رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
sinaweb

شفا

پست های پیشنهاد شده

[ATTACH=CONFIG]262[/ATTACH]

 

- آخه پسرم يدالله، تو اين وضع که دکترا ??ردا مي خوان پامو قطع کنن، تو هر چي دوست داري آوردي خونه، من که نمي تونم پذيرايي کنم. حالا چي کار کنم؟

- نه مادرجون، نگران نباش. تو قبلا از همه مون پذيرايي کردي. حالا اومديم ازت تشکر کنيم.

- نه نه. همه اتاق ها پر از مهمونه. من هم اصلا تا به حال اون ها رو نديدم، چه برسه به اين که از او ها پذيرايي کرده باشم.

- مادرجون همون روز که خوردي زمين، قبلش پنج تا نماز امام زمان(عج) خوندي و هديه کردي به شهدا. همه نمازها به ما رسيده. وقتي پات شکست، گ??تي اين مزد من بود که اين طور بشم؟ حالا ما اومديم تشکر کنيم و مزدت رو بديم.

پيرزن با دستان لرزان، عرق سرد روي پيشاني اش را پاکرد.

- خدايا شکرت پام خوب شد. مثل اون د??عه اي که بچه م کمکم کرد. کاش زود صبح بشه و به بچه هام بگم که ديگه نبايد پامو قطع کنم. يدالله پام رو ش??ا داد.

پيرزن با ظر?? آبي که کنار رخت خواب داشت، وضو گر??ت و مشغول راز و نياز با خدا شد.

- مادرجون اين قدر لج بازي نکن. اون ??قط يه خوابه. ما برايد بريم دکتر. اگه پات قطع نشه، خطر داره.

- مگه يادتون نيس اون روز هم که از موتور ا??تادم دکترا گ??تن تو اين سن بايد مي مردم، ولي يه استخونمم نشکست. شب يدالله به خوابم اومد و گ??ت اون ها کمکم کردن. حالا هم مثل اون وقته.

- حالا با اون د??عه ??رق داره. حالا چون برات سخته، ??کر مي کني مثل اون د??عه معجزه شده.

- باشه ميام دکتر، ولي به شرطي که اول يه عکس از پام بگيريد. اگه پام خوب نشده بود، اون وقت قطعش کنيد، چون خود يدالله دستش رو کشيد رو پامو گ??ت ديگه خوب شدي.

- آقاي دکتر اگه گچ رو باز کنيد مي بينيد که ديگه مي تونم راه برم.

- مادر ما مي دونيم شهيدا جون شون رو دادن، ولي شما هشتاد سال تونه. با اين پايي که شما داريد، ديگه نه زنده اون ها و نه مرده شان، نمي تونن کاري براي شما بکنن. اگه پات قطع نشه، ديگه شهيدت هم نمي تونه جونت رو بهت برگردونه .

- باشه شما باور نکنيد. ??قط يه عکس ديگه از پام بگيريد، بعد من مي رم اتاق عمل.

- آقاي دکتر چرا دوباره مي خوايد عکس بگيريد؟نتيجه عکس قبلي چي شد؟

- اجازه بديد، حتما اشتباهي شده. مي خواهم دوباره عکس بگيريم و بررسي کنيم.

دکتر همان طور که سر به ديوار گذاشته بود، هق هق کنان گ??ت: «هرگز چنين چيزي نديده بودم. حتما معجزه شده. مادر منو ببخش که حر??ت و باور نکردم. شهيدا اگه بخوان هر کاري مي تونن بکنن. معجزه به سن و سال نيس، به دل پاکه.»

اتاق پر از پرستار و بيمار شده بود. يکي دست مي کشيد به سر پيرزن و التماس دعا مي گ??ت، ديگري اور ا مي بوسيد و دست به پاي او مي کشيد. پيرزن که لب تخت نشسته بود، گ??ت: «من گ??تم يدالله ش??ام داده، ولي هيچ کسي باور نکرد.»

 

منبع:سایت راسخون

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...