رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
mahdiyeh71

اشـــعــــــار طـــــنــــــز

پست های پیشنهاد شده

عشق يعني علاقه

نه ك??گير و ملاقه

دوست دارم يه عالمه

اندازه ي يه قابلمه

من عاشق تو هستم

تو قابلمه نشستم

يه لنگه ك??ش تو دستم

منتظرت نشستم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست

در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست

 

محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست

ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست

 

گوشه خانه شبی ??اطمه در دل می گ??ت:

هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست

 

در همان دم سر پل شوهر او با خود گ??ت:

خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست

 

??کر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است

مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آن کس که بداند و بداند که بداند

باید برود غاز به کنجی بچراند

 

آن کس که بداند و نداند که بداند

بهتر که رود خویش به گوری بتپاند

 

آن کس که نداند و بداند که نداند

با پارتی و پولش خرک خویش براند

 

آن کس که نداند و نداند که نداند

بر پست ریاست ابدالدهر بماند

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند

دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند

که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند

چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند

 

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد

بدور از نالــــــــــــه و اندوه و ??ریــاد

بـدان ??رزنـد ایشان نیــــست راهـــی

پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد

 

غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم

به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم

درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم

به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتل متل یه مورچه / قدم می زد تو کوچه

اومد یه ک??ش ولگرد / پای اونو لگد کرد

مورچه پا شکسته / راه نمی ره نشسته

با برگی پاشو بسته / نمی تونه کار کنه

دونه هارو بار کنه / تو لونه انبار کنه

مورچه جونم تو ماهی / عیب نداره سیاهی / خوب بشه پات الهی

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گله میکرد ز مجنون لیلی

که شده رابطه مان ایمیلی

 

حی?? از آن رابطه ی انسانی

که چنین شد که خودت میدانی

 

عشق وقتی بشود داتکامی

حاصلش نیست بجز ناکامی

 

نازنین خورده مگر گرگ ترا

برده یا دات نت و دات ارگ ترا

 

بهرت ایمیل زدم پیشترک

جای سابجکت نوشتم به درک

 

به درک گر دل من غمگین است

به درک گر غم من سنگین است

 

به درک رابطه گر خورده ترک

قطع آنهم به جهنم به درک

 

آنقدر دلخور از این ایمیلم

که به این رابطه هم بی میلم

 

مرگ لیلی نت و مت را ول کن

همه را جای OK کنسل کن

 

OFF کن کامپیوتر را جانم

یار من باش و ببین من ON ام

 

اگرت حر??ی و پیغامی هست

روی کاغذ بنویسش با دست

 

نامه یک حالت دیگر دارد

خط تو لط?? مکرر دارد

 

خسته از font و ز format شده ام

دلخور از گ??رد??لی @ (ات) شده ام …

 

کرد ریپلای به لیلی، مجنون

که دلم هست از این سابجکت خون

 

باشه ??ردا تل??ن خواهم کرد

هرچه گ??تی که بکن خواهم کرد

 

زودتر پیش تو خواهم آمد

هی مرتب به تو سر خواهم زد

 

راست گ??تی تو عزیزم لیلی

دیگر از من نرسد ایمیلی

 

نامه ای پست نمودم بهرت

به امیدی که سرآید قهرت

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو عصر موشک و ??ضا، الاغ سواری عالیه

کنار بنز و زانتیا، دیدن گاری عالیه

 

بعد سیگار و پیپ و اکس، چپق کشیدن بهتره

ماهواره ها برن کنار، ستاره چیدن بهتره

 

بسکه ??راوونه کلاغ، قناری قارقار می کنه

از هرچی آوازه خوشه، آدمو بیزار می کنه

 

سینما و تاتر چیه، سیا بازی قشنگ تره

رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره

 

اصغر آقا اَسی شده، موهاشو های لایت می کنه

زیر ابرو شو بر می داره، تیپ شو ری رایت می کنه

 

تو این قاراشمیش شدید، صغرا خانم ولنسیاس

عجب زمونه ای شده، دنیا رو باش دس کیاس

 

پیتزا و استیک ولش، سیخ جیگر نصیب ماس

آبگوش خوراک اعیوناس، اشکنه راس جیب ماس

 

از رپ و راک و پاپ نگو، ابرام غزل خونو می خوام

شبای صا?? و ماه نو، ص??ای ایوونو می خوام

 

پپسی کولا ارزونی تون، قرتی بازی دیگه بسه

کاهو سکنجبین می خوام، آب قناتم هوسه

 

قدیم ندیما یادته؟ گرگان هوای خوبی داشت

شیرونیای حلبی، سق??ای تیر چوبی داشت

 

آپارتمانای عجیب، با برج و بارو مد شده

مدرنه آب حوض کشی، باز دَسه جارو مد شده

 

عطرای پاریسی چیه، گلاب قمصر بیارین

تو جیبای بی برکت، یه م??ش گل یاس بذارین

 

اینترنت و ??کس و موبایل، تلویزیون و رادیو...

