رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
sinaweb

هنر شعري حافظ(2)

پست های پیشنهاد شده

[ATTACH=CONFIG]282[/ATTACH]

درون مايه ها و صور خيال

تا پيش از حا??ظ، غزل، تا آنجا كه با درون مايه ي آن پيوند داشت، بيشتر شعري پيچيده بود. سبك غزليات، آميزه اي از درون مايه هاي گوناگون شعري بود كه سده هاي متمادي در ادبيات عرب و ??ارسي ??راگير بود. جذاب ترين جنبه هاي اشعار حا??ظ، از يك سو به رنج ها و محنت هاي شاعر /عاشق ارتباط داشت(تغزل) كه با مراسم جسورانه ي مي نوشي همراه بود(خمريات)؛ و از طر?? ديگر با مضامين عر??اني، مانند بازتابش امر متعالي در زيبايي دنيوي، كه با م??هوم ??رد زيباي زميني به عنوان «شاهد» زيبايي ابدي پيوند خورده بود. نقد صو??ي نمايي مرسوم، كه از گرايش به عر??ان ملامتي ريشه گر??ته بود و چشم پوشي از اين جهان(زهديات) از ديگر جنبه هاي خاص شعر حا??ظ است. از اين ميان، به استثناي توصي?? شاعر از عشق و زيبايي، بيشترين وجهه ي همت شاعر به برملاكردن چهره هايي است كه در قالب مقامات رسمي به دين ??روشي مشغولند، مانند واعظ، م??تي، قاضي، محتسب و به ويژه زاهد. او همان شور و حرارت و پا??شاري را در ا??شاي تزوير صو??يان دنياگرا و ??اسد به كار مي گيرد. در كنار اين موارد، موضوعات ??رعي ديگري نيز دست مايه ي او قرار مي گيرند: شكو??ايي بهار طبيعت، ش??كوه از بد عهدي سرنوشت و ناپايداري جهان، ستايش خود، شعر خود، شهر خود، منطقه ي خود و اشاره هايي ديگر به محيط شاعر و رويدادهاي زمان او. همه ي اين ها در غزليات، نمايش مجزايي دارند و تشخيص موضوع اصلي شعر را به راستي سخت مي كنند.

در گنجينه ي تصاوير او نمونه هايي است كه از پهنه هاي تاريخ، اسطوره شناسي و ادبيات برآمده و طرح هايي كه از علوم و گستره هاي گوناگون ديگري از زندگي برگر??ته شده اند. شاعر بسيار به داستان هايي درباره ي سليمان ارجاع مي دهد، يعني پادشاه عهد عتيق، كه در ادبيات ??ارسي به عنوان شاهي ا??سانه اي آوازه دارد، آشنايي او با زبان پرندگان، هدهد به عنوان پيام آور او از ملكه ي صبا، مورچه اي كه براي او هديه مي آورد، ديوي كه انگشتر جادويي او را مي دزدد و لحظه اي در جايگاه او حكم مي راند و وزير او آص??؛ ناپديد شدن اين همه شكوه و جلال، او را به ??ضاي استعاري مناسبي وارد مي كند كه گوياي ناپايداري قدرت دنيوي است(20/7). از اين جهت، او هم معناي اسكندر است(285/5)، اما حا??ظ به اسكندر به عنوان صاحب آينه ي جادو، كه با جام مي برابر مي شود (5/5، *145/8، 147/1) و به دليل كوشش ناكام او در يا??تن چشمه ي زندگاني، علاقه ي ويژه اي دارد(268/3، 402/7). گوياترين تلميح از گونه ي ادبي به داستان هاي مشهور عاشقانه نظر دارد، مانند «بار دل مجنون و خم طره ي ليلي /رخساره ي محمود و ك?? پاي اياز است» و اشاره به داستان شيخ صنعان(79/6) كه ارجاعي به حكايت نامدار عطار در منطق الطير است.

