رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

سم

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

دخترى ازدواج کرد و به خانه شوهر ر??ت ولى هرگز نمی*توانست با مادرشوهرش کنار بيايد و هر روز با هم جر و بحث می*کردند. عاقبت يک روز دختر نزد داروسازى که دوست صميمى پدرش بود ر??ت و از اوتقاضا کرد تا سمى به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گ??ت: اگر سم خطرناکى به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونى به دختر داد و گ??ت که هر روز مقدارى از آن را در غذاى مادر شوهر بريزد تا سم معجون کم*کم در او اثر کند و او را بکشد و توصيه کرد تا در اين مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسى به او شک نکند. دختر معجون را گر??ت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـدارى از آن را در غـذاى مادر شوهـر می*ريخت و با مهربانى به او می*داد. ه??ته*ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که يک روز دختر نزد داروساز ر??ت و به او گ??ت: آقاى دکتر عزيز، ديگر از مادر شوهرم متن??ر نيستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و ديگر دلم نمی*خواهد که بميرد، خواهش می*کنم داروى ديگرى به من بدهيد تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندى زد و گ??ت: دخترم، نگران نباش. آن معجونى که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بين ر??ته است.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...