاميكه امام(عليه السلام) از اشعار او آگاه شد كسي را ??رستادكه او را از خواندن اشعار خويش باز دارد و ??رمود:« سلامة الدين احب الينا من غيره » سلامت اسلام از گزند اختلا??، براي ما از هرچيز خوشتر است».(8)ابن ابي الحديد مي گويد:اگر امام(عليه السلام) با وضع جاري در آن زمان پس از گذشت پيامبر برمسند خلا??ت تكيه ميزد و زمام امور را در دست مي گر??ت آتشي در درون مخال??ان او روشن مي شد و ان??جارهايي رخ مي داد كه نتيجه*ي آن جز محو اسلام و نابودي مسلمانان و باز گشت جاهليت به ممالك اسلامي نبود(9) 2- خطر مرتدان بعد از رحلت پيامبر(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم)عده اي از قبايل عرب كه در سالهاي آخر زندگاني پيامبراسلام(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) را پذير??ته بودند از دين برگشتند و مرتد شدند و اينها يك خطر جدي براي مدينه به حساب مي آمدند ، لذا حضرت بخاطر اينكه حكومت مدينه در مقابل آنها منهدم نشود به سكوت مجبور شد چنانچه خودش مي??رمايد: دست نگهداشتم تا اين كه با چشم خودم ديدم گروهي از اسلام باز گشته اند و مي خواهند دين محمد(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم)را تضعي?? كنند و نابود سازند ترسيدم كه اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم شاهد نابودي و شكا?? در اسلام باشم كه مصيبت آن براي من از محروم شدن از خلا??ت و حكومت بر شما بزرگتر بود.(10) امام حسن(عليه السلام) نيز در نامه اي به معاويه مي نويسد: ما بخاطر اينكه ترسيديم منا??قان و ساير احزاب عرب ضربه اي به اسلام وارد كنند از حق مان چشم پوشي كرديم.(11) 3- ح??ظ عترت پيامبر مسئله*ي وجود امام در جامعه كه باعث بيدار گري مردم و آگاهي ا??راد مي شود يكي ديگر از مصالح اسلام و مد نظر امام(عليه السلام) بوده است كه اگر براي احقاق حق خويش قيام كند ، به وجود اهلبيت پيامبر(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) و امامان(عليهم السلام) بعد از آن حضرت آسيب وارد مي شود و جامعه مسلمين بدون رهبر و شخص بيدارگر مي ماند.بايد وجود امام حسن وامام حسين(عليهما السلام) باشد تا عاشورا بوجود بيايد و ماسك اسلام نمايي را از چهره ي بني اميه بر دارد و چهره*ي حقيقي آنها را كه مجسمه*ي ، ن??اق، دروغ و ??ريب است به جهان بنماياند.و از طر?? ديگر عترت پيامبر(عليهم السلام) وارثان اصلي پيامبر وهمتاي قرآن مجيد هستند كه نابودي آنان نابودي قرآن و اسلام و ضربه جبران ناپذير بود. لذا حضرت با توجه شرايط حال وآينده*ي جهان اسلام، مصلحت سكوت را برقيام ترجيح دادند چنانكه ??رمود: پس انديشه كردم ديدم در آن هنگام به غير از اهلبيت ديگر ياوري ندارم راضي نشدم كه آنها كشته شوند(12)در واقع مجموع اين عوامل بر ميگردد به همان مصلحت انديشي امام نسبت اسلام ومسلمانان . همكاري با خل??ا براي ح??ظ مصلحت حضرت علي (عليه السلام) براي مصالح مسلمين نه تنها دست به قيام مسلحانه نزد بلكه براي ح??ظ مصلحت اسلام در مشورت هاي سياسي ومرجع ??توايي با خل??ا همكاري مي كردوآنها از راهنمايي ونظرات امام است??اده مي كردند چنانچه خلي??ه دوم در قضيه ??تح ايران و ??تح بيت المقدس وتعيين مبدء تاريخ اسلام بامردم وحضرت علي(عليه السلام) مشورت نمود و از تمام نظرات طرح شده نظر حضرت مورد موا??قت و قبول واقع مي گردد وهمچنين در مسائل ومشكلات ديني و علمي ازمقام حضرتش است??اده مي كردند تا جايي كه در بارة حضرتش چنين مي گ??تند: زنان ناتوانند از اينكه مانند علي(عليه السلام) بياورند . در جاي ديگر خلي??ه دوم مي*گويد : خداوندا مرا در برابرمشكلي قرار مده كه علي(عليه السلام) در آن نباشد.(13) خلي??ه سوم مي گويد : اگر علي(عليه السلام) ) نبود عثمان هلاك شده بود .(14) بنابراين حضرت طوري نبوده است كه جامعه ومردم را بحال خود رها كرده و خود درگوشة نشسته باشد بلكه براي مصلحت اسلام از اين گونه كارها دريغ نورزيده است .اما اين بدين معنا نيست كه حضرت خلا??ت آنها را به رسميت شناخته وآنهاراتاييد كرده باشدبلكه خود را وصي منصوص پيامبر وشايسته ترين ا??راد براي اداره*ي امور جامعه ورهبري مي دانست ، اما هرگاه پاي مصالح اسلام ومسلمانان به ميان مي آمد از هر نوع خدمت وكمك بلكه ??دا كاري و جانبازي دريغ نمي داشت وبا چهره گشاده به استقبال مشكلات مي ر??ت. چند نكته: اول : مقصود از سكوت حضرت ، ترك قيام و دست نزدن به شمشير است و الا حضرت از طرح دعواي خود ومطالبه آن در هر ??رصت مناسب خود داري نكرد چنانكه حضرت از اين سكوت به تلخي ياد مي كند و آن را جانكاه و مرارت بار مي خواند« و اغضيت?? علي القذي و شربت علي الشجي وصبرت علي اخذالكظم و علي امّر من طعم العلقم»(15)چشم پر از خار وخاشاك را ناچار??رو بستم ، و با گلويي كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نو شيدم ، خشم خويش را ??رو خوردم وبر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل شيكبايي نمودم. اما بخاطر مصلحت اسلام اين تلخي هارا تحمل مي كند و از ج??ايي كه در حقش صورت گر??ته است چشم مي پوشد چنانچه در شوراي 6 ن??ري پس از انتخاب عثمان از طر?? عبدالرحمن بن عو?? ??رمود: شما خود ميدانيد من از همه براي خلا??ت شايسته ترم. بخدا سوگند مادامي كه كار مسلمين روبه راه باشد و تنها بر من جور وج??ا شده باشد مخال??تي نخواهم كرد.(16) آري سكوت حضرت علي(عليه السلام) سكوت حساب شده است نه بخاطر اضطرار و بيچارگي يعني او از دو گزينه سخت و سختر دومي را انتخاب كرد، براي او آسان بود كه قيام كند و حداكثر آن بود كه با بچه هايش شهيد شوند و شهادت آرزوي علي(عليه السلام) بود چنانچه ??رمود:« واللّه لابن ابي طالب آنس بالموت من الط??ل بثدي امّه ». (17) بخدا سوگند پسر ابوطالب مرگ را بيش از پستان مادر دوست دارد. دوم : بايد دانست كه حضرت علي (عليه السلام) در ان زمان كه راه قيا م ومبارزه را در پيش مي*گيرد باز هم آغازگر جنگ نيست بلكه بعد از اتمام حجت سعي مي كند اغازگر جنگ ونبردنباشد و جنگ ونبرد از طر?? مقابل شرو ع مي گرديد ، جرج جرداق اساس نظريه علي (عليه السلام) را در مورد جنگ چنين مي نگارد :علي(عليه السلام) تا آنجا جنگ را محكوم وتقبيح مي كرد كه حتي از تنگترين و محدود ترين را*ه هاي آن نهي ميكرد و مي??رمود : هرگز كسي را به مبارزه نخوانيد . حضرت نخستين چيزي را كه در اخلاق مردم بد مي شمارد و آن را سرزنش مي كند تمايل به آشوب وخون ريزي است واز كار ها ي دنيا در نظر وي چيزي زشت تر از جنگ نبود و آنگه كه بدي هاي دنيا را مي گويد مي ??