محيط اجتماعي، كه در برخي از اشعار توصي?? شده است، بيشتر به مجلس دوستان اشاره دارد كه با عنوان مجلسيان(14/9) ياد شده است، يا مي تواند ضيا??تي عاشقانه يا بزم باده نوشي باشد كه در يك باغ صورت مي گر??ته است*(477)؛ در چنين ضيا??ت هايي، مطرب و ساقي به طور ضمني مورد اشاره قرار گر??ته و يا به طور مستقيم مخاطب واقع شده اند. به شكلي ويژه، ساقي گاه با معشوق يكي دانسته شده است، گرچه نقش اساسي او ر??ع رنج عاشق است. در برخي موارد، غزل به يك ساقي نامه بدل مي شود. در كنار باده نوشي مضامين ديگري نيز اضا??ه مي شود، مانند نياز به مداواي دردها و رنج هاي عشق، آرزوي ??راموشي پيشر??ت بي وق??ه ي زمان يا بازگشت بهار به عنوان ميعاد تحقق عشق، ديگر شخصيت هاي دراماتيك مجلس كه به آن ها اشاره شده يا به طور مستقيم مورد خطاب قرار گر??ته اند، عبارتند از: مدعي، رقيب شاعر در شعر و عشق(34/9ــ10)؛ رقيب كه مانع هميشگي در راه رسيدن شاعر به معشوق است؛ غماز كه براي ا??شاي راز شاعر دسيسه مي كند (89/7)؛ يا چهره هاي مذهبي(واعظ، م??تي، ??قيه، قاضي، محتسب و ...)؛ و شاهزاده يا ديگر ا??راد در متون مدح آميز.

غزليات، روايات داستان وار اجمالي و بسيار كوتاه، ??راوان دارند كه به ويژه در ابيات آغازين اشعار به كار ر??ته اند. مانند غزلي كه معشوق، همچون ميهمان شبانه اي توصي?? شده كه بر بالين شاعر آمده است: «زل?? آش??ته و خوي كرده و خندان لب و مست /پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست»(22)؛ در شعر ديگر، معشوق در «دير مغان» ميان مي خواران ظاهر مي شود، استعاره اي براي خرابات از زمان زردشتيان، كه بر خلا?? اسلام مي نوشي را منع نكرده اند (23)؛ در جاي ديگر، شاعر در باغ با بلبلي روبه رو مي شود كه در حالي كه برگ گلي در منقار دارد به شكوه و ناله مشغول است(79). يا در جايي ديگر شاعر چندين بار به جست و جوي پير مغان به خرابات ر??ته است(136).

نشانه هاي زماني نيز گاه به چنين رواياتي ا??زوده شده است؛ اين نشانه ها همانند گزارش هايي نمايان مي شوند كه از تجربه ي شب پيش(دوش) حكايت دارند، مانند وقتي كه مي شنويم «دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند»(179)، يا مي گويد كه در آغاز صبح چنان پيشامدي روي داده است(مانند 13، كه به ويژه به مي نوشي صبح گاهي اختصاص يا??ته است). اما اين داستان هاي كوتاه هرگز هد??ي در خود ندارند، بلكه تنها بيان گر سخني هستند كه به گونه ي انعكاسي به كار ر??ته اند.

شكل بيان در غزليات كاملا مت??اوت است. گاه شخصيت سخن گوي شعر را مي توان با يك چهره يا چهره ي ديگري از شاعر، هم سان انگاشت: شاعر/عاشق، بي بند و بار، ??رزانه، جستجوگر خرد. گاه گ??تگوي عاشق و معشوق، بر شعري به گونه ي سؤال و جواب استوار شده است(193، 227، و 266 در پايان شعر)، كه نشان از آغاز شعر و شاعري پارسي دارد. اشخاص يا شخصيت هاي ديگري نيز هستند كه با شاعر گ??تگو و او را سرزنش و يا ترغيب مي كنند، مانند غزل 37 كه در آن، ??رشته اي از عالم غيب، پير طريقت و يك سالك، پي در پي بر شاعر نمايان مي شوند و او را پند مي دهند. يك آواي عر??اني(هات??) نيز گاه شنيده مي شود(91/6).

خرد نيز كاربرد زيادي دارد كه از زبان پير مغان سخن مي گويد. شاعر از باد صبا يا هدهد(كه هر دو با ا??سانه ي سليمان و ملكه ي سبا پيوند خورده اند) نيز درخواست مي كند تا پيامي به معشوق برسانند، يا بوي خوش معشوق را به سوي او بياورند (1/2 و ابيات آغازين 91و170).

پيداست كه شعر حا??ظ را نمي توان بي توجه به پيوند او با محيط پيرامونش مورد بررسي قرار داد. تجليل از زادگاه و ت??رج گاه هاي آن مانند ركناباد و مصلا (3/2، 97/9، 274/2) نمونه هايي از مدح شهر هستند كه در غزليات ديگر شاعران شيرازي، مانند سعدي نيز به چشم مي آيد. اشارات بسيار به ا??راد برجسته ي سياسي و اجتماعي، ثابت مي كند كه حا??ظ به عنوان يك شاعر، در گير زندگي مجلل بوده و به احتمال بسيار، متكي به حمايت ثروت مندان و قدرت مندان بوده است. است??اده از غزل در مقام ثنا و مدح، ابداع حا??ظ نبوده است، بلكه اين امر، دو قرن پيش از او در غزليات شاعران دوره ي غزنوي در غزنه و لاهور نيز ديده مي شود.

