رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

تاپیک جامع اشعار حافظ

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

گ??تی که تـــو را شوم مدار اندیشه

دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه

 

 

 

 

کو صبر و چه دل،کنچه دلش می*خوانند

یک قطـرهٔ خـــــون است و هزار اندیشه

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده

یاقـــوت لبت در عــــدن پرورده

 

 

 

همچون لب خود مدام جان می*پرور

زان راح که روحیست به تن پــرورده

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ای باد حدیث من نهانش می*گو

سر دل من به صد زبانش می*گو

 

 

 

می*گو نه بدانسان که ملالش گیرد

می*گو سخنـی و در میـانش می*گو

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چشمت که ??سون و رنگ می*بازدازاو

ا??سوس که تیـــــر جنگ می*بارد از او

 

 

 

بس زود ملول گشتی از همن??سان

آه از دل تـــو که سنگ می*بارد از او

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ای شرمـــزده غنچهٔ مستـور از تو

حیران و خجل نرگس مخمور از تو

 

گل با تــو برابری کجـا یارد کرد

کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن

با لشگر غــــم چه بایدت کوشیـدن

 

 

سبز است لبت ساغر از او دور مدار

می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

 

 

یک همدم باو??ا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

عمری ز پی مراد ضایع دارم

وز دور ??لک چیست که نا??ع دارم

با هر که بگ??تم که تو را دوست شدم

شد دشمـن مـن وه که چـه طالـــع دارم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در آرزوی بـوس و کنارت مردم

وز حسرت لعل آبدارت مردم

قصه نکنــم دراز کوتاه کنم

بازآ بازآ کز انتظارت مردم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا بستانی کام جهان از لب جام

 

 

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است

این از لب یـار خـــــواه و آن از لب جــــــــام

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل

بربست مشـاطه*وار پیـــرایهٔ گل

 

 

 

از سایه به خورشید اگرت هست امان

خــورشید رخی طلب کن و سـایـهٔ گل

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ای دوست دل از ج??ـای دشمن درکش

با روی نکــو شــراب روشن درکش

 

 

با اهل هنر گوی گریبان بگشای

وز نااهلان تمام دامن درکش

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس

اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس

 

گر طالب ??یض حق به صدقی حا??ظ

سر چشمهٔ آن ز سـاقی کوثـــر پرس

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در سنبلش آویختم از روی نیاز

 

گ??تم من سـودازده را کار بساز

 

 

 

 

گ??تـــا که لبم بگیر و زل??م بگذار

 

 

در عیش خوش*آویز نه در عمر دراز

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

عشـــق رخ یار بر من زار مگیـر

 

بر خسته دلان رند خمـــــار مگیـر

 

صو??ی چو تو رسم رهروان می*دانی

 

بر مـــــردم رند نکتــه بسیــــــــار مگیــر

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

سیلاب گر??ت گرد ویرانهٔ عمر

 

و آغاز پـــری نهــاد پیمانهٔ عمر

 

 

 

بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد

 

حمـــــــــــال زمـــــــانه رخــت از خــانهٔ عمـر

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

خـــــوبان جهـــــان صید تـــــوان کرد به زر

 

خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر

 

 

نرگس که کله دار جهان است ببین

 

 

کاو نیـــز چگونه ســـر درآورد به زر

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ایام شباب است شراب اولیتر

 

با سبـــز خطان بادهٔ ناب اولیتر

 

عالم همه سر به سر رباطیست خراب

 

در جــــای خـــراب هـــم خـــراب اولیتر

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ز چرخ به هر گونه همی*دار امید

 

وز گردش روزگار می*لرز چو بید

 

 

 

گ??تی که پس از سیاه رنگی نبود

 

پس موی سیاه من چرا گشت س??ید

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

[TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]چو بشنوی سخن?? اهل?? دل، مگو که خطاست![/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]سخن شناس ن??ئی؛ جان?? من، خطا این*جاست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]سرم به دنیی و ع??قبیٰ ??رو نمی*آید[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]تبارک الله از این ??تنه*ها که در سر ماست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]در اندرون?? من?? خسته*دل ندانم کیست[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]که من خموشم و او در ??َغان و در غوغاست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]بنال، هان! که از این پرده کار ما به نواست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]مرا به کار جهان هرگز الت??ات نبود[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]نخ??ته*ام ز خیالی که می*پزد دل من[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]خمار صدشبه دارم، شرابخانه کجاست؟[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]گَرَم به باده بشویید حق به دست شماست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]از آن به دیر م??غانم عزیز می*دارند[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]که آتشی که نمیرد همیشه در دل?? ماست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]چه ساز بود که در پرده می*زد آن مطرب؟[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]که ر??ت عمر و هنوزم د??ماغ پر ز?? هواست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_b]ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: cms_table_b]??ضای سینه*ی حا??ظ هنوز پر ز صَداست[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

این گل ز بر همن??سی می*آید

 

شادی به دلم از او بسی می*آید

 

 

پیوسته از آن روی کنم همدمی*اش

 

کــز رنگ وی*ام بـــوی کسی می*آید

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

با می به کنار جوی می*باید بود

 

وز غصه کناره* جوی می*باید بود

 

این مدت عمر ما چو گل ده روز است

 

 

خنــــــدان لب و تازه* روی می*باید بود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چــــون غنچــهٔ گل قرابه* پرداز شود

 

نرگس به هوای می قدح ساز شود

 

 

??ارغ دل آن کسی که مانند حباب

 

هـم در سر میخـانه سرانداز شود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

هر دوست که دم زد ز و??ا دشمن شد

 

هر پاکروی که بود تردامن شد

 

 

گویند شب آبستن و این است عجب

 

کاو مرد ندید از چه آبستن شد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

نی دولت دنیا به ستــم می*ارزد

 

نی لذت مستی*اش الم می*ارزد

 

نه ه??ت هزار ساله شادی جهان

 

 

 

این محنت ه??ت روزه غم می*ارزد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...