رمايد : دنيا خانه جنگ وچپاول وغارتگري است .بعد جرج جرداق مي نويسد :« البته اين تن??ر شديد از جنگ و دعوت به صلح به آن معني نيست كه در هر صورت بايد تسليم شد و خاضع گرديد و اين موضوع هرگز به معناي ??رار از مسئوليت و آزاد گذاشتن تبهكاران نيست . بلكه جنگ بدان جهت بد است كه موجب بدي وآزار مي گردد وصلح بدان جهت خو ب است كه زمينه را براي ايجاد جامعه اي بهتر ??راهم مي سازد» .(18) وي مي ا??زايد: « صلح دوستي علي(عليه السلام) وپيوند وي آن (حتي چند لحظه قبل از جنگ ) دو موضوعي هستند كه دوست ودشمن به آن اعترا?? دارند و سيره وروش او پر از مظاهر دين ، صلح دوستي وتن??ر از جنگ است و از همين ت??كر است ماجرايي كه در واقعه جمل ات??اق ا??تاد : در آن هنگام كه دشمنان ستمكار او بر ضد وي همدست شده وبا سربازان خود به سوي او امدند به ياران خود دستور داد كه به ص?? درآيند و به آنها ??رمود : تير اندازي نكنيد با نيزه وشمشير مزنيد تا مسئوليت عهده شما نباشد و آن حضرت با آنها نجنگيد تا انكه سه ن??ر از ياران علي(عليه*السلام) را از پاي در آوردند و علي(عليه السلام) براي اين واقعه خداوند را سه بار شاهد گر??ت » (19) سوم :صلح طلبي ودوري ازجنگ حضرت براي ترس و??رار از مرگ نبود بلكه براي اميد هدايت شدن مردم بود چنانچه خودش مي ??رمايد: اينكه مي گوييد در جنگ چرا تاخير مي كنم آيا اين همه درنگ و تامّل من براي ترس ازمرگ است ؟ بخدا سو گند من باكي ندارم كه من بسوي مرگ بروم يا مرگ بسوي من آيد واينكه مي گوييد در جنگ با مردم شام شك وترديد دارم، بخدا قسم كه من يكروز جنگ را به تاخير نيانداختم مگر بخاطر انكه دوست دارم گروهي به من بپيوندد و هدايت يابد و از روشنايي چراغ هدايت من بهره*مند شوند و اين در نزد من محبوبتراز آن است كه آنان در گمراهي بمانند و من با آنان بجنگم اگر چه گناه آنان بر خود شان است .(20) دوران زمامداري در اين دوره هر چند حضرت براي اجراي حق وعدالت دشواري هاي ??راواني را در پيش داشت كه تحمل آن بسيار سخت و شكننده بود اما هيچوقت اين مشكلات وسختي ها حضرت را از مسير حق واجراي دستورات الهي خارج نكرد بلكه حضرت براي نيل به حق واجراي عدالت همه اين دشواري ها را تحمل مي كرد : 1 – حق مداري علوي در امور اقتصادي واموال عمومي در بين حكومت ها ي گذشته حكومتي را پيدا نخواهي كرد كه حاكم وزمامدارش در تقسيم بيت المال، آخرين ??رد جامعه را با بستگان خودش در يك ص?? قرار داده وهيچگونه امتيازي در كار نباشد اما در سيره علوي اين عدالت وحق مداري موج مي زند چنا نكه وقتي عقيل برادرش كه مرد عائله مند وقرضدار بود آمد و تقاضاي كمك وهمكاري از بيت المال نمود حضرت جواب من??ي داد و آن را يك نوع دزدي و خيانت در اموال عمومي دانست و??رمود وقتي بيت المال را تقسيم كردم از سهم خو يش برايت كمك خواهم كرد . علي بن ابي را??ع مي گويد : من متصدي بيت المال حكومت علي(عليه السلام) و نويسنده اوبودم روزي دختري آن حضرت شخصي را ??رستاد وگردن بند از مرواريد كه از بيت المال بود از من به عاريه، امانت و با ضمانت برد ، وقتي حضرت با خبر شد مرا مورد باز پرسي قرار داد و??رمود ك چرا بدون رضايت من و مردم چنين مي كني؟ تو با اين كار به مسلمين خيانت كرده اي و ??رمود :امروز آن را پس بيگير و به بيت المال برگردان ، و اگر تكرار شود مجازات مي كنم .(21) آري عدالت وحق مداري در امور اقتصادي جامعه يكي ازآرمانها و اهدا?? آن حضرت بود كه اين مهم در دوران خل??اي سابق كم رنگ وبي رنگ شده بود، بيت المال مسلمين تبديل به رانت خواري و د??تر پرداخت سهام بر اساس سوابق اسلامي ا??راد و تركيب قبائل تنظيم شده بودو مضا??ا اينكه بذل وبخشش ها ي سليقه اي وذوقي نيز بر آن مي ا??زود .وقتي حضرت اميرالمومنين(عليه*السلام زمام امور را بدست گر??ت در سخنراني نخست خود به اين نكته اشاره كرد كه سيره ومبناي سيره حكومتي من همان الگو و متدي است كه رسول خدا(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) به من داده است« اني حاملكم علي منهج نبيكم صلي الله عليه واله» طلحه وزبير كه سابقه جهادي داشتند واز همسنگران حضرت بودند گ??تند ما چند تا انتقاد بر تو داريم : اول اينكه در كارها با ما مشورت نمي كني و ديگر اينكه روش تو در تقسيم بيت المال با ديگران ??رق مي*كند ، سهم مارا همانند سهم ديگران ميدهي .حضرت ??رمود : تا وقتي حكم خدا دركتاب آ مده جاي مشورت نيست و البته اگر چيزي در كتاب خدا وسنت نبود با شما مشورت خواهيم كرد اما در تقسيم بيت المال همه ميدانيم و شاهد بوديم كه رسول خدا(صلي*الله*عليه*واله*وسلّم) مثل من عمل مي كرد و كتاب خدا نيز همينطور دستور ميدهد .(22) 2- حق مداري سيره علوي در امور سياسي در طول تاريخ كمتر حكومتي را سراغ داريم كه در امور سياسي وحكومتي با محوريت حق پيش رود و در تعارض مسائل سياسي باقوانين ديني ، دومي را ترجيح دهد ، اما در سيرة علوي محوريت با حق و قوانين الهي است .حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) براي كسانيكه به نيّت تعامل و تقدم روابط شخصي بر ضوابط اسلامي با او قصد بيعت داشتند جواب رد دادند واين نوع زمامداري را نپذير??تند ،چنانچه عبدالرحمن بن عو?? آمد كه ما با تودست بيعت مي ??شاريم وخلا??ت را به شما واگذار مي نمايم مشروط به اينكه به سيرة خل??اي سابق عمل نمايي ؛ حضرت ??رمود : تنها به اجتهاد خود عمل مي نمايم. (23)وليد نيز با عده اي آمدند و عرضه داشتند يا علي(عليه السلام) ما بخاطر سوابق كه با تو در جنگهاي اسلام داريم، خاطره خوشي از تونداريم ولي بازهم با دو شرط با تو بيعت مي كنيم و گرنه با معاويه بيعت خواهيم كرد، اول اينكه به گذشته كاري نداشته باش و هرچه در دوران خل??ا گذشته مختومه اعلان كن و ديگر اينكه قاتلان عثمان را به ما تسليم كن تا قصاص كنيم .حضرت ??رمود : در مورد خون هاي سابق ، به خاطر جنگ حق وباطل ريخته شد ، اگر ايرادي داريد برويد بر حق ايراد بيگيريد كه چرا بر باطل پيروز شده است اما اينكه به گذشته ها كاري نداشته باشم در دست من نيست بلكه حق اين را ايجاب مي كند ويك وظي??ه وتكلي?? الهي است كه خدا بر عهده من گذاشته است ، در مورد قاتلان عثمان اگر من وظي??ه خويش مي*دانستم همان ديروز قصاص كرده بودم .وقتي با چنين پاسخ از طر?? امام مواجه شدند تصميم مخال??ت وكارشكني گر??تند .(24) 3- حق مداري در قصاص و اجراي حدود حضرت اميرالمومنين(عليه السلام) در اجراي حدود وقصاص نيز نهايت دقت وتلاش را داشتند تا مبادا ازروي احساسات وتعصب انحرا?? از حق در موضوع پيش بيايد ، لذا وقتي از ضرب شمشير ابن ملجم در بستر شهادت قرار گر??