رد پای تمدنو، همینجوری بگیر برو...

 

شلوغ پلوغه سرمون، جا واسه دل نمی مونه

قدر من و تو رو حاجی، هیشکی دیگه نمی دونه

 

به جای ایمیل جون من، نامه ی دَسی بنویس

شیک بازی رو کنار بذار، اونی که هَسی بنویس

 

دنیا مثه راز بقاس، از صلح و آشتی بنویس

از روزگار خوبی که، اونوقتا داشتی بنویس

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خانمی با همسرش گ??ت این چنین:

کای وجودت مایه ی ??خر زمین!

ای که هستی همسری بس ایده آل!

خواهشی دارم ... مک??ن قال و مقال!

ه??ت سین تازه ای خواهم ز تو

غیر خرج عید و غیر از رخت?? نو

"سین" یک، سیّاره ای، نامش پراید

تا برانم مثل برق و مثل باد

"سین" دوم، سینه ریزی پ??ر نگین

تا پَرَد هوش از سر عمّه شهین!

"سین" سوم، یک س??ر سوی ??رنگ

دیدن نادیده های رنگ رنگ

"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ

تا که گویم هست سوغات ??رنگ!

"سین" پنجم، سمع دستورات من!

تا ببالم من به خود، در انجمن!

آنگه، آن بانو، کمی اندیشه کرد

رندی و دوز و کلَک را پیشه کرد!

گ??ت با ناز و کرشمه، آن عیال!

من دو "سین" کم دارم، ای نیکو خصال!

گ??ت شویش: من کنون یاری کنم

با عیال خویش، همکاری کنم!

"سین" ششم، سنگ قبری بهر من!

تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!

"سین" ه??تم، سوره ی الحمد خوان...

بعد مرگم، بَهر شوی بی زبان!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ترک من مکن ، نکن تو ترکم ای دوست /

گر بریزه پیش من ، ز پیش من بوس

ور بگیری یار دیگری تو ??ردا /

میکنم حواله تو را ??حش ناموس !

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

يه روزي آقاي کلاغ ، به قول بعضيا زاغ

رو دوچرخه پا مي*زد ، رد شدش از دم باغ

 

پاي يک درخت رسيد ، صداي خوبي شنيد

نگاهي کرد به بالا ، صاحب صدا رو ديد

 

يه قناري بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتي جيک جيکو مي*کرد ، آب مي*کردش دل سنگ

 

قلب زاغ تکوني خورد ، قناري عقلشو برد

توي ??کر قناري ، تا دو روز غذا نخورد

 

روز سوم کلاغه ،*ر??تش پيش قناري

گ??تش عزيزم سلام ، اومدم خواستگاري!

 

نگاهي کرد قناري ، بالا و پايين، راست و چپ

پوزخندي زد به کلاغ ، گ??تش که عجب! عجب

 

منقار من قلمي ، منقار تو بيست وجب

واسه جي زنت بشم؟ مغز من نکرده تب

 

کلاغه دلش شيکست ، ولي ديد يه راهي هست

براي س??ر به شهر ، بار و بنديلش رو بست

 

يه مدت از کلاغه ، هيچ کجا خبر نبود

وقتي برگشت به خونه ، از نوکش اثر نبود

 

داده بود عمل کنن ، منقار درازشو

??کر کرد اين بار مر*خره ، قناريه نازشو

 

باز کلاغ دلش شيکست ، نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سياه بودش! اينجوري بوده و هست

 

دوباره يه ??کري کرد ، رنگ مو تهيه کرد

خودشو از سر تا پا ، ر??ت و کردش زرد زرد

 

ر??تش و گ??ت: قناري! اومدم خواستگاري

شدم عينهو خودت ، بگو که دوسم داري

 

اخماي قناريه ، دوباره ر??تش تو هم!

کله*مو نگاه بکن ، گيسوهام پر پيچ و خم

 

موهاي روي سرت ، واي که هست خيلي کم

??ردا روزي تاس مي*شي! زندگي*مون ميشه غم

 

کلاغ ر??تش خونه نگاه کرد به آيينه

نکنه خدا جونم ! سرنوشت من اينه؟!

 

ولي نا اميد نشد ، ر??ت تو ??کر کلاگيس

گذاشت اونو رو سرش ، ت??ي کرد با دو تا ليس

 

کلاه گيسه چسبيدش ، خيلي محکم و تميز

روي کله*ي کلاغ ، نمي*خورد حتي ليز

 

نگاه که خوب مي*کنم ، مي*بينم گردنتو

يه جورايي درازه ، نمي*شم من زن تو

 

کلاغه ر??تشو من ، نمي*دونم چي جوري

وقتي اومدش ولي ، گردنش بود اينجوري

 

خجالت نمي*کشي؟ واسه گوشتاي شيکم!؟

دوست دارم شوهر من ، باشه پيمناست دست کم!

 

ديگه از ??ردا کلاغ ، حسابي ر??ت تو رژيم

مي*کردش بدنسازي ، بار??يکس و دمبل و سيم

 

بعدش هم مي*ر??ت تو پارک ، مي*دوييد راهاي دور

آره اين کلاغ ما ،*خيلي خيلي بود صبور

 

واسه ريختن عرق ، مي*کردش طناب*بازي

ولي از روند کار ، نبودش خيلي راضي

 

پا شدي ر??تش به شهر ، دنبال دکتر خوب

دو ه??ته بستري شد ، که بشه يه تيکه چوب

 

قرصاي جور و واجور ، رژيماي رنگارنگ

تمرينهاي ورزشي ، لباساي کيپ تنگ

 

آخرش اومد رو ??رم ، هيکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو ، اومدش به سمت باغ

 

وقتي از دور ميومد ، شنيدش صداي ساز

تنبک و تنبور و د?? ، شادي و رقص و آواز

 

دل زاغه هري ريخت ! نکنه قناريه؟

شايدم عروسي بازاي شکاريه!!

 

ديدش اي واي قناري ، پوشيده رخت عروس

يعني دامادش کيه؟ طاووسه يا که خروس؟

 

هي کي هست لابد تو تيپ ، حر?? اولو مي*زنه!

توي هيکل و صورت ،* صد برابر منه

 

کلاغه ر??تشو ديد ، شوهر قناري رو

شوکه شد ، نمي*دونست، چيز اصل کاري رو!

 

مي*دونين مشکل کار ، از همون اول چي بود؟

کلاغه دوچرخه داشت ،*صاحب bmw نبود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آبی یا قرمز

 

شنیدم در زمان خسرو پرویز

گر??تند آدمی را توی تبریز

 

به جرم نقض قانون اساسی

و بعض گ??تمان های سیاسی

 

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش

قراری را نهاده با زن خویش

 

که از زندان اگر آمد زمانی

به نام من پیامی یا نشانی

 

اگر خودکار آبی بود متنش

بدان باشد درست و بی غل و غش

 

اگر با رنگ قرمز بود خودکار

بدان باشد تمام از روی اجبار

 

تمامش از ??شار بازجویی ست

سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

 

گذشت و روزی آمد نامه از مرد

گر??ت آن نامه را بانوی پر درد

 

گشود و دید با هالو مآبی

نوشته شوهرش با خط آبی:

 

 

عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟

بگو بی بنده احوالت چطور است؟

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو

ملالی نیست غیر از دوری تو

من این جا راحتم، کی??ور کی??ور

بساط عیش و عشرت جور وا جور

در این جا سینما و باشگاه است

غذا، آجیل، میوه رو به راه است

کتک با چوب یا شلاق و باطوم

تماما شایعاتی هست موهوم

هر آن کس گوید این جا چوب دار است

بدان این هم دروغی شاخدار است

در این جا استرس جایی ندارد

در??ش و داغ معنایی ندارد

کجا ت??تیش های اعتقادی ست؟

کجا سلول های ان??رادی ست؟

همه این جا ر??یق و دوست هستیم

چو گردو داخل یک پوست هستیم

در این جا بازجو اصلا نداریم

شکنجه ، اعترا??، عمرا نداریم

به جای آن اتاق ??کر داریم

روش های بدیع و بکر داریم

عزیزم، حال من خوب است این جا

گذشت عمر، مطلوب است این جا

کسی را هیچ کاری با کسی نیست

نشانی از غم و دلواپسی نیست

همه چیزش تمامن بیست این جا

??قط خود کار قرمز نیست این جا

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عشق از زبان مشاغل مختل??

(طنز عشقی)

 

 

 

 

راننده :

دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصاد??ی شدم اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی …قلبمم به روغن سوزی ا??تاده پدر عشق بسوزه !

 

 

 

معلم ریاضی :

نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه یا بی جواب میمونه هرچی ت??ریق میکنم جمع میشه هرچی جمع میکنم کم میشه از ضرب که مپرس آه !

 

 

 

 

مهندس کامپیوتر :

ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر 2003 ??رستاده ای کی دوباره من را ری پیر خواهی کرد ؟ به ??ریاد گرا??یکم برس!

 

 

دکتر :

چند سالی است که به زخم مریضانم مرحم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان میکنم ! کو طبیبی که به زخمم مرحم گذارد و دلم را آزاد گرداند !

