رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی

tohid

عضو
  • تعداد ارسال ها

    58
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط tohid

  1. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    آن قصر كه جمشید در او جام گر??ت// از بهر خریدنش همش وام گر??ت چون قسط نداد بانک مسکن با زور// آن قصر زجمشید سرانجام گر??ت __________________ پدر از ژاندارم می ترسید من از سپاهی دانش و دهاتی رکیک ترین ??حش بود یک روز پیژامه راه راه پدر را باد برد رادیو دنیا را دهکده کوچکی اعلام کرد با پرچمی راه راه و همه با کمال ا??تخار دهاتی شدند!
  2. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن آورد دو صد گونه ره آورد به خانه اشیای گرانقیمت و اجناس ن??یسی کز حسن و ظرا??ت همه را بود نشانه از رادیو و ساعت و یخچال و ??ریزر تا اودکلن و هوله و آیینه و شانه از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل تا جامه ی مردانه و ملبوس زنانه در جعبه ی محکم همه را بسته و چیده تا لطمه نبیند ز آ??ات زمانه دیدم که بر آن جعبه نوشته است ظری??ی : مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه ! __________________
  3. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    اجاره نشین دوش صاحبخانه در کوچه گریبانم گر??ت گ??تمش ای دوست این پیراهن است ا??سار نیست گ??ت : پس ا??تاده چندین ماه اجاره خانه ات گ??تم : آهی در بساط آدم بیکار نیست گ??ت : می بینم که تو شلوار نو کردی به پا گ??تمش : تقدیم ، ما را حاجت شلوار نیست گ??ت : اثاث خانه ی خود را بزن چوب حراج گ??تم : این دیگ و سه پایه لایق سمسار نیست گ??ت : ??رش زیر پایت را گروگان می برم گ??تمش : پوسیده جز نقشی ز پود و تار نیست گ??ت : می ریزم اثاثت را برون ، گ??تم : عجب جنگل این شهر را قانون مگر در کار نیست ؟ گ??ت : حکم تخلیه دارم ز قاضی ، گ??تمش : قاضیان را هیچ بیم از ایزد جبار نیست ؟ گ??ت : رو جای دگر ، ملک دگر ، شهر دگر گ??تمش : سرگشته را جایی در این پرگار نیست گ??ت : برخیز و برو در کوه و صحرای خدا از چه رو در شهر ماندی گر تو را دینار نیست ؟ گ??تم : از آن رو که می گ??تند هجده سال پیش جمله را خانه دهیم و غصه ای در کار نیست .
  4. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    خانم ناهید نوری : به نام خدایی که زن آ??رید / حکیمانه امثال ?? من آ??رید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آ??رید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آ??رید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آ??رید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آ??رید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آ??رید ولی بعداً آمد و از روی لط?? / مرا بی کس و بی وطن آ??رید خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آ??رید ! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خ??ن آ??رید برای تو یک عالمه ک??یْس?? خوب / شراره ، پری ، نسترن آ??رید برای من اما ??قط یک ن??ر / براد پیت من را حَسَنْ آ??رید ! برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در ک??ن آ??رید به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آ??رید __________________
  5. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    عید است ولی شکم چرانی نکنید! با شکم خویش تبانی نکنید از خوردنی آنچه را تعر?? کردند در شکم خویش بایگانی نکنید __________________