ت و قاتل دستگير شده بود، به ??رزندش وصيت كرد : آگاه باشيد كه به قصاص خون من تنها قاتلم را بكشيد ، بنگريد كه هرگاه من از اين ضربت جهان را بدرود گ??نم او را تنها يك ضربت بزنيد تا ضربتي در برابر ضربتي باشد (25) 4- حق مداري نسبت به اموراجتماعي حضرت درحق محوري وعدالت خواهي نسبت به امورو برخورد اجتماعي نيز گوي سبقت را از ديگران ربوده است ، زيرا در دنياي بشريت در هيچ سيرة حكومتي ديده نشده است كه حاكم براي سر سخت ترين دشمنانش حق قائل بوده ودر اجراي ان اهتمام ورزد جزسيره حكومتي اميرالمومنين كه آن حضر ت براي اجراي حق در مورد دشمنانش دقت به خرج مي داد ، وقتي خوارج كه از سرسخت ترين دشمنان وقاتلان آن حضرت است تا زماني كه دست به قيام مسلحانه نزدند ازحقوق خويش بر خوردار بودند وحتي سهميه آنها از بيت المال قطع نشد .دنياي بشريت كه شعار آزادي ودموكراسي آن گوش ??لك را كر كرده است بيايد دموكراسي واقعي و بهترين روش آزادي را در سيره*ي اميرالمومنين(عليه السلام) مشاهده كنند ، در زمانيكه اوحاكم وزمامدار و خوارج به عنوان رعيت هستند، زندان شان نكرد شلاق شان نزد و سهميه شان را از بيت المال دريا??ت ميكردند از طر??ي هم آزادي اظهار بيان وعقيده داشتندوحضرت خود واصحابش آزادانه گ??تمان داشتند و با همديگر صحبت واستدلال ميكردند (26) 5- تحمل مشكلات براي اجراي حق حضرت علي(عليه السلام) همواره براي اجراي حق تلاش مي كرد و ذره اي در اين باره از خود انعطا?? نشان نمي داد هرچند مشكلات سخت وطاقت ??رسا را همچون جنگ جمل كه آمار كشته شدگان را بالغ بر چهارده الي بيست وپنج هزارذكركرده اند(27) را به همرا ه داشت و حضرت اين وقايع را با عينك امامت مي ديد وحتي در مورد بعضي از آنها كه در اين جنگ كشته شدند قبلا ??رمود: اينها در ??تنه اي كشته خواهند شد.ولي حضرت اميرالمؤمنين با همه مشكلات دست وپنجه نرم مي كرد اما لحظه از حق عقب نشيني نكرد.در خاتمه اميد واريم كه پروردگار عالم ما را روز به روز معر??ت ما را نسبت به آن حضرت بيشتر ب??رمايد والسلام . پي نوشت ها : 1 . مجمع البحرين ،ج2ص، 389. 2 . مجمع البحرين ،ج3،ص340. 3 . مجموعه آثار شهيد مطهري ، ج16،ص50 4 . م??ردات ??ي غريب القران ، ص246. 5 . ??رهنگ غدير ، جواد محدثي ، ص561. 6 . سيره پيشوايان ، مهدي پيشوايي ، صص 65-66. 7 . همان ، ص167. 8 . ??روغ ولايت ، جع??ر سبحاني ،ص170. 9 . همان به نقل از شرح نهج البلاغه ج11 ص 114 خطبه 311 10 . ترجمه نهج البلاغه ، محمد دشتي ص601. 11 . مقاتل الطالبين ،ابوال??رج اص??هاني ، ص65. 12 . ترجمه نهج البلاغه ، محمد دشتي ص73. 13 . ??روغ ابديت ، جع??ر سبحاني ، ص304 14 . الغدير ، علامه اميني ، ج18،ص214 15 . ترجمه نهج البلاغه ، محمد دشتي ص73. 16 . همان ص123 17 . همان ، خ 5، ص 51. 18 . امام علي صداي عدالت انساني ، جرج جرداق ، ترجمه سيدهادي خسروشاهي ، صص255و256. 19 . همان ،ص 259. 20 . همان ،ص.258 21 . همان ص 118. 22 . حيات ??كري وسياسي امامان شيعه ، رسول جع??ريان ، ص67 23 . همان ، 59. 24 . مجموعه آثار ،ج25، ص 233. 25 . ??روغ ولايت ، ص 780. 26. همان ، ج16،ص311 27 . همان ،ص452. منبع:سایت راسخون
  24. sinaweb

    على سرچشمه علم

    [ATTACH=CONFIG]1663[/ATTACH] در حالى كه دنيا را جهل و ضلالت ، وحشى???گرى و آدم كشى ??را گر??ته بود،و مردم در بى???سوادى و بى?????رهنگى بسر مى???بردند،و با هر گونه پيشر??ت و تمدن مبارزه نموده،و از يادگيرى علم و دانش جلوگيرى مى???نمودند ، «رسول خدا صلى الله عليه و آله???» به پيامبرى مبعوث،و ال??باى آئينش را با توحيد و علم و قلم شروع كرد (1) و با است??اده از منبع???«وحى???»درهاى علوم و دانش???ها را بر روى مردم گشود... تمام علوم پيامبر خدا و ساير س??يران آسمانى همگى به مولاى متقيان امير المؤمنين عليه السلام منتقل گرديده ، و او وارث كليه علوم آسمانى است ، چنانچه حضرت امام باقر عليه السلام در اين زمينه مى?????رمايند: «ان الله عز و جل جمع لمحمد (صلي الله عليه واله) سنن النبيين من آدم و هلم جرا الى محمد (صلي الله عليه واله) قيل له:و ما تلك السنن؟ قال:علم النبيين باسره، و ان رسول الله صير ذلك كله عند امير المؤمنين (عليه السلام) » (2) حضرت امام باقر عليه السلام در اين حديث مى?????رمايند:خداوند متعال تمام علوم انبياى گذشته را از زمان حضرت آدم تا بعثت رسول صلى الله عليه و آله به آن حضرت مرحمت ??رمود،و رسول خدا نيز همه آنها را به حضرت امير المؤمنين على عليه السلام انتقال داد. بر همين اساس است كه على عليه السلام مى?????رمايند: و لو شئت او قرت سبعين بعيرا من ت??سير ??اتحة الكتاب???»و قال ابن عباس علم رسول الله من علم الله و علم على من علم النبى???» (3) اگر بخواهم ت??سير ??اتحة الكتاب (سوره حمد) را بطور ت??صيل بنويسم،ميتوانم باندازه ه??تاد بار شتر مطالب بنويسم!! و لذا ابن عباس مى???گويد:علم رسول خدا مستقيما از طر?? خداست،و علم على عليه السلام از طريق رسول خدا به پروردگار عالم بر مى???گردد. آرى على با يك واسطه به علوم بى منتهى دست???يا??ت،و لذا تمام علوم عالم آ??رينش و علوم قرآن همگى در وجود على متبلور گرديد،و خداوند شهادت داد كه:كليه علوم در سينه على گذاشته شده و از اين جهت???شهادت على عليه السلام و گواهى او«عدل???»شهادت و گواهى???«الله???»است!!: «قل ك??ى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب???» (4) بگو كا??ى است كه خداوند و كسى كه تمام علم قرآن در پيش او است???به ن??ع من گواه باشد. در اين آيه از كلمه???«علم الكتاب???»است??اده مى???گردد،كه صاحب آن داراى تمام علوم قرآن است،و مراد از آن بنا به نوشته اكثر م??سرين مولاى متقيان على بن ابيطالب است. (5) به ويژه مرحوم???«علامه مجلسى???» نوزده حديث از رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السلام در ت??سير اين آيه نقل مى???كنند،كه آيه در مورد على بن ابى طالب است،و احتمالات ديگر را تكذيب مى???نمايند. (6) در اينجا بى مناسبت نيست اعترا??ات يكى از علماى بزرگ اهل سنت را در اين زمينه نقل نماييم كه مى???نويسد: «و من العلوم علم ال??قه???»و هو عليه السلام اصله و اساسه،و كل ??قيه ??ى الاسلام?????هو عيال عليه،و مست??يد من ??قه...» (7) «ابن ابى الحديد»پس از اعترا?? بر اينكه كليه علوم و كمالات،سرچشمه???اش به???«امير المؤمنين على عليه السلام???»