رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
yasharkh

داستان کامل سری بازی های Assassins

پست های پیشنهاد شده

شاید کمتر جایی دیده باشید که داستان کامل کیش یک آدمکش را نوشته باشند،این به این علّت است که داستان این بازی حجم زیادی دارد،ولی در این تاپیک داستان کامل این بازی را می خوانید. Assassin`s Creed I:

در زمان های گذشته دو گروه وجود داشتند:آدمکش ها و تمپلارها،تمپلارها به دنبال قدرت بودند و می خواستند بر تمامی مردم حکومت کنند.و آدمکش ها به دنبال آزادی بودند،این دو گروه سالیان زیادی با هم به جنگ پرداخته اند.

در زمان حال،شرکت آبسترگو(تمپلارهای امروزی)،شخصی به نام دسموند مایلز را می دزدند زیرا:(اجداد او Assassin بوده اند.)و او را به آبسترگو می برند.شرکت آبسترگو دستگاهی به نام انیموس را اختراع کرده است که با آن می توان خاطرات اجداد را دوره نمود.

دسموند به آبسترگو برده می شود و با است??اده از دستگاه انیموس،خاطرات اجدادش را دوره می کند.علّت این کار تمپلارها،بدست آوردن شیء ای به نام Apple of Eden،وسیله ای جادویی که با آن می توان ذهن و ت??کّر دیگران را تحت کنترل گر??ت.

در ابتدا که از انیموس است??اده می کنید،به دوران الطائیر،آدمکشی از قرون وسطی می روید،شما به معبدی ر??ته اید تا Apple of Eden را برای استاد خود،(Al Mualim) ببرید،ولی در آن جا روبرتو (یکی از رهبران تمپلارها) جلوی شما را می گیرد،وقتی به قلعه باز می گردید،و قطعه ی Eden را برای آل معلم می برید،شهر مورد حمله ی تمپلارها قرار می گیرد،ولی آن ها را شکست می دهید،سپس آل معلم شما را به ماموریت هایی می ??رستد تا عاملان جنگ های صلیبی که تمپلارها هستند را بکشید،و به شهر های مختل??ی چون Acre و... س??ر می کنید،وقتی همه ی آن ها را می کشید،به سراغ روبرتو می روید. روبرتو با شما می جنگد و شما مو??ّق به شکست او می شوید،سپس شخصی که در آن جا حضور داشت به شما می گوید که خود آل معلّم یک تمپلار بوده، و به جنگ او می روید،سپس با Assassin های آل معلم درگیر می شوید و عدّه ای از آن ها را می کشید ،سپس او از Apple of Eden است??اده می کند،پس از نبرد سختی،آل معلم را می کشید و Apple of Eden را بدست می آورید.

و بازی تمام می شود،و آبسترگو هنوز جایی را که Apple of Eden مخ??ی شده را پیدا نکرده است.

آل معلم:او رهبر Assassin ها در شهر ماصیا?? است،ولی به مرور زمان می ??همید که او یک تمپلار است.او از الطائیر سوء است??اده کرد تا تمپلارهایی را که سدّ راهش بودند را از بین ببرد.

روبرتو دی سابله:او نیز یکی از رهبران تمپلارها است که در اواخر بازی او را می کشید.(او در اوایل بازی به قلعه ی ماصیا?? حمله می کند.)

Assassin`s Creed II:

بازی از آن جایی شروع می شود که دسموند در آبسترگو روی تخت،علائمی می بیند،سپس با لوسی،(یکی از کارکنان آبسترگو)??رار می کنید،زیرا او یک Assassin است و در یکی از قسمت های Assassin`s Creed I او به شما دستش را نشان می دهد که می بینید یک انگشت ندارد و می ??همید که او یک Assassin است.سپس به پیش دوستان لوسی می روید:شان و ربکا.آن ها انیموس دیگری دارند،هد?? آن ها این است که قبل از تمپلارها،Apple of Eden را پیدا کنند.