  6. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    الا اى دختر شیک بلند بالا و باریک تو مرغی من خروسم! تو آردک من سبوسم تو دینار من ??لوسم بشو امشب عروسم که لبهاتو ببوسم! تو بیلی من کلنگم تو آهو من پلنگم تو مستی من ملنگم بیا امشب به جنگم که من تیمور لنگم! __________________
  7. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    مناظره ??ولاد و بتن یاد دارم که شبی در دل دال *** بین ??ولاد و بتن گشت جدال هر دو از خستگی و کار زیاد *** بر ??لک برده دو صد ناله و داد بتنش گ??ت به صد خشم و خروش *** ای تو زنازکی همچون دم موش با چنین هیکل نازک که تراست *** طاقت و تاب ??شاریت کجاست جمله نیروی ??شاری به من است *** زان مرا مانده و ا??سرده تن است گ??ت ??ولاد که ای یار عزیز *** این چنین سخت تو با من مستیز من و تو راحت و آسوده بدیم *** هریکی در طر??ی توده بدیم روزی آمد بر ما صاحب کار *** با من و با تو چنین کرد قرار که بیاییم و به هم در سازیم *** کار او زود به راه اندازیم او به ما وعده خوبی‎ها داد *** وعده لط?? و نکویی‎ها داد گ??ت جای تو به بالا سازم *** بهرت از چوب متکا سازم گرچه اول بنهاد او دو سه بند *** لیک برداشت پس از روزی چند زان سپس ما ب??تادیم به کار *** من ??تادم به کشش تو به ??شار بین کنون از چه در این حال شدیم *** راست بشنو زمن، اغ??ال شدیم
  8. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    کیسه میکنم چه روان کیسه میکنم من در حمام دارالامان کیسه میکنم نی ??کرجاه وچوکی ونی منصب ومقام آسوده از متاع جهان کیسه میکنم از تار تار کیسه من چرک میچکد آزاده ام ز چرک زمان کیسه میکنم آدم کجاست؟ جان برادر ز بخت شور شد سالها که پشت خران کیسه میکنم از زور دست و پنجه خود جیره میخورم بی کن??رانس و نطق و بیان کیسه میکنم از کیسه مالی، کیسه من پر زم??لسیست ت?? میکنم به مال جهان کیسه میکنم شبها که میروم، لب گلخن به خواب ناز درخواب، دست و پای زنان کیسه میکنم من کیسه مال نامی و مشهور کابلم بی خطکش و طرح و پلان کیسه میکنم
  9. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    اهل دانشگاهم روزگارم خوش نیست ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید دوستانی هم چون من مشروط و اتاقی که که همین نزدیکی است ،پشت آن کوه بلند. اهل دانشگاهم ! پیشه ام گپ زدن است. گاه گاهی هم می نویسم تکلی?? ، می سپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است، دلتان تازه شود - چه خیالی - چه خیالی می دانم که گپ زدن بیهوده است. خوب می دانم دانشم کم عمق است. اهل دانشگاهم، قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، م??هرم میز عشق از پنجره ها می گیرم. همه ذرات م??خ من متبلور شده است. درسهایم را وقتی می خوانم که خروس می کشد خمیازه مرغ و ماهی خوابند. استاد از من پرسید : چند نمره ز من می خواهی ؟ من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟ پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد. خوب یادم هست مدرسه باغ آزادی بود. درس ها را آن روز ح??ظ می کردم در خواب امتحان چیزی بود مثل آب خوردن. درس بی رنجش می خواندم. نمره بی خواهش می آوردم. تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت. درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود. کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم. عاقبت ر??تیم دانشگاه ، به محیط خس آموزش ، ر??تم از پله دانشکده بالا ، بارها ا??تادم. در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت. من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره10دم دانشکده پشتک می زد. دختری دیدم که به ترمینال ن??رین می کرد. اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می ر??ت. اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گ??ت «کمک»! س??ر سبز چمن تا کوکو، بارش اشک پس از نمره تک، جنگ آموزش با دانشجو، جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا، جنگ نقلیه با جمعیت منتظران، حمله درس به م??خ، حذ?? یک درس به ??رماندهی رایانه، ??تح یک ترم به دست ترمیم، قتل یک نمره به دست استاد، مثل یک لبخند در آخر ترم، همه جا را دیدم. اهل دانشگاهم! اما نیستم دانشجو. کارت من گمشده است. من به مشروط شدن نزدیکم، آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان، نبضشان را می گیرم هذیانهاشان را می ??همم، من ندیدم هرگز یک نمره20، من ندیدم که کسی ترم آخر باشد من در این دانشگاه چقدر مضطربم. من به یک نمره ناقابل10خشنودم و به لیسانس قناعت دارم. من نمی خندم اگر دوست من می ا??تد. من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم. خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد اتوبوس کی می آید، خوب می دانم برگه حذ?? کجاست. هر کجا هستم باشم، تریا ، نقلیه ، دانشکده از آن من است. چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها رختها را بکنیم ، پی ورزش برویم، توپ در یک قدمی است و نگوییم که ا??تادن م??هوم بدی است ! و نخوانیم کتابی که در آن ??رمول نیست. و بدانیم اگر سل?? نبود همگی می مردیم! و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می ا??تادیم! و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم و نترسیم از حذ?? و بدانیم اگر حذ?? نبود می ماندیم. و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست و اگر هست چرا یخ زده است. بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم. کار ما نیست شناسایی مسئول غذا، کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی، پیوسته شناور باشیم __________________
  10. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    مرد یعنی کار و کار و کار و کار یکسره در شی??ت های بیشمار مثل یک چیزی میان منگنه روز و شب از هر طر?? تحت ??شار مرد موجی است هی در حال دو جان بر آرد تا برآرد انتظار __________________
  11. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    صدای سنگ پا اهل حمامم من پوستم مهتابی است پدرم دلاک است سرطاسی دارد لنگ می اندازد * پدرم شامپو مصر?? کرد کله اش هی ک?? کرد و سپس مویش ریخت و چه اندازه سرش براق است * حر??ه ام دلاکی است هد?? من پاکی است می نشیند لب سکو آرام یک ن??ر با احساس و تصور کرده خوش پرو پاس * کودکی را دیدم می دود در پی صابون و لگن ای نهان در پس در خشک آوردم خشک * مشتری های عزیز لگن خاصره ها تان سالم رخت ها را نکنید آبمان بند امد __________________
  12. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    من ،سال موش و کرگدن جان! نو بهار آمد، هوا هم تازه شد عاشقی هایم چه بی اندازه شد نوبهار آمد به کوه و دشت و باغ وه چه زیبا می زند چه چه الاغ! دور هر گل بلبلی با روسری باز می رقصد به سبک بندری ! دست هر کس توی دست یار خود هرکه سرگرم است با دلدار خود! عطر گل پیچیده در دشت و دمن من ولی تنها به دور از کرگدن! البته تنهای تنها نیستم بیکس بیکس در اینجا نیستم ! یک کمی آنسوترک یک موش ناز با سبیل خوشگل و دمبی دراز! بر پنیری می زند گهگاه گاز نیش خود را می کند بر بنده باز ! گویدم با لهجه ی مخصوص خود با همان تکیه کلام لوس خود ! «آی پاشو از سرجات، آی یره! آی هستم با تو، او گوشات کره؟!» «تو مخی بختت حسابی وا بره؟ پاشو و سبزه بزن محکم گره!» «تا بری ماه دیگه ماه عسل! شایدم سال دیگه بچه بغل!» کرگدن جان، ای نگارین یار من ای تو تنها همدم و دلدار من! ای تو زیباتر ز هرچه یانگوم! هیکل تو محشر از سر تا دم است! ای جنی??رلوپز زیبای من! ای که همچون دخر شایسته ای ! کاش در این سال نو، این سال موش آید آن قلب تو هم اندر خروش! __________________
  13. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    عجب رسمیه رسم زمونه خونه مون عیدا پر مهمونه می رن مهمونا از اونا ??قط آشغال?? میوه به جا می مونه ! کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟ کجا ر??ت اون موز ؟! خدا می دونه ! جعبه خالی ?? شیرینی هنوز گوشه ی طاقچه پیش گلدونه عطرش پیچیده تا آشپزخونه شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه می رن مهمونا از اونا ??قط جعبه ی خالی به جا می مونه ! از بس خونه رو به هم می ریزن آدم مثل اسب(!) تو گ??ل می مونه یکی نیست بگه خداوکیلی جای پوست پسته توی قندونه ؟! قند نص??ه ی عموجون هنوز خیس و لهیده ته ??نجونه حالا خداییش قندش مهم نیست کنار اون قند نص?? دندونه ! می رن مهمونا از اونا ??قط نص??ه ی دندون به جا می مونه !! پسته ی خندون ، بادوم شیرین ??ندق در باز ، مال مهمونه « پرسید زیر لب یکی با حسرت » : که از این آجیل، به غیر از تخمه، واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟ __________________
  14. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    معلم از خشم داد میزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان ولی آخر كلاسی ها... لواشك بین خود تقسیم میكردند و آن یكی در گوشه دیگر جوانان را ورق میزد با خطی خوانا بر روی تخته ای كز ظلمتی تاریك غمگین بود تساوی را چنین نوشت : یك با یك برابر است از میان جمع شاگردان یكی برخاست همیشه یك ن??ر باید بپا خیزد به آرامی سخن سر داد : تساوی اشتباه ??احش و محض است نگاه بچه ها ناگه به یك سو خیره شد و معلم مات بر جا ماند و او پرسید : اگر یك ??رد?? انسان واحد یك بود آیا باز یك با یك برابر بود ؟ سكوت مدهوشی بود و سوالی سخت معلم ??ریاد زد : آری برابر بود و او با پوزخندی گ??ت : اگر یك ??رد?? انسان واحد یك بود آنكه زر و زور به دامن داشت بالا بود و آنكه قلبی پاك و دستی ??اقد زر داشت پایین بود اگر یك ??رد?? انسان واحد یك بود این تساوی زیرو رو میشد حال میپرسیم : یك اگر با یك برابر بود نان و مال م??تخواران از كجا آماده میگردید ؟ یا چه كس دیوار چین ها را بنا میكرد ؟ یك اگر با یك برابر بود پس آنكه پشتش زیر بار ??قر خم میشد با كه زیر ضربت شلاق له میشد معلم ناله آسا گ??ت : بچه ها در جزوه خود بنویسید كه یك با یك برابر نیست __________________
  15. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    مرا ان شب مچل کردی و ر??تی رقیبم را بغل کردی و ر??تی مرا اهل دوا و چای پر رنگ مرا اهل غزل کردی و ر??تی حضورت اعتبار بازیم بود چکم را بی محل کردی و ر??تی حواسم حین بازی مان کجا ر??ت اتل کردم متل کردی و ر??تی تو هر چه با من بیچاره کردی شب ماه عسل کردی و ر??تی من عادت کرده بودم به دماغت دماغت را عمل کردی و ر??تی __________________