جستار هرمنوتيكي شعر حا??ظ، حادترين منزل گاه خود را در ديدگاه عر?? ستيزانه ي شاعر مي بيند. در اين مسير، او رهسپار مسيري است كه شاعران پيشين در جهت تنوع غزل پي ريزي كردند. مجموعه طرح هايي كه حول شخصيت قلندر شكل گر??ته است تا آن زمان، عنصري ??ربه در اشعار سنايي، عطار و عراقي بود كه همگي شاعران عار?? قرون شش و ه??ت بودند. آن ها اين چهره را به عنوان استعاره ي قدرت مندي در ن??ي تقوا ??روشي متصو??ه و ستايش چشم پوشي از جهان به كار گر??تند. خصيصه هاي برجسته ي اين رسم، مراسم مستي و ??سق و اظهار ??رقه اي غير اسلامي بود كه آميزه اي موهوم از عناصر زردشتي و مسيحي به شمار مي ر??ت. انديشه ي پ??شت اين اعمال، چنان بود كه در سطح والايي از تقوا، پنهان كردن پيشر??ت معنوي ??رد را در پس پرده ي ر??تار گناه آلود ضروري مي دانست تا منزلت اجتماعي را، كه به آساني مي شد با زاهد نمايي به دست آورد، زايل كند. اين ت??كر بعدها به عنوان يكي از خطرناك ترين بزنگاه ها در رهگذر عر??ان قلمداد شد. در اصل، اين چيزي بيش از يك تر??ند نبود كه برخي از زهاد و عر??ا خود را در ملامت هاي مردم، مأجور مي ديدند. اما از قرن ه??ت به بعد قلندر، به گونه اي ا??راطي از عمل درويشانه و زاهدانه شناخته شد كه در گروه هاي مختل?? به حيات خود ادامه داد.

حا??ظ بارها از عنوان رند است??اده مي كند، كلمه اي كه در قاموس او به قلندر ترجيح داده شده است. نيازي به توضيح نيست كه او از عبارت رندان قلندر(479/3) به همان چهره اشاره دارد. رند، زاهد نمايي را به عنوان ريا تحقير مي كند و مي كوشد تا از مسجد و صومعه ي زاهدانه به ميخانه و خرابات بدنام بگريزد(54، 160، 171). او نه تنها به مستي خود مي بالد، بلكه از آن به عنوان سرنوشت محتوم خود از روز الست ياد مي كند(107/5، 144/5). او به مناسك بديلي اشاره مي كند و تحت نام هاي مختل??ي آن را مي ستايد: عياري(149/5)، پير مغان(193/6)، كيش زردشت(178/8) يا مذهب عشق(119/7)؛ اما تنها آن را «مذهب ما» مي خواند(47/3: در مذهب ما باده حلال است وليكن /بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است).

ميخانه جايگاهي است كه مناسك در آن انجام مي شود، جايي كه پير مغان (70، 154، 335) به عنوان مرشدي معنوي توصي?? مي شود كه عقل رمزي را با نگاه در جام جم نمايان مي سازد، جامي كه به ا??سانه ي جمشيد، پادشاه اسطوره اي ايران اشاره دارد (5 ــ136/4). اين جام كه با جام مقدس روايات مسيحي نيز قابل مقايسه است، موضوع كوشش پياپي شاعر است كه در پايان كار، آن را در قلب خويش پيدا مي كند(136 ،*137). از طر?? ديگر، كساني هستند كه شاعر با گلايه بيان مي كند كه آن ها «ما را به رندي ا??سانه كردند»(409/3)، كساني كه به سبب رياكاري به تمسخرشان مي گيرد و نكوهش شان مي كند. آن ها نمونه هاي گوياي ??قيه و واعظ و محتسب و صو??ي نمايان هستند.

هلموت ريتر كه بخش زيادي از اشعار حا??ظ را با مضامين قلندري آزموده است و آن ها را با اشعار مشابه سنايي و عطار سنجيده است، به اين نتيجه مي رسد كه حا??ظ در واقع يك شاعر عار?? نيست بلكه تنها يك رند مشرب است؛ او مانند يك قلندر خود را از خوشي هاي دنيا دور نمي كند و كساني را كه از دنيا و خوبي هاي آن چشم مي پوشند، به ريشخند مي گيرد. او با توجه به سرنوشت، از سبك نامرسوم زندگي خود د??اع مي كند و در مورد بقيه، به شيوه ي تقواي عاميانه به لط?? عظيم خداوند اميد دارد. اين ت??سير، ديدگاه منتقدين مدرني را تأييد مي كند كه در غزليات حا??ظ، بازتاب بي واسطه ي زندگي او در شيراز قرن هشت را مشاهده مي كنند. تأييد بيشتر اين ديدگاه را مي توان در اشاره ي ??راوان به ارتباط با حاميان عمومي و ديگر اشخاصي يا??ت كه محيط سياسي ــ اجتماعي شاعر را بي هيچ ابهامي نمايان مي كند.

از سوي ديگر بايد به ياد داشت كه از قرن شش، درون مايه ي عر?? ستيزي در م??هوم مجازي توسط شاعران پارسي به كار ر??ته است. تصور اين كه حا??ظ، اين رهيا??ت روشن را در توسعه ي بيان شاعرانه ي خود وارونه كرده باشد، سخت است، چه اينكه در زمان او حتا به نماد پردازي كامل اين مضمون، گرايش بسياري بوده است. يكي از مشكلات پيش رو در راه نتيجه گيري در اين باره، ??قدان اطلاعات قابل اتكا درباره ي زندگي شاعر است كه ما را در تشخيص جهت گيري غزليات او ناتوان مي سازد. اين امر كه غزليات او از همان آغاز، به عنوان اشعار عر??اني ت??سير شده است، بايد به دقت مورد بررسي دوباره قرار گيرد.

مورد ديگري كه به ويژه در نيمه ي دوم سده ي بيستم مورد پژوهش جدي قرار گر??ته است، پيوند دروني اشعار حا??ظ است. اين نظر، از اين رهگذر ??راگير شده است كه حا??ظ با استقلال دادن به ابيات و با ارائه ي بيش از يك موضوع در يك شعر، در مقايسه با شاعران پيشين، تغييري بنيادين ايجاد كرده است. اي.جي.آربري بر اين باور بود كه حا??ظ در جستجوي ??هم جديدي از غزل برآمده بود و پس از آن كه اين ??رم رايج، از ديد هنري به پايان رسيده بود ــ او يك تكنيك تماتيك را برگزيد. اين بحث كه با نظريه ي آربري آغاز شد با جي.ام.ويكنز، آر.رهدر و به ويژه مايكل هيلمن پي گر??ته شد، هيلمن در رساله ي خود، شماري از نمونه هاي ساختاري مت??اوت در ديوان حا??ظ را به دست داد. اين بحثي است كه هنوز به يك توا??ق عمومي نرسيده است.

تحليل صحيح غزل حا??ظ به تمايز صحيح ميان چيزهايي كه بيان شده و شيوه هاي مختل??ي كه در بيان آن ها به كار گر??ته شده، نيازمند است. است??اده از آرايه هاي متنوع در شكل دهي به صور خيال، و ??قدان يك ساختار شمول گرا و ??راگير، ميزان زيادي از استقلال و خوداتكايي را براي ابيات مجزا پديد مي آورد. اين مي تواند دليلي باشد بر ت??اوت نظم ابيات در نسخه هاي مختل??، كه با تحليل هاي متن شناسانه آشكار مي شوند.

پس بي ترديد است??اده از تصاوير متنوع براي بيان يك تم واحد، جنبه اي حقيقي از هنر شعري حا??ظ است. مثال قابل توجهي كه مي توان براي اين تصاوير جايگزين ارائه داد، در چهار سطر نخست شعري براي معشوق به چشم مي خورد كه در آن، معشوق نخست يك غزال است، سپس شكر??روش، بعد گ??ل و در آخر صياد(4). در همان شعر، عاشق در كسوت يك خانه به دوش، يك طوطي، يك بلبل و يك مرغ دانا ظاهر مي شود.

عامه ي مردم با بازسازي نمايي كلي از اين گنجينه ي جزئيات معنادار، در پي توضيح غزليات تركيبي برآمده اند. م??سر مدرن حا??ظ بايد آگاه باشد كه اين مخاطبان با منابع و مراجع شاعر آشنا هستند، بنابراين بهتر است براي دريا??ت و ت??سير اشعار، بيش از امروز آماده باشند.

 

 

منبع:سایت راسخون

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...