حال شما به قرن 15 می روید،و خاطرات ادزیو آدیتوره دا ??یرنزه (Ezio Auditore Da Firenze) را دوره می کنید،او جوانی بیش نیست،او Assassin نیست،ولی پدر او یک Assassin است.پدر ادزیو به یکی از دوستانش که نباید به او اعتماد کند،اعتماد می کند و در تله می ا??تد و تمپلارها مو??ّق می شوند که پدر ادزیو و برادرانش را بکشند، و ادزیو تصمیم می گیرد تا انتقام آن ها را بگیرد،و تمپلارها را بکشد.

در ابتدا او دوست پدرش را می کشد،در صومعه ای و سپس به مردم می گوید که انتقام پدرش را خواهد گر??ت. سپس مجبور می شود از firenze به روستا و قلعه ی عموی خود mario auditore برود،و پس از آن که به آن جا می رود،plazza یکی از خانواده هایی که تمپلار هستند را به کمک نیروهای عموی خود شکست می دهد. او دوستی دارد که دوست خانوادگی آن ها است،«لئوناردو داوینچی»،او به ادزیو در انجام کارهایش کمک می کند،او به ادزیو در درست کردن وسایل Assassin ها کمک می کند. ادزیو با شخصی که رهبر دزدان شهر است آشنا می شود،او به ادزیو چند ماموریّت می دهد و سپس از ادزیو در تصرّ?? قلعه ی یکی از تمپلارها کمک می خواهد،ادزیو کمان داران را می کشد و نیروهای رهبر دزدان،کنترل شهر را در دست می گیرند. سپس با رهبر شورشی ها آشنا می شوید و به او کمک می کنید تا با نیروهایش،سربازان یکی از تمپلارهای دیگر را به همراه خود او بکشید. ماریو در این حین به ادزیو در یادگیری مهارت های Assassin ها کمک می کند.

رودریگو بورجیا(Rodrigo Borgia) مهمترین عامل مرگ پدر و برادرانش،کسی که در راس تمپلارها است،ادزیو می خواهد او را پیدا کند.رودریگو بورجیا محل یکی دیگر از Apple of Eden ها را پیدا می کند،هنگامی که سربازانش Apple of Eden را برای او می برند،ادزیو آن ها را تعقیب می کند و رودریگو بورجیا را پیدا می کند.سپس به او حمله می برد و رودریگو هم نگهبانان را با خبر می کند.سپس ماریو و بقیّه ی Assassin ها از راه می رسند و ادزیو از جمع شدن آن ها تعجّب می کند.رودریگو مو??ّق به ??رار می شود و ادزیو همراه Assassin ها به بالای برجی می روند.سپس ادزیو می ??همد که یک اساسین است و همه ی آن هایی که همراه او هستند،Assassin هستند.سپس ادزیو با کمک Apple of Eden که رودریگو مو??ّق به بدست آوردن آن نشد،محل رودریگو را پیدا می کنند و ادزیو به ر??????م می رود و رودریگو را شکست می دهد،ولی می گذارد که او زنده بماند.سپس دری به طر?? معبدی باز می شود و ادزیو به آن جا می رود.

در آن معبد مینروا،شخصی ظاهر می شود و با ادزیو صحبت می کند و به او می گوید:به زودی جهان نابود خواهد شد.

ادزیو به او می گوید:تو کی هستی؟درباره چه صحبت میکنی؟

مینروا می گوید:تو ??قط یک وسیله ای تا دسموند مایلز در آینده از حر?? های من را بشنود،دسموند،به زودی در تاریخ 12.12.2012 زمین نابود خواهد شد،شما باید راهی برای نجات دادن آن پیدا کنید و از اتّ??اقی که خیلی وقت پیش ا??تاد،جلوگیری کنید.

حال دسموند باید Apple of Eden را پیدا کند،سپس از دوران ادزیو می روید و ناگهان متوجّه می شوید که آبسترگو از محل شما با خبر شده است،با ماموران آبسترگو می جنگید و آن ها را شکست می دهید از آن جا ??رار می کنید. جووانی آدیتوره:پدر ادزیو و او یک Assassin است،او برای یکی از شاهزاده های ایتالیا کار می کند.

ماریو آدیتوره:او یک Assassin و یکی از رهبران شورشی ها (Mercenaries) است،و او به ادزیو در یادگیری هنر Assassin ها کمک می کند.

رودریگو بورجیا:رهبر تمپلارها بوده و برای بودن در مقام پاپ می جنگد،و در آخر توسط پسر خود کشته می شود.