مى???رسد آنگاه در علوم ديگر از جمله???«علم ??قه???»وارد شده و مى???نويسد!آن حضرت در اين علم نيز ريشه و اساس به حساب مى???آيد،و علوم و اطلاعات تمام ??قهاء در اسلام به وى منتهى مى???گردد،زيرا ائمه???«مذاهب اربعه???»اهل سنت???يا شاگردان???«امام صادق عليه السلام???»هستند،و يا از علوم???«عبد الله بن عباس???»است??اده كرده???اند،و علوم هر دو از منبع پر ??يض آن بزرگوار مى???باشد. و سپس به ??قهاى صحابه پيامبر پرداخته و مى???گويد:«عمر بن خطاب???»و«عبد الله عباس???»هر دو ??قيه بودند،و در عين حال علومشان را از على عليه السلام ??را گر??ته بودند،اما«ابن عباس???»روشن است،و اما«عمر»همه مى???دانند كه در مسائل مشكل به على عليه السلام مراجعه مى???كرد،و بارها گ??ته بود:«اگر على عليه السلام نمى???بود من هلاك مى???شدم???»،«و خداوند آن روزى را نياورد كه على نباشد،و من در برابر مشكلات علمى بى???چاره بمانم???»«هر گاه على در جمعى باشد هيچ كس حق داورى و قضاوت ندارد... » خوانندگان عزيز ملاحظه مى???كنند كه???«خلي??ه ثانى???»به اعلميت و توانايى امير المؤمنين اعترا?? مى???كند، و امام معتزله???ها آن را نقل كرده،و مى???نويسد كه على منبع ??يض و سرچشمه تمام علوم الهى و ??قهى...در روى زمين و عالم اسلام است. و پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله نيز در اين مورد مى?????رمايند: اعلم امتى من بعدى على بن ابى طالب (عليه السلام) (8) «داناترين ??رد امت اسلامى پس از من امير المؤمنين على بن ابى طالب است.»و در حديث ديگرى مى?????رمايند: «انا مدينة العلم و على بابها...» (9) من شهر علم هستم و على عليه السلام در آن است،و هر كس بخواهد وارد آن شود بايد از درش بيايد.و بالاخره در حديث???سوم رسول خدا مى?????رمايند: «قسمت الحكمة عشرة اجزاء،??اعطى على تسعة اجزاء ، و الناس جزؤا واحدا، و على اعلم بالواحد منهم???» (10) «عبد الله بن مسعود»كه راوى حديث است، ميگويد: من در كنار پيامبر خدا نشسته بودم، ناگاه در مورد شخصيت على عليه السلام از پيامبر سؤال نمودند ، حضرت ??رمودند:علم و دانش به ده قسمت تقسيم گرديده نه جزء آن را به على عليه السلام داده???اند ، و يك جزئش را به ساير مردم،كه على عليه السلام در آن قسمت دهمى نيز از ديگران داناتر است!! در اين احاديث???شخصيت علمى امير مؤمنان تشريح گرديده،و آن بزرگوار را ما در علوم و دانشها بيان نموده،كه ديگران هر كه و هر چه باشند،بايد در برابر او زانو زده ،و خوشه???اى از خرمن علم او بچينند،و از طريق او به علوم نبوى و الهى راه پيدا كنند،و جز از طريق وى رسيدن به آن مقدور نمى???باشد. (??من اتى من الباب وصل،يا على انت???بابى الذى اوتى منه و انا باب الله ??من اتانى من سواك لم يصل الى و من اتى الله من سواى لم يصل الله) (11) خداوندا!تو را به ولايت على عليه السلام سوگند ما را از پيروان واقعى و راستين آن بزرگوار قرار ده. اعترا?? دشمنان على به عظمت علمى آن حضرت شخصيت علمى على عليه السلام همانند ساير اوصا?? و ??ضايلش،دوست و دشمن را در برابر عظمت آن حضرت خاضع كرده بود،و همه به علميت و ا??ضليت وى اعترا?? مى???كردند، هر چند ما در ??صل چهاردهم اين كتاب مطالبى را در اين زمينه نيز به خوانندگان عزيز تقديم خواهيم داشت،و در آنجا در رابطه با شايستگى و رقباى???على عليه السلام بحث???خواهيم كرد،ولى در اينجا هم بى???مناسبت نيست، اجمالا به اين موضوع بپردازيم: «معاوية بن ابى س??يان???»كه از سرسخت???ترين دشمنان آن حضرت است،و در جنگ???«ص??ين???»ماهها به رخ على عليه السلام شمشير كشيده،و باعث كشته شدن ده???ها هزار ن??ر گرديده است،مى???گويد: «لقد ذهب ال??قه و العلم بموت على بن ابى طالب رضى الله عنه???» (12) با مرگ و شهادت???« على بن ابيطالب???»علم و دانش نيز با او ر??ت!! و چون???«مالك اشتر»و سپس???«محمد بن ابى بكر»به شهادت رسيدند،و عهدنامه???هاى امير المؤمنين به دست???سپاه???«معاويه???»ا??تاد ،«عمرو عاص???» آنها را به پيش معاويه ??رستاد،چون چشم معاويه به آنها ا??تاد، مرتب مى???خواند و تعجب مى???كرد،و از عظمت ??كرى و علمى على عليه السلام ياد مى???نمود! «وليد بن عقبه???»كه در نزد معاويه بود،به وى گ??ت:اين نامه???ها را دستور بده به آتش بكشند! معاويه گ??ت: چقدر بد ??كر مى???كنى؟وليد گ??ت آيا صلاح است كه مردم بدانند كه تو از ??كر على و از عهدنامه???هاى وى است??اده مى???كنى؟ معاويه جواب داد: ما نمى???گوئيم اينها از آن???«على بن ابيطالب???» است??? به مردم وانمود مى???كنيم كه???«ابو بكر»براى ??رزندش???«محمد» نوشته ، و يادگار«صديق???» است!! «ابن ابى الحديد» سپس مى???نويسد: ??كان ينظر ??يه و يتعجب منه ، و حقيق من مثله ان يقتنى ??ى خزاين الملوك يعنى مرتب مطالعه مى???كرد ، و تعجب مى???نمود،و سزاوار بود كه آن را جزو اموال ن??يس در خزانه نگهدارد (13) و خود امام???«معتزلى???» چون خطابه???هاى على را مى???بيند،و همچون كارشناسان و سخن سنجان منص?? مى???گويد: «كلامه دون كلام الخالق، و ??وق كلام المخلوقين ، و منه تعلم الناس الخطابة و الكتابة...» (14) گ??تار على عليه السلام از سخن خدا پائين???تر ، ولى از سخن انسان???ها بالاتر است!! و ديگران هنر سخنرانى و نويسندگى را از آن حضرت آموخته و به يادگار برده???اند. خوانندگان عزيز به اعترا?? يك دانشمند بزرگ و رهبر اهل سنت توجه نمايند كه گ??تار على را يك گ??تار انسان عادى تلقى نكرده بلكه آن را ما??وق تصور و ما??وق قدرت و توان بشرهاى عادى مى???داند!! و چنانچه در آغاز اين ??صل اشاره گرديده،رقباى سياسى امير المؤمنين در موارد گوناگون ، و در قضاوت???ها و جوابگويى به مشكلات علمى و ??كرى مردم ، و مراجعين خارجى و ا??راد تازه مسلمان شده عاجز مانده ، و از ا??كار الهى امير المؤمنين و علم سرشار او است??اده نموده ، و به سؤالات مردم پاسخ مى???گ??تند ، و بارها اظهار مى???داشتند: اگر على نبود ما هلاك مى???شديم... على مجهز و مسلح به علم غيب بود ما در كتاب???«تجليات ولايت???»در مورد غيبگويى???هاى امير المؤمنين عليه السلام،و تسلطش بر عالم تكوين و دل???ها سخن گ??ته،و به بحث و تحليل پرداخته???ايم ، علاقه???مندان مى???توانند به همانجا مراجعه ??رمايند،ولى در اينجا نيز بحث اجمالى در موارد اندى از غيب گويى???هاى آن حضرت خواهيم داشت، كه اينك به چند نمونه از آنها ابتداء اشاره مى???كنيم: مولاى متقيان در طول زندگى و حياتش بارها در ميان انبوه مردم ، خواه بالاى منبر و هنگام خطابه???