mahdiyeh71 1 ارسال شده در مرداد 90 چهار تا دوست که ۲۰ سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعری?? کنن… بعد از مدتی یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی! سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعری?? از ??رزندانشون: اولی: پسر من باعث ا??تخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشر??ت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا ر??ت و حالا شده معاون رئیس و اون قدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد! دومی: جالبه. پسر من هم مایه ا??تخار و سر??رازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی مشغول به کار شد و بعد دوره خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اون قدر پولدار شد که برای تولد صمیمی ترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد! سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث ا??تخار من شده… اون توی بهترین دانشگاه های جهان درس خوند و یه مهندس ??وق العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش تأسیس کرده و میلیونر شده. پسرم اون قدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای ۳۰۰۰ متری بهش هدیه داد! هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می گ??تند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟! سه تای دیگه گ??تند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم؛ راستی تو در مورد ??رزندت چی داری تعری?? کنی؟! چهارمی گ??ت: دختر من رقاص کاباره شده و شب ها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار می کنه! سه تای دیگه گ??تند: اوه مایه خجالته چه ا??تضاحی! دوست چهارم گ??ت: نه! من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگی بدی هم نداره. ات??اقا همین دو ه??ته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز، یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای ۳۰۰۰ متری هدیه گر??ت!!! به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر