رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

#!شعر هاي زيبا!#

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

شب را نوشيده ام

و بر اين شاخه هاي شكسته مي گريم.

مرا تنها گذار

اي چشم تبدار سرگردان !

مرا با رنج بودن تنها گذار.

مگذار خواب وجودم را پر پر كنم.

مگذار از بالش تاريك تنهايي سر بردارم

و به دامن بي تار و پود روياها بياويزم.

 

سپيدي هاي ??ريب

روي ستون هاي بي سايه رجز مي خوانند.

طلسم شكسته خوابم را بنگر

بيهوده به زنجير مرواريد چشم آويخته.

او را بگو

تپش جهنمي مست !

او را بگو: نسيم سياه چشمانت را نوشيده ام.

نوشيده ام كه پيوسته بي آرامم.

جهنم سرگردان!

مرا تنها گذار

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

همیشه ر??تن

هراس از ماندن

از نابودی ارزش ها

از به خاک سپردن آرزوها

از خودگریختن ها

هراس از دست دادنها

هراس از

نداشتنها

نبودها

نبایدها

نیستها

نشدها

ناباوریها

هراس از شکستنها

خسته از خستگیها

دلتنگیها

جازدنها

دوست داشتنها

زیستنها

امیدها

بازگشتنها

ر??تنها

طاقتها

هراس سالهای تکرار

سالهای پشت دیوار

بامدادی تاریکتر از شامگاه

سالهایی خسته تر از پارسال

ساعاتی بی موقع در شنزار زمان

ا??سوس

من

هنوز می گریزم!!

همیشه ر??تن

هراس از ماندن

از نابودی ارزش ها

از به خاک سپردن آرزوها

از خودگریختن ها

هراس از دست دادنها

هراس از

نداشتنها

نبودها

نبایدها

نیستها

نشدها

ناباوریها

هراس از شکستنها

خسته از خستگیها

دلتنگیها

جازدنها

دوست داشتنها

زیستنها

امیدها

بازگشتنها

ر??تنها

طاقتها

هراس سالهای تکرار

سالهای پشت دیوار

بامدادی تاریکتر از شامگاه

سالهایی خسته تر از پارسال

ساعاتی بی موقع در شنزار زمان

ا??سوس

من

هنوز می گریزم!!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

برای تو می نویسم زیباترینم .مهربان برای من گلی هستی جاودانه..ریزش باران را با حضور ماه در اینه چشمانت دوست دارم..همیشه برای دیدن تو دلم بهانه ای تازه داشت.. همیشه وقتی یادت ذهنم را پر میکند... به خدای مهر بانی قسم من همان موقع متولد میشوم...گ??ته بودم نیای چه کنم با وجود تو در قلبم چشمانم هر گز از دیدن چشمان سیاه شاد نمی شوند .اگر روزی به صرا??ت س??ر ا??تادی زود بر گرد که دلم بی قرار توست خنده دارست برای دل عاقل که هنوز نر ??تی دلم تنگ است...!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

مثل معتادی که تو ترک باشه،هرروز و هر روز در حال ترک یاد توام.ولی میدونی ترک کردن هم مثل خیلی چیزای دیگه آداب داره،اصول داره نمیتونی یکد??عه بگی اجی مجی لاترجی و دیگه ...پر!

جنس یاد کلا غلیظ و شیرینه،اگرم عزیز باشه که خیلی چسبنده میشه.مثل شربتی میشه که رو وجودت ریخته شده و نوچ شده ...

??کر میکنی،با چند سال گریه میتونم یادتو پاک کنم؟

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

یادش بخیر،ن??همیدم اونموقع استاد چی گ??ت .هنوزمهمون خیلی عزیز نداشتم که گ??ت:یاد،آدمو مریض میکنه.

آره راست گ??ت ،منم مریضم،باورت بشه یا نشه بعضی روزا علایم مرگ دارم.گوشهام در خلا بی عشقی مدام سوت میکشه و دستهام بی حرارت دستی داره از سرما سیاه میشه.

 

این نبضه که به زور باید لمسش کنم تا یادم بیاره که جزو مرده ها محسوب نمیشم.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

پشت قاب شیشه پنجره ای که شبامو با خود میبره

جایی که گذشته هام مثل تصویر از تو قابش میگذره

پشت قاب بی ن??س مثل اون پرنده که دلش گر??ته تو ق??س

مهربون، من به تو اندیشم نه به تنهایی خویش

از پس شیشه تو را می بینم

من وضو با ن??س خیال تو میگیرم و تو را میخوانم

 

و به شوق ??ردا که تو را خواهم دید چشم براه می مانم ...

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت

من به این معجزه ایمان دارم ...

باغبان دلشاد کنج ایوان زمزمه کنان می گوید:

" منتظر باید بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "

دیرگاهیست که من روزنه را یا??ته ام

به امید رویش لحظه سبز دیدار

بذر بودنت را در دلم کاشته ام ...

با خودم می گویم :

" نکند بی خبر از راه رسی و من دلخسته

با آن همه گلهای آرزو

در سحرگاه وصال جان خود را به تن خسته دشت بسپارم ... "

 

از نسیم خواسته ام مژده آمدنت را

به من عاشق رنگین بدهد ...

شک نباید به دلم پای نهد

من خانه قلبم را با اشک مژه گانم آب و جارو کردم

به امید پیوند

به امید لبخند

به امید صحبت

آسمان می خندد ، ماه همچون کودکی معصوم

سرسازش دارد ...

موجها می رقصند، نسترن نیز چو آهوی دشت

به سرمه مشکی چشمانش می نازد ...

عشق را می بویم

زندگی می پویم

آسمان می جویم

دلم اما غمگین سبد شیشه ای نگاه می بوسد ...

 

هیچ تریدی نیست

من به این معجزه ایمان دارم

که تو هم می آیی

همراه چلچله ها، همصدای چکاوک ،* هم پرواز قاصدک

هیچ تردیدی نیست

من به این معجزه ایمان دارم

که تو هم می آیی

تو می آیی ...

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

با همین واژه*های معمولی با خــــدا حر?? میزنم هر شب

 

گرچه آن سوی آسمان برپاست، شب شعر ستاره*ها در شب

 

حر??*هایم گرچه تکراریست، جمله*هایم گرچه بی *معناست

 

تا زمانی که با خدا هستم، اسم هر گ??ت وگوی ساده، دعاست

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

عشق تو را در خود کشته ام

به لحظات اين عشق که می انديشم

قطعه قطعه

می گذارمش در کيسه ی ??راموشی

لای هر قطعه پوشال های خشک

از اين رابطه ی پوشالی

اوّل

چشم هايت را می گذارم

ته کيسه رويش پوشال می چينم

نگاه که می کردی

من اوّل می مردم

دستانت

قطعه ی ديگريست

بهانه ی اين شيدايی

ميگذارم روی قطعه ی چشم ها

لايش پوشال

خاطرات هر قطعه

آميخته با عضو مربوط به خود

در کيسه لايش پوشال

پوشال ها همه عشق

همه عشق آلود

همه خشک

با اولين بارش

دوباره عروسک می شوم

آواز خوان

قطعه قطعه

سرهم می شود

پر از خونابه های پوشال و آب

کاه گل ?? جاری

در هر قطعه ی تو

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

قهرمانان مرگ را با خود بردند

 

تا بخش ابتذال زندگی را ما بازی کنيم

 

شيرين ها عشق را با خود بردند

 

تا ما با آلت های مصنوعی استمنا کنيم

 

عار??ان خدای را با خود بردند

 

تا ما بت های دروغين را پرستش کنيم

 

کسو?? ها خورشيد را با خود بردند

 

تا معشوق را در نور لامپ های نئون تماشا کنيم

 

قاضيان ??اسدمنش عدالت را به سخره گر??تند

 

تا در نزاری آزادانديشان شمع روشن کنيم

 

حاکمان ظالم خاطرات مان را زير خاک کردند

 

تا ما يادبودهای پوشالی را بر لب تاقچه بگذاريم

 

نقاشان تاريکی سپيدی را کشتند

 

تا ما سياه پوشان را باور کنيم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

می*خواهم به يادت بياورم

 

روزهای خوش عاشقی*مان را

 

آن هنگام زندگی زيباتر بود

 

و خورشيد درخشان*تر از امروز

 

با برگ*های مرده تلی می*سازند

 

می*بينی که از ياد نبرده*ام

 

 

 

با برگ*های مرده تلی می*سازند

 

چنان که با خاطرات و پشيمانی*ها

 

و باد شمال با خود می*بردشان

 

در شب سرد ??راموشی

 

می*بينی که از ياد نبرده*ام

 

ترانه*ای را که برايم می*خواندی

 

ترانه*ای که برای ما بود

 

تو تويی که دوستم داشتی و منی که عاشقت بودم

 

ما هر دو با هم زندگی می*کرديم

 

 

 

من تو را دوست داشتم و تو مرا

 

اما زندگی همين است

 

عاشقان را از هم جدا می*کند

 

آرام و بی*صدا

 

و دريا پاک می*کند از روی ماسه*ها

 

قدم*های عاشقان از هم جدا شده را.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

گر چه زندگی با درد و غم همراه است ٬

اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست .

اگر دنیای خود را ??رو ریخته یا??تی ٬

تکه های سالم را بر گیر و براه ادامه بده ٬

چون در پایان آرزوهایت را برآورده خواهی یا??ت .

به یاد داشته باش که ،

در پایان همین ??راز و ??رودهاست که یکدیگر را توازن می بخشند .

بگذار اشکهایت جاری شوند ٬

بگذار گل لبخند بر لبانت بشک??د ٬

اما تسلیم ٬ هرگز ! هرگز !

به یاد آر که در تو نیرویی هست

که نوید واقعیت یا??تن رویاهایت را می دهد ٬

حتی آن زمان که بسیار دور می نمایند

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

قاصد عشق من و تو ،

چه بی پروا مرا به سکوت دعوت کرد .

شاید از چهره ام ،

تپش کشنده انتظار ورود تو را نخوانده بود و

اگر هم خوانده بود ،* ندیده انگاشته بودش .

صدایت را ، هم آواز زمزمه ماه کردم .

صادقانه دلم را در جریان زندگی دلت اسیر ساختم .

ناراضی نیستم چون هنوز هم ، چون همیشه ،

تا ابد همیشگی ، تا ??رداهای پر خاطره ،

تا ته انتظار ش??ا?? پروانه ، دوستت می دارم ..

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در شعرهایم ،

به دنبال شانه هایت می گردم

تا سرشانه هایت را خیس گریه کنم.

در شعرهایم ،

به دنبال دستانت می گردم

که آتش می گیرند تا این شعر را بخوانند.

و به دنبال چشمانت که

از مهتابی آبی می نگرند مرا

و میان دلتنگی و باران بی قرارند.

باران بهانه است ! دلم بی قرار توست . **

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

نگاه تو وقتی به عشق بدبين ميشه

 

چه زود دلم پژمرده و غمگين ميشه

 

وقتی ميگم غصه نخور ؛ باز همه چی درست ميشه

 

ميدونم آخرش دل من تنهاترين روی زمين ميشه

 

(( حالا که دلت به ر??تن راضيه

 

حالا که قهر و آشتی يه کاره تکراريه

 

عشق چيه ؛ يه شعر بی قا??يه

 

همين که دوستت دارم برام کا??يه ))

 

عاشقی جاش کجاس ؛ ??قط برای قصه هاس

 

آخرش خورد ميشه و جاش زير پای آدماس

 

اولش ??کر ميکنی پر از صداقت ؛ بی رياس

 

وقتی واردش ميشی تازه مي??همی بی صداس

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

من همان غريبه ام

 

که به تنهايی دل سپردم

 

برای دل تنهایم

 

هزاران بار قصه عشق رو از نو شمردم

 

------------------

 

تو همان غريبه ای

 

که برای باور دل خستم

 

هنوزم به آمدنت چشم انتظار نشستم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

دیگر امیدی به ماندن تو نیست؟

دیگر بگو بهای همس??ر شدن

جزء قلب و روح من دوباره چیست؟

….

آیا برای ما در این گذر

دیگر بهانه های تازه نیست؟

آیا بگو در این جهان سرد

بیهوده آتشی زدیم به قلب هم؟

….

با من مگو بمان و بخوان

دیگر چرا بخوانم از عاشقی

وقتی که در عشق سرانجام تازه نیست 53.gif

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

تو ای آغاز هر گریه

شبانه های من اندوه

دلم تنگ است ، پس آن سوگند هایت کو؟

ردای سایه ات را می برد لحظه ، به نیستن ها

تو ای تب دار این لحظه

صدای خنده های ساده ات

پس کو؟

***

نه همدم می شوی

نه مرهم می شوی

تو آن زخمی ، که هر لحظه کنی تازه تمام دردهایم را

چشم هایت وسعت دریا ، بگو با من

پس آن وصلی که در وص??ش بگویند حر??ها بسیار کو؟

همان دستت که روزی می ??شرد موهایم را

به پاس عشق و چند بوسه

کنون راه صدا بسته در این حضور بی ??رجام

می ??شارد ن??س های گلویم را

تو ای ***یر نا پیدا

همی چندی دگر که می شوم چون شمع خود خاموش

تو ای سراب بودن ها

بیا بنشین کنار این من غم پوش

نه از مهرت

که از روی ترحم با دلم پیکی دگر کن نوش

مرا مستم کن و بگذار ، بپندارم

که از روی خوشت

گشتم چنین مدهوش

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

من همون جزیره بودم

 

خاکی و صمیمی و گرم

 

واسه عشق بازی موجها

 

قامتم یه بستر نرم

 

یه عزیز دردونه بودم

 

پیش چشم خیس موجها

 

یه نگین سبز و خالص

 

واسه انگشتر دریا

 

تا یه روزی تو رسیدی

 

توی قلبم پا گذاشتی

 

غصه های عاشقی را

 

تو وجودم جا گذاشتی

 

اومدی تو سر نوشتم

 

بی بهونه پا گذاشتی

 

اما تا قایقی اومد

 

از من و دلم گذشتی

 

ر??تی با قایق عشقت

 

سوی روشنی ??ردا

 

من و دل اما نشستیم

 

چشم به راهت لب دریا

 

حالا دیگه تو وجودم

 

نه گلی هست نه درختی

 

لحظه های بی تو بودن

 

می گذره اما به سختی

 

دل تنها و غریبم

 

دراه این گوشه میمیره

 

اما وقت مردن

 

باز سراغتو میگیره

 

می رسه روزی که دیگه

 

قعر دریا مییشه خونم

 

اما تو دریای عشقت

 

باز به یاد تو میخونم.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

بوسه باد خزوني با هزار نا مهربوني زير گوشه برگ تنها ميگه طعمه خزوني برگ سبز و تر و تازه رنگ سبزشو ميبازه غرق بوسه هاي بادو وحشت روزهاي تازه ميکنه دل از درختو ميشه اواره کوچه کوچه اي که يادگاره روزاي ر??ته و پوچه ميشينه گوشه کوچه چشم به اسمون ميدوزه ميکنه ياده گذشته دلش از قصه ميسوزه

ياده روزاي که کوچه زير سايه تنم بود مهربون درخت عاشق مست عطر ن??سم بود

سهم من از بوسه باد چي بگم ايدادو بيداد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

مي ميرم برات....

نمي دونستي مي ميرم بي تو!بدون چشات

ر??تي ازبرم, نمي دونستي دلم بسته به سازصدات

آرزومه که نمي دونستي که من مي ميرم برات

مي ميرم برات

عاشقم هنوز! نمي خواستي که بموني تا بسوزي به سازه دلم

ميگي من ميرم, نمي خواستي بري تا ??رداها ياره خوشگلم

برو راهي نيست تا ??رداها رها کن دلم

رها کن دلم

س??رت بخير,اگر ميري از اينجا تک وتنها تايه شهر دور

برو که ر??تن بدون مامي رسه به يه دنيا نور

برو که ر??تن بدون ما مي رسه به یه دنيا نور

به يه دنيا نور

س??رت بخير, برو گر شکستي زمن مي توني دوباره بساز

از دلي شکسته, نااميدوخسته تو باز غرور

از دلي شکسته, نااميدوخسته تو باز غرور

تو بازم غرور

نمي خوام بياي!نمي خوام ميونه تاريکيه من تو حروم بشي

نمي خوام ازت, نمي خوام مثل يه شمع بسوزي برام تا تموم بشي

برو تو بزرگي, نمي خوام که ??قط آرزوم بشی

آرزوم بشی!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

نبسته پيمان گسسته اي تو دل غمينم شکسته اي تو

ز بي و??ايي چه ها که ديدم از عشق رويت چه ها کشيدم

مهرت به قلب من نشسته چشمم به راهت گشته خسته

جواني من گذشته آخر دل غمينم شکسته آخر

??غان قلبم پايان نداره بهار عشقم سامان نداره

اکنون که ر??تي قلبم شکستي

روزم سياهه قلبم پر آهه

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

اميدوارم روزي بتوانم بهترين شعر زندگيم را براي تو بسرايم

و تقديم تو كنم

گرچه كه يقيين دارم كه مي داني

نه تنها اشعارم

كه تمام هستي ام

وجودم

تقديم به توست

تو الهام بخش بهترين ابيات شعرهاي مني

وقتي اولين سلام

نخستين ديدار

ملتهب ترين نگاه را به ياد مي آورم

آن زمان كه با نگاهي معصومانه

با لبخندي كودكانه

و با صداقتي شاعرانه

دستهايم را ??شردي

و آن زمان را كه شوق هر روز ديدنم

و هر روز ديدنت

آرامم مي كرد ...

آه ! ا??سوس كه چه زود گذشت !

باور مي كني ؟

باور كن كه لحظه لحظه انديشيدن به تو

حتي با اينهمه ??اصله و درد

خون زندگي ، عشق به زندگي ، عشق به بودن را در رگهايم به جوش مي آورد!

باور كن كه هنوز هم دوست دارم

كودكانه

بي پروا

صادقانه

عاشقانه

ديوانه وار

بگويم

دوستت دارم

بگويم از ازل تا به ابد

عاشقانه و ديوانه وار

دوستت دارم

گرچه گ??تن و شنيدنش را از من دريغ مي كني

مي هراسي

مي گريزي

اما من هنوز هم

دوست دارم كه بگويم

دوستت دارم !

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

??کر ميکنی که عاشقی؟ اصلا ميدونی عاشق به کی ميگن؟ چند درصد ??کر ميکنی که عاشقی؟ تموم زندگيت به اون وابسته**ست؟ همه جا اونو ميبينی؟ اون به زندگيت معنی ميده؟ اگه يه روزی همين عشقت بره با يکی ديگه! چيکار ميکنی؟ اگه ب??همی ديگه هيچ وقت هيچ وقت نميتونی بهش برسی چی؟! اون وقت چی کار ميکنی؟ خودتو ميکشی! اونو ميکشی!؟ و يا...... اما بزار يه چيز رو بهت بگم اگه اين کار رو ميکنی مطمئن باش عاشق نيستی پس معنی واقعي عاشقي رو خراب نکن چون زمانی ميتونی بگی عاشقشم که ??قط وجودش برات مهم باشه نه حضورش در کنار تو

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

پرنده ای تنها از ایران پر زد و ر??ت

پرنده در سرزمین های دور به دنبال آشیانه گشت

همه جا از روی جنگلها و جویبار ها گذشت

سالها و سالها همه جا گشت و گشت

پرنده دور از وطن دلش خیلی شکست

پرنده بال پروازش خرد وشکست

پرنده روی شاخه ای یخ زده نشست

قطره های اشک در چشم او نشست

آوای پرنده از دشت های جدایی گذشت

چه کسی راه بازگشتم بست

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...