ها، و يا در هنگام شهادت پس از ضربت???«ابن ملجم مرادى???» لعنة الله عليه،و يا ساير مواقع مى?????رمود: اى مردم! هر چه مى???خواهيد از من بپرسيد،از گذشته تا روز قيامت هر چه ات??اق ا??تاده و يا ات??اق مى???ا??تد آگاهم ، و مى???دانم هر كسى چگونه و به چه كي??يت از دنيا مى???رود ، من به آسمان???ها از زمين آشناترم ، بدانيد كه علوم اولين و آخرين همه در اختيار من است، من به كتاب تورات و انجيل و زبور،از پيروان خود آنان آگاهتر مى???باشم،... بخشى از سخنان آن حضرت بدين قرار است،كه به متون آنها اشاره مى???نماييم: «??اسئلونى قبل ان ت??قدونى ??و الذى ن??سى بيده لا تسالوننى عن شى???ء ??يما بينكم و بين الساعة، و لا عن ??ئة تهدى ماة و تضل ماة الا انبئتكم بناعقها و قائدها وسائقها و مناخ ركابها و محط رحالها و من يقتل من اهلها قتلا و من يموت منهم موتا» (15) و قال ايضا: «ايها الناس!سلونى قبل ان ت??قدونى،??لانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض...» (16) عن???«ابن نباته???»قال:لما بوى بالخلا??ة...قال: «يا معشر الناس! سلونى قبل ان ت??قدونى، سلونى ??ان عندى علم الاولين و الاخرين ، اما و الله لوثنى لى الو سادة لحكمت???بين اهل التورات بتوراتهم ، و بين اهل الانجيل بانجيلهم، و بين اهل الزبور بزبورهم، و بين اهل ال??رقان ب??رقانهم...» (17) ترجمه اين ??رازها بترتيب عبارتند از: از من بپرسيد قبل از آن كه مرا نيابيد، سوگند به آن خدايى كه جان من در دست قدرت او است، هر چه از وقايع، از حالا تا رستاخيز ات??اق مى???ا??تد، و از گروهى كه صد ن??ر را هدايت نموده، و صد ن??ر ديگر را گمراه مى???سازند، هر چه بپرسيد، من از آنها خبر مى???دهم، و مى???گويم كه: خواننده، و جلودار، و راننده آنان كيستند، و خبر مى???دهدم كه: محل ??رود آمدن و بارگيرى آنان كجاست! و كدامشان با مرگ طبيعى مى???ميرد و چه كسى از آنان كشته مى???شود!! اى مردم!بپرسيد از من،پيش از آن كه من از ميان شما بروم، سوگند به خدا كه من به راههاى آسمان???ها از زمين آشناترم!! اى مردم!پيش از آن كه من از ميان شما بروم هر چه مى???خواهيد از من بپرسيد، زيرا علوم اولين و آخرين در نزد من است،به خدا قسم اگر من در مسند داورى بنشينم، ميان اهل تورات از كتاب خودشان داورى مى???كنم، و به اهل انجيل از كتاب آنان،و به اهل زبور از زبور،قضاوت نموده،و به مردم مسلمان نيز از«قرآن مجيد»بيان مى???كنم... «ابن ابى الحديد»مى???گويد: «و لقد امتحنا اخباره ??وجدناه موا??قا ??استدللنا بذلك على صدق الدعوى المذكورة...» (18) ما على عليه السلام را در مورد پيشگويى???هايش امتحان نموديم،هر چه گ??ته و خبر داده بود،درست از آب در آمد،و لذا نتيجه گر??تيم كه او هر چه مى???گويد راست مى???گويد. او خبر داده بود كه محاسن صورتش با خون سرش خضاب مى???گردد چنين شد،و ??رزندش امام حسين عليه السلام در كربلا كشته مى???گردد،شهيد شده،او ??رموده بود كه پس از وى???«معاويه???»به پادشاهى دست مى???يابد چنين گرديد،او از شرارت???هاى حجاج بن يوس?????»و وقايع???«خوارج???»در«نهروان???»و تعداد كشته شدگان آن خبر داده بود،و تمام رويدادهاى ديگرى را كه او گ??ته بود،به همان صورت انجام شد،خلاصه در غيب گويى او شبهه???اى نيست... «ابن ابى الحديد»در جاى ديگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت???«نهج البلاغه???»كه على عليه السلام از محل ات??اق جنگ???«نهروان???»خبر مى???دهد،و مى?????رمايند كه در آن كمتر از ده ن??ر از سپاه من به شهادت مى???رسند،و كمتر از ده ن??ر از سپاه???«خوارج???»جان سالم بدر مى???بردند، (19) مى???گويد: «و القوة البشرية تقصر عن ادراك مثل هذا،و لقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره،و بمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته و احواله المنا??ية لقوى البشر غلا ??يه من غلا حتى نسب الى ان الجو هو الالهى حل ??ى بدنه... (20) قدرت و قوت بشرى كوچكتر از اين است كه اين همه پيشگويى و غيب گويى نمايد،براى آن حضرت در اين مورد توانايى???ها و كراماتي بود كه به ديگران مقدور نيست،و به همين جهت است كه گروهى از مردم در وى عجائبى را ديدند كه از بشر ساخته نيست،و لذا گر??تار«غلو»گرديده و گ??تند:«خدا در وجود على عليه السلام حلول كرده،و در او تجسم نموده است!! (نعوذ بالله من???الغلو الموجب للشرك مؤل??) » خوانندگان عزيز ملاحظه مى???كنند كه ديگران و اهل سنت در غيب گويى و معجزات آن حضرت،و تسلطش بر عالم???«تكوين???»چيزى كمتر از شيعه ندارند،حتى اعترا?? مى???كنند كه???«على بن ابيطالب عليه السلام???»بشر عادى نيست،و با قوت بشرى نمى???توان به آن مدارج بالا و كارهاى???«خارق العاده???»رسيد!تا جائى كه كارهاى خلا?? شرع???«غالى???»ها را توجيه مى???نمايند...! لازم به تذكر است كه اعتقاد به غيب گويى مولاى متقيان امير مؤمنان على عليه السلام اختصاص به???«ابن ابى الحديد»ندارد،بلكه اكثر مورخين و محدثين اهل سنت كه كم و بيش به سيره آن حضرت پرداخته???اند،در لابلاى سخنان خويش به اين حقيقت نيز اشاره كرده???اند،و با دل و جان يقين دارند كه على عليه السلام پس از پيامبر خدا ا??ضل امت عالم است،و در جهان آ??رينش كسى به پايه او نمى???رسد،و به احاديثى از جمله???«حديث طير»تمسك نموده،و غرايب امر وى را نيز مى???پذيرند و شما خوانندگان محترم در مدارك و منابع آنها مى???توانيد صحت ادعاى ما را ملاحظه ??رمائيد. (21) خطبه بدون???«ال?????»على (عليه السلام) روزى امير المؤمنين على عليه السلام در كنار اصحابش نشسته بود،و ياران آن حضرت در مورد«خط???»و«حرو?????»بحث مى???كردند،و به اين نتيجه رسيدند كه در ميان حرو?????«ال?????»از همه بيشتر مورد استعمال قرار گر??ته است،و صحبت كردن بدون بكارگيرى آن بسيار مشكل و دشوار است، حضرت با شنيدن اين صحبت???ها بدون درنگ شروع به خطبه طولانى كرد كه از نظرتان مى???گذرد: «حمدت من عظمت منته،و سبغت نعمته،و سبقت غضبه رحمته،و تمت كلمته،و ن??ذت مشيعته،و بلغت قضيته،حمدته حمد مقر بربوبيته،متخضع لعبوديته،متنصل من خطيئته،مت??رد بتوحيد،مؤمل منه مغ??رة تنجيه،يوم يشغل عن ??صيلته و بنيه،و نستعينه و نسترشده و نستهديه،و نؤمن به و نتوكل عليه،و شهدت له شهود مخلص مؤقن،و ??ردته ت??ريد مؤمن متيقن،و وحدته توحيد عبد مذعن،ليس له شريك ??ى ملكه،و لم يكن له ولى ??ى صنعه،جل???عن مشير و وزير،و عن عون معين و نصير و نظير،علم ??ستر،و بطن ??خبر،و ملك ??قهر،و عصى ??غ??ر،و حكم ??عدل،لم يزل و لم يزول،ليس كمثله شى???ء،و هو بعد كل شى???ء رب متعزر بعزته متمكن بقوته،متقدس بعلوه،متكبر بسموه،ليس يدركه بصر،و لم يحط به نظر،قوى منيع بصير سميع،رئو?? رحيم،عجز عن وص??ه من يص??ه،و ضل عن نعته من يعر??ه.قرب ??بعد،يجيب دعوة من يدعوه،و يرزقه و يحبوه ذو لط?? خ??ى،و بطش قوى،و رحمة موسعة،و عقوبة موجعة،رحمته جنة عريضة مونقة،و عقوبته جحيم ممدودة موبقة. و شهدت ببعث محمد رسوله،و عبده و ص??يه،و نبيه و نجيه،و حبيبه و خليله،بعثه ??ى خير عصر،و حين ??ترة و ك??ر،رحمة لعبيده،و منة لمزيده،ختم به نبوته،و شيد به حجته،??وعظ و نصح،و بلغ و كدح،رئو?? بكل مؤمن،رحيم سخى،رضى ولى زكى،عليه رحمة و تسليم،و بركة و تكريم،من رب غ??ور رحيم،قريب مجيب. وصيتكم محشر من حضرنى بوصية ربكم،و ذكرتكم بسنة نبيكم،??عليكم برهبة تسكن قلوبكم،و خشية تذرى دموعكم،و تقية تنجيكم قبل يوم تبليكم و تذهلكم،يوم ي??وز ??يه من ثقل وزن حسنته،و خ?? وزن سيئته،و لتكن مسالتكم و تملقكم مسالة ذل و خضوع،و شكر و خشوع،بتوبة و تورع،و ندم و رجوع و ليغتنم كل مغتنم منكم صحته قبل سقمه،و شيبته قبل هرمه،وسعته قبل ??قره،و ??رغته قبل شغله،و حضره قبل س??ره،قبل تكبر و تهرم و تسقم،يمله طبيبه،و يعرض عنه حبيبه،و ينقطع غمده،و يتغير عقله،ثم قيل:هو موعوك،و جسمه منهوك،ثم جد ??ى نزع شديد،و حضره كل قريب و بعيد،??شخص بصره،و طمح نظره،و رشح جبينه،و عط?? عرينه،و سكن حنينه،و حزنته ن??سه،و بكته عرسه،و ح??ر رمسه،و يتم منه ولده،و ت??رق منه عدده،و قسم جمعه،و ذهب بصره و سمعه،و مدد و جرد،و عرى و غسل،و نش?? و سجى،و بسط له و هيى???ء،و نشر عليه ك??نه و شد منه ذقنه،و قمص و عمم،و ودع و سلم،و حمل ??وق سرير،و صلى عليه بتكبير،و نقل من دور مزخر??ة،و قصور مشيدة،و حجر منجدة،و جعل ??ى ضريح ملحود و ضيق مرصود،بلبن منضود،مسق?? بجلمود،و هيل عليه ح??ره،و حثى عليه مدره،و تحقق حذره،و نسى خبره،و رجع عنه وليه و ص??يه،و نديمه و نسيبه،و تبدل به قرينه و حبيبه،??هو حشو قبر،و رهين ق??ر،يسعى بجسمه دود قبره،و يسيل صديده من منخره،يسحق تربة لحمه،و ينش?? دمه،و يرم عظمه حتى يوم حشره،??نشر من قبره حين ين??خ ??ى صور،و يدعى بحشر و نشور.??ثم بعثرت قبور،و حصلت???سريرة صدور،و جى???ء بكل نبى و صديق و شهيد،و توحد لل??صل قدير بعبده خبير بصير ??كم من ز??رة تضنيه و حسرة تنضيه،??ى موق?? مهول،و مشهد جليل،بين يدى ملك عظيم،و بكل صغير و كبير عليم ??حينئذ يلجمه عرقه،و يحصره قلقه،عبرته غير مرحومة،و صرخته غير مسموعة،و حجته غير مقبولة،زالت جريدته،و نشرت صحي??ته،نظر ??ى سوء عمله،و شهدت عليه عينه بنظره،و يده ببطشه،و رجله بخطوه و ??رجه بلمسه،و جلده بمسه،??سلسل جيده،و غلت???يده،و سيق ??سحب وحده ??ورد جهنم بكرب و شدة،??ظل يعذب ??ى جحيم،و يسقى شربة من حميم،تشوى وجهه،و تسلخ جلده يضربه ملك بمقمع من حديد،و يعود جلده بعد نضجه كجلد جديد،يستغيث ??تعرض عنه خزنة جهنم،و يستصرخ ??يلبث???حقبة يندم،نعوذ برب قدير،من شر كل مصير،و نساله ع??و من رضى عنه،و مغ??رة من قبله،??هو ولى مسالتى،و منجح طلبتى،??من زحزح عن تعذيب ربه جعل ??ى جنته بقربه،و خلد ??ى قصور مشيدة، و ملك بحور عين و ح??دة،و طي?? عليه بكئوس،و سكن حظيرة قدس،و تقلب ??ى نعيم،و سقى من تسنيم،و شرب من عين سلسبيل،و مزج له بزنجبيل،مختم بمسك و عبير،مستديم للملك،مستشعر للسرور،يشرب من خمور،??ى روض مغدق،ليس يصدع من شربه،و ليس ينز??. هذه منزلة من خشى ربه،و حذر ن??سه معصيته،و تلك عقوبة من جحد مشيئته،و سولت له ن??سه معصيته،و هو قول ??صل،و حكم عدل،و خبر قصص قص،و وعظ نص،«تنزيل من حكيم حميد»نزل به روح قدس مبين،على قلب نبى مهتد رشيد،صلت عليه رسل س??رة مكرمون بررة،عذت برب عليم، رحيم كريم،من شر كل عدو لعين رجيم ??ليتضرع متضرعكم،و ليبتهل مبتهلكم،و ليستغ??ر كل مربوب منكم لى و لكم و حسبى ربى وحده. (22) اين خطبه طولانى،علاوه بر اين كه قدرت علمى مولاى متقيان را نشان مى???دهد،داراى معار?? عظيم است.گويا آن بزرگوار در استعمال كلمات و جملات آن هيچ گونه محدوديتى نداشته است???به طورى كه حضرتش نخست در توحيد و عظمت???خالق سخن گ??ته،و سپس به ص??ات پروردگار عالم پرداخته است. و آنگاه در مورد بعثت نبى اعظم رسول خدا صلى الله عليه و آله و ويژگى???هاى آن حضرت،و لط?? و محبتش به پيروان خود جملات عالى و با ??صاحت تمام بيان داشته... و بعد خود وارد نصيحت و ارشاد گرديده،و مردم را متوجه سنت پيامبر خدا نموده،و آنان را به خود سازى و آمادگى تمام براى لقاء الله وادار مى???سازد،و متوجه مى???نمايد كه چگونه از اين جهان به عالم ديگر منتقل مى???گرديم،چه سان از دوستان و جهان مادى جدا گرديده،به سراغ اعمال خود مى???رويم؟و چطور اين بدن???ها در دل خاك پوسيده،و به ذرات خاك تبديل مى???گردد؟و در پايان پرده از وحشت???هاى قبر و قيامت???برداشته،و توضيح مى???دهد كه خطا كاران را با زنجيرهاى آتشين در آتش نگه مى???دارند،و به ناله???ها و اشك چشم???هاى آنان توجه نمى???كنند... ولى در عوض انسان???هاى مؤمن و متعهد غرق نعمت???هاى الهى و الطا?? او مى???باشند... خوانندگان عزيز توجه ??رمايند كه خطبه را به جهت طولانى بودن آن ترجمه كامل نكرده و ??قط به خلاصه آن پرداختم. خطبه بدون نقطه على (عليه السلام) امير مؤمنان على عليه السلام خطبه بدون نقطه را نيز،پس از مذاكره اصحاب در اين باره،بدون درنگ به ايراد آن پرداخته و ??رمودند! «الحمد لله اهل الحمد و ماواه،و له اوكد الحمد و احلاه،و اسعد الحمد و اسراه،و اطهر الحمد و اسماه،و اكرم الحمد و اولاه. الواحد الاحد الصمد لا والد له و لا ولد.سلط الملوك و اعداها و اهلك العداة و ادحاها،و اوصل المكارم و اسراها،و سمك السماء و علاها،و سطح المهاد و طحاها،و اعطاكم ماءها و مرعاها،و احكم عدد الامم و احصاها،و عدل الاعلام و ارساها. الا له الاول لا معادل له،و لا راد لحكمه لا اله الا هو الملك السلام المصور العلام الحاكم الودود،المطهر الطاهر،المحمود امره المعمور حرمه المامول كرمه. علمكم كلامه و اراكم اعلامه،و حصل لكم احكامه،و حلل حلاله و حرم حرامه،و حمل محمدا الرسالة،و رسوله المكرم المسود المسدد الطهر المطهر،اسعد الله الامة،لعلو محله،و سمو سؤدده و سداد امره و كمال مراده. اطهر ولد آدم مولودا،و اسطعهم سعودا،و اطولهم عمودا،و ارواهم عودا،و اصحهم عهودا،و اكرمهم مردا و كهولا.