رهبر دزدان:او یک Assassin است و ***** دزدان شهر را بر عهده دارد و یکی از قلعه های تمپلارها را به کمک ادزیو تصرّ?? می کند.

رهبر شورشی ها (Mercenaries):او رهبر شورشی ها است و در ابتدا در ارتش بوده،و حال برای خود ارتشی در ر??م دارد.

شان:او یکی از دوستان لوسی است و یک Assassin است و به دسموند،لوسی و ربکا در ماموریتشان کمک می کند.

ربکا:او نیز یک Assassin است و از دوستان شان و لوسی است و به گروه در رسیدن به مو??ّقیّت کمک می کند.

Assassin`s Creed Brotherhood:

بازی در ادامه ی نسخه ی قبل شروع می شود و ادزیو با تمام سردرگمی هایی که برایش بوجود آمده بود،به همراه عمویش از ر????م ??رار می کند و رودریگو بورجیا هم جان سالم به در می برد.سپس به روستای عموی ادزیو به روستا و قلعه ی ماریو می روید،سپس سزار بورجیا،پسر رودریگو بورجیا به روستای عموی ادزیو حمله می کند و نیروهای ماریو کشته می شوند و ماریو کشته می شود و ادزیو قلعه را از دست می دهد و از قلعه ??رار می کند و به ر??م می رود. حال دسموند را در بازی می بینید که به روستای عموی ادزیو آمده اند و به عمارت عموی ادزیو می روند که الان خرابه ای است.سپس به کمک انیموس به دوران ادزیو باز می گردید.او هنگامی که به ر??م می رود،متّحد قدیمی خود ماکییاولی (Machiavelli) را می بیند و به کمک او،ادزیو در شهر قدرت پیدا می کند.،سپس ادزیو انجمن برادری Assassin ها را در ر??م تشکیل می دهد و تصمیم دارد با تمپلارها بجنگد.ادزیو کم کم قدرت سزار و ارتشش را نابود می کند و قدرت ***** او را از بین می برد.در مراحل آخر،ادزیو به قلعه ی رودریگو بورجیا می رود.در هنگام حمله به قلعه عموی ادزیو،سزار،Apple of Eden را از ماریو می گیرد و آن را به ر??م می آورد.حال سزار از قدرت Apple of Eden با خبر شده و به پدر خود می گوید که جای آن را بگوید،ولی رودریگو این کار را نمی کند،سزار رودریگو را می کشد و خواهرش به او مکان Apple of Eden را می گوید،ادزیو هم به آن جا می رود و Apple of Eden را زود تر از سزار بدست می آورد.به کمک Apple of Eden،ادزیو سپاه سزار را شکست می دهد،ادزیو در آخر در نزدیکی دروازه ی ر??م با باقی مانده ی سپاهیان سزار بورجیا مبارزه می کند و آن ها را شکست می دهد و ارتش پاپ جولیوس دوم به آن جا می رسند و سزار را دستگیر می کنند و در لحظات آخر او می گوید:من در زندان نمی مانم،هیچ کس نمی تواند مرا بکشد.این حر?? تعجّب ادزیو را جلب می کند و او با دوست قدیمی خود لئوناردو دا وینچی خداحا??ظی می کند و با است??اده از Apple of Eden به چند سال آینده می رود و در آن جا می بیند که سزار با ارتشش به شهری حمله می کنند. او سزار را در برجی پیدا می کند، و او را می کشد.سپس Apple of Eden را در مکانی در ر??م پنهان می کند.و نشانه هایی را به جای می گذارد و به کمک آن ها دسموند مکان Apple of Eden را پیدا می کند و به آنجا می رود،سپس مینروا ظاهر می شود و به او توضیحات بیش تری می دهد،وقتی دسموند،Apple of Eden را لمس می کند،نیرویی او را وادار می سازد تا لوسی را بکشد،هنگامی که او لوسی را می کشد،بازی پایان می یابد.

 

سزار:پسر رودریگو است و ??رماندهی سپاه پدرش و ر??م را دارد.