 

 

ساغی :

می میدهم و غم کسان میگیرم از لط?? تو می کجا غمین میبینم حالا که شدم عاشق ودل در بند است می را ز ش??ا بیچاره ترین میبینم!

 

 

عینک ??روش :

اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید که شغلم عاشقی دارد …??راوان بسازم بهر هر چشمی من عینک ،گر??تارم کند چشمی چه آسان!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دختری هستم به سن چهل و سه

??ارغ از درس و کلاس و مدرسه

 

مدرک لیسانس دارم در زبان

دارم از خود خانه و جا و مکان

 

مرغم و خواهم زبهر خود خروس

مانده ام در حسرت تاج عروس

 

مبل و اسباب و لوازم هر چه هست

پنکه و سرویس خواب و ??رش و تخت

 

هست موجود و جهازم کامل است

پول نقد و زانتیا هم شامل است

 

هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست

برسرم گیسو و زل?? و موی نیست

 

ترسم از بی شوهری گردم تل??

بر دهانم آید از اندوه ک??

 

کاش جای این همه پول و پ??له

گیر میکرد شوهری توی تله

 

میشدم عبد و کنیز شوی خود

می نمودم چاره درد موی خود

 

گیسوانی عاریت چون یال اسب

می نشاندم بر سَرَم با زور چسب

 

زل?? خود را چون پریشان کردمی

حتم دارم دردلش جا کردمی

 

آنچنان شوری زخود برپاکنم

تاکه شاید در دلش ماًوا کنم

 

بارالها تو کرم کن شوی را

خود مرتب میکنم این موی را....

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نام خداوند ویروس گارد

 

کنون رزم ویروس و رستم شنو

دگرها شنیدستی این هم شنو

که اس??ندیارش یکی دیسک داد

بگ??تا به رستم که ای نیکزاد

دراین دیسک باشد یک ??ایل ناب

که بگر??تم از سایت ا??راسیاب

چنین گ??ت رستم به اس??ندیار

که من گشنه ام نان سنگک بیار

جوابش چنین داد خندان طر??

که من نان سنگک ندارم به ک??

برو کی?? می کن بدین دیسک هان

که هم نان و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش

شتابان به دیدار رایانه اش (کمپیوتر)

چو آمد به نزد مینی تاورش

بزد ضربه بر دکمه ی پاورش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت

هرآن دیسک را در درایوش گذاشت

نکرد هیچ صبرو نداد هیچ ل????ت

یکی ل??ست از روت دیسکت گر??ت

درآن دیسک دیدش یک ??ایل بود

بزد اینتر آنجا و اجرا نمود

کزآن یک دیمو شد پس از آن عیان

ابا??لم و موزیک و شرح و بیان

به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ

که رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگرباره ریستارد نمود

همی کرد هنگ و همان شد که بود

تهمتن کلا??ه شد و داد زد

ز بخت بد خویش ??ریاد زد

چو تهمینه ??ریاد رستم شنود

بیامد که لیسانس رایانه بود

بدو گ??ت رستم همه مشکلش

وز آن دیسک و برنامه ی خوشگلش

چو رستم بدو داد قیچی و ریش

یکی دیسک بوتیبل آورد پیش

چو تولیکت در آن دیسک بود

برآورد آن را و اجرا نمود

همی گشت تولیکت هارد اندرش

چو کودک که گردد پی مادرش

به ناگه یکی رمز ویروس یا??ت

پی حذ?? اعمال ایشان شتا??ت

چو ویروس را نیک بشناختش

هر از بوت سکتور برانداختش

یکی ضربه زد برسرش تولیکت

که هر بایت آن گشت هشتاد بیت

به خاک اندر ا??کند ویروس را

تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گ??ت تهمینه با شوهرش

که این بار بگذشت از پل خرش

دگر بار اما خریّت مکن

ز رایانه اصلا تو صحبت مکن

قسم خورد رستم به پروردگار

نگیرد دگر دیسک از اس??ندیار

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شدم با چت اسیر و مبتلایش

شبا پیغام می دادم از برایش

 

به من می گ??ت هیجده ساله هستم

تو اسمت را بگو، من هاله هستم

 

بگ??تم اسم من هم هست ??رهاد

ز دست عاشقی صد داد و بیداد

 

بگ??ت هاله ز موهای کمندش

کمـــان ??ابــروان ، قــد بلنــدش

 

بگ??ت چشمان من خیلی ??ریباست

ز صورت هم نگو البته زیباست

 

ندیده عاشق زارش شدم من

اسیرش گشته بیمارش شدم من

 

ز بس هرشب به او چت می نمودم

به او من کم کم عادت می نمودم

 

در او دیدم تمام آرزوهام

که باشد همسر و امید ??ردام

 

برای دیدنش بی تاب بودم

ز ??کرش بی خور و بی خواب بودم

 

به خود گ??تم که وقت آن رسیده

که بینم چهره ی آن نور دیده

 

به او گ??تم که قصدم دیدن توست

زمان دیدن و بوییدن توست

 

ز رویارویی ام او ط??ره می ر??ت

هراسان بود او از دیدنم سخت

 

خلاصه راضی اش کردم به اجبار

گر??تم روز بعدش وقت دیدار

 

رسید از راه، وقت و روز موعود

زدم از خانه بیرون اندکی زود

 

چو دیدم چهره اش قلبم ??رو ریخت

تو گویی اژدهایی بر من آویخت

 

به جای هاله ی ناز و ??ریبا

بدیدم زشت رویی بود آنجا

 

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا

کمـــان ??ابــرو و چشم ??ریبـــا

 

مسن تر بود او از مادر من

بشد صد خاک عالم بر سر من

 

ز ترس و وحشتم از هوش ر??تم

از آن ماتم کده مدهوش ر??تم

 

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست

دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

 

به خود لعنت ??رستادم که دیگر

نیابم با چت از بهر خود همسر

 

بگ??تم سرگذشتم را به "شاعر"

به شعر آورد او هم آنچه بشنید

 

که تا گیرید از آن درسی به عبرت

سرانجامی نـدارد قصّه ی چت

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ای که در کوچه ی معشوقه ی ما می گذری

 

بر حذر باش که hiv ی مثبت دارد!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روزی به رهی دخترکی بود خ??ن

چون کبک ?? خرامان قدمی روی چمن

 

 

صد جور مکمل به رخش مالیده

از عزت ?? ن??س ، سر به سما ساییده

 

 

یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن

از چهار طر?? کوته و تنگ و چسبان

 

 

بر روی سرش روسری ای بود ، عجب

طولش به گمانم نرسد نیم وجب !

 

 

شلوارک برمودایی هم بر پا داشت

آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت

 

 

آهسته به او گ??تمش ای یار عزیز

ای دختر ?? خوب و پاک و محجوب و تمیز

 

این چیست به تن کرده ای و نیست لباس

آراستگی یه چیز و مد چیز ?? جداس

 

 

با عشوه بگ??ت پاسخم اوبا این حر??

"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصر??"

 

 

گر نیت صر??ه جویی داری ای زن

اصلا نکن این لباس را هم بر تن

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مرگ همسر

 

مـــــردها کاین گریه در ??قدان همســــــــر می کنند

بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

 

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !

دشت داغ سینـــــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

 

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــــــی شوند

خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــــی ! تر می کنند

 

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند

دیده را از خون دل ، دریای احمــــــــر مــــی کنند !

 

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیــــــر !!

بر رخ ناهیـــــــد و مینـــــــــا و صنــــــوبر می کنند !

 

بعد?? چنــــــدی کز و??ات جانگــــــــداز ! او گذشـــت

بابت تسلیّت خـــــــود ! ??کــــر دیگــــــر مـــی کنند

 

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال

جانشیـــــــــن بی بدیل یار و همســـــــر می کنند

 

کـــــــــج نیندیشید !! ??کــر همســـــــر دیگر نیَند !

از برای بچـــه هاشان ، ??کر مـــــــادر مـــی کنند !!

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میدونی

 

من از راه درازی میام!

 

خستمه!

 

می خوام یه جایی با هم بشینیم!

 

یه جایی که بتونیم همدیگه روخوب ببینیم!

 

 

آخراین چهارراه یه پارکه

 

یه پارک واسه آدمهای خوشبخت!

 

آدم هایی که ریلکس می جون

 

تا کمی ریلکس بشن!

 

(ریلکس،آدامسی برای تمام ??صل ها!)

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این روزا عمر عاشقی دو روزه

 

ایشالا پدر عاشقی بسوزه

 

بلا به دور از این دلای عاشق

 

که جمعه عاشقند و شنبه ??ارغ

 

گذاشته روی میز من ، یه پوشه

 

که اسم عشق های بنده توشه

 

زری ، پری ، سکینه ، زهره ، سارا

 

وجیهه و ملیحه و ثریا

 

نگین و نازی و شهین و نسرین

 

مهین و مهری و پرند و پروین

 

چهارده ??رشته و سه اختر

 

دو لیلی و سه اشر?? و دو آذر

 

س??ید و سبزه ، گندمی و زاغی

 

بلند و قهوه ای و پرکلاغی...

__________________

.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من تو را نمی دیدم و به راه خود می ر??تم.

تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی

من ایستادم.

تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گ??تی.

ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

محکمه الهی

 

یه شب که من حسابی خسته بودم

همينجوری چشـــــــــامو بسته بودم

سياهی چشام يه لحــظه سر خورد

يه د??عه مثل مرده*هـــــــا خوابم برد

 

 

تــو خواب دیدم محشر کــبری شده

محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده

خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن

ردی?? ردی?? مقــابلش واستــــــــادن

چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه

به بنده*هاش عتاب خطاب می کنـه

 

 

میگه چـرا این همــه لج می کنیـد

راهتــونو بـی*خـودی کج مـی کنیـد

آیــــــــه ??رستـادم کــه آدم بشیـــد

بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید

دلای غــم گر??تــه رو شــ**ــاد کنیــد

بـا ??کــرتـون دنیــــا رو آبــــــاد کنیـد

عقــل دادم بـریـــد تــدبـّــــر کـنیــد

نـه اینکه جای عقلو کـــــاه پر کنیـد

 

 

مــن بهتون چقد مــــاشالاّ گ??تــم

نیـــــــا??ریـده بــاریکــــــلاّ گ??تـــم

من که هـواتونو همیشـه داشتـــم

حتی یه لحظه گشنه*تون نذاشتـم

 

 

امــــا شمـا بازی نکـــرده باختیـــد

نشستید و خـدای جعلی ساختیـد

هر کـدوم از شما خودش خدا شد

از مــــا و آیــه*های مـا جـدا شـــد

 

 

یه جو زمین و این همه شلوغــی؟

این همه دیــن و مذهب دروغــی؟

حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن

خر نبـاشیـن گــاوو نمـی پرستین

 

 

از تـوی جـم یکی بـ??لن شد ایستاد

ب??ـلن بـ??لن هــی صلـ ــوات ??رستـاد

از اون قیا??ه های حق به جانب

هم از خودي شاكي هم از اجانب

گ?? چرا هیشکی روسری سرش نیست

پس چرا هیشکی پیش همسرش نیست

چــرا زنـا ایـــن جـــوری بد لبــاسن

مــردای غیـــــرتــی کجــا پلاسـن؟

 

 

خــدا بهش گ?? بتمـرگ حر?? نــزن

اینجا کـــه ??رقی نـدارن مــــرد و زن

یــارو ک??ن???? شــد ولــی از رو نــر??ت

حر?? خــدا از تو گوشاش تو نـر??ـت

چشاش مـی چرخه نمی*دونم چشه

آهان می*خواد یواشکی جــیم بشــه

دید یـــه کمی سرش شلوغـــه خـدا

یواش یواش شـد از جماعت جــــــدا

بــا شکمـی شبیـــه بشکـــــة ن??ت

یهو ســرش رو پایین انـداخت و ر??ت

 

 

قــراولا چـــن تــــــا بهش ایس دادن

یــارو وا نستاد تـــا جلوش واستـادن

??وری در آورد واسه*شون چک کشید

گ?? ببرید وصــول کنیـد خوش بشیـد

دلــــم بـــــرای حــوریـا لـــــــک زده

دیـر بــرســم یکــی دیگــه تـک زده

اگــــر نرم حوریــــه دلگیر میشــــه

تو رو خــــدا بذار برم دیر میشـــــه

 

 

قراول حضــرت حــق دمش گــــرم

بـا رشـوه*ی خیلی کلـون نشد نـرم

گــوشای یــارو رو گر?? تو دستـش

کشون کشون بردو یه جایـی بستش

رشوه ی حاجـی رو ضمیمــه کــردن

تـوی جهنـم اونــــــــو بیمــه کـــردن

حاجیــه داش بـ??لن ب??ـلن غر مـــی زد

داش روی اعصـابـــــا تلنگر مــــی زد

 

 

خدا بهش گ?? دیگه بس کـن حاجـی

یه خورده هم حبس ن??س کن حاجی

ایـن همـــــــــه آدم رو معــطّل نکـن

بگیـر بشین این قــــده کل کل نکــن

یـــه عالــــمه نامــه داریـم نخــونده

تــــــازه ، هنوز ک??رات دیگــــه مـونده

نامــه*ی تـو پر از کـــارای زشتـــــه

کی به تو گ??تـه جات توی بهشتــــه؟

بهش جـــــای آدمـــــای بـاحالـــــه

ولت کنـــــم بری بهش؟ محالـــــه

یادتـــــه کـه چقد ریا می کـــــردی

بنده*هــای مـارو سیـا مـــی کردی

تا یـــه ن??ر دور و بـرت مـی*دیــدی

چقد ولا الضّــــا لّینـومـی کشیـدی

این همه که روضه و نوحـه خونـدی

یه لقمه نون دست کسی رسونـدی؟

خیال می کردی ما حواسمــون نیس

نظم و نظام هستی کشکی کشکیش؟

هر کـــــاری کـردی بچــه*هـا نوشتن

می خوای برو خـودت ببین تـــو زونکن

 

 

خلاصـــه، وقتی یـارو ??همید اینـــه

بـــــازم د??ر??س نمـی تونس بشینــــه

کاسه*ی صبرش یه د??ـه سر میر??

تـــا ??رصـتی گیر می*آورد در میر??

 

 

قیـامتـه اینجـــا عجـب جـــــــــاییــه

جــون شمــــا خیلـی تمـاشـــاییــه

از یــــه طر?? کلــی کشیش آوردن

کشون کشون همــه رو پیش آوردن

گ??تـم اینـــــارو که قطــــــــار کردن

بیچـــــاره*ها مگـــه چیکــار کــردن؟

مــــــــــأ موره گ?? میگم بهت مــن الان

م??سد ??ی الارض کــه میگن همین هان

 

 

گ??ت: اینـــــا بهش ??روشی کـردن

بـــی پـدرا خــــــدارو جوشی کــردن

بنـــــام دین حسابی خــوردن اینها

کـــ??ر خـــــــدارو در آوردن اینهــــا

بد جــوری ژاندارکو اینـــا چزونـدن

زنــده تـوی آتیش اونـــو سوزوندن

روی زمین خـــدایی پیشــه کــردن

خون گالیلـــه رو تو شیشــه کــردن

اگــــه بهش بگی ک??لاتــو صا?? کن

بهت میگـــه بشین و اعتـرا?? کــن

همیشـــه در حــال نظاره بــــودن

شما بگـــــو اینا چی*کــــاره بـودن؟

 

 

خیام اومد یه بطری ام تــو دستش

ر??ت و یه گوشــه یی گر?? نشستش

حــــاجی ب??ـلن شد با صـدای محکم

گ?? : ایـن آقـــا بـاید بــره جهنـــم

خدا بهش گ?? تـــو دخـا لت نکــن

بــــه اهـل معر??ت جسارت نکـــن

بگــــو چرا بـــه خون این هلاکـــی

این کـــه نه مدعی داره نـــه شاکـی

نــه گـرد و خاک کــرده و نـه هیاهـو

نــــه عربده کشیده و نـــه چاقــــو

نـــه مال این نــــه مال اونـو برده

??قط عـــرق خــــریده ر??تـــه خورده

آدم خوبیـه هـــــــواشو داشتــــم

اینجا خــــودم براش شراب گذاشتـم

 

 

یهــــو شنیــــدم ایس خبردار دادن

نشستـه ها ب??ــلن شـدن واستـــادن

حضرت اسرا??یل از اونــــور اومد

ر?? روی چـــار پایــه و چــن تا صـــور زد

دیــــدم دارن تخت روون میــــارن

??رشتـــه هــــا رو دوششــون میـــارن

مونده بودم کــه این کیـــه خدایــــــــا

تـــو محشـر این کــارا چیـــــه خدایـــا

????ک می کنید داخل اون تخ کی بــــــــود

الان میگم، یـه لحظه، اسمش چی بـود؟

 

همون كه كاراش عالي بود

اون که تو دنیــــــــا مثل توپ صدا کـرد

همون کــــه این لامپــارو اختـرا کــــرد

همونکه کاراش عالی بــود اون دیگه

بگید بــابــا، تومــــاس ادیسون دیگـه

خــدا بهش گ?? دیگـــه پایین نیـــــــا

یـــــه راس بـــــرو بهش پیش انبیـــا

وقت*و تل?? نکن تــوماس زود بـــــــرو

بــه هـر وسیلــه*ای اگـــــر بود بــــرو

از روی پل نری یــــه وخ مـی ا??تــی

مـیگــم هــــوایی ببرنـــد و م??تــــی

 

 

باز حاجــی ساکت نتونس بشینــــه

گ??ت کـــه: م??هــــوم عدالت اینـــه؟

توماس ادیسون کــه مسلمون نبــــــود

ایـن بـابـا اهل دیــن و ایمــــون نبــود

نــه روضه ر??ته بود نــه پـــــــــــای منبر

نــه شمـر می دونس چیـه نـه خـنجــر

یــه رکعت*ام نماز شب نخــونــــــــــده

با سیم میماش شب روبه ص??ب رسونده

 

 

حر??ــای یارو کــه بـــه اینجــــــا رسید

خـــدا یه آهـــی از تــــــه دل کشیـــد

حضرت حق خــودش رو جابجـــــــا کرد

یــــــه کم به این حاجی نیگا نیگا کـرد

از اون نگـاههـای عـــــاقل انـــــدر ـــــ

(س??یه) شــــو بـاید بیــارم ایـن ور

با اینکه خیلی خیلی خستـه هم بـــود

خطاب بــــه بنده هاش دوبـاره ??رمـــود

شمـــا عجب کلّـــه خــــرایی هستید

بـــابــا عجب جـــــونـورایـی هستیـــد

شمر اگه بـــــــود آدول?? هیتلــرم بود

خـنجــر اگـــــر بــود روو ??لــو??رم بــــود

حی??ه کــــه آدم خودشو پیر کنــــــه

و ســـوزنش ??قط یـــه جـا گیر کنــه

 

 

میگیـد تومـاس من مسلمـون نبـــود

اهل نمــاز و دیـن و ایمــــون نبــــود

اولاً از کجـــــا میگیــد ایـن حر??ــــو؟

در بیــــارید کـلّــة زیــــر بـــر??ــــــو

اون منــو بهتـر از شمـا شنـاختــــه

دلیلشم این چیزایــی کــه ساختـه

درسـتـــه گ??تـه*ام عبـــادت کنیــد

نگ??تــــــه*ام به خلـق خدمت کنیـد؟

تومـاس نه ب??م ساخته نه جنگ کرده

دنیـــارو هم کلـّـــی قشنگ کــــرده

من یـــه چراغ کــه بیشتـر نداشتـم

اونم تـــو آسمونـا کــــار گذاشتـــم

توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد

نمیدونید چقــــد کمک به مــن کـرد

تو دنیـا هیچـکی بـی چـراغ نبـــوده

یا اگـرم بـوده ، تــــو بــاغ نبـــــــوده

 

 

خــدا بـرای حاجــی آتش ا??ــــروخت

دروغ چرا يه کم براش دلم ســـوخت

ط??لی تو باورش چه قصرا ســــاخته

اما بـــه اینجا کـــــه رسیده باختــــه

 

 

یکی میاد یــــه هاله*ایی بــاهاشـــه

چقـــد بهش میـــاد ??رشتـــه باشــه

اومد رسید و دست گذاش رو دوشم

دهـــانشـــــو آو??رد کنــــار گـوشــــم

گ??:تو که کلّه*ات پر??قورمه سبزیست

وقتی نمی ??همی، بپرسی بد نیست

اونکـــه نشستـه یک مقــام والاست

متــرجمـــه، ر??یق حق تعالـــی ست

خـود?? خــــدا نیست، نمـاینده شـــــه

مــــورد اعتماده شـــه بنــده شـــــه

خــــدای لم یلد کــــه دیدنــی نیس

صـداش با این گوشـا شنیدنی نیس

 

 

شمـــــــا زمینیـــا همــش همینیـــد

اونــــور?? میـــزی رو خـــدا مـی*بینیـد

همینجوری می خواس بلن شه نم نم

گ??: کـــه پاشو، بـاید بــری جهنــــم

وقتـی دیـدم منم گــــر??تار شــــدم

داد کشیــدم یــــه د??عـه بیدار شدم!!!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نیستی تا كه ببینی سهراب.

..آب ها گل شده است

مرد بدهیبتی آمد لب رود

.آب گل كرد وگذشت

.دیدن صورت زیبا جرم است!!!!!

در ??رودست دیگر سیره و ك??تر نیست.

در همه آبادی كوزه ها پر ز شراب خون است

دیگر این آب روان نیست به دشت

دست درویش امروز

نان خشكیده ندارد حتی

كه كند خیس به آب

نيستي تا كه ببيني سهراب

مردم بالاشهر

چه جهاني دارند

زندگي شان آسان

دردشان بي دردي

من نديدم آنجا

لكن از خلق شنيدم بسيا

ر كه هواي آنجا پاك و ناآلوده است

خبر از دود و دم ماشين نيست

مردمش هر شب سير .

.كس ن??همد آنجا معني بي ناني

خانه ها همچون كاخ

.هر حياطش يك باغ

بي گمان بالاشهر

زندگي شيرين است

مردمش مي دانند كه ??روشي نيست اعضاي بدن

((بي گمان آنجا آبي آبي است))

گشنه اي مي ميرد هيچ كس را غم نيست

مردم بالاشهر پول را مي ??همند

نيستي تا كه ببيني سهراب

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قايقی که تازه ساختيم و جنسش از چوبه

بی خود نگو که خوب نيست ،خيلی هم خوبه

کناره ها و پشتش که معرکه اس

خير سرم ??قط تهش رويادمون ر??ته به نظرم...

--شل سيلور استاين--

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مرا ان شب مچل کردی و ر??تی

رقیبم را بغل کردی و ر??تی

 

مرا اهل دوا و چای پر رنگ

مرا اهل غزل کردی و ر??تی

 

حضورت اعتبار بازیم بود

چکم را بی محل کردی و ر??تی

 

حواسم حین بازی مان کجا ر??ت

اتل کردم متل کردی و ر??تی

 

تو هر چه با من بیچاره کردی

شب ماه عسل کردی و ر??تی

 

من عادت کرده بودم به دماغت

دماغت را عمل کردی و ر??تی

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...