صلاة الله له و لآله الاطهار،مسلمة مكررة معدودة و لآل ودهم الكرام،محصلة مرددة مادام للسماء امر مرسوم و حد معلوم. ارسله رحمة لكم،و طهارة لاعمالكم،و هدوء داركم،و دحور عاركم،و صلاح احوالكم،و طاعة لله و رسله،و عصمة لكم و رحمة. اسمعوا له،و راعوا امره،و حللوا ما حلل،و حرموا ما حرم،و اعمدوا رحمكم الله لدوام العمل،و ادحروا الحرص و اعدموا الكسل،و ادروا السلامة و حراسة الملك و روعها،و هلع الصدور و حلول كلها و همها. هلك و الله اهل الاصرار،و ما ولد والد للاسرار،كم مؤمل امل ما اهلكه،و كم مال و سلاح اعد صار للاعداء عده و عمده. اللهم لك الحمد و دوامه،و الملك و كماله،لا اله الا هو،وسع كل حلم حلمه،و سدد كل حكم حكمه،و حدر كل علم علمه. عصمتكم و لواكم و دوام السلامة اولاكم،و للطاعة سددكم،و للاسلام هداكم،و رحمكم و سمع دعائكم و طهر اعمالكم و اصلح احوالكم. و اساله لكم دوام السلامة،:و كمال السعادة،و الآلاء الدارة،و الاحوال السارة،و الحمد لله وحده.» (23) (لازم به تذكر است نقطه???هايى كه بر روى???هاى گرد«ة???»مى???آيد،چون در حال???«وق?????»خوانده نمى???شود،لذا حر?? نقطه???دار محسوب نمى???گردد.) اين خطبه نيز از مراتب علمى و ??كرى مولاى متقيان حكايت دارد،كه بدون تامل،پس از صحبت اصحاب به ايراد آن پرداخته،و در مورد توحيد و نبوت و ص??ات الهى،و سنت و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله مى???باشد،و جامعه اسلامى را به تبعيت از آن حضرت و خود سازى دعوت مى?????رمايند. پي نوشت ها : 1) زيرا نخستين آياتى كه بر قلب مبارك پيامبر نازل گشت 5 آيه سوره???«علق???»است كه از توحيد و علم و قلم صحبت مى???كند. 2) اصول كا??ى ج 1 ص 22 ح 6 3) الغدير ج 22 ص 44 و 45 4) سوره رعد آيه 43 5) به ت??سيرهاى:برهان،نور الثقلين،الميزان،مجمع البيان،عياشى،نمونه...ذيل همين آيه مراجعه ??رمائيد 6) بحار الانوار ج 35 ص 429 تا ص 436 7) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 17 و 18 8) ??رائد السمطين ج 1 ص 97 ش 66 الغدير ج 2 ص 44 9) كنز العمال ج 11 ص 600 ش 32890،وسائل الشيعه ج 18 ص 52 ح 40 و 43 با مختصر ت??اوت،الغدير ج 6 ص 61 بحاز ج 37 ص 109 ح 2،??رائد السمطين ج 1 ص 98 ش 67 10) كنز العمال ج 13 ص 146 ش 36461،الغدير ج 2 ص 44 11) اين ??راز بخشى از حديث???«انا مدينة العلم و على بابها»است كه نقل شد،و رسول خدا تصريح مى???كنند كه هر كس از غير طريق على (ع) بيايد به من نمى???رسد،و در نتيجه به خدا نيز نخواهد رسيد، و مرحوم علامه امينى رضوان الله عليه يكصد و چهل و سه منبع اهل سنت???براى آن ذكر مى???كنند. (الغدير ج 6 ص 61 تا 77) 12) الغدير ج 2 ص 45 13) شرح ابن ابى الحديد ج 6 ص 72 و 73 14) شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 24 15) متن خطبه 92 ??يض الاسلام ص 273،ابن ابى الحديد ج 7 ص 44 16) ??يض الاسلام خطبه 231 ص 671،ابن ابى الحديد خطبه 235 ج 13 ص 101 17) بحار الانوار ج 40 ص 144 ح 51،و ص 130 ح 6 با مطالب ديگر در اين زمينه 18) ج 7 ص 48 19) مصارعهم دون النط??ة،و الله لا ي??لت منهم عشرة،و لا يهلك منكم عشرة، 20) شرح ابن ابى الحديد ج 5 ص 4 21) سنن بيهقى ج 7 ص 185،كنز العمال ج 13 ص 167 ش 36507 و 36508،و ??رائد السمطين ج 1 ص 209 ش 165 ??تح البارى ج 8 ص 458،ينابيع المودة ص 274،الاتقان ج 2 ص 319 و دهها كتاب ديگر 22) شرح ابن ابى الحديد ج 19 ص 140 تا ص 143،نهج السعادة ??ى مستدرك نهج البلاغه ج 1 ص 87 خ 20،كنز العمال ج 16 ص 208 تا ص 213 ش 44234،س??ينة البحار ج 1 ص 397 با نقل از ج 9 بحار الانوار چاپ قديم،تاريخ عماد زاده ص 436 جلد امير المؤمنين (ع) 23) نهج السعادة ??ى مستدرك نهج البلاغه ج 1 ص 100 تا 103 خ 21،بحار الانوار ج 9 ط قديم به نقل از س??ينة البحار ج 1 ص 397،تاريخ عماد زاده ج امير المؤمنين ص 438 آ??تاب ولايت ص 109 منبع:سایت راسخون
  25. [ATTACH=CONFIG]1662[/ATTACH] ال??*) عرصه* اجتماعي* انسان* چنان* آ??ريده* شده* است* كه* زندگي* اجتماعي* و معاشرت* با همنوعانش *را دوست* دارد. نياز بشر به* ارتباط* با ديگر انسان*ها به* گونه*اي* است* كه* گاه* كناره*گيري* از آشنايان* و بستگان* به* ا??سردگي* و بيماري* مي*انجامد. از سوي*ديگر، پيوند با مردم* به* برآورده* شدن* نيازهاي* جسماني* و آسودگي* و ر??اه* ??زون*تر مي*انجامد. ناگ??ته* پيدا است*، معاشرت* با غيرمسلمانان* از نظر معيارهاي *انساني* با آمد و شد با مسلمانان* ت??اوت* ندارد؛ همه* انسانند و بايد حقوق *اوليه*شان* به* عنوان* انسان* رعايت* شود. امام* علي*(ع) ا??زون* بر حقوق* انساني *ا??راد، نيكي* به* آن*ها را نيز مورد توجه* قرار مي*دهد. برخي* از اصول* حضرت* در معاشرت* با غيرمسلمانان* عبارت* است* از: 1. احترام* به* شخصيت*، مذهب* و مقدسات* ا??راد امام*(ع) شخصيت*، دين* آداب* و رسوم* و موقعيت* ا??راد را ارج* مي*نهاد. ماجراي* ر??تار حضرت* با راهب* مسيحي* بر درستي* اين* سخن* گواهي* مي*دهد. آن* بزرگوار به* يارانش* چنين* س??ارش* كرده* است*: با مردم* طبق* سنت* و دينشان *ر??تار كن*... و مرزها و جوانب* (شخصيت) آنان* را متعهد شو.(1) 2. احترام* به* معاملات* و عقود ??رد هر كس* حق* دارد به* صورت*?? مجاز از اموالش* بهره* برد. معامله* باغيرمسلمانان*، جز در موارد حرام* مانند شراب* و آلات* لهو، جايز است*. عنوان* معاملات* عام* شمرده* مي*شود و اموري* چون* خريد و ??روش*، قرض*، اجاره*، مضاربه* و هبه* را در بر مي*گيرد. حضرت* امير(ع) آبياري* نخلستان* گروهي* ازيهوديان* را به* عهده* گر??ت* و دستمزدش* را صدقه* داد(2). امام* صادق(ع) چنان*نقل* كرده* است* كه* مردي* مسلمان* به* سبب* خريد قطعه*اي* از زمين*هاي* خراجي *نزد حضرت* امير(ع) برده* شد. حضرت* ??رمود: له* مالنا و عليه* ماعلينا مسلماً كان* او كا??راً.(3) آنچه* براي* ما است* براي* او نيز هست* و و هر چه* بر ما است* بر او نيز خواهد بود، مسلمان* باشد يا كا??ر. مراد از اين* سخن* آن* است* كه* زمين*دار بايد خراج* زمين* را بپردازد و مسلمان* يا كا??ر بودنش* در اين* امر تأثير ندارد. از سوي* ديگر، اجازه* سكونت* غيرمسلمانان* در كشور اسلامي* با ممنوعيت* داد و ستد با آنان* سازگار نيست*؛ زيرا وقتي* حق* خريد و ??روش* با مسلمانان* را نداشته* باشند، نمي*توانند درجامعه* زندگي* كنند. در اين* موقعيت*، مجاز دانستن* اقامت* آنان* بيهوده* و لغو مي*نمايد و آن*ها در عمل* به* ترك* ناگزير مي*شوند. 3. كمك* و مشاركت*هاي* اجتماعي* موقعيت* اقتصادي* ا??راد يكسان* نيست* و نمي*توان* جامعه* را از نيازمندان* تهي* دانست*. امام* علي*(ع) به* دستگيري* از نيازمندان* و ريشه* كن* ساختن* ??قر بسيار اهميت* مي*داد. چنان* كه* گذشت*، حضرتش* به* امام* حسن*(ع) ??رمود: كردار نيكت* را درباره* همه* مردم* روا دان(4)*. امام*(ع) كمك* مسلمانان* به* غير مسلمانان* را جايز مي*شمرد. در نگاه* وي*، وصيت* مسلمانان* به* سود اهل* ذمه(5)* روا است*؛ چنان* كه* مي*??رمايد: وصيت* ??رد در يك* سوم* اموالش* نا??ذ است*، گرچه* به* سود يهودي* يا مسيحي* باشد.(6) ب*. عرصه* خانوادگي* ر??تار ??رد در گستره* خانواده* اموري* چون* ازدواج*، طلاق*، چگونگي* روابط* زوجين*، ارث* و پيوند با خويشاوندان* را شامل* مي*شود. در اين* بخش* برخي* از موارد ياد شده* از ديدگاه* حضرت*(ع) بررسي* مي*گردد. 1. ازدواج* ??قيهان* درباره* ازدواج* مرد مسلمان* با زن* غيرمسلمان* سه* نظر مت??اوت* ارائه*داده*اند. اين* آرا عبارت* است* از: جواز، حرمت*، حرمت* ازدواج*دائم* و جواز ازدواج* موقت*. امام*(ع) در اين* باره* مي*??رمايد: هنگامي* كه* زنان* مسلمان* كم بودند، خداوند زنان* اهل* كتاب* را بر مسلمانان* حلال* ساخت*. وقتي* زنان*مسلمان* ??راوان* شدند، خداوند ??رمود: با زنان* مشرك* تا وقتي* مؤمن* نشده*اند، ازدواج* نكنيد. همچنين* ??رمود: به* گره*هاي* (عقود) زنان* كا??ر چنگ* نزنيد.(7) ناگ??ته* پيدا است*، وجود روايات* ديگر در اين* زمينه* ناممكن* نيست*. نگارنده* تنها بدين* حديث* دست* يا??ته* و بيان* كرده* است*. در اين* باره*، بايد ا??زود چنانچه* زن* و شوهري* نامسلمان* باشند و تنها مرد اسلام* را بپذيرد، مي*تواند بر ازدواج* سابق* باقي* بماند. البته* ازدواج* زن* مسلمان* با مرد غيرمسلمان* جايز نيست* زيرا به* سلطه* كا??ر بر زن* مسلمان* مي*انجامد. حضرت* در ارتباط* با زن* زرتشتي*?? تازه* مسلماني* كه*شوهرش* از پذيرش* اسلام* خودداري* مي*كرد(8) و همچنين* درباره* زن* مشركي *كه* اسلام پذير??ته* بود، ??رمودند: «بايد جدا شوند». چنانچه* در زمان* عده *جدايي*، شوهر نيز مسلمان* شود، ازدواج* آنان* باقي* است*؛ وگرنه* جدايي*شان* قطعي* مي*گردد. چنانچه* شوهر پس* از عده* مسلمان* شد، نمي*تواند بر ازدواج* سابق* باقي* باشد. اگر بخواهند، مي*توانند دوباره* با يكديگر ازدواج* كنند.(9) 2. پيوند با خويشاوندان* (صله* رحم*) اسلام* بر پيوند با خويشاوندان*، به* ويژه* پدر و مادر، بسيار تأكيد مي*ورزد. سخنان* امام* علي*(ع) نشان* مي*دهد صله* رحم* اثر طبيعي* دارد و به* ??راواني*دارايي* ا??راد مي*انجامد(10). از طر??ي* قطع* خويشاوندي* نيز آثاري* دارد كه*گريبانگير ا??راد مي*شود. 3. حقوق* ديگر خانواده* رهبران* ديني* بر رعايت* حقوق* خانوادگي* ا??راد نيز تأكيد ورزيده*اند؛ ن??قه*(مخارج* زندگي* زن* و ??رزندان*) و مهريه* دو نمونه* از اين* حقوق* به* شمار مي*رود. از ديدگاه* اسلام* حتي* اگر زن* كا??ر باشد شوهر بايد ن??قه* و مهريه*اش* را بپردازد. ج*) عرصه* ??ردي* اموري* مانند همراهي* در س??ر، غذا خوردن*، دوستي*، احوال* پرسي *روزمره* در اين* گستره* مي*گنجد. ر??تار ??ردي* امام* علي*(ع) با غير مسلمانان* بسيار قابل* توجه* است*؛ براي* مثال* در تاريخ* چنين* مي*خوانيم*: روزي* حضرت* با مردي* ذمي* همراه* شد. آن* ??رد پرسيد: بنده* خدا، كجا مي*روي*؟ حضرت* پاسخ*داد: كو??ه*. در مسير به* جايي* رسيدند كه* راه* ??رد ذمي* جدا مي*شد. حضرت* همراه* ذمي* به* راه* ا??تاد. مرد گ??ت*: گمان* نمي*كنم* به* كو??ه* بروي*. حضرت* ??رمود: به* كو??ه* مي*روم*. مرد گ??ت*: پس* راه* را اشتباه* آمدي*. امام*(ع) ??رمود: مي*دانم*. مرد پرسيد: پس* چرا با من* مي*آيي*؟ حضرت* ??رمود: همراهي* كامل* و تام* آن *است* كه* انسان* همس??رش* را چند قدم* مشايعت* كند و با خوش*آيندي* از وي* جدا شود، پيامبر ما اين* گونه* دستور داده* است*. ذمي* گ??ت*: اين*گونه*؟ حضرت *??رمود: آري*. مرد گ??ت*: بي*ترديد پيروانش* به* سبب* ر??تار بزرگوارانه*اش* از وي* پيروي* مي*كنند. من* نيز طبق* عقيده* تو همراهت* مي*آيم*. بنابراين*، چند گام* حضرت* را همراهي* كرد.(11) اين* كردار حضرت* سبب* شد، مرد ذمي* اسلام* را بپذيرد و در شمار مؤمنان *جاي* گيرد. اين* ر??تار حضرت* با توجه* به* آن* كه* از مقام* خلا??ت* برخوردار بود، روش* برخورد با غيرمسلمانان* را آشكار مي*سازد. موضوع* ديگري* كه* در معاشرت* ??ردي* با غير مسلمانان* مطرح* مي*شود پاكي *يا ناپاكي* آن*ها است*. امام* صادق(ع) مي*??رمايد: «حضرت* امير(ع) نمازخواندن* در لباس* خريداري* شده* از مسيحيان*، زرتشتيان* و يهوديان* را، قبل* ازشستن*، مجاز مي*دانست*».(12) حضرت* همچنين* خوردن* غذاي* اهل* كتاب* را جايز مي*شمرد. البته* آن* بزرگوار از خوردن* گوشت* حيوان* ذبح* شده* توسط* آنان* نهي *كرده* است*: از غذاي* زرتشتيان* بخوريد، جز ذبايح* آن*ها كه* حلال* نيست*؛ گرچه* نام* خدا را بر آن* برده* باشند(13). از طر??ي* در صدر اسلام*، وقتي* با گروهي* غيرمسلمان* قرارداد مي*بستند، شرط* مي*كردند چنانچه* لشكريان* اسلام* از آن*جا گذشتند، مهمانشان* گردند. چنانچه* غذا يا پيكر اهل* كتاب* نجس* باشد، گنجاندن *اين* شرط* در قرارداد درست* نمي*نمايد. پس* مي*توان* گ??ت*، از ديدگاه* حضرت* هم*غذا شدن* با آنان* مجاز است*. احوال* پرسي* روزمره* با غيرمسلمانان* نيز اشكال* ندارد. ر??تار حضرت* با راهب *مسيحي* و نيز كردارش* با همس??ر راه* كو??ه* بر درستي* اين* سخن* گواهي* مي*دهد. پي نوشت ها : 1- حر عبدالواحد بن محمد آمدی: غررالحکم و دررالکلم، شماره ی 2419. 2- محمد باقر مجلسی: بحارالانوار، ج 41، ص 144. 3- حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 11، ص 119. 4- عبدالواحد بن محمد آمدی: غررالحکم و دررالکلم، شماره ی 8685. 5-ذمه* به* معناي* پناه* است*. اهل* ذمه* غيرمسلماناني* هستند كه* براساس پيمان* با حكومت* در كشور اسلامي* ساكن* مي*شوند. در اين* پيمان*، حكومت* و غير مسلمانان* متعهد مي*گردند اموري* را به* سود يكديگر مراعات* كنند. 6- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 118. 7- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 433. 8- همان، ص 438. 9- همان. 10- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 134. 11- محمد بن یعقوب کلینی: کا??ی، جلد 2، ص 670؛ محسن ??یض کاشانی: الوا??ی، ج 5، ص 532. 12- محمد باقر مجلسی: بحارالانوار، ج 77، ص 464. 13- حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 16، ص 285. منبع:سایت راسخون
×
×
  • جدید...