??رمانده سپاه ??رانسوی ها:او ??رمانده سپاه ??رانسوی ها است و ادزیو او را در طول بازی به کمک رهبر شورشی ها می کشد. ادزیو به کمک رهبر شورشیان،او را می کشد.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

 

Assassin`s Creed Revelations:

بازی از جایی شروع می شود که دسموند از هوش ر??ته و وارد جزیره ای شده،سپس باز به دوران ادزیو بازمی گردید،این بار ادزیو در سن 50 سالگی است و نامه ای از پدر خود پیدا می کند و برای بدست آوردن پاسخ سوال های خود به س??ر می پردازد و به ماصیا??(قلعه ی Assassin ها در دوران الطائیر)می رود و می بیند که تمپلارها در آن جا حضور دارند،در ماصیا?? کتابخانه ای وجود دارد که دری آهنی جلوی آن است و ??قط با کلید هایش باز می شود.

ادزیو با تمپلارها درگیر می شود و در آخر کتابی بدست می آورد و رهبر تمپلارها«لئوندریو» را می کشد. و در آن کتاب مکان هایی بدست می آورد،او به استانبول می رود و در این راه با اشخاص مختل??ی آشنا می شود و کلید ها را بدست می آورد و با تمپلارها می جنگد.در این راه او با سلیمان «شاهزاده ی عثمانی» آشتا می شود و به او کمک می کند تا توطئه های تمپلارها را از بین ببرد. در آخر Ahmet،شاهزاده ی عثمانی که خود یک تمپلار بود،ادزیو با او جنگید و او را شکست داد و کلید ها را بدست آورد و به کتابخانه ی ماصیا?? ر??ت.سپس دروازه را باز کرد.

وقتی داخل شد،Apple of Eden آل معلم و الطائیر را یا??ت،ولی به آن دست نزد،سپس ادزیو شروع به سخن گ??تن با دسموند کرد و گ??ت:دسموند،من می دونم که تو صدای منو میشنوی....من زندگیمو سپری کردم به بهترین نحوی که می تونستم،و علّتش را نمی دانستم.......،دسموند ظاهر می شود و ادزیو می گوید:حالا،گوش کن....

دسموند به مکانی می رود،سپس شخصی وارد می شود و به او می گوید:تو صدای منو میشنوی و می تونی منو ببینی!تو اینجایی،خوبه،این چرخه ی زمان چیز عجیبی است،می بینم که سوالات زیادی داری،ما کی بودیم؟از کجا اومدیم؟از تو چی می خواهیم؟

تو جواب هایت را خواهی داشت،??قط به حر?? هایی که می گویم گوش بده.

در اوّلین دوره ما سعی کردیم که جهان را نجات دهیم،ما غارهایی ساختیم که در آن ??عالیّت انجام میشد،هر کدام به دانشی اختصاص داده شد،ما همه ی سعی خودمان را کردیم،من،مینروا و جونو تا همه ی اطّلاعات را جمع آوری کنیم،ولی هیچ کدام جواب ندادند،سپس دنیا نابود شد.

ژوپیتر،چیزی به دسموند نشان می دهد که در زمان قدیم،یک بار جهان نابود شده،چیزی که دسموند می بیند این بود که ناگهان اشعه ها و طو??ان های خورشیدی به طر?? زمین آمد و تمامی زمین را نابود ساخت،سپس ژوپیتر می گوید:آتش برای ه??ته ها سوخت،ولی از شما تعدادی باقی ماندند و از ما کمی،برو به آن جا از ??کر و دستانت است??اده کن،این طوری می توانی راه را بازکنی،ولی مراقب باش،چیزهای زیادی عوض شده،چه در زمان تو و چه در زمان من.

سپس دسموند در Van به هوش می آید و می گوید:حالا می دانم که چه کنم.

سپس بازی تمام می شود. سلیمان:او شاهزاده ی عثمانی است.ادزیو به او کمک می کند تا توطئه های Ahmet،عموی خود را از بین ببرد.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

احمد:برادر سلیم،شاهزاده ی عثمانی است که تمپلار بوده و پس از درگیری با ادزیو،ادزیو مو??ّق به کشتن او می شود.

یوس?? تعظیم:او رهبر Assassin های قسطنطنیه است و به ادزیو در انجام ماموریت هایش کمک می کند.او پس از این که ادزیو وارد شهر می شود،به او کمک می کند تا با ابزار Assassin های آن جا آشنا شوند. (اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب).