  16. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    قايقی که تازه ساختيم و جنسش از چوبه بی خود نگو که خوب نيست ،خيلی هم خوبه کناره ها و پشتش که معرکه اس خير سرم ??قط تهش رويادمون ر??ته به نظرم... --شل سيلور استاين-- __________________
  17. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    نیستی تا كه ببینی سهراب. ..آب ها گل شده است مرد بدهیبتی آمد لب رود .آب گل كرد وگذشت .دیدن صورت زیبا جرم است!!!!! در ??رودست دیگر سیره و ك??تر نیست. در همه آبادی كوزه ها پر ز شراب خون است دیگر این آب روان نیست به دشت دست درویش امروز نان خشكیده ندارد حتی كه كند خیس به آب نيستي تا كه ببيني سهراب مردم بالاشهر چه جهاني دارند زندگي شان آسان دردشان بي دردي من نديدم آنجا لكن از خلق شنيدم بسيا ر كه هواي آنجا پاك و ناآلوده است خبر از دود و دم ماشين نيست مردمش هر شب سير . .كس ن??همد آنجا معني بي ناني خانه ها همچون كاخ .هر حياطش يك باغ بي گمان بالاشهر زندگي شيرين است مردمش مي دانند كه ??روشي نيست اعضاي بدن ((بي گمان آنجا آبي آبي است)) گشنه اي مي ميرد هيچ كس را غم نيست مردم بالاشهر پول را مي ??همند نيستي تا كه ببيني سهراب
  18. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    محکمه الهی یه شب که من حسابی خسته بودم همينجوری چشـــــــــامو بسته بودم سياهی چشام يه لحــظه سر خورد يه د??عه مثل مرده*هـــــــا خوابم برد تــو خواب دیدم محشر کــبری شده محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن ردی?? ردی?? مقــابلش واستــــــــادن چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه به بنده*هاش عتاب خطاب می کنـه میگه چـرا این همــه لج می کنیـد راهتــونو بـی*خـودی کج مـی کنیـد آیــــــــه ??رستـادم کــه آدم بشیـــد بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید دلای غــم گر??تــه رو شــ**ــاد کنیــد بـا ??کــرتـون دنیــــا رو آبــــــاد کنیـد عقــل دادم بـریـــد تــدبـّــــر کـنیــد نـه اینکه جای عقلو کـــــاه پر کنیـد مــن بهتون چقد مــــاشالاّ گ??تــم نیـــــــا??ریـده بــاریکــــــلاّ گ??تـــم من که هـواتونو همیشـه داشتـــم حتی یه لحظه گشنه*تون نذاشتـم امــــا شمـا بازی نکـــرده باختیـــد نشستید و خـدای جعلی ساختیـد هر کـدوم از شما خودش خدا شد از مــــا و آیــه*های مـا جـدا شـــد یه جو زمین و این همه شلوغــی؟ این همه دیــن و مذهب دروغــی؟ حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن خر نبـاشیـن گــاوو نمـی پرستین از تـوی جـم یکی بـ??لن شد ایستاد ب??ـلن بـ??لن هــی صلـ ــوات ??رستـاد از اون قیا??ه های حق به جانب هم از خودي شاكي هم از اجانب گ?? چرا هیشکی روسری سرش نیست پس چرا هیشکی پیش همسرش نیست چــرا زنـا ایـــن جـــوری بد لبــاسن مــردای غیـــــرتــی کجــا پلاسـن؟ خــدا بهش گ?? بتمـرگ حر?? نــزن اینجا کـــه ??رقی نـدارن مــــرد و زن یــارو ک??ن???? شــد ولــی از رو نــر??ت حر?? خــدا از تو گوشاش تو نـر??ـت چشاش مـی چرخه نمی*دونم چشه آهان می*خواد یواشکی جــیم بشــه دید یـــه کمی سرش شلوغـــه خـدا یواش یواش شـد از جماعت جــــــدا بــا شکمـی شبیـــه بشکـــــة ن??ت یهو ســرش رو پایین انـداخت و ر??ت قــراولا چـــن تــــــا بهش ایس دادن یــارو وا نستاد تـــا جلوش واستـادن ??وری در آورد واسه*شون چک کشید گ?? ببرید وصــول کنیـد خوش بشیـد دلــــم بـــــرای حــوریـا لـــــــک زده دیـر بــرســم یکــی دیگــه تـک زده اگــــر نرم حوریــــه دلگیر میشــــه تو رو خــــدا بذار برم دیر میشـــــه قراول حضــرت حــق دمش گــــرم بـا رشـوه*ی خیلی کلـون نشد نـرم گــوشای یــارو رو گر?? تو دستـش کشون کشون بردو یه جایـی بستش رشوه ی حاجـی رو ضمیمــه کــردن تـوی جهنـم اونــــــــو بیمــه کـــردن حاجیــه داش بـ??