سو??یا سارتر:او کسی است که به خواندن کتاب ها علاقه دارد و ادزیو را در پیدا کردن کلید های کتابخانه ی قدیمی یاری می کند و در آینده با ادزیو ازدواج می کند. (اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب) Assassin`s Creed III:

بازی از آن جایی شروع می شود که دسموند و پدرش و شان و ربکا به غاری می روند و با کمک Apple of Eden راه را باز می کنند و از آن جا دروازه ای پیدا می کنند که نمی توانند به آن وارد شوند و دسموند صدایی می شنود که به او می گوید:کلید،تو باید کلید را پیدا کنی.

در این هنگام شما در یکی از سالن های اپرا (Opera) در لندن می روید و با شخصیّتی به نام هیتم کنوی (Haytam Kenway) آشنا می شوید،او یک تمپلار است و به آن سالن اپرا می رود و یک ن??ر را می کشد و کلیدی دایره ای از او می گیرد،سپس آن کلید را به پیش تمپلار ها می برد و آن ها متوجّه می شوند که باید به آمریکا بروند،هیتم به آمریکا می رود تا راز این کلید را ب??همد،ولی وقتی که از راز این کلید را نمی ??همد،در آن جا می ماند و قدرت تمپلارها را بدست می گیرد.

سپس دسموند با است??اده از انیموس به عقب باز می گردد،به قرن 17،دوران انقلاب آمریکا و با کانر کنوی داستان بازی را ادامه می دهید.او مادری سرخ پوست و پدری انگلیسی دارد،هنگامی که بچه است،تمپلارها،روستای او را به آتش می کشند و مادر او را می کشند.

او بزرگ می شود و روزی جونو به پیش او می آید و می گوید:مردم تو و روستایت نابود خواهند شد،سپس سمبل Assassin ها را به او نشان می دهد و می گوید تو باید بجنگی،او به سراغ یکی از استادان Assassin ها می رود و او قبول می کند که او را آموزش دهد،سپس کانر به یک Assassin تبدیل می شود و با تمپلارها می جنگد و آن ها را شکست می دهد،پدر کانر،رهبر تمپلارها است و کانر مجبور می شود که او را هم بکشد،پدر او کلیدی دایره ای شکل داشت،کانر آن را بر می دارد سپس جونو دوباره ظاهر می شود و می گوید این کلید را در جایی امن پنهان کن،جایی که هیچ کس آن را پیدا نکند.سپس کانر آن را پنهان می کند.دسموند به دنبال Power Source هایی می گردد و آن ها را پیدا می کند.سپس پدر او که به دنبال یکی از Power Source ها بود،توسط آبسترگو دستگیر شد.

دسموند با Apple of Eden به آبسترگو ر??ت و پدرش را نجات و ماموران آبسترگو را کشت.

دسموند Power Source ها را در معبد به کار انداخت و کلید را پیدا کرد،سپس دروازه را باز کرد و وارد شد،در آنجا جونو به او گ??ت:حال تو داستان ما رو میدونی،چگونه تلاش کردیم و چگونه شکست خوردیم،به گوی دست بزن و جهان را نجات بده.

در این لحظه مینروا ضاهر می شود و می گوید:به گوی دست نزن!.

مینروا برای دسموند توضیح می دهد که هنگامی که آن ها در حال تلاش برای نجات دادن جهان بودند،جونو از سلاح های آن ها علیه آن ها است??اده کرد تا جهان را تصرّ?? کند.ولی شکست خورد،حالا برگشته،اگر دسموند به گوی دست بزند،جهان نجات پیدا می کند،ولی جونو آزاد شده و جهان را تحت ??رمان خود خواهد گر??ت.

مینروا به دسموند نشان میدهد که اگر به گوی دست نزند،جهان نابود میشود،ولی این پایان کار نیست،دسموند همراه با عدّه ای زنده می ماند و زندگی می کند،و زمانی به یک ا??سانه و زمانی به خدای مردم تبدیل می شود و بشریّت دوباره از اوّل شروع می کند.

هنگامی که جونو و مینروا با هم جر و بحث می کنند،دسموند می گوید:کا??یه!

سپس به شان،ربکا و پدرش می گوید:شما بروید....

سپس گوی را لمس می کند و بر زمین می ا??تد،و می میرد،آب و هوای عجیبی سراسر زمین را ??را می گیرد،و مینروا رو به جسد دسموند می گوید:تو قسمت خودتو بازی کردی،حالا نوبته منه!.سپس بازی به پایان می رسد.

آکیلی:رهبر Assassin ها و استاد کانر کنوی است.و به کانر در نابودی تمپلارها کمک می کند.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

جورج واشینگتون:رهبر انقلاب آمریکا است،و کانر به او در نبردهایش کمک می کند و او را از توطئه های چارلز لی آشکار می سازد.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

چارلز لی:مورد اعتمادترین ??رد پدر کانر«هیتم کنوی» است.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

جورج پیتکارن:او یکی از رهبران تمپلارها بوده و نبرد Bunker Hill را ***** کرده است.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

 

در زمان قبل از ما،انسان ها و گروهی دیگر که با دانش ??راوان بودند،وجود داشتند. انسان ها و (First Civilization (FC ها با هم مدّت طولانی جنگیدند،سپس FC ها پیش گوئی کردند که زمین نابود می شود،آن ها غارهایی ساختند که در آن بر روی این موضوع کار می شد. برج هایی که پروژه آن ها رها شد.سپس زمین نابود شد.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب)

ضمائم«خیانت جونو»:

 

او به FC ها خیانت کرد و از ماشین های آن ها علیه آن ها است??اده کرد،به دلیل این که به خاطر نبرد انسان ها و FC ها و آزمایشات طولانی FC ها بر سر پایان جهان،همسر او مغز خود را از دست داده بود و خود جونو مجبور شد او را بکشد،و بخاطر همین او تصمیم به تصرّ?? جهان گر??ت.(اطّلاعات بیش تر پس از آپدیت مطالب) پدیت اوّل انجام شد.

منتظر آپدیت های بعدی باشید...

 

ضمائم «اواخر زندگی ادزیو آدیتوره»:

او پس از اتّ??اقاتی که در کتابخانه ی قدیمی می ا??تد،??رقه ی Assassin را رها می کند و به همراه سو??یا سارتر (Sofia Sartor) به Firenze می رود و با او ازدواج می کند و سال ها می گذرد و ??رزند او بزرگ می شود. روزی یکی از ا??راد از ??رقه ی Assassin از چین به پیش او می آید و به او درباره ی تمپلارهایی که به دنبال او هستند می گوید،سپس ادزیو به آن دختر کمک می کند و تمپلارها را می کشد.

او سپس به همراه زن و ??رزندش به میدان Firenze می روند و ادزیو در آن جا ایست قلبی می کند و جان خود را از دست می دهد.

در آخرین جملات،ادزیو می گوید:من زندگیمو کردم،من وقتی جوان بودم،عشق داشتم،من زمان داشتم و.... و سپس جانش را به جان آ??رین تسلیم می کند. زندگی آلطائیر:

آلطائیر پس از آن که آل معلّم را شکست داد،تصمیم گر??ت تا جسد او را به آتش بکشد و مطمئن شود که او هیچ وقت باز نمی گردد.عبّاس،یکی از Assassin ها،جلوی آلطائیر را می گیرد،سپس بین نیروهای آلطائیر و طر??داران آل معلم،جنگی در می گیرد و عبّاس،Apple of Eden را بر می دارد و به بالای برج می رود و نیروی آن را آزاد می کند. همه بر روی زمین می ا??تند و آلطائیر به طر?? برج می رود و Apple of Eden را بر می دارد. سپس آلطائیر از شهر می رود و عبّاس کنترل قلعه و Assassin ها را بدست می گیرد.سال ها می گذرد و آلطائیر ازدواج می کند،حال او دو ??رزند دارد،یکی از ??رزندان او به دست عبّاس کشته می شود و آلطائیر به ماصیا?? می رود.

سپس می خواهد بداند که پسرش چگونه کشته شده است،او به همراه همسرش به قلعه می رود،همسر او کشته می شود و آلطائیر همراه با پسرش از شهر ??رار می کند.