لن ب??ـلن غر مـــی زد داش روی اعصـابـــــا تلنگر مــــی زد خدا بهش گ?? دیگه بس کـن حاجـی یه خورده هم حبس ن??س کن حاجی ایـن همـــــــــه آدم رو معــطّل نکـن بگیـر بشین این قــــده کل کل نکــن یـــه عالــــمه نامــه داریـم نخــونده تــــــازه ، هنوز ک??رات دیگــــه مـونده نامــه*ی تـو پر از کـــارای زشتـــــه کی به تو گ??تـه جات توی بهشتــــه؟ بهش جـــــای آدمـــــای بـاحالـــــه ولت کنـــــم بری بهش؟ محالـــــه یادتـــــه کـه چقد ریا می کـــــردی بنده*هــای مـارو سیـا مـــی کردی تا یـــه ن??ر دور و بـرت مـی*دیــدی چقد ولا الضّــــا لّینـومـی کشیـدی این همه که روضه و نوحـه خونـدی یه لقمه نون دست کسی رسونـدی؟ خیال می کردی ما حواسمــون نیس نظم و نظام هستی کشکی کشکیش؟ هر کـــــاری کـردی بچــه*هـا نوشتن می خوای برو خـودت ببین تـــو زونکن خلاصـــه، وقتی یـارو ??همید اینـــه بـــــازم د??ر??س نمـی تونس بشینــــه کاسه*ی صبرش یه د??ـه سر میر?? تـــا ??رصـتی گیر می*آورد در میر?? قیـامتـه اینجـــا عجـب جـــــــــاییــه جــون شمــــا خیلـی تمـاشـــاییــه از یــــه طر?? کلــی کشیش آوردن کشون کشون همــه رو پیش آوردن گ??تـم اینـــــارو که قطــــــــار کردن بیچـــــاره*ها مگـــه چیکــار کــردن؟ مــــــــــأ موره گ?? میگم بهت مــن الان م??سد ??ی الارض کــه میگن همین هان گ??ت: اینـــــا بهش ??روشی کـردن بـــی پـدرا خــــــدارو جوشی کــردن بنـــــام دین حسابی خــوردن اینها کـــ??ر خـــــــدارو در آوردن اینهــــا بد جــوری ژاندارکو اینـــا چزونـدن زنــده تـوی آتیش اونـــو سوزوندن روی زمین خـــدایی پیشــه کــردن خون گالیلـــه رو تو شیشــه کــردن اگــــه بهش بگی ک??لاتــو صا?? کن بهت میگـــه بشین و اعتـرا?? کــن همیشـــه در حــال نظاره بــــودن شما بگـــــو اینا چی*کــــاره بـودن؟ خیام اومد یه بطری ام تــو دستش ر??ت و یه گوشــه یی گر?? نشستش حــــاجی ب??ـلن شد با صـدای محکم گ?? : ایـن آقـــا بـاید بــره جهنـــم خدا بهش گ?? تـــو دخـا لت نکــن بــــه اهـل معر??ت جسارت نکـــن بگــــو چرا بـــه خون این هلاکـــی این کـــه نه مدعی داره نـــه شاکـی نــه گـرد و خاک کــرده و نـه هیاهـو نــــه عربده کشیده و نـــه چاقــــو نـــه مال این نــــه مال اونـو برده ??قط عـــرق خــــریده ر??تـــه خورده آدم خوبیـه هـــــــواشو داشتــــم اینجا خــــودم براش شراب گذاشتـم یهــــو شنیــــدم ایس خبردار دادن نشستـه ها ب??ــلن شـدن واستـــادن حضرت اسرا??یل از اونــــور اومد ر?? روی چـــار پایــه و چــن تا صـــور زد دیــــدم دارن تخت روون میــــارن ??رشتـــه هــــا رو دوششــون میـــارن مونده بودم کــه این کیـــه خدایــــــــا تـــو محشـر این کــارا چیـــــه خدایـــا ????ک می کنید داخل اون تخ کی بــــــــود الان میگم، یـه لحظه، اسمش چی بـود؟ همون كه كاراش عالي بود اون که تو دنیــــــــا مثل توپ صدا کـرد همون کــــه این لامپــارو اختـرا کــــرد همونکه کاراش عالی بــود اون دیگه بگید بــابــا، تومــــاس ادیسون دیگـه خــدا بهش گ?? دیگـــه پایین نیـــــــا یـــــه راس بـــــرو بهش پیش انبیـــا وقت*و تل?? نکن تــوماس زود بـــــــرو بــه هـر وسیلــه*ای اگـــــر بود بــــرو از روی پل نری یــــه وخ مـی ا??تــی مـیگــم هــــوایی ببرنـــد و م??