سال ها می گذرد و این بار آلطائیر که پیر شده،به شهر می آید و ا??راد و??ادار به خودش را جمع می کند و به قلعه حمله می کند،سپس او عبّاس را می کشد و کنترل Assassin ها را بدست می گیرد.سپس نیکولو پولو "Nicolo Polo" به ماصیا?? می آید،قلعه مورد حمله ی مغولان قرار می گیرد و آلطائیر با است??اده از Apple of Eden،آن ها را شکست می دهد و به نیکولو پولو،آن پنج کلید را می دهد تا آن را مخ??ی کند.(ادزیو آن ها را در قسمت چهارم این سری پیدا می کند.)

سپس مغولان دوباره حمله می کنند و آلطائیر،کتابخانه ای می سازد و پسرانش را به همراه باقی Assassin ها به بیرون از شهر می ??رستد و خود به داخل کتابخانه ر??ته و در را می بندد و بر روی صندلی ای نشسته و می میرد.

بازگشت آبسترگو در Assassin`s Creed III:

آن هایی که بازی کرده اند می دانند که در کیش یک آدمکش 3،مرحله ای وجود دارد که شما به آبسترگو می روید تا آخرین Power Source را بدست آورید و پدر خود را که به گروگان گر??ته شده بود نجات دهید.

مراحل دیگری نیز وجود دارند،هنگامی که شما برای بدست آوردن Power Source ها می روید،ماموران آبسترگو نیز در آن مکان ها حضور دارند و شما با آن ها درگیر می شوید،و در آخر با است??اده از Apple of Eden ماموران و رئیس آبسترگو را می کشید و به آن ها پایان می دهید. (البتّه امکان این وجود دارد که در قسمت های بعدی سری بازی های Assassin`s Creed،آبسترگو باز گردد.)

 

مردم دوران اوّلیّه (First Civilization)،مینروا(Minerva) و جونو (Jonu):

همان طور که در متن های بالا مشاهده می کنید،جونو به مینروا و ژوپیتر خیانت می کند و از ماشین های آن ها علیه آن ها است??اده می کند تا جهان را تصرّ?? کند.مینروا اوّلین بار با ادزیو در قسمت دوم صحبت کرد که 5 قرن پیش بود.حال دیگر مینروا نیست و جونو ??کر می کند که حالا که مینروا نیست،می تواند دسموند را گول بزند،ولی در آخر بازی Assassin`s Creed III،مینروا ظاهر شد،جونو به او گ??ت:تو چطور بازگشتی؟اون دستگاه نابود شد.

مینروا گ??ت:تو ??کر می کنی ??قط یک دستگاه بود؟ (اطّلاعات کا??ی در این بخش نیست،زیرا در بازی نیز توضیح داده نشده است.)

مینروا و جونو و ژوپیتر تلاش های زیادی انجام دادند،شش بار تلاش کردند،ولی بی ??ایده بود و سپس جهان نابود شد.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با توجه به این که تاپیک در مورد assassin's creed هست این موضوع رو درباره اساسی بگم که :

مدیر عامل شرکت Ubisoftجناب آقای Yves Guillemot به Kotaku گ??ت: سه عنوان جدید از Assassin’s Creed در حال ساخت است.

تیم های سازنده ی ما در حال ایجاد سه عنوان جدید از Assassin’s Creed هستند که حدود ۲ سال به طول می انجامد. البته سازندگان این عناوین می توانند با یک ریسک ساخت این عناوین را در طول ۳ سال به پایان برسانند و یک عنوان جذاب و تازه را به طر??داران Assassin’s Creed ارائه دهند.

با توجه به گزارش Kotaku، جناب آقای Guillemot در مورد این سه عنوان جدید هر چیزی را نمی گوید، اما حدس زدن در مورد این عناوین آسان است. احتمالا این سه عنوان می تواند Assassin’s Creed IV: Black Flag، Assassin’s Creed V و Assassin’s Creed Brotherhood II باشند.

Assassin’s Creed IV: Black Flag در ۹ آبان ۱۳۹۲ برای پلت??رم های نسل ??علی عرضه خواهد شد. احتمال دارد این عنوان برای کنسول های نسل بعد در نیمه چهارم ۲۰۱۳ یا اوایل ۲۰۱۴ عرضه شود.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت مبارزه با نهنگش عالیه:88:

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • جدید...