تــــی باز حاجــی ساکت نتونس بشینــــه گ??ت کـــه: م??هــــوم عدالت اینـــه؟ توماس ادیسون کــه مسلمون نبــــــود ایـن بـابـا اهل دیــن و ایمــــون نبــود نــه روضه ر??ته بود نــه پـــــــــــای منبر نــه شمـر می دونس چیـه نـه خـنجــر یــه رکعت*ام نماز شب نخــونــــــــــده با سیم میماش شب روبه ص??ب رسونده حر??ــای یارو کــه بـــه اینجــــــا رسید خـــدا یه آهـــی از تــــــه دل کشیـــد حضرت حق خــودش رو جابجـــــــا کرد یــــــه کم به این حاجی نیگا نیگا کـرد از اون نگـاههـای عـــــاقل انـــــدر ـــــ (س??یه) شــــو بـاید بیــارم ایـن ور با اینکه خیلی خیلی خستـه هم بـــود خطاب بــــه بنده هاش دوبـاره ??رمـــود شمـــا عجب کلّـــه خــــرایی هستید بـــابــا عجب جـــــونـورایـی هستیـــد شمر اگه بـــــــود آدول?? هیتلــرم بود خـنجــر اگـــــر بــود روو ??لــو??رم بــــود حی??ه کــــه آدم خودشو پیر کنــــــه و ســـوزنش ??قط یـــه جـا گیر کنــه میگیـد تومـاس من مسلمـون نبـــود اهل نمــاز و دیـن و ایمــــون نبــــود اولاً از کجـــــا میگیــد ایـن حر??ــــو؟ در بیــــارید کـلّــة زیــــر بـــر??ــــــو اون منــو بهتـر از شمـا شنـاختــــه دلیلشم این چیزایــی کــه ساختـه درسـتـــه گ??تـه*ام عبـــادت کنیــد نگ??تــــــه*ام به خلـق خدمت کنیـد؟ تومـاس نه ب??م ساخته نه جنگ کرده دنیـــارو هم کلـّـــی قشنگ کــــرده من یـــه چراغ کــه بیشتـر نداشتـم اونم تـــو آسمونـا کــــار گذاشتـــم توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد نمیدونید چقــــد کمک به مــن کـرد تو دنیـا هیچـکی بـی چـراغ نبـــوده یا اگـرم بـوده ، تــــو بــاغ نبـــــــوده خــدا بـرای حاجــی آتش ا??ــــروخت دروغ چرا يه کم براش دلم ســـوخت ط??لی تو باورش چه قصرا ســــاخته اما بـــه اینجا کـــــه رسیده باختــــه یکی میاد یــــه هاله*ایی بــاهاشـــه چقـــد بهش میـــاد ??رشتـــه باشــه اومد رسید و دست گذاش رو دوشم دهـــانشـــــو آو??رد کنــــار گـوشــــم گ??:تو که کلّه*ات پر??قورمه سبزیست وقتی نمی ??همی، بپرسی بد نیست اونکـــه نشستـه یک مقــام والاست متــرجمـــه، ر??یق حق تعالـــی ست خـود?? خــــدا نیست، نمـاینده شـــــه مــــورد اعتماده شـــه بنــده شـــــه خــــدای لم یلد کــــه دیدنــی نیس صـداش با این گوشـا شنیدنی نیس شمـــــــا زمینیـــا همــش همینیـــد اونــــور?? میـــزی رو خـــدا مـی*بینیـد همینجوری می خواس بلن شه نم نم گ??: کـــه پاشو، بـاید بــری جهنــــم وقتـی دیـدم منم گــــر??تار شــــدم داد کشیــدم یــــه د??عـه بیدار شدم!!!
  19. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    من تو را نمی دیدم و به راه خود می ر??تم. تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی من ایستادم. تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گ??تی. ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.
  20. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    این روزا عمر عاشقی دو روزه ایشالا پدر عاشقی بسوزه بلا به دور از این دلای عاشق که جمعه عاشقند و شنبه ??ارغ گذاشته روی میز من ، یه پوشه که اسم عشق های بنده توشه زری ، پری ، سکینه ، زهره ، سارا وجیهه و ملیحه و ثریا نگین و نازی و شهین و نسرین مهین و مهری و پرند و پروین چهارده ??رشته و سه اختر دو لیلی و سه اشر?? و دو آذر س??ید و سبزه ، گندمی و زاغی بلند و قهوه ای و پرکلاغی... __________________ .
  21. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    میدونی من از راه درازی میام! خستمه! می خوام یه جایی با هم بشینیم! یه جایی که بتونیم همدیگه روخوب ببینیم! آخراین چهارراه یه پارکه یه پارک واسه آدمهای خوشبخت! آدم هایی که ریلکس می جون تا کمی ریلکس بشن! (ریلکس،آدامسی برای تمام ??صل ها!) __________________
  22. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    مرگ همسر مـــــردها کاین گریه در ??قدان همســــــــر می کنند بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند ! خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند ! دشت داغ سینـــــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــــــی شوند خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــــی ! تر می کنند روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند دیده را از خون دل ، دریای احمــــــــر مــــی کنند ! در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیــــــر !! بر رخ ناهیـــــــد و مینـــــــــا و صنــــــوبر می کنند ! بعد?? چنــــــدی کز و??ات جانگــــــــداز ! او گذشـــت بابت تسلیّت خـــــــود ! ??کــــر دیگــــــر مـــی کنند دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال جانشیـــــــــن بی بدیل یار و همســـــــر می کنند کـــــــــج نیندیشید !! ??کــر همســـــــر دیگر نیَند ! از برای بچـــه هاشان ، ??کر مـــــــادر مـــی کنند !! __________________
  23. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    روزی به رهی دخترکی بود خ??ن چون کبک ?? خرامان قدمی روی چمن صد جور مکمل به رخش مالیده از عزت ?? ن??س ، سر به سما ساییده یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن از چهار طر?? کوته و تنگ و چسبان بر روی سرش روسری ای بود ، عجب طولش به گمانم نرسد نیم وجب ! شلوارک برمودایی هم بر پا داشت آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت آهسته به او گ??تمش ای یار عزیز ای دختر ?? خوب و پاک و محجوب و تمیز این چیست به تن کرده ای و نیست لباس آراستگی یه چیز و مد چیز ?? جداس با عشوه بگ??ت پاسخم اوبا این حر?? "اصلاح نموده ام ز الگو ، مصر??" گر نیت صر??ه جویی داری ای زن اصلا نکن این لباس را هم بر تن __________________
  24. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    ای که در کوچه ی معشوقه ی ما می گذری بر حذر باش که hiv ی مثبت دارد!
  25. tohid

    اشـــعــــــار طـــــنــــــز

    شدم با چت اسیر و مبتلایش شبا پیغام می دادم از برایش به من می گ??ت هیجده ساله هستم تو اسمت را بگو، من هاله هستم بگ??تم اسم من هم هست ??رهاد ز دست عاشقی صد داد و بیداد بگ??ت هاله ز موهای کمندش کمـــان ??ابــروان ، قــد بلنــدش بگ??ت چشمان من خیلی ??ریباست ز صورت هم نگو البته زیباست ندیده عاشق زارش شدم من اسیرش گشته بیمارش شدم من ز بس هرشب به او چت می نمودم به او من کم کم عادت می نمودم در او دیدم تمام آرزوهام که باشد همسر و امید ??ردام برای دیدنش بی تاب بودم ز ??کرش بی خور و بی خواب بودم به خود گ??تم که وقت آن رسیده که بینم چهره ی آن نور دیده به او گ??تم که قصدم دیدن توست زمان دیدن و بوییدن توست ز رویارویی ام او ط??ره می ر??ت هراسان بود او از دیدنم سخت خلاصه راضی اش کردم به اجبار گر??تم روز بعدش وقت دیدار رسید از راه، وقت و روز موعود زدم از خانه بیرون اندکی زود چو دیدم چهره اش قلبم ??رو ریخت تو گویی اژدهایی بر من آویخت به جای هاله ی ناز و ??ریبا بدیدم زشت رویی بود آنجا ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا کمـــان ??ابــرو و چشم ??ریبـــا مسن تر بود او از مادر من بشد صد خاک عالم بر سر من ز ترس و وحشتم از هوش ر??تم از آن ماتم کده مدهوش ر??تم به خود چون آمدم، دیدم که او نیست دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست به خود لعنت ??رستادم که دیگر نیابم با چت از بهر خود همسر بگ??تم سرگذشتم را به "شاعر" به شعر آورد او هم آنچه بشنید که تا گیرید از آن درسی به عبرت سرانجامی نـدارد قصّه ی چت __________________